پاورپوینت کامل نقش عالمان شیعه در خرافه زدایی در تاریخ معاصر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقش عالمان شیعه در خرافه زدایی در تاریخ معاصر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقش عالمان شیعه در خرافه زدایی در تاریخ معاصر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقش عالمان شیعه در خرافه زدایی در تاریخ معاصر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۵۲
آدمی، از دیرباز، هماره در پی این بوده که عیبها، کمبودها و آسیبهای حیات اجتماعی و فردی خویش را به گونه ای بزداید. برای دستیابی به این مهم، به تولید، گزینش و کاربرد روشهای گوناگون دست یازیده است. این پویش و کوشش همچنان ادامه دارد.
زندگی آدمی، از راهها و عوامل بس گوناگون به بیماریها و آفات مبتلا شده و آسیب پذیر می گردد، که چه بسیار درمان پاره ای از آنها پرهزینه، دشوار و گاهی نیز ناممکن می گردد. پاره ای از این عوامل بیماری زا تنها به سیستم نورولوژیک، فیزیولوژیک و آناتومیک انسان آسیب نمی رساند، بلکه روان و روح آدمی را مورد حمله های کشنده و ویران گر قرار می دهد. که برآیندهای منفی اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن خطرآفرین و سنگین و راه درمانش بسی طولانی، پرمانع و نفس گیر است. از این رو، در تفکر و فرهنگ اسلامی، سلامت جسم و روح با هم خواسته شده است، چنانکه علی(ع) در فرازی از سخنان و درخواستهایش از خداوند می خواهد:
“ونسأله المعافاه فی الادیان کما نسأله المعافاه فی الابدان. “۱
گفته شد که شخصیت و حیات آدمی (اجتماعی و فردی، مادی و معنوی) با روشها، ابزار و عوامل و از منابع گوناگون آسیب پذیر می گردد که از شمار مهم ترین آن عوامل و منابع، همانا دین است؛ چرا و چگونه؟ زیرا دین و بویژه اسلام، نقش و سهم تعیین کننده و پردامنه ای در زندگی انسانها داشته و دارد. و شاید گزاف نباشد که گفته شود کم تر عاملی به این عامل در شؤونات زندگی ما انسانها اثرگذار بوده باشد. به جهت این که دین اسلام، کم و بیش تمامی لایه های زندگی را در پرتو خود دارد. به طور طبیعی، توانایی و سلامت آن به قدرت مندی، صحت و سلامت جامعه و فرد انسانی می انجامد و بیماری و ناتوانی آن، به بیماری و ضعف آنها می انجامد. از سوی دیگر این عامل مهم، چون دیگر واقعیتها و عوامل، گرفتار کژیها و کاستیهای گوناگون می گردد که یکی از خطرسازترین آنها همانا بیماری خطرناک خرافات است.
خرافات دینی، نه تنها نفس دین را نابود می سازد و آن را از کارویژه های اصلی و سازنده اش باز می دارد، بلکه بیش تر از همه جامعه انسانی و دینی را از تعالی، شکوفایی، تکامل و استقلال دور و بیگانه نگه می دارد. و این جاست که کارکرد دین از “یهدی به کثیرا” به “یضل به کثیرا” دگر می شود. بنابراین، مهم ترین رسالت، حفظ و پالایش دین از خرافات است، تا این پیام و خواست:
“یهدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبعَ رِضوانَهُ سُبُل السَّلامِ ویخرجُهُم منَ الظُّلُماتِ الی النّور بإذنِهِ ویهدیهِم إلی صراطٍ مستقیم. “۲
به حقیقت بپیوندد و نهادینه گردد و این دو از وظایف سنگین عالمان دین است. دانشمندان و عالما روشن، هوشیار و دین مدار، در طول تاریخ، برای این منظور زحمات فراوانی کشیده اند. در این مقاله سیمای آنان به تصویر درمی آید. و برای این مهم، ساختار این جُستار را محورهای زیر می سازند:
خرافه دینی، معنی و مفهوم.
دامنه و قلمرو خرافات دینی.
پیامدها و خطرهای خرافه های دینی.
ابزار و شیوه های خرافه زدایی دینی.
خرافه دینی
معنی و مفهوم: برای این که تعریف و تصویر روشن تر از خرافه دینی به دست آورده و ارائه نماییم، ناگزیریم تا مفهوم و معنای خرافه را نیک بدانیم. خرافه (Superstion) چون دیگر مفاهیم نزدیک آن، مانند افسانه، اسطوره، جادو و سحر، توهم و… تصاویر گوناگونی برتابیده است.
خرافه در لغت به معنای زوال خرد و یا کلام و سخن دروغ و ناصوابی است که به صورت نمکین و خنده دار درآمده است و اداء می گردد. در تاج العروس از جوهری چنین آمده است: “وهی حدیث مستملح کذب”۳
و نیز “الخرافه: سخن و داستان دروغ و خنده دار”۴ در فرهنگ معاصر فارسی خرافه این گونه معنی شده است:
“اسم عمل یا اعتقاد ناشی از نادانی، ترس از ناشناخته ها، ایمان به جادو و بخت، یا درک نادرست از علت و معلول ها. “۵
و در اصطلاح نیز در معانی گوناگونی آمده است:
در فرهنگ فلسفی آمده است:
“اول اعتقاد به این که بعضی از افعال یا الفاظ یا اعداد یا مدرکاتِ حسی، موجب سعادت یا شفات می شود. دوم اطلاق این لفظ به هر اعتقاد باطل یا ضعیف. سوم اطلاق آن به هر اصل یا روشی که بدون حساب و ملاک معین در آن مبالغه شود. “۶
شماری دیگر اعتقاد به این که ذهن آفریننده و تدبیرگر عالم ماده است و یا بر جهان هستی تصادف و خیال فرمان می راند را خرافه دانسته اند. ۷
علامه طباطبایی سخن و اعتقاد بدون دلیل و غیرمستند به علت را خرافه می داند. ایشان، پاره ای اقوال و احتمالهایی را که مفسرین در معنای “الیوم احل لکم الطیبات… ” داده اند، خرافه گویی می داند و می نویسد:
“این وجوه و وجوه دیگر مثل اینها، احتمالاتی است که مفسرین داده اند که یا خرافه گویی و بی دلیل سخن گفتن است… “۸
با این اجمال از معنای خرافه، معنای خرافه دینی را بازمی شناسیم. البته معنای خرافه دینی در ضمن بازنمایی موارد و مصادیق عینی آن بهتر روشن و شناخته می شود. لکن جهت تسهیل، باتوجه به تعریفهای یادشده، می توان خرافه دینی را این گونه بازشناسی نمود:
خرافه دینی؛ رفتار، گفتار، اعتقاد، معارف و احکام، ایمان و تجربه دینی بدون دلیل و علت، برهنه از حقیقت و واقعیت، معارض و منافی با خرد سلیم بشری، اثبات ناپذیر و غیرمستند و متعارض با مبانی و اصول قوانین دینی و ناسازگار با مقاصد و گوهر دین.
