پاورپوینت کامل آسیب های خرافه بر کیان اسلام و تشیع ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آسیب های خرافه بر کیان اسلام و تشیع ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آسیب های خرافه بر کیان اسلام و تشیع ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آسیب های خرافه بر کیان اسلام و تشیع ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۸۱

حرکتهای بزرگ خداباورانه و خدامحورانه، همانها که به طلایه داری انبیای الهی، طلایه داری شده اند، با همه اثرگذاری ژرف در روح و روان انسانها و جامعه انسانی، از گزند ویران گر خرافه ها در اَمان نبوده اند که پس از رویاروییهای گسترده و قربانیهای بسیار، سرانجام هرکدام به گونه ای در باتلاق خرافه ها و پندارهای غلط، فرو رفته اند.

اسلام، فرهنگ و ارزشهای اسلامی نیز از خرافه در امان نبوده اند و خرافه ها در باورها، ارزشها و رفتار مسلمانان اثر گذارده و ویرانیهایی به بار آورده اند؛ اما اینها با همه هجوم سنگین خود به باورها و ارزشهای دینی به خاطر اصول استوار و معجزه جاوید اسلام که همانا قرآن باشد و سیره و گفتار روشن نبی اکرم، نتوانسته اند اسلام را زمین گیر کنند. ائمه اطهار و به پیروی از آنان، علمای راستین، در پرتو اصول راستین و معجزه جاوید اسلام، از مرزهای عقیدتی پاسداری کرده و مشعلها را روشن نگهداشته اند. اما با این همه، خرافه، به خاطر جلوه هایی که داشته و دارد و جاذبه آفرینییها برای عوام و گاه علمای ساده لوح و ساده اندیش، آسیبهای ویران گر آن، از نگاه ها به دور مانده است. جریانهای حق و خدامحور، هماره در خطر نفوذ خرافه قرار داشته و دارند. باورها و رفتارهای غیرمنطقی و پندارهای بیهوده و پوچ که جاذبه آنها شگفتی برمی انگیزاند آثار ویران گری بر عقاید و ارزشهای دینی برجای می گذارند. افسانه بافیهای احبار و رهبان درباره پیامبران خود و رفتارهای غیرمنطقی به نام شریعتِ موسی و عیسی، این دو دین آسمانی و پویا را به انحطاط کشاند و ناکارآمد ساخت.۱

رواج خرافه، در میان فرهنگهای معاصرِ جهان، بیش از گذشته است. خرافه پردازان، یافته های خود را در قالبهای روزپسند عرضه می کنند. با وجود پیشرفت علم، بازار رازخوانیها، رمالان، جادوگران و بخت و اقبال گشایان از هر زمان پررونق تر است. خرافه گرائی در پاره ای از جامعه های پیشرفته دامن گیر مردم شده است.

فرهنگ مسلمانان نیز، از نفوذ خرافه در امان نمانده و این ویروس پرخطر، باورها، ارزشها و رفتار مسلمانان را هدف قرار داده است. جلوه های خرافه، آسیبهای ویران گر آن را بر توده ها پنهان داشته است. حتی شماری از ساده اندیشان در لباس دین، بر این پندارند که استفاده از خرافه ها در رواج دین و مذهب و برانگیختن احساسات مردم، سودمند خواهد بود.

نگاه دینی و جامعه شناختی به پیامدهای خرافه نشان می دهد، بهره گیری از موهومات، نه تنها در استوارسازی باورها و پیشرفتِ معنوی و اوج گیری مردم سودمند نیست که آثار ویران گری در پی دارد. بخش بزرگی از فرصتهای ارزش مند و حیاتی پیامبران و امامان در مبارزه با پیرایه ها و حشو و زوائد افزوده شده بر دین سپری شده است.۲

این پژوهش، نگاهی است به پیامدهای خرافه در حوزه باورها، ارزشهای اسلامی و شیعی و آسیب آن بر جامعه دینی.

