پاورپوینت کامل خرافه گرایی بازگشت به جاهلیت ۹۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خرافه گرایی بازگشت به جاهلیت ۹۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خرافه گرایی بازگشت به جاهلیت ۹۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خرافه گرایی بازگشت به جاهلیت ۹۰ اسلاید در PowerPoint :

۳

خرافه، تاروپودِ خردها را درهم تنیده بود. هر روز و هر آن، بر تار تنیدگی خود می افزود. و بر کوچک ترین روزنه های رو به روشنایی، تار می تنید. خردها و فکرها را از بالگشایی و حرکت به سوی آفاق و آفاق نگری باز می داشت. چنان تارها به هم تنبیده بودند که جنگلی انبوه را می مانست، بدون این که هیچ افق و کرانه ای پیدا و روزنی رو به روشنایی گشوده باشد. تاریکی فضا را اندوده بود.

خرافه، عنکبوت وار، همه گاه، همه جا و همه زوایا را در رصد خویش داشت و اندیشه ای اگر در تکاپو و حرکت به سوی روشنایی می دید، با شتاب آن را صید می کرد و در تارهای هزار توی خود به بند می کشید و واژگونه، بین زمین و آسمان، نگاه اش می داشت، تا خشک شود و از چرخه حیات به دور افتد و نتواند از تاریکستانی که او پدید آورده بود، نقبی به روشنایی بزند. چنان فضا را تارهای درهم تنیده، فرا گرفته بودند که اگر اندیشه ای از توده ای از این تارهای درهم فرو رفته رهایی می یافت، در دامهای دیگری که خرافه در عرصه زمین و فضا گسترانده بود، گرفتار می آمد.

خرافه، همه جا و همه چیز را آلوده بود. باتلاقها، لجن زارها و مردابهای آن، در جای جای قلمرو جاهلیت و در سینه و دل یکایک آدمیان، دهان گشوده بودند، بویناک، فرو بلعنده، و با نَفَسهای سمّی که در هر دَم و بازدَم آنها، کرور کرور انسانها به وادی هلاکت فرو می افتادند که نه ردّی از آنان می ماند و نه نشانی.

چه بسیار انسانهایی که نه از دم تیغ شمشیرهای بُرّا، که از دَم تیغ خرافه گذرانده شدند، به هیچ صدایی، آه و فریاد و ناله ای.

خرافه، غبار می انگیخت، زوزه کنان، رملها را بر چشمها می کوبید و سینه ها را می خَست و خستگی را به جام (جان)ها فرو می ریزاند و مزرعه دلها و بُستان عقلها را خزان می ساخت، تا زمینه برای تاخت و تاز، حکمروایی و پاگیری دولت جهل، از هر جهت آماده شود و مام زمان از زادن موسای عقل سَتَرون گردد و گهواره زمین از پروراندن او ناتوان. و اگر دستی از اعجاز برون آید و مامی باروَر شود و موسای عقلی را به دور از اورنگ بانان خرافه بر عرشه زمین گذارد، باید به آغوش آب سپرده شود، تا شاید در زَمهریر قساوت، خشم و خشونت، آغوشی به مهر گشاید و آن گوهر یکتا را بگیرد و در صدف خویش بپروراند.

خُرافه، حکمروایی می کرد، قانون می گذارد، برنامه می ریخت، راه نشان می داد، آیین زندگی می نوشت و می آموزاند و راه های برون رفت از نگرانیها و گرفتاریها را فراروی افراد می گذارد؛ اما به نوعی خاص، گردبادگون و کلاف در کلاف و درهم.

در قلمرو آن، خردوَرزی عرصه ای برای جولان و بست و گشاد کارها نداشت. خرد در غل و زنجیر بود و در حصاری تنگ.

در این قلمرو، قانون را برخورداران می نگاشتند و می گذاردند و در بندبند و مادّه مادّه آن، گریز از مرزهای انسانیت، وجدان، فطرت و خرد تعبیه شده بود؛ اما به گونه ای که مردمان درنمی یافتند، چسان به سوی جهنم بردگی، بی هویتی، بی تباری، بی ریشه ای و باتلاق فقر، نزاعها و جنگها و طایفه گراییهای خونین و خانمان سوز، تحت لوای قانون قبیله، کشیده می شوند و به نامِ قانون، از هستی ساقط می گردند.