گونه شناسی مبارزه و مقابله عالمان و اندیشمندان دینی با خرافات دینی (که پس از این بازگو و تحلیل می گردد) این تصویر و تعریف از خرافه دینی را تأیید می کند. و نکته درخور توجه این که عالمان دینی (آنان که چنین مسؤولیت خطیر را انجام داده و می دهند) بیش از آن که به تعریف مفهومی خرافه دینی بپردازند، به مبارزه و مقابله علمی با صورت بیرونی آن پرداخته اند و در روانه مبارزه، تصویر عینی تر از آن عرضه داشته اند.
دامنه و قلمرو خرافه های دینی
از تعریف یاد شده می توان دامنه و لایه های دین و صورتهای دینداری را که گرفتار به آفت خرافات می گردند، شناسایی نمود. البته شدت و ضعف در آنها کاملاً طبیعی و روشن است و علت اش نیز برمی گردد به تفاوت گنجایی هر لایه نسبت به پذیرش آسیب و آفت خرافات. قلمرو و دامنه خرافه و یا خرافات دینی را در گام اولیه، این گونه می توان توزیع نمود:
۱. دین (روایات، سنت و سیره) در ساحتهای:
– اعتقادی؛
– شعائر، مناسک و اعمال دینی؛
– احکام و قوانین دینی؛
– معارف دینی؛
– ایمان و تجربه دینی.
۲. معرفت و فهم دینی دائره ای بس گسترده دارد و شامل فهم تمامی ساحتهای نامبرده و افزون بر آن تمامی تجربه های تاریخی اسلام می شود.
نمونه های فراوانی از خرافات در ساحتها یاد شده وجود دارد. در این جا به یادکرد اندکی از آنها، که عالمان راستین و روشن بین اسلام به آنها پاسخ گفته اند، می پردازیم:
یکی از خرافات اعتقادی که از سوی موسی جاراللّه ترکستانی، نشر یافته است این که امت مقام عصمت و تمامی مقامات پیامبر(ص) را داراست:
“کل ما انعم اللّه به علی نبیه من بعده من فضل ونعمه وکل ما نزل من عرش اللّه الی نبیه فکله بعده لامته والامه شریکه نبیها فی حیاته ثم ورثته بعد مماته وکل فضل ونعمه ذکرها القرآن لنبیه فقد ذکرها لامته… الامه فی عقیدتی معصومه بعصمه نبیها… “. ۹
خرافه دیگری که بر قلم او جاری شده مربوط به حوزه فقه و احکام است که در رویارویی با مکتب تشیع و مکتب اهل بیت است: او ازدواج موقت را زنا دانسته و فهم نادرست خویش را از آیه، گواه آورده است. مدعی است که به نظر فقهی شیعه نکاح، داد و ستد و خوردن و آشامیدن، در صورتی حلال است که امام معصوم آنها را مباح و روا اعلام کند:
“فجعل المتعه زنا بل أقبح من الزنا فاستحق حد القاذف. فقال فی ص ۱۳۴ المتعه بالحره سماها القرآن البغاء (ولا تکرهوا فتیاتکم علی البغاء)… ثم رتب علیه (کل ما لنا فهو حل موسع لشیعتنا) أن کل الاموال للامام فلایحل لاحد لانکاح ولاتجاره ولا طعام الا باباحه من الامام… “. ۱۰
علامه سیدمحسن امین از این خرافه ها پاسخ داده که در ادامه خواهد آمد.
علامه محمدتقی جعفری یکی از خرافه هایی را که در حوزه معارف و فهم دینی اتفاق افتاده است، این گونه بیان می کند:
“بعضی از اهل کتاب گفته اند مقصود از شجره منهیه که نمی بایست آدم از آن تناول کند، درخت خیر و شر و یا درخت معرفت بوده است. این گونه افسانه ها ساخته شده افکار بی خیال و بی اعتنا به خیر و شر و معرفت می باشد که با نظر به فلسفه خلقت بنی آدم که عبارت از معرفت بوده است: “ما خلقت الانس والجن الاّ لیعبدون” پوچ و خرافات است. اسلام با نظر به قرآن و سنت معتبر، آن درخت را گندم معرفی کرده است. “۱۱
سیدعبدالحسین شرف الدین به پاره ای از خرافه هایی که در احادیث راه یافته و چهره های علمی در کتابهای معتبر دینی آنها را بازتابانیده اند، بازگو می کند. مثل خرافه تبدیل شدن بنی اسرائیل به موش، سخن گفتن گاو و گرگ به زبان عربی مبین، درگیری موسی(ع) با ملک الموت و درآورده شدن چشم او به دست موسی، فرار سنگ با لباس موسی(ع) و… که عقل، علم، واقعیات تجربی – تاریخی، هیچ کدام آنها را تأیید نکرده و نمی پذیرد و وقوع آنها در سنت تکوینی الهی محال است:
“الخامس اخرج الشیخان عن ابی هریره مرفوعاً قال: فقدت امه من بنی اسرائیل لایدری مافعلت وانی لا أراها الا الفأر اذا وضع لها ألبان الابل لم تشرب واذا وضع لها ألبان الشاه شربت… وکفرار الحجر بثیاب موسی وکضربه ملک الموت حتی فقأ عینه وککلام الذئب والبقره بلسان عربی مبین یفضحان عن عقل وعلم وحکمه والان یحدثنا بأن أمه من بنی اسرائیل مسخت فأرا… ولو أن هذه الخرافات لاتعود علی الاسلام بوصمه لقلدنا الشیخین حبلهما… “. ۱۲
از دیگر خرافات که عالمان شیعه نیز آن را رد نموده و پاسخ داده اند، این تهمت و باور نادرست است که مجازات و آتش دوزخ بر شیعه حرام است، مگر اندکی از آنان و هرکه محبت علی(ع) در دل داشته باشد ولو هرقدر مرتکب سیئات و خطاء نیز گردد، نجات یافته است، و آن که بغض علی(ع) دارد، هر قدر نیکویی، عبادت و اطاعت نیز نماید، هلاک گردد:
“قال احمد امین فی کتابه الشهیر فجر الاسلام… یقول: الشیعه تقول: “ان النار محرمه علی الشیعی الا قلیلا”… وما أدری (کاشف الغطاء) فی ای کتاب من کتب الشیعه وجد هذا… ان اللّه سبحانه خلق الجنه لمن اطاعه ولو کان عبداً حبشیاً وخلق النار لمن عصاه ولو کان سیداً قریشیاً ویرون عن ائمتهم(ع) من امثال ذلک مایفوت حد الاحصاء”. ۱۳
خرافه هایی که در احادیث اهل سنت آمده و از طریق آنها به مجامع روایی شیعه راه یافته بسیار است، از جمله در داستان حضرت یوسف(ع) نمونه های فراوانی از آنها دیده می شد.