آسیبهای خرافه بر باورهای دینی

۱. خرافه زمینه ساز شرک

توحید، سنگ زیرین و بنیادی ترین عقائد اسلامی است. برابر مفهوم توحید، خدا، یکتا، دارای همه صفات کمالی، بی مانند، خالق یگانه عالم و بی شریک است و اداره عالم به اراده او صورت می گیرد. توحید در ذات، صفات و افعال. انسان با باورمندی به این اصل والا و پرستش آن ذات بی چون، و در پرستش انبازی برای خدا نگرفتن، به صف موحدان درمی آید. هم در عقیده باید خدا را در ذات، صفات و افعال یگانه بداند و هم در عمل، در برابر ذات بی چون او به کرنش بایستد و بر این مدار به حرکت دربیاید. از منظر قرآن، صفات خداوند، عین ذات اوست. خدا، در وهم و خیال نگنجد و از هرگونه همانندی به آفریده های خود دور است. جهان هستی، به وسیله نظام و سنتهای حکیمانه او اداره می شود و تصادف و جزاف در آن راه ندارد. و همه طاعتها و عبودیتها و بندگیها، تنها شایسته اوست و بس. رفتارهای غیر منطقی و خرافی که به آستان این باور روشن خدشه وارد سازد، بی گمان شرک است و یا به شرک می انجامد و آدمی به وادی هولناک شرک فرو می افتد. و اساس و بنیان توحید و یگانگی خداوند را در جامعه و درون انسان، متزلزل می سازد. وارد شدن به وادی شرک و آسیب رساندن به توحید، نه تنها ممکن است از سوی خرافه گرایان و خرافه مسلکان رخ نماید که چه بسا از سوی گروه ها و نحله ها، به سبب پاره ای از برداشتهای نادرست و یا سیراب نکردن اندیشه خود از سرچشمه، به آن دامن زده شود.

امام خمینی، باورهای شماری از نحله های اهل حدیث را درباره ذات و صفات خداوند و آفرینش هستی، ناسازگار با اساس تنزه و توحید می داند و بر این نظر است این گونه باورها این اساس را متزلزل می سازند.

به نظر ایشان اینان چون بدون آمادگیهای عقلی و فلسفی پا در وادی پاره ای از معارف دقیق نهاده و از سر غفلت و بی توجهی، از حوزه توحید دور شده اند.

نمونه پررنگ تر آن، فروافتادن ظاهرگرایان به باتلاق تجسم و تشبیه است. اینان که به نقشِ عقل و خرد و راهنمایی اهل بیت در شناخت صفات خداوند بی توجه بودند، به استناد ظاهر آیاتی از قرآن، به فسانه و اوهام گرفتار شده و برای خداوند، دست و پا و جا و مکان پنداشته اند.۳

وقتی که خرافه و پندارهای غلط و برداشتهای نادرستِ گروه ها و نحله های فکری را به باتلاق شرک فرو می افکند، دیگر حساب توده های مردم روشن است. اینان، هر آن ممکن است به خاطر باور به خرافه ای در لجن زار دوگانه پرستی گرفتار آیند. از جمله خرافه هایی که هر آن ممکن است انسان باورمند به آنها سر از شرک دربیاورد، عبارت اند از:

باور به بخت و اقبال و یا باور به این که کواکب و ارواح در سرنوشت انسان اثرگذارند، یا مهره ها در زدودن بدفرجامی نقش دارند و یا عدد سیزده نحس است و….

این باورها، هم با توحید افعالی ناسازگارند و هم با توحید در عبودیت. زیرا باور به بخت و اقبال، جبر و با حکمت خداوند و قانون مند بودن نظامِ هستی ناسازگار است. جهان بر پایه سنتهای حکیمانه بنا شده و خداوند با بستن آویزه ای بر بازو، از سنتهای خود دست نمی کشد. نه کس بی جهت عزیز و سربلند می شود و نه فردی بدون دلیل خوار و زبون می گردد و باور به بخت و اقبال، با اعتقاد به ظالمانه بودن بنای هستی برابر است.

بازوبند، و مُهره های رنگین، که در عرف عرب “تمیمه” نام دارد، نیز از باوری جاهلی و شرک آلود منشأ گرفته، که پس از سده ها به شکل مسخ شده خود را تا دوران معاصر کشانده است. این رویه، در آغاز اسلام، در میان عرب، بویژه زنان مرسوم بود و پیامبر آن را شرک خواند و از مردم خواست خود را از کمند آن رها سازند:

“انّ الرقی والتمائم والتَوله شرک”۴

تمیمه ها و تَوله شرک است.

رقی، جمع رقیه، اورادی بود که کاهنان بر بیماران می دمیدند. تمیمه، آویزه ای بود که برای دفع چشم زخم به کار برده می شد و توله، جادوئی بود که مرد را از نزدیک شدن به همسرش باز می داشت.۵

از رسمهای خرافی رایج در میان مردم، پاشیدن خون قربانی بر در و دیوار است. شماری برای پیشگیری از چشم زخم، گوسفندی را قربانی کرده و خونش را بر دیوار خانه ای نوساخته و یا بر سپر ماشینی که به تازگی خریده اند، می مالند.