در این گرداب، راه نشان داده می شد؛ اما راه بی بازگشت، راهی که هر آن بیش تر انسان را به گرداب فرو می برد و بیش از پیش، گرفتارش می ساخت و توان او را در بیهوده پیماییها و کژراهه رویها، باتلاق گردیها، می سوزاند و تباه می کرد، بدون این که ذرّه ای از گرفتاریها و نگرانیهایش را بکاهد و افقی روشن فرادیدش بنمایاند.

و چنان فضا وَهم آلود، غبار اندود و خردسوز بود که فرد گرفتار آمده در باتلاق اندیشه خرافی خویش، از ذهن اش نمی گذشت که آن چه او را به این روزگار سیاه انداخته، چگونگی کارکرد، رفتار و اندیشه سیاه خود اوست، بلکه می انگاشت، طلسم شده، جادوگران روزگارش را سیاه کرده اند، جنیان، کینه توزانه با او در نبردند، چشمانی شوم و شور، بخت او را از تخت فرو انداخته و افرادی بدشگون، زندگی را بر او آوار ساخته اند.

خرافه، می توفید و آن به آن، ویرانی به بار می آورد و هر آن چه را که با خردمندی ساخته و فرارفته بود، به تلّی از خاک بدل می ساخت و جغدهای شوم آوای خود را بر ویرانه های آنها می گمارد تا آوای مرگ سر دهند و نومیدی را به دلها فرو پاشند که دلهای ناامید و سینه های خسته و دیدگان کوتاه بین، زودتر سر تسلیم فرود می آورند و فرمانبردار دستگاهِ خردسوز خرافه می گردند.

خرافه، به پیروان و فرمانبران خود می آموزاند که چه پدیده، عنصر و جریان، شوم و نامبارک و یا میمون و مبارک است. و از چه چیز باید دوری گزید و فرهیخت و به چه چیز نزدیک شد و با چه اندیشه، مرام و آیینی دمساز شد و از چه اندیشه، مرام و آیینی دامن گرفت.

خرافه، برای هر کاری و هر گامی که انسان در زندگی باید انجام می داد و یا برمی داشت، برنامه ریخته بود: حکومت گری، جنگ و صلح، داد وستد، ازدواج، سفر و… و این که این کارها با چه شیوه و سازوکاری اگر انجام بگیرند، فرجام خوشی خواهند داشت وگرنه سرانجام خوشی نخواهند داشت.

خرافه، به تفسیر پدیده های طبیعی می پرداخت و برای هرچه در طبیعت رخ می داد، پندارگرایانه علتهای شگفتی می یافت و در ذهن مردم پندارگرا فرو می برد.

خرافه، چنان رویدادهای هراس انگیز طبیعی، مانند طوفان، زلزله، سیل، خورشید و ماه گرفتگی را بر پندارها و علتهای نابخردانه می تنید و خانه سست بنیاد خود را زیبا جلوه می داد و افراد خرد باخته و در خرافه فرو رفته را بالا می کشید و به توجیه حرکتها، برنامه ها و آیینهای خردسوز و خرافه گستر خود وامی داشت که مردمان آن حرکتها، آیینها و برنامه ها را سرچشمه گرفته از خرد می انگاشتند و با جان و مال در نگهداری از آنها مایه می گذاشتند.

خرافه، در تاریکخانه ها و بیغوله های خود، نیرو می پروراند و آنان را با شگردهای خرافه گستری، آشنا می ساخت و به میان گروه های مردمی می فرستاد، تا هر گروهی را سازوار با شغل و گرایشهای فکری اش، به پندارهای خرافی خوگر کنند.

خرافه در بین هر گروهی، به گونه ای دام می گستراند و چهره خود را می نمود. در بین تاجران، سود و زیان را به امور موهوم گره می زد و در بین گرفتاران وانمود می کرد که با تدبیر و تلاش نمی توان بر گرفتاریها چیره شد و آنها را برطرف کرد؛ بلکه باید به انتظار نشست تا هُمای اقبال و خوشبختی در آسمان زندگی، بال به پرواز بگشاید و در بین سخنوران، شاعران، عبادت گران به گونه های دیگر.

خرافه، تشکیلات داشت و ساختاری به هم پیوسته و شبکه ای بسیار قدرت مند و برخلاف پاره ای از پندارها، خرافه گرایی خلاصه نمی شد در رفتار نابخردانه افرادی چند که به گردن هراسناکان از شرور، مهره مار آویزیدند، بختهایی را باز می گشادند و یا می بستند، روزی را مبارک و روزی را شوم اعلام می کردند، به مردم، برای گرفتار نیامدن در بلایای آسمانی و زمینی، بیماریها و گرفتاریها، اورادی می آموزاندند و… خرافه ریشه داشت، از نظام و برنامه برخوردار بود. یک جریان، پیچیده و درهم کلافی بود، آن هم نه در عربستان که در تمامی سرزمینها و کشورهای آن روزگار. خرافه در ایران، روم، یونان و… بیداد می کرد.