دانشمند محقق، مرحوم صالحی نجف آبادی از آنها پرده برداشته و پاسخ گفته است و در واقع همه را احادیث دروغین و جعلی می داند که به دلایل سیاسی، اعتقادی و قومیت… وارد اسلام نموده اند. مانند محاکمه نمودن گرگ از سوی یعقوب نبی و سخن گفتن و استدلال آوردن گرگ بر بی گناهی خویش، زنای یوسف با زلیخا، خروج شهوت و نیز نور نبوت از سرانگشتان یوسف، تمثال یعقوب و پدیدار شدن مکرر دست در میان یوسف و زلیخا هنگامی که قصد مقاربت داشت، تکبر و نخوت یوسف نسبت به پدرش، تکلم و آگاهی شاه مصر به بیش از هفتاد زبان دنیا و… که همه را بازگو کرده و پاسخ داده است:
“در تفسیر الدر المنثور جلد ۴، ص ۱۰ از امالی محمد بن ابراهیم جرجانی افسانه عجیبی از ربیعه نقل می کند، می گوید: وقتی که به یعقوب گفته شد: یوسف را گرگ خورده است، گرگ را احضار کرد و به وی گفت نور چشم مرا خوردی؟ گرگ گفت من نخوردم. گفت پس از کجا می آیی و به کجا می روی؟ گفت از مصر آمده ام و به سرزمین گرگان می روم.
گفت: در گرگان چه کار داری؟
گفت: من از پیامبران پیش از تو شنیده ام که هرکس به دیدن خویشان و نزدیکان برود خداوند بر هر قدمی هزار حسنه برای او می نویسد و هزار گناه از او می بخشد و هزار درجه برای او بالا می برد.
پس یعقوب به فرزندان گفت: این حدیث را بنویسید ولی گرگ حاضر نشد حدیث را به فرزندان یعقوب نقل کند.
یعقوب گفت چرا حدیث را برای آنان نقل نمی کنی؟
گفت چون آنان گنهکار هستند…
در تفسیر الدر المنثور جلد ۱۳ از ۸ مأخذ از ابن عباس نقل می کند: هنگامی که بانو خود را آماده کرد یوسف خواست از او کام بگیرد و میان دو پای بانو نشست و شروع به باز کردن بند شلوار خود کرد، آن گاه از آسمان ندایی آمد که ای فرزند یعقوب مثل پرنده ای نباش که پرهای او کنده می شود و بی پر می ماند. یوسف از این ندا پند نگرفت. آن گاه جبرئیل را به شکل یعقوب دید که انگشت به دندان می گزد. از این منظره ترسید، پس شهوت او از سرانگشتانش خارج گشت…
و بحار طبع جدید جلد ۱۲ ص ۲۲۵ این داستان را که یوسف هنگامی که قصد گناه کرد تمثال یعقوب را دید که انگشت به دندان می گزد، از علی بن ابراهیم نقل کرده است.
تفسیر عیاشی طبع جدید جلد ۲ ص ۱۷۳ و ۱۷۴ همین داستان را با کمی اختلاف نقل کرد و نسبت به امام جعفر صادق(ع) داده است….
منبه نقل می کند که پادشاه مصر هفتاد زبان می دانست و به هریک از آن زبانها با یوسف سخن می گفت، یوسف با همان زبان جواب شاه را می داد….
در آن حدیث می گوید: هنگامی که یعقوب به سوی مصر آمد یوسف به استقبال وی آمد، آن گاه که یوسف پدر خویش را دید خواست به احترام پدر پیاده شود، ولی جلال ریاست و فرمانروایی خود را که دید پیاده نشد، پس آن گاه که یعقوب سلام کرد جبرئیل بر وی نازل شد و گفت: خدا می گوید: ریاست تو مانع آن شد که به احترام بنده شایسته من پیاده شوی و دست خود را باز کن. یوسف دستش را باز کرد پس از میان انگشتانش نوری خارج شد. یوسف از جبرئیل پرسید: این نور چیست؟ گفت: از صلب تو پیامبری به وجود نخواهد آمد و این مجازات توست که به احترام یعقوب پیاده نشدی. “۱۴
در این داستان طیفی از خرافه های اعتقادی، فقهی، شخصیتی، معرفت شناختی بازتاب یافته است.
علامه سیدمرتضی عسکری نیز دامنه خرافات دینی را گسترده می بیند که شامل دین و معرفت و فهم دینی، هر دو می گردد. ایشان در بخش سنت، سیره و تاریخ، که آبستن خرافه های گوناگون بوده است، تمرکز کرده است. یعنی احادیث و سیره های دروغین فراوانی در ساختار دین گنجانده شده است که حاوی مسائل خرافی در ساحتها مختلف دین و دینداری، رویدادها و اشخاص، حتی جایگاه و مقام انبیای الهی و خلفاست، به طوری که در آنها مقام و شخصیت رسول اللّه از خلیفه اول و دوم، از زید و از ورقه بن نوفل نصرانی پایین تر قرار داده می شود و نیز این که ایشان از لعب و لهو معصوم نبوده و دیگران را لعن و سب و فحش می دهد در حالی که استحقاق هیچ عقوبتی را ندارند. و در تاریخ اسلام رویدادها و اشخاص و مقاماتی دروغین را جعل می نمایند که هیچ واقعیتی ندارند و ده ها گونه از خرافات دینی دیگر، که ایشان همه را مستند و مدلل و مشروح پاسخ می دهد. ۱۵
امام خمینی، از شخصیتهای بزرگ قرن حاضر، با آن که توجه به تمام ابعاد دین و دینداری از جهت امکان گرفتار شدن به خرافات داشت؛ لیکن بیش تر نگاه ها را معطوف به خرافه های دینی در ساحتهای اجتماعی، سیاسی، حقوقی – فقهی، انسان شناسی و دین شناسی نمود و ظاهرگرایی و فهم نادرست از دین را عامل اساسی خرافات دینی برشمرد. ایشان در مورد فهم نادرست و خرافاتی از برخی احکام، شعائر و مقاصد دینی می گوید:
“مسلم حج بی تحرک و قیام، حج بی براءت، حج بی وحدت و حجی که از آن هدم کفر و شرک برنیاید، حج نیست. خلاصه همه مسلمانان باید در تجدید حیات حج و قرآن کریم و بازگرداندن این دو به صحنه های زندگی شان کوشش کنند و محققان متعهد اسلام با ارائه تفسیرهای صحیح و واقعی از فلسفه حج، همه بافته ها و تافته های خرافاتی علمای درباری را به دریا بریزند… ما همه دیدیم قرآنی که محمدرضا خان پهلوی طبع کرد و عده ای را اغفال کرد و بعضی آخوندهای بی خبر از مقاصد اسلامی هم مداح او بودند و می بینیم ملک فهد هر سال مقدار زیادی از ثروتهای بی پایان مردم را صرف طبع قرآن کریم و تبلیغات مذهب ضدقرآنی می کند و وهابیت این مذهب سراپا بی اساس و خرافاتی را ترویج می کند و مردم و ملتها را به سوی ابرقدرتها سوق می دهد و از اسلام عزیز و قرآن کریم برای هدم اسلام و قرآن بهره برداری می کند… “.۱۶
شهید مطهری نیز که عمرش را در راه درک و فهم و روشن گری زوایای دین و اسلام شناسی هزینه نمود، آن گاه که برای اصلاح و احیای اندیشه و عمل دینی اقدام نظری می نماید، متوجه خرافه هایی می گردد که آفت دین شده اند و می نگرد که هم فهم دینی و هم دین در ساحتهای چندگانه پیش گفته گرفتار خرافات شده و می شود و در گستره های نامبرده نمونه های فراوانی می آورد و پاسخ می دهد. در این جا به یادآوری چند نمونه از آن چه استاد روی آنها انگشت گذارده است، بسنده می کنیم:
“یکی از نظریات تحقیرآمیز و [خرافی] که نسبت به زن وجود داشته است مربوط به ریاضت جنسی و تقدس تجرد و عزوبت… زن مقدمه وجود مرد است و برای مرد آفریده شده است… زن از نظر مرد یک شر و بلای اجتناب ناپذیر می دانسته اند و سهم زن در تولید فرزند بسیار ناچیز و… “. ۱۷
می نویسد:
“در شجاعت علی(ع) کسی شک ندارد دوست و دشمن اعتراف دارند که شجاعت علی فوق افراد عادی بوده است… ولی در این جا افسانه هایی درست کردند که دین را خراب می کند. می گویند: به جبرئیل وحی شد فوراً به زمین برو که اگر شمشیر علی فرود بیاید زمین را دو نیم می کند، به گاو ماهی خواهد رسید، بال خود را زیر شمشیر علی بگیر. [جبرئیل] رفت و گرفت و علی هم شمشیرش را چنان فرود آورد که مرحب دو نیم شد و اگر آن دو نیم را در ترازو می گذاشتند با هم برابر بودند! بال جبرئیل از شمشیر علی آسیب دید و مجروح شد تا چهل شبانه روز نتوانست به آسمان برود، وقتی که به آسمان رفت خدا از او سؤال کرد این چهل روز کجا بودی؟ خدایا در زمین بودم… چرا زود برنگشتی؟ خدایا شمشیر علی که فرود آمد بالم را مجروح کرد این چهل شبانه روز مصروف پاسمان بالم بودم.
دیگری می گوید شمشیر علی آن چنان آرام و نرم و سریع آمد که از فرق مرحب گذشت تا به نمد زیرین اسب رسید علی که شمشیرش را بیرون آورد خود مرحب هم نفهمید و گفت: علی همه زور تو همین بود؟! علی(ع) گفت خودت را حرکت بده، مرحب خودش را حرکت داد نصف بدنش از یکطرف افتاد و نصف دیگرش از طرف دیگر… “. ۱۸
این نمونه ها، بازنمود روشنی از دامنه و قلمرو دینداری است که به آفت و آسیب خرافات گرفتار می گردد. افزون بر آن نیز نشان دهنده پویش و تلاش عالمان مسؤول و روشن بین اسلام و مکتب امام صادق(ع) در مبارزه و مقابله با خرافات دینی است.
خطرها و پیامدهای خرافات دینی
پیش از آن که ابزار و شیوه های مبارزه و مقابله با خرافات دینی و نیز سیره عالمان دین در خرافه زدایی از دین را بنماییم، لازم و منطقی می نماید تا خطرهای خرافه های دینی را بشناسیم؛ زیرا آگاهی از این خطرها و پیامدها هزینه مبارزه با آن را کاهش می دهد، گزینش ابزار و شیوه های مقابله را آسان و دقیق می کند و تدبیر تلاشها و کارها را در جهت زدایش، کارآمد می سازد.
بدون تردید، دین در جامعه های انسانی از شمار نیروهای اثرگذار در ساحتهای گوناگون زندگی بوده و خواهد بود. البته سطح و سقف آن باتوجه به مدعیات دین و نیز شرایط و محیط اجتماعی متفاوت می گردد. به همین جهت بیماری و سلامت آن، نقش و تأثیر مستقیم در سعادت و شقاوت انسان و پیشرفت و پسرفت جامعه دارد.
خطرهای خرافه های دینی یک بار ناظر به خود دین است و بار دیگر متوجه جامعه و کارکرد دین. به تعبیر دیگر، این خطرها یک بار جهت درونی دارد و بار دیگر جهت بیرونی. در سویه درونی، عمده ترین خطر همانا خلوص زدایی از دین است و در سویه بیرونی و پیرامونی خطر بزرگ ناتوان سازی دین و دینداری است. بنابراین، خلوص زدایی و ناتوان سازی دین دو پیامد و خطر کلیدی و اساسی خرافه های دینی است.
۱. خلوص زدایی: خلوص زدایی هم در رفتار عامل و کنشگر دینی نمود می یابد و هم در متن دین (برخی از احادیث و سیره پیشوایان دین ولو جعلی و نادرست که حامل مسائل خرافی هستند و به صورت مکتوب درآمده و بخشی از متن دین را می سازند. )
خلوص زدایی چیست؟ خلوص زدایی را به گونه ای مختصر می توان این گونه تصویر کرد که رفتار و فعالیت به معنای عام آن، که شامل باور، معرفت، ایمان، احکام و شعائر و اعمال و… می گردد با بینش و گرایش و مقاصد غیرالهی انجام گرفته ولیکن طوری وانمود گردد که مقصد، بینش و گرایش الهی، محرک، مدبر و مولد آنها بوده است.