و شماری با رسیدن عروس به آستانه خانه در برابر وی قربانی می کنند.

در برخی از مناطق ایران در جلو جنازه میت نیز گوسفندی را سر می برند.

قربانی برای پیشگیری از چشم زخم، ریشه دینی ندارد. عربِ جاهلی برای دور کردن دیوان از فرزندان خود، حیوانی قربانی کرده و خون او را به سر و روی نوزاد می مالیدند. و یا در وقت بنای سرا و حفر چاه، برای دور کردن اجنه از ساحَتِ آن قربانی می کردند.

ابی بریده گوید:

کنّا فی الجاهلیه اذا وُلد لاحدنا غلام ذبح شاه ولطخ رأسه بِدَمها.

۶ما، در جاهلیت وقتی فرزندی برای مان زاده می شد گوسفندی کشته و سر کودک را با خون آن می آلودیم.

پیامبر این رسم را دگرگون کرد. مردم را از قربانی کردن از ترس جنیان بازداشت.

“انه(ص) نهی عن ذبائح الجن”۷

رسول خدا(ص)، به مردم سفارش فرمود:

“به شکرانه عروسی و خرید خانه و آمدن حاجیان از حج و ولادت و ختنه نوزاد، برای خدا قربانی کنند، و مردم را با آن مهمان سازند. “۸

تطیر فال بد

از عادتهای رایج در میان مردم “تطیر” فال بد زدن بود، تطیر از ماده طیر. از آن جا که عرب جاهلی، از پرواز و یا صفیر نابهنگام پرندگان، بد به دل می گرفت، همه موارد فال بدزدن به تطیر شهره شد. پیامبر(ص) این باور را شرک خواند:

“الطیره شرک (ثلاثا) وما مَنا الا ولکن اللّه یذهب بالتوکل”

۹رسول خدا سه بار تکرار کرد: فال بد زدن شرک است. کم تر کسی است که این باور در اندیشه اش راه نیابد، ولی خداوند آن را در سایه توکل از میان برمی دارد.

چه تطیر و بد یمن شمردن آفریده های خداوند، برابر با انکار قضا و قدر و نظام مندی خلقت، نفی حکمت و عدالت در هستی، سست کننده روح امید و اراده و اقدام در آدمی، وادار کننده انسان به ویران گری و طغیان گری است. این باور خرافی، هم با توحید در افعال و هم با توحید در عبادات ناساز است.

پیامبر برای از میان بردن آثار روانی تطیر، به پیروان خویش سفارش می فرمود فال بد نزنند و بر آن ترتیب اثر ندهند و فال نیک (تفأل) بزنند و خود نیز اسامی و پدیده ها را به فال نیک می گرفت و به مسلمانان امید و نشاط می داد و می فرمود:

خداوند فال نیک را دوست می دارد.

۱۰تفأل به قرآن

از اموری که نهی شده است، تفأل به قرآن است. از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود:

“لاتتفال بالقرآن. “۱۰

شیخ عباس قمی، در ذیل این روایت، خلاصه ای از نوشته فیض کاشانی را که در فرق بین تفأل به قرآن و استخاره به آن نوشته است، بدین شرح نقل می کند:

“لاینافی هذا ما اشتهر الیوم بین الناس من الاستخاره بالقرآن علی النحو المتعارف بینهم لأن التفأل غیر الاستخاره فان التفأل إنّما یکون فیما سیقع ویتبین الامر فیه کشفاء مریض أو موته ووجدان الضّاله او عدمه وم آله الی تعجیل تعرّف علم الغیب وقد ورد النهی عنه و عن الحکم فیه بتّه لغیر أهله بخلاف الاستخاره فانه طلب لمعرفه الرشد فی الامر الذی ارید فعله أو ترکه وتفویض الامر الی اللّه سبحانه فی التعیین وانما منع من التفأل بالقرآن وان جاز بغیره اذا لم یحکم بوقوع الامر علی البتّ لأنّه اذا تفأل بغیر القرآن، ثم تبین خلافه فلا بأس بخلاف القرآن فانّه یقضی الی اساءه الظن بالقرآن ولایتأتی ذلک فی الاستخاره به لبقاء الابهام فیه بعد. وان ظهر السوء لان العبد لایعرف خیره من شره فی شی. قال اللّه تعالی:”عسی ان تکرهوا شیئاً وهو خیر لکم عسی أن تحبوا شیئاً وهو شرُّ لکم. واللّه یعلم وانتم لاتعلمون. “