حکومتها، قبیله ها، داد و ستد بین مردم، تعاملها، جنگ و صلح و… بر خرافه استوار بودند.

بسیاری از حکومت گران، برده داران، زراندوزان، احبار و رهبان، رهبران ادیان، سران قبایل و… سروری و ماندگاری در قدرت را در دوری مردم از خردورزی و خرافه گرایی می جستند و به درستی و روشنی می دانستند که اگر خردورزی در جامعه جان بگیرد و مردمان از این چشمه حیات لبالب شوند، آنی نخواهند توانست وجود لجن آلود خود را بر آنان بار کنند و در هاله ای از تقدس بر اریکه بمانند و حکمروایی جائرانه خود را ادامه دهند.

خرافه، اُسس و اساس، رکن رکین و بنیاد و بُنلاد نظام جاهلی بود. عمود خیمه آن. منبع فکری و عقیدتی آن. مردم را با پندارها و باورهای خرافی و غلط، به زیر بار نظام خفقان آلود جاهلی می بردند.

خرافه، یاور خشن و ضد انسانی است. نظامی را که تشکیل می دهد، گردانندگان آن را به قساوت و سنگدلی وا می دارد و این که با قساوت تمام، مرزهای خرافه را پاس بدارند و نگذارند هیچ روزنه ای به روشنایی گشوده شود.

خرافه دامن گستراند. لایه های فکری اجتماع را درنوردید. هر گروهی را با دَستان و ترفندی در تارهای پندارها و تنیدهای خود به بند کشید و در هر کوی و کومه، و بر تلِّ فکرهای کوتاه و پستی گرفته نشانه های خود را که نمایان گر نگونساری و نگون بختی مردمان بود، نصب کرد.

خرافه در آغاز، این سان پرشاخ و برگ و تناور نبود. کم کم و رفته رفته، هرچه بیش تر امتهای ادیان ابراهیمی، از کوثرِ شادابی آفرین، معنی بخش و روح انگیزِ آموزه های وَحیانی، زاویه گرفتند و از باید و نباید آنها که سعادت بخش بودند، رویگردان شدند، دین، نزار و لاغر شد و خرافه تناور. دین داری کم رنگ شد و خرافه گرایی پررنگ.

تجربه نشان داده و تاریخ بر آن گواه است که هرچه دین در جامعه از میان داری بازداشته شود، خرافه بیش تر نمود می یابد و به میان داری می پردازد. خرافه در عرصه خالی از معنی و معرفت و اندیشه های روشن و توحید ناب، شاخ و برگ خود را می گستراند و معرکه گیری می کند.

شبیخونهای خرافه، در شب انجام می گیرد، در برهه و هنگامی که عقلها روشنایی و فروزندگی خویش را از دست داده و توانایی آن را نداشته باشند که بهنگام، نور بیفشانند و همگان را از پیشروی سپاه شب بیاگاهانند.

خرافه بر لبِ برکه های زلال، جویبارهای چشم نواز و چشمه سارانِ همیشه جوشان، نمی روید، رشد نمی کند و به بار نمی نشیند، بلکه باید لجن زار عَفِن و بویناکی باشد، تا این درخت زقّوم در آن ریشه بدواند، از آن تغذیه کند و اشراب شود.

لجن زارها، به خودی خود پدید نمی آیند. رفتارها و افکار آدمیان، آنها را پدید می آورند. رفتارهایی که از آز، دنیاگرایی، وابستگی شدید به حُطام دنیا، کینه، حسد، خودبزرگ بینی، کوچک شماری گناهان و… نشأت می گیرند.

و افکاری که از غیر کتاب خرد و کتاب خدا سرچشمه می گیرند. هوی و هوسها آنها را شکل می دهند و به جریان می اندازند.