خلوص زدایی به معنای یاد شده – برآمده از خرافه های دینی – خطرهای گوناگون ذیل را پیش می آورد:
الف. غلو از خطرهای برآمده از خرافه های دینی، همانا پیدایش و گسترش غلو است. غلو می تواند یکی از مصداقهای خرافه دینی باشد. چون روشن است که دینداری غلوآمیز تنها در صورتی می روید که خردورزی در دین کم فروغ و یا بی فروغ گردد و خرافه ها، مهم ترین منبع تأمین کننده چنین بی فروغی اند. طبعاً در چنین فضایی، امور، رویدادها، رفتارها، اشخاص و فرایندها، همه و همه، به چیزهای غیرعادی و فوق العاده درمی آیند. انسان به جای خدا نشانده می شود، افراد نیروی زوال ناپذیر می یابند، خواسته ها و نیازها، گرفتاریها و دشواریها و بحرانهای جامعه با تعویذ و سحر و جادو برآورده می شوند و… بنابراین، غلو، خطرها و آسیبهایی را بر دین بار نموده و خلوص اش را می زداید:
۱. تقدس بازدارنده. تقدس، بیش تر دومعنی دارد که یکی سازنده است و دیگری بازدارنده:
سازنده، همانا حرمت نگهداشتن و پاس داشتن اشخاص، اندیشه ها، قوانین، ارزشها و… است.
تقدس بازدارنده این که از بازاندیشی، نقد و ارزیابی جلوگیری به عمل آید و هر چیزی از جمله دین خدا، پیامبر، امامت و رهبری، عدالت، آزادی و… به صورت کورکورانه و تقلیدی پذیرفته شود و راه استدلال و کاوش در این امور مسدود گردد و همه فوق قدرت و ظرفیت فکری آدمیان معرفی گردند.
پیداست که چنین تقدسی ماهیت دین اسلام را وارونه می سازد. چون آیات قرآن کریم، سیره پیامبر بزرگ اسلام و پیشوایان دین همه گواه روشن بر این واقعیت اند که اسلام دین اندیشیدن، تفکر و تعقل، نقد و بازاندیشی مسؤولانه، آزادانه و آگاهانه، آینده نگرانه و انسان مدارانه است و بر همین اساس از افراد، جامعه ها و ملتهایی که از گذشته و حال خویش تبعیت و تقلید کورکورانه و غیرمنتقدانه دارند، ابراز دوری و ناخوشایندی می کند.
۲. اباحی گری و شریعت ستیزی از دیگر پیامدهای غلو است. البته غلو که به این نتیجه می انجامد، بیش تر برآمده از غلو در ساحت اعتقادی – معرفتی و ساحت تجربی دین است. بدین معنی که معرفت به دین و یا محبت و معرفت و اعتقاد افراطی به پاره ای از آموزه ها، ارزشها و شخصیتهای دینی را کافی و بسنده در هدایت و راهبردن به سوی مقاصد مطلوب بدانیم و در دینداری به دنبال چیزی بیش از آن نباشیم. رهیافت چنین ذهنیتی، به بی توجهی ورهایی نسبت به اعمال و شعائر و احکام دین، یعنی ساحت شریعت می انجامد. در دوران امامان(ع) نیز گروه هایی بودند که معرفت به اهل بیت، بویژه علی(ع) را کفایت از روزه و نماز و حج و… می دانستند و بر این باور بودند که حضرت در ابرها مأوی داشته و با باد پرواز می کند. و یا برخی کارهای حرام را روا و جایز دانسته، بلکه فراتر رفته و انجام دادن آنها را از مصادیق تواضع برای خداوند و آزادی از جبر و فشار می خواندند. مجلسی به این جریان اشارتی دارد:
“قال سعد: حدثنی العبیدی قال: کتب الی العسکری(ع) وابتدأ منه: أبرأ الی اللّه من الفهری والحسن بن محمد بن بابا القمی فأبرأ منهما فانی محذرک وجمیع موالی وانی العنهما وعلیهما لعنه اللّه… وذلک انه ادعی انه نبی رسول… ویقول: باباحه المحارم ویحلل نکاح الرجال بعضهم بعضا فی ادبارهم، ویقول: انه من الفاعل والمفعول به احد الشهوات والطیبات، ان اللّه لم یحرم شیئا من ذلک… رأی بعض الناس محمد بن نصیر عیانا وغلام له علی ظهره أنه عاتبه علی ذلک فقال: هذا من اللذات وهو من التواضع للّه وترک التجبر… “. ۱۹
از غلات روزگار حضرت امام حسن عسکری(ع) علی بن حسکه و قاسم بن یقطین از اهل قم بودند. اینان می گفتند: مراد از آیه شریفه “ان الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر” ظاهر آیه نیست، بلکه مراد مردی است، و زکات و سجود و معاصی معنی ندارد، بلکه این احکام را باید تأویل کرد و مقصود امام و معرفت امام است… و امام حسن عسکری آن دو را لعنت کرد. ۲۰
اما در ساحت تجربه دین، در سنت کلامی نوین مسیحیت غربی و نیز در میان شماری از اندیشه وران و نواندیشان دینی در جهان اسلام در باب تبیین تنوع ادیان، جایگاه دین در جهان مدرن، کارویژ و کارکرد آن در چنین سپهری، چند و چونِ داد و ستد دین با علم و معرفتهای بشری و زمینی و… انگاره و نگره هایی ارائه شده است که از شمار آنها یکی این نظریه است که برای دین گوهر و صدف، ذات و عَرَض بیان نموده اند و بر این نظرند مقبولیت و ارزش صدف در گرو گوهر است، آن چه مقصود صاحب دین بوده و رشد و رستگاری و نجات را برآورده می کند، همانا گوهر دین است. در این میان، کسانی تجربه دینی را گوهر خوانده و چندان در اصالت و تمرکز بر آن زیاده روی و غلو می کنند که ساحتهای دیگر دینداری، از جمله اعمال و شعائر دینی، نه تنها بی فروغ و نادیده گرفته می شود، بلکه بیهوده خوانده می شود. در حالی که حفاظت و بقای گوهر، به واسطه صدف میسر می گردد. بازنمود تجربه دینی در شخصیت فردی و اجتماعی، همانا اعمال، مناسک، و نگهداشت قانونهای اخلاقی، حقوقی و رفتاری است. اینها عینیت تحول، به سبب تجربه دینی هستند؛ از این روی، خود نیز تحول و تکامل پذیرند. در غیر این صورت، دینداری تنها یک امر فردی و درونی بیش نخواهد بود و تجربه دینی تحول زا نبوده و هیچ ارزشی و کارکردی ندارد. و چیزی که چنین باشد (از نظر دین اسلام) شایسته مقام گوهریت را ندارد. بدون تردید، بیهوده انگاری اعمال و شعائر دینی (شریعت در مقابل حقیقت) برآیند غلو در دینداری تجربه اندیش است. یکی از دین پژوهان غربی می نویسد:
“ما نمی توانیم شریعت را یک تلاش انسانی همگام و هماهنگ با تجلی خداوند تلقی کنیم. شریعت را نمی توان همچون دستی گشوده انگاشت که خداوند با تجلی خویش آن را انباشته است… در شریعت، انسان مصنوع خویش را به جای خداوند می نشاند و بسیاری چیزها را که پیش تر خداوند به او اعطا کرده از کف می دهد و لذا از تجلی خداوند محجوب می ماند… رستگاری منحصراً در گرو تجلی راستین خداوند است… تنها یک تجلی وجود دارد… ما بدون عیسی مسیح و مستقل از او مطلقاً نمی توانیم درباره خداوند و انسان و رابطه آنها با یکدیگر چیزی بگوییم.”۲۱
در این متن دو غلو به روشنی بازتابیده است:
یکی در نفس تجلی و تجربه که براساس آن شریعت بیهوده پنداشته شده است.