۱۲آن چه در این روایت آمده است، با آن چه در بین مردم رایج است که همانا استخاره با قرآن باشد، ناسازگاری ندارد. زیرا تفأل غیر از استخاره است. تفأل از مقوله پیش بینی آینده و بیان اموری است که در آینده رخ می دهد، مانند: شفا یافتن بیمار، یا فوت او، و پیدا شدن چیز گم شده، یا پیدا نشدن آن، که به گونه ای بیان امور پنهان و علم به غیب است و از آن نهی شده است. و از حکم به آن، قطعاً برای غیر اهل اش. برخلاف استخاره که آن، در حقیقت، جست وجوی شناخت، آگاهی و برطرف شدن شک در انجام و یا ترک کاری است و واگذاردن امر به خداوند متعال در تعیین.

از تفأل به قرآن، بازداشته شده است. و اگرچه به غیر قرآن، به کتابهای دیگر، رواست، هنگامی که به طور قطع به وقوع امری حکم داده نشود. زیرا اگر به غیر قرآن تفأل زده شود، سپس خلاف آن آشکار شود و به وقوع پیوندد، باکی بر آن نیست، مشکلی پدید نمی آورد. به خلاف تفأل به قرآن که اگر خلاف آن به وقوع پیوندد، سبب بدگمانی به قرآن می شود.

و در استخاره نیز بدگمانی به وجود نمی آید، زیرا به گونه ای در آن ابهام وجود دارد و به طور قطع به خوبی و یا بدی انجام کاری حکم نمی شود. انسان خیر را از شر در چیزی باز نمی شناسد. خداوند متعال می فرماید: بسا چیزی که تا خوش بدارید و خود به سود شماست و بسا چیزی که دوست بدارید و خود به زیان شماست. خداوند داند و شما ندانید.

۲. زمینه ساز جدایی امت از امام

گسستن امت از امام، از دیگر آسیبهای خرافه و خرافه اندیشی است. پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) بشر هستند و مورد خطاب پروردگار و مکلف به انجام واجبات و پرهیز از محرمات. پس هرکس بینگارد آنان تکلیفی ندارند و یا این که در مقامی قرار دارند که نزدیک شدن به آن و در جهت و در آن مسیر قرار گرفتن، برای انسانهای معمولی ممکن نیست، خرافه است و این نوع نگاه، سبب می شود که آن بزرگواران از اسوه بودن برای انسان خارج شوند، در حالی که آنان اسوه اند. اسوه بودن فردی برای فردی، وقتی به حقیقت می پیوندد که سنخیتی بین آنان باشد. اگر بین نبی مکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) با مردم سنخیتی نباشد، آنان در مقامی غیردسترسی باشند و برای هیچ کس توان نزدیک شدن به رفتارها، عبادتها و تکلیف مداری آن بزرگواران نباشد، اسوه قرار دادن آنان برای مردم ممکن نیست.

معصومان باید به گونه ای باشند که مردمان بتوانند از راه و منش، عبادت و چگونگی انجام تکالیف و… آنان پیروی کنند.

غلو و نشاندن پیامبر و ائمه در جایگاه فوق بشری و دور از دسترس فرزندان آدم، صف آنان را از امت جدا می سازد و نقش اسوه و امامت و الگو بودن را از آنان سلب می کند؛ چه اگر رهبر امت موجودی باشد ماوراء بشری و پیچیده در هاله ای از قداست، نه بمیرد و نه سایه داشته باشد، نه گرسنه شود و نه درد و رنجی احساس کند، مردم نمی توانند با او هم گام شوند. کسانی که در دو دنیای جداگانه اندیشیده و زندگی می کنند، چگونه می توانند راهبر و راهرو یکدیگر شوند.

همنشینی مسلمانان با ترسایان سبب شد برخی مسلمانان، مانند مسیحیان، گمان برند فرستاده خدا از جنس مردمان خاکی نیست و او در حقوق و تکالیف، راهی جداگانه دارد. قرآن بر این باورهای ویران گر راه بست و با نزول کریمه زیر بر آنها خط بطلان کشید:

“قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی”

۱۳بگو: من نیز بشری مانند شمایم که به من وحی می شود.