این سان شد که عصر جاهلیت آغاز شد. عصر تاریک اندیشی. عصری که بشر از کانون خرد زاویه گرفت و در برهوتِ بی خردی گرفتار آمد و به هر سوی که می نگریست، غبار و تیرگی بود که در برابر دیدگان اش قامت می افراخت. مشعلهای ادیان ابراهیمی در هنگامه آفرینی لشکر جهل، معرکه گیری جادوگران و کاهنان، بی علمی، دنیاگرایی، بدفهمی، بی بصیرتی و هوس آلودگی عالمان، کم سو شدند و از پرتوافشانی بازماندند و در کرانه های شب، در معبدهای کهنه و از رونق افتاده، کورسویی برای پیروان فسرده دل داشتند. همین و بس.

جاهلیت، تمام نُمادهای ابراهیمی را برچید و یا واژگونه ساخت. به گونه ای زیرغبار تحریف برد که هیچ کس نمی توانست از آنها تصویر روشنی ترسیم کند.

راه و رسم زندگی دینی دگرگون شد. توحید که کانون گرمابخش بود، به زندگیها معنی می بخشید، انسان را عزیز و سربلند می داشت، عزت را دَمادَم به (جان) انسان فرو می ریخت و در درون او هنگامه و انقلاب می آفرید و آن به آن او را در صراط روشن به حرکت درمی آورد و از هرگونه کرنش در برابر انسان و صاحبان زر و زور و احبار و رهبان، بازش می داشت و (جان) او را فروزان نگه می داشت، تا از هر تاریکی دامن بگیرد، با ترفند، دَستان و دسیسه، ده ها توجیه به ظاهر علمی و عقلی از ساحَتِ زندگی و صفحه دل موحدان پاک شد.

جامعه جاهلی را چنان شالوده ریزی کردند، ساختند و بالا بردند که انسان موحد به این پندار گرفتار آید، چه نیازی به توحید و پرستش خدای یکتا و اصرار و پافشاری بر حاکمیت (اللّه) و مدبّریت او. هرکس می تواند خدایی داشته باشد و به گردن آویزد و همراه خود، از این سوی به آن سوی ببرد و در جنگها و گرفتاریها از او کمک بگیرد.

انسان خود می تواند به این عرصه وارد شود و برای خود خدایی بتراشد. در خانه، یا در مرکز قبیله و یا جایی مانند کعبه بگذارد و….

روی گردانی از آموزه های وَحیانی و توحیدی و بی اثر دانستن آنها در زندگی، ناگزیر به این باورهای سخیف می انجامدو بت تراشی باب می شود، حال یا بت سنگی و چوبی، یا انسانی و یا بت فکری. خدایان بسیاری بروز و ظهور می یابند. هرکس در پی خدایی است که در زندگی او اثرگذارتر باشد. از این روی وقتی اثری از خدایی که تراشیده نبیند و در سفر تجاری و جنگ برای او سودآور نباشد و یا پیروزی را برای او رقم نزند، به کناری می افکندش و در پی خدای دیگر می رود!

در جامعه جاهلی، چون بنای توحید از هم فروگسسته بود، هر فکر سخیفی ممکن بود، سربرآورد. و به داعیه پردازی بپردازد و انسانها را از درست اندیشی باز دارد و به دنبال خود بکشد.

و در این گیرودار و کشاکش افکار، ایده ها و مکاتب، طلوع مکتب، ایده و فکری و غروبِ فکر، مکتب و ایده دیگر، که در عصر و نظام جاهلی رخ می نماید، آن چه خدشه می بیند، کرامت انسانی است. کرامت انسانی انسانهایی که ایده، مکتب و فکری را پسندیده، آن را علمی، کارآمد، دگرگون آفرین، سعادت بخش، راهگشا و انسانی انگاشته، در پی آن دویده، و بهترین سالهای عمر خود را برای به حقیقت پیوستن آن صرف کرده و از جان و مال در راه آن مایه گذاشته اند و پس از سالیان دریافته اند فکری را که آن چنان رایتِ آن را بر می افراشتند، با این و آن، برای جا انداختن و گستراندن آن، به درگیری و بگومگو می پرداختند، پوچ، توخالی، ناکارآمد، خرافی و غیرانسانی است و بسیاری از مفاسد جهانی، ریشه در آن دارند. از این روی، افسرده، سرمایه از کف داده، با چشمانی کم سو، عقلی علیل، جانی خسته، توانی فرسوده، ناامیدانه، به کناری می خزند و گوشه انزوا می گزینند. اما حرکت در شعاع توحید و در راهی که همیشه و همه گاه، روشنایی خود را از این سرچشمه نور می گیرد، هیچ گاه به شکست و ناامیدی نمی انجامد، حیات اش جاودانه است، زمان و مکان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.