و دیگر در نوع و نتیجه انحصاری تجربه که نجات و رستگاری را در آن محصور نموده است.
این جریان (تجربه دینی) زاییده و زاینده غلو در دینداری در جهان مدرن، سیمای غالب ر ا می سازد. نمونه هایی از آن در گذشته نیز دیده می شود، مانند: فرقه های باطنیه، درون گرایان، اسماعیلیه و… (کشی، نوبختی و برخی از علمای فرق و خاورشناسانی چون کازانوا، لویی ماسینیون، ولادیمیر ایوانف، برنادلویس و… به گونه صریح و یا ضمنی اسماعیلیه را از غلات به شمار آورده اند) اینان هرچند یک سری اعمال و شعائر دارند؛ لیکن آنها را ظاهر و پوسته دانسته همه را تأویل می نمایند و خویش را پای بند مغز و محتوا می دانند. از این رو، در مقام عمل، به راحتی از کنار اعمال و شعائری چون حج، روزه، نماز و… می گذرند و آنها را وا می نهند. و به این ترتیب اباحی گری را تقویت و توسعه می دهند.
ابوالخطاب، از کسانی بود که نقش اساسی در شکل گیری فرقه اسماعیلیه داشت و امام صادق(ع) او را به جهت عقیده غلوآمیزش مورد لعن قرار داد و در نامه ای به او نوشت:
“به من گفتند که تو معتقدی زنا، مسکرات، نماز، روزه و گناه برای انسان حلال است؟”۲۲
پر روشن است که نوک پیکان اباحی گری به طور مستقیم خلوص دینی را نشانه گرفته است و به آن آسیب جبران ناپذیری وارد می آورد.
۳. تحریف در ساحت عملی دین. غلو و زیاده روی در این بعد از دین، سبب می گردد تا سیمای دین به صورت وارونه و غیرواقعی نمایانده شود.
ب. بی توجهی و به فراموشی سپرده شدن هدفهای عالی و اصولی دین. خطر و آسیب ظاهرگرایی دینی بسی بیش تر از بی دینی است. از این رو، نگرایی پیامبر(ص) از آینده جامعه اسلامی، بیش تر از ناحیه ریاکاران و منافقان است، تا گروه ها و جریانهای دیگر:
“لقد قال لی رسول اللّه(ص): انی لا أخاف علی أمتی مومنا ولامشرکا اما المومن فیمنعه اللّه بایمانه وأما المشرک فیقمعه اللّه بشرکه ولکنی أخاف علیکم کل منافق الجنان عالم اللسان یقول ما تعرفون و یعفل ما تنکرون”. ۲۳
رسول خدا(ص) به من فرمود: من بر امتم، نه از مؤمن هراسانم و نه از مشرک، چه مرد باایمان را خدا به خاطر ایمان وی باز می دارد و مشرک را به خاطر شرک او از پای درمی آورد. لیکن من بر شما از مرد دورویی می ترسم که – به حکم شرع – داناست. او چیزی را می گوید که آن را نیکو می شمارید و کاری می کند که آن را ناپسند می دارید.
علی(ع) خطر ظاهرگرایی خوارج را به آن حد می نگرد که جز خودش دیگران را یارای مقابله و از بین بردن آن نمی بیند و هنگامی که چنین جریانی را نابود می سازد، می فرماید چشم فتنه را درآوردم:
“فانا فَقَأتُ عین الفتنه ولم تکن لیجرُأ علیها أحد غیری بعد أن ماج غیهبها وأشتدَّ کلَبُها. “۲۴
چشم این فتنه را من درآوردم. غیر من احدی جرأت این کار را نداشت. پس از آن که موج دریای تاریکی و شبهه ناکی آن بالا گرفته بود.
به جامعه و افراد رهنمون می دهد که فریب پوسته را نخورند و با اشخاص و جریانهایی که لباس اسلام به تن نموده اند و محتوا و حقیقت همه جانبه آن را واگذارده اند، به مبارزه برخیزند، حتی اگر در لباس علی باشند:
“الا من دعا الی هذا الشعار فاقتلوه ولو کان تحت عمامتی هذه.”۲۵
آگاه باشید، هر که مردم را بدین شعار بخواند او را بکشید، هر چند ریر عمامه من باشد.
وقتی با کتاب به مبارزه با کتاب و صف آرایی علیه کتاب، شکل بگیرد، کار بسیار دشوار می شود:
“فالکتاب واهله فی ذلک الزمان فی الناس ولیسا فیهم معهم ولیسا معهم… کانهم ائمهُ الکتاب ولیس الکتاب امامهم فلم یبق عندهم منه الا اسمه ولایعرفون الا خطّه وزَبَرهُ. “۲۶
پس در این زمان قرآن و قرآنیان میان مردم اند و نه میان آنان، با مردم اند، نه با ایشان… گویی آنان پیشوای قرآن اند، نه قرآن پیشوای آنان. پس جز نامی از قرآن نزدشان نماند و نشناسند جز خط و نوشته آن.
و می فرماید:
“رجل منافق مظهر للأیمان، متصنع بالاسلام لایتأثم ولا یتحرج یکذب علی رسول اللّه متعمدا فلو علم الناس انه منافق کاذب لم یقبلوا منه ولم یصدقوا قوله ولکنهم قالوا: صاحب رسول اللّه(ص) رآه وسمع منه ولقف عنه فیأخذون بقوله. “۲۷
مردی دورو که ایمان آشکار کند و به ظاهر چون مسلمان بُوَد، از گناه نترسد و بیمی به دل نیارد و به عمد بر رسول خدا(ص) دروغ نبندد و باک ندارد. و اگر مردم بدانند او منافق است و دروغ گو، از او حدیث نپذیرند و گفته اش را به راست نگیرند، لیکن گویند یار رسول خدا(ص) است. دید و از او شنید و در ضبط آورد، پس گفته او را قبول باید کرد.