علامه طباطبایی در ذیل این شریفه می نویسد:

“[خداوند] به مسلمانان هشدار داد: پیامبر، فردی از جنس بشر است و چیزی زائد بر آنان ندارد. و زیادتی برای خود ادعا نمی کند و مردم نباید از او انتظار بی جا داشته باشند و هرکس می خواهد راه خدا را طی کند، باید کار نیک انجام دهد و از شرک بپرهیزد. “۱۳

در همین راستا، یعنی جداانگاری رسول خدا از مردم، در زندگی و مرگ و براساس این پندار خرافی که رسول خدا، از جنس دیگری است و با مردم متفاوت، هنگامی که فرزند رسول خدا، ابراهیم، فوت کرد و خورشید هم در همان روز گرفت، باورهای منسوخ جاهلیت به سراغ مسلمانان عزادار در مرگ پیامبرزاده خود آمد. گفتند: خورشید، از آن روی گرفته است که رسول خدا ابراهیم را از دست داده است و در اندوه او به سر می برد.

پیامبر، پیش از انتشار این سخن خرافی و جاهلی در برابر آن به سرعت واکنش نشان داد، مردم را در مسجد گرد آورد، بر فراز منبر رفت و فرمود:

“کسوف خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های خداست. آن دو به فرمان خدا در حرکت هستند و فرمانبردار او. برای مرگ و زندگی کسی رخ نهان نمی کنند. در وقت کسوف نماز بگزارید. “

در این هنگام حضرت از منبر فرود آمد، اقامه نماز کرد و مردم به آن حضرت اقتدا کردند.۱۵ با همه روشنگریهای پیامبر و تأکید همانندی آن حضرت در مرگ و زندگی با دیگران، عادتهای جاهلی، از بسیاری از دلها، ریشه کن نشد و بسیاری رسوبات آن را در ته دل خویش داشتند. از جمله، پس از مرگ رسول خدا، پاره ای از آن بروز یافت و دیده شد.

هنگام مرگ رسول خدا(ص) مردم برای دفن آن حضرت و آگاهی از وظیفه خود، در خانه رسول خدا گرد آمدند. همگان سر در جیب غم فرو برده بودند که عمر برخاست و ادعا کرد:

“همانا گروهی از منافقان می پندارند که پیامبر خدا(ص) درگذشته است. او، نمرده، بلکه مانند موسی بن عمران به نزد پروردگار خویش رفته است. به خدا سوگند که بی گمان پیامبر خدا(ص) بازخواهد گشت و بی چون و چرا دست و پای آنان را که گمان می برند وی مرده است خواهد برید. “۱۶

عثمان بن عفان نیز بر این پندار خرافی پای فشرد که:

“ان رسول اللّه لم یمت ولکنه رفع کما رفع عیسی بن مریم. “۱۷

رسول خدا نمرده، او مانند عیسی بن مریم به آسمان برده شده است.

عباس، عموی پیامبر که در آخرین ساعت زندگی پیامبر بر بالین حضرت حاضر و شاهد مرگ پیامبر بود، در برابر این غلو و سخن خرافی و جاهلی واکنش نشان داد و در سخنی روشنگر، حقیقت مسأله را نمایاند و بر جنبه بشری بودن پیامبر و مرگ و زندگی آن حضرت تأکید کرد و فتنه را از میان برداشت. به گزارش ابن عباس، در این هنگام، عباس بلند شد و به مردم گفت:

“ای مردم، همانا پیامبر مرده است، آن حضرت را دفن کنید. برای خدا دشوار نیست، اگر چنانکه گمان می برند نمرده او را از خاک برانگیزاند. به خدا سوگند پیامبر پس از آن که راه را روشن و حلال و حرام را بیان کرد و مانند دیگر مردم ازدواج کرد. .. و جنگید و صلح کرد. به خدا سوگند هیچ کس از مردم… سامان بخش تر و پرتلاش تر از پیامبر خدا یافت نمی شود. ای مردم پیامبر خود را به خاک سپارید. “۱۸

روشنگری عباس بن عبدالمطلب، به فتنه و خرافه ای هولناک که می توانست مسیر دعوت اسلامی را تغییر دهد، پایان داد.

بنی امیه، چون به جاهلیت برگشته بودند، از خرافه برای رام کردن مردم، بهره می گرفتند. این گروه رجعت طلب، درباره صحابه پیامبر، کرامتهایی تراشیده و نشر دادند. چنان مقام آنان را بالا بردند که کسی جرأت نکند اندیشه و کارکرد آنان را به بوته نقد بگذارد. مقام آنان را دور از دسترس دیگران قرار دادند و یا این گونه وانمود کردند. در مثل حجاج بن یوسف درباره خلیفه سوم، بر این پندار خرافی پای فشرد که:

“مثل وی مانند عیسی بن مریم است. چنان که عیسی نمرده و به سوی خدا بالا رفته عثمان نیز زنده است. “۱۹

این سخن سخیف، از سوی کسی ایراد می شد که زیارت و بوسیدن منبر پیامبر را خرافه می خواند و می گفت: مردم چوبها و استخوانهای پوسیده را احترام می گذارند.