ج. التقاط منفی، بدعت و آراستن دین به عناصری که با آن بیگانه است. در این نوع از التقاط، اندیشه و یا فراتر از آن، جهان بینی و جهان نگری مستقل، مشخص و درون زایی وجود ندارد، تا مفاهیم، ارزشها، شیوه ها، مقاصد گوناگون را تولید، تأیید و توسعه ببخشد و با ایجاد تحول در ماهیت آنها، ترابط و تعامل تکمیلی – تناسبی میان شان به وجود بیاورد. در واقع در این جا سازه های نامبرده هرکدام هویت مستقل داشته و پیروی از اصول و مبانی خاصی می کنند و جهان بینیهای مختلف و متضاد کنار هم قرار داده شده اند و در آن سازه ها نفوذ و حضور دارند.
رابطه و تعامل التقاط منفی و بدعت با خرافات دینی تعامل و رابطه دیالکتیکی است؛ یعنی از یک سوی التقاط منفی موجب پیدایش خرافه های دینی می گردد و از سوی دیگر خرافه های دینی نیز بستر رویش و گسترش التقاط منفی و بدعت را فراهم می آورد. لیکن هردو، در خلوص زدایی از دین مشترک هستند.
پاره ای از نهضتهای نوین مذهبی و جریانهای معنویت گرای جدید که در غرب، آمریکای لاتین، شرق و جنوب شرق آسیا، هند و حتی در ایران پدید آمده اند، و نیز اسلام لیبرال و سوسیال اسلامی، اسلام علمی، اگزیستانسیالیسم اسلامی، سرمایه داری اسلام یا اسلام کاپیتال، فرقان، منافقین و… بازنمود این نوع التقاط هستند.
شهید مطهری چنین خطری را احساس نموده و حساسیت بازدارنده نسبت به آن را خواستار می شود:
“در سالهای اخیر بدبختانه گروه سومی هم پیدا شده که به یک مکتب التقاطی معتقد شده اند. اینها قسمتی از اصول کمونیسم را با بعضی از مبانی اگزیستانسیالیزم ترکیب کرده اند و بعد حاصل را با مفاهیم، ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی آمیخته اند. آن وقت می گویند: مکتب اصیل و ناب اسلام این است و جز این نیست. من در این جا هشدار می دهم ما با گرایش به مکتب های بیگانه، استقلال خود را از دست می دهیم. “۲۸
علامه سیدمرتضی عسکری، پاره ای از پیامدهای این خطر و بویژه غلو آن را که از سوی سیف در باب عقائد و اشخاص اسلامی ابراز شده، این گونه بازگو نموده است:
“سیف یختلق اساطیر للدس فی عقائد المسلمین والتشویش علیهم ۱.عدم التأثیر السم فی خالد. ۲. بشارت الانبیاء بعمر. ۳.تهدم دور حمص من تکبیر المسلمین. ۴. فتح الدجال السوس. ۵. وحی الشیطان – الملک – الی الاسود المتبئی الکذاب وانبائه بالغیب ومعجزات اخری… مثل طلب الخلیفه عمر من زوجه أن تجالس الرجل الاجنبی وتواکله…. “۲۹
سید جمال الدین اسدآبادی درباره پیامدهای عقاید خرافی چون حقیقت ستیزی و واقعیت گریزی، خردسوزی، ترس از مواجهه با واقعیات و… نیز سخت هشدار می دهد:
“عقیده خرافی، حجابی است کثیف که علی الدوام حایل می شود در میانه صاحب آن عقیده و میانه حقیقت و واقع، واو را باز می دارد از کشف نفس الامر، بلکه چون یک عقیده خرافی را قبول دارد، عقل او را وقوف حاصل شد و از حرکت فکریه سرباز زد و پس از آن حمل بر مثل کرده، جمیع خرافات و اوهام را قبول خواهد کرد و این موجب می شود که از کمالات حقه دور افتد و حقایق اکوان بر او پوشیده بماند، بلکه سبب خواهد شد که جمیع عمر خود را به اوهام و وحشت و دهشت و خوف و بیم بگذراند و از حرکت طیور و جنبش بهایم در لرزه افتد و از هبوب سیاح و آواز رعد و درخشش برق مضطرب گردد…. “۳۰
ایشان بر این باور است که کم خردی و ظاهرگرایی به تحریف دین می انجامد و رسالت عالمان دینی مبارزه با آنهاست تا حیات اصلی به دین و دینداری بازگردد.
میرزای نائینی پوسته گرایی، جبر و التقاط را زمینه ساز شرک و دور شدن از توحید راستین می داند:
“ترتیب دستور (تدوین قانون اساسی)… بر وفق مقتضیات مذهب… از بدیهیات است و عدم اندراجش من حیث نفسه (بدون ارائه و ادعایی آن که مندرجاتش من عنداللّه است) در عنوان تشریع و بدعت… بالجمله تمکین از تحکمات خودسرانه طواغیت امت و راهزنان ملت، نه تنها ظلم به نفس و محروم داشتن خود است از اعظم مواهب الهیه، عز اسمه، بلکه به نص کلام مجید الهی و فرمایشات مقدسه معصومین(ع) عبودیت آنان از مراتب شرک به ذات احدیت است در مالکیت و حاکمیت….”۳۱
استاد جعفر سبحانی رویش آموزه ها و عقاید خرافی در احادیث و تاریخ اسلام را به ترک خردورزی می داند:
“وفی ظل هذا الاصل ای ابعاد العقل دخلت اخبار التجسیم والتشبیه فی الصحاح والمسانید عن طریق الاحبار والرهبان الذین تظاهروا بالاسلام وأبطنوا الیهودیه والنصرانیه وخدعوا عقول المسلمین فحشروا عقائدهم الخرافیه بین المحدثین والسذج من الناس…. “۳۲
شهید مدرس در پاسخ یکی از پیروانش که مردی محترم و معتمد در بازار بود و در مجالس گفته بود که خواب دیده و باور دارد که مدرس نائب امام زمان است، می گوید:
“چرا سخنی را می گویی که اثباتش مشکل است. به جای این که بگویی مدرس نائب امام زمان است، بگو مدرس نائب مردم است که هم دلایل کافی برای اثبات آن داشته باشی و هم سخنی به جا و درست باشد. خود امام زمان(عج) هم نائب مردم است؛ چون می خواهد آنان را به سوی خیر و صلاح سوق دهد. “۳۳
بنابراین خرافات دینی به وسیله سازوکار و متابولیزم یاد شده خلوص را از دین و دینداری می ستاند.