۲۰البته این یاوه ها از سوی مسلمانان تیزنگر و هوشمند بی پاسخ نماند، ولی آثار منفی خود را در جامعه اسلامی و فرهنگ عمومی برجای گذاشت.

چهره پردازیهای غیرواقعی از ائمه(ع) نیز، در جدا کردن شیعیان از راه و رسم اهل بیت، اثرگذار بوده است. باور غلوآمیز و غیرواقعی به ائمه(ع) در طول تاریخ، از اوج و فرود برخوردار بوده و در میان شماری از مردم تا مرز الحاد پیش رفته است. در روزگار خلافت علی(ع) شماری کم ظرفیت با دیدن کرامتها و بزرگیهای علی(ع) به او جامه فوق بشری پوشاندند که امام با همه وجود، با این گروه غالی برخورد کرد.

رگه هایی از این جریان، باور و فکر سخیف، اکنون در میان پاره ای از فرقه های علویان، بویژه گروه “بکتاشیه”۲۱ دیده می شود که به جای پیروی از علی(ع) در عبادت، جهاد و اطاعت از خداوند، تنها به ستایش کفرآمیز او می پردازند و هرگونه همانندی میان خود و علی(ع) را ناروا می شمردند. که البته این گروه ها در دهه های اخیر به تعدیل باورهای خود نزدیک شده اند.

شماری از هواداران اهل بیت، امامان را بشر می دانند، ولی بر این پندارند که: آنان از جایگاه و از طهارت و عصمت ویژه الهی بهره مندند که دست بشر از رسیدن به آن جایگاه کوتاه است و هیچ گونه همانندی میان ما و آنان وجود ندارد. آنان از راه غیب مأمور به تکالیفی ویژه بوده اند که ما نه دسترسی به آنها داریم و نه توان انجام آنها را. از این روی، وظیفه ای نیز در انجام آنها نداریم!

روشن است این نگاه، نقش الگو و اسوه و رهبری را از ائمه می گیرد. کسی که وجه مشترکی با پیروان خود ندارد و در امور زندگی و راه و رسم اجتماعی، تنها از غیب فرمان می گیرد، چگونه می تواند برای دیگران اسوه راه باشد و رفتار او برای امت تکلیف ایجاد کند و حرکت بیافریند و مردم ملزم باشند از رفتارهای فردی و اجتماعی او تکلیف شرعی استنباط کنند.

شهید مطهری می نویسد:

“این که می گویند: “عارفا بحقه” معرفت امام لازم است، برای این است که فلسفه امامت پیشوایی و نمونه بودن و سرمشق بودن است. امام انسان مافوق است، نه مافوق انسان و به همین دلیل می تواند سرمشق بشود. اگر مافوق انسان می بود، به هیچ وجه، سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت که ما شخصیتها و حادثه را جنبه اعجازآمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده ایم. برای سرمشق شدن و نمونه بودن، اطلاع صحیح لازم است؛ اما اطلاعات غلط و تحریف شده نتیجه معکوس می دهد و به هیچ وجه الهام بخش نیکیها و محرک تاریخ در جهت صحیح نخواهد بود. “۲۲

پیوند این افراد با امام حسین و کربلا، نه پیوندی عاشقانه به هدف استفاده از جاذبه شخصیت و زیبائی و راه و رسم پیشوایان دین، که رابطه این کسان با ائمه به گونه رابطه ارباب و رعیت است که باید با آه و ناله های رقت آور، نظر آنان رابه خود جلب کرد و دل امام را به دست آورد و در وقت عمل و مجاهدت و ایثار و شهادت شعار ما کجا و آنان کجا سر داد.

۳. زمینه ساز سست باوری و دین گریزی

عقائد، که زیربنای دین باوری اند بایستی بر استوانه های خلل ناپذیر بنا گردند. باورهای روییده بر بستر ظن و وهم و خواب و خیال، ره به جائی نمی برند و نمی توان به استناد آنها چیزی را به خدا نسبت داد.۲۳

تاکید قرآن بر معرفت و بصیرت دینی موجب شد که بن مایه های ایمانی مسلمانان بر اساسی استوار بنا شوند و ریزش و ارتداد کم تر در میان شان رخ دهد و جاذبه آن دانشمندان و عالمان را بیش از توده عوام به سوی خود بکشاند.