۲. خطرها و پیامدهای ناتوان سازی و ناکارآمدی دین: یکی از آسیبهای سهمگین و سنگین خرافه های دینی، همانا ستاندن توانایی و کارآمدی دین و دینداری در حیات انسانی است. البته سازوکار این خطر گوناگون است که یادآور می شویم. اما پیش از آن، یادکرد این مسأله نیکوست که کارآمدی و توانایی دین، در پیوند با کارهایی است که دین عهده دار انجام آنها شده است و یا می تواند پیاده کننده آنها باشد و نیز انتظارهایی که آدمیان و یا دست کم متدینان از آن دارند، معنی می یابد. و از آن روی که اسلام، به مثابه یک دین الهی مدعی تدبیر حیات دنیوی و اخروی به گونه ای است که آبادانی و صلاح آدمی در هر دو مرحله تأمین گردد. تأمین و فراهم آوردن چنین مقصد و وضعیتی، هنگامی عملی است که مسؤولیت، عدالت، آزادی، اخلاق، قانون و حقوق به صورت درهم تنیده مؤلفه های اساسی جامعه و عناصر تعیین کننده تعامل و مناسبات انسانی – اجتماعی بوده باشند. ناگزیر توانایی و کارآمدی دین نیز در جهت چنان مدعیات و مؤلفه های اثبات پذیر و عملگر می گردد. رهیافت خرافات دینی در ساحت بیرونی، توانایی و کارآمدی دین را در فرآیند دینداری و دین ورزی تهدید نموده و از آن می ستاند. اینک به تحلیل سازوکار این خطرها می پردازیم:
الف. ناهماهنگی و ناسازگاری درونی. خرافه های دینی موجب به هم خوردن سازگاری و هماهنگی درونی در دینداری می گردد. به دین صورت که از یک سوی دین اسلام مدعی آزادی مسؤولانه، اعتماد و احترام به خرد انسانی، واقع بینی و نقد است؛ و از سوی دیگر پاره ای از خرافه های دینی به طور دقیق در نقطه مقابل این مدعیات قرار می گیرند و عمل می کنند؛ یعنی همه آن مدعیات را منع و از بین می برد و یا دست کم، بازدارنده هایی فراروی عملی شدن آنها پدید می آورد. نمونه های فراوان برای این مسأله را می توان یاد کرد که تنها به اندکی از آنها در این جا بسنده می شود:
مفوضه گروهی از غلات اند که شناخت شان از جهان هستی و ادامه آفرینش بدین صورت است که خداوند، امامان معصوم(ع) را آفرید و سپس امر خلق و تدبیر جهان را به آنان واگذارد. بزرگان مکتب اهل بیت این فکر را انحرافی و غلوآمیز دانسته و حکم به کفرشان صادر نموده اند.
صدوق می نویسد:
“اعتقاد ما درباره غلات و مفوضه این است که آنها کافرند و بدتر از یهود و نصاری، مجوس و قدریه… و دیگر فرقه های گمراه اند. “۳۴
از ابن مسعود درباره علم و دانش عمر خلیفه دوم نقل کرده اند که:
“اگر علم همه عرب در یک کفه ترازو و علم عمر در کفه دیگر ترازو قرار گیرد، علم عمر فزونی دارد، و نیز در بعضی به جای عرب، علم اهل زمین گفته اند. و همچنین روایت کرده اند که نه دهم علم نزد عمر است. “۳۵
چنین مدعیاتی را نه تنها با وحی الهی (دین) و خرد انسانی ناسازگارند که اعتماد عمومی به دین را سلب می کنند. روشن است که چنین سلب اعتمادی ضربه سنگینی به توانایی دین وارد می سازد.
ب. خرافه ها از حیث تئوریک و نظری، فرآیند نواندیشی و نوفهمی دین را به بن بست می کشانند و زمینه های بیگانه سازی و دور نگهداشتن دین از دادوستد با واقعیتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و… را فراهم می آورند. برآیند هر دو این است که معرفت دینی و فرایند دینداری همچنان ساکت و خاموش مانده و هیچ تحول و تکاملی نیابند و نیز دینداری نتواند تعالی روحی و تکامل معنوی افراد را تأمین نموده و نه تنها در سیر پیشرفت و آبادانی، توسعه علمی و عملی جامعه، تأمین و حمایت از عدالت اجتماعی، اخلاق و آزادی انسانی سهمی نداشته باشد؛ بلکه چونان عامل بازدارنده نیز عمل نماید. در واقع این ایستار بازنمود روشن از ناتوانی و ناکارآمدی دین و دگر شدن آن به امر نپذیرفتنی، خیال و غیرعلمی است.
ج. همان گونه که پیش از این بیان گردید رابطه میان خرافه های دینی با دینداری غلوآمیز، پوسته گرا، ظاهرگرا و التقاطی، از گونه منفی آن، دوسویه و دیالکتیکی است که هر دو سوی در سطوح و مراحل خاص، به تولید و تقویت یکدیگر می پردازند. و چنانکه این سه خلوص را از دین می ستانند و در سطوح مختلف و خاصی از دینداری نیز سبب می گردند تا کارآمدی و توانایی دین آسیب ببیند؛ زیرا اینها در چنان لایه هایی، خشونت، سخت گیری، جبریت، مسؤولیت گریزی اجتماعی، درگیری و تنشهای فرقه ای و مذهبی، اخلاق و قانون ستیزی (و یا گریزی) را در داد و ستدها و مناسبات انسانی تقویت و توسعه می دهند. بدون تردید هریک از موارد نامبرده (خشونت، جبریت، مسؤولیت ناپذیری اجتماعی، اخلاق و قانون گریزی و… ) هنگامی که در جامعه عمومیت یابند و نهادینه شوند، ناگزیر جامعه را ناتوان از بالندگی، پویایی و پی گیری خواسته هایش می سازد. و طبعاً در چنین جامعه ای مدعیات، مقاصد و آموزه های دین اسلام (پیش از این، پاره ای از آنها ذکر گردید) به فراموشی سپرده می شوند. دین ناتوان از به حقیقت پیوستن آنها می شود و علت اساسی چنین ضعف و ناکارآمدی نیز همانا خرافه های دینی است.
د. یکی دیگر از خطرها و پیامدهای ویران گر خرافه های دینی، گسترش و زایش سحر و جادو است که کم ترین آثار ویران گر آن، همانا:
نخست آن که به زنجیر کشیدن نیروی خرد و خردورزی انسانی در تمامی ساحتهای زندگی و بویژه در ساحت دین و اندیشه دینی است.
دو دیگر بی فروغ شدن واقع بینی و واقع نگری در اندیشه و عمل دینی است که برونداد آن که همانا بازماندنِ دین (دینداران و جامعه دینی) از حرکت همپای با تحولات و دگرشدنهای مثبت و سازنده و نیز وارونه شدن حقایق و شخصیت سازیهاست.
سه دیگر استفاده ابزاری از دین در جهت به غفلت کشاندن مردم و هزینه نمودن از آن برای بهره وریهای دنیوی.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 