باورهای خرافی و غیرمنطقی و برداشتهای نابخردانه از دین، در برابر باورها و اندیشه های نوتر، رنگ می بازند و یا دشواریهایی را سبب می شوند و خرافه گرایان که خرافات را دین می انگارند و آموزه های دینی، از دین جدا می سازند.

تصویر غیرعقلانی از دین در دهه های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و تحریف گریها در کنار کم کاری سخنگویان اسلام در پاسخ گویی به شبهه های جوانان، راه را بر نفوذ مکتب مارکسیسم در میان نسل جوان مصر، عراق، ایران و… هموار ساخت.

این خطر، ویژه دیروز نبوده و نیست. امروز نیز جز در پرتو تصویری خردمندانه و روشن از دین و فلسفه باورها و آیینها، نمی توان مشعل دین را در دل جوانان، روشن نگه داشت.

فلسفه زیارت و توسل به اولیای دین، بیعت با رهبران مکتب و ابراز پیوند با آنان و الگو گرفتن از راه و رسم پرچمداران راه است. روا شدن حاجت، بسته به حکمت خدا دارد که تنها خداوند از آن آگاه است. شماری از مردم در پی ناآگاهی از حکمت زیارت و توسل، انتظار دارند خداوند بی درنگ به همه خواسته های آنان پاسخ دهد. این افراد پیوسته اولیای خدا را واسطه رسیدن به اهداف حقیر دنیوی خود قرار می دهند و چه بسا اگر به سرعت برآورده نگردد، قهر می کنند! باید توجه داشت که عوام زدگی و سطحی نگری در تبلیغات دینی، خطر ریزش و دین گریزی را در پی دارد. افراد که در جاذبه تبلیغات تند و احساساتی جوگیر می شوند به همان سرعت دین را رها می کنند.

شماری از مبلغان درباره ائمه و برآورده شدن نیازهای کسانی که حلقه بر در خانه آنان بزنند، زیاد روی می کنند و تند می روند که مردم را به گمانهایی می اندازند و انتظاراتی را در دلِ آنان شعله ور می سازند که برآورده شدن آنها چه بسا ممکن نباشد.

و نیز در مسأله امام زمان(عج) راه هایی را فراروی مردم می گذارند که چه بسا سرانجام خوش نداشته باشند. اعتقاد به ظهور موعود از اصول مکتب تشیع است. در ترسیم مساله انتظار، دیدار امام زمان، نباید از فرمان خود و فرامین خود ائمه سرپیچید که پیرایه های نابخردانه و دور از واقعیت به این مساله مهم، خطر موعودگریزی را در پی دارد.

جامعه اسلامی، در سالهای اخیر، شاهد رواج خرافه ها و پندارهای غیرمنطقی درباره موضوع موعود شده است. کسانی پیاپی برای بازارگرمی و یا از سر سادگی و ساده لوحی، یا دنیاگرایی، یا وابستگی به قدرتهای خارجی ادعای مشاهده و یا بابیت امام زمان می کنند و با کارهای شگفت انگیز و روان کاوانه، افراد ساده دل و گرفتار را، که بیش تر از بانوان هستند، به خود جذب می کنند. ماجرای پیدا شدن دست خطی از امام زمان در یکی از مساجد لبنان، آن هم بدون “بسم اللّه” و همراهی با اشتباه ادبی در متن دست نوشته که با آب و تاب در یکی از نشریه ها منتشر شد۲۴، از این دست است.

دعوی دیدن امام زمان به وسیله گروهی در شهر ری و انتساب ترور شماری از افراد متدین به دست آن حضرت، ۲۵ از دیگر ماجراهای خرافی بود که در جامعه اسلامی ما، سر باز کرد که باید در آن درنگ ورزید و هشیارانه پیرامون آن را بررسی کرد، تا سرنخهای آن را به دست آورد و زمینه ها و انگیزه ها را شناخت.

تنور برخی از محافل مذهبی، برافروخته از خبرهای ملاقات با امام زمان و اوراد و اذکار ویژه دیدار با امام زمان است. شماری از مداحان کژاندیشی در اجتماعات مردم مشتاق و دردمند، وعده دیدار آقا را می دهند. امری که بسیار خطرناک و سبب بی اعتقادی و روی گردانی مردم از این موضوع مهم می گردد.

روشن است درآمیختن حقایق با خرافه و پندارهای واهی، نه تنها به دین باوری نخواهد انجامید که زمینه ساز سست باوری خواهد بود.

رهبر معظم انقلاب اسلامی، در سخنانی، با اشاره به لزوم هوشیاری همه مردم در مقابله با سودجویان و دکان دارانی که مفهوم انتظار را دست مایه فریب مردم قرار داده اند، بر زدودنِ پیرایه ها و خرافه ها و کژفهمیها از موضوع انتظار تأکید می ورزد:

“ادعای رؤیت، ارتباط و تشرف، دستور گرفتن از حضرت حجت و اقتدای به آن حضرت در نماز، ادعایی حقیقتاً شرم آور و پیرایه های باطلی است که ممکن است حقیقت روشن انتظار را در چشم و دل انسانهای پاک نهاد، مشوب کند… البته ممکن است، سعادت مندی این ظرفیت را پیدا کند که چشم دلش به نور جمال مبارک حضرت حجت روشن شود؛ اما چنین کسانی، اهلِ ادعا و بازگو کردنِ این مسائل نیستند و همان گونه که بزرگان و برجستگان نیز چنین ادعاهایی نکرده اند. “۲۶

آسیبهای خرافه در حوزه ارزشهای دینی

۱. بی توجهی به زمان در تفسیر دین

درک و فهمِ روحِ دین، که برای هر زمان و دوره ای، برابر نیازهای مردم، برنامه و دستور دارد، انسان را از گراییدن به پندارها، دیدگاه های سست و غیربنیادین، خرافه ها، برداشتهای نابخردانه و من درآوردی از دین، باز می دارد. درک پیامهای دین برای هر زمان و دوره ای، بدونِ درک منطق و روح دین، ممکن نیست. اگر روح و منطق دین، به درستی و روشنی درک شود، در هر دوره و زمانی برای انسان پیام دارد و پیام خود را فراروی انسان برای حرکت براساس و مدار آن، قرار می دهد.

بسیاری از کسانی که به وادی خرافه فرو افتاده اند، از آن روی بوده که منطق و روحِ دین را برای زمان و دوره خود درنیافته و درک نکرده اند. و به تفسیری از دین، گاه گوش جان سپرده و پای فشرده اند که به زمانی خاص مربوط می شده است و تفسیر آن را برای زمانی دیگر برنتابیده اند.

وقتی روح، منطق و ژرفای دقیق و همه سویه دین به درستی درک نشود، انسان مسلمان، نمی تواند برای زمانی که می زید از آموزه های آن، برنامه بیرون آورد و زندگی خود را بر آن اساس، در زمان جدید، سامان دهد.

پس درک درست دین و شناختِ زمان، لازمه حرکت و زندگی در فضاها و زمانهای جدید، بر روش و اسلوب دین است.

نشناختن زمان و همراه نشدن با آداب و رسوم پسندیده آن، از پیامدهای خرافه گرایی است و این خود ریشه در ظاهربینی و تعریف نادرست مفاهیم ارزشی دینی، از جمله: زهد، قناعت، ساده زیستی و… دارد.

امامان، با آداب و رسوم پسندیده روزگار خود همراه بودند. از این روی، شماری از ظاهربینان و سطحی نگران، که از اسلام، درک و فهمی سطحی داشتند، بر آنان خرده می گرفتند که چرا این سان زندگی می کنید و یا این گونه لباس می پوشید؟ این گونه لباس پوشیدن و زندگی کردن، با سیره علی(ع) سازگاری ندارد و… حتی شماری از اینان از علاقه مندان به ائمه بودند؛ اما سطحی نگرانه با مسائل برخورد می کردند.

حماد بن عثمان می گوید: نزد امام صادق(ع) بودم که مردی رو کرد به حضرت و گفت:

“… ذکرتَ أنّ علی بن ابی طالب کان یلبس الخشن، یلبس القمیص باربعه دراهم وما أشبه ذلک. ونری علیک اللباس الجید؟

قال: فقال له: انّ علی بن ابی طالب(ع) کان یلبس ذلک فی زمان لاینکر. ولو لبس مثل ذلک الیوم لشهر به. فخیر لباس کل زمان لباس اهله…. “۲۷

شما گفتید: علی بن ابی طالب، جامه درشت و خشن می پوشید؛ پیراهن کرباس چهار قرانی می پوشید و از این گونه حرفها. و اینک می بینیم شما خود، جامه های نرم و لطیف بر تن می کنید.

امام فرمود: علی بن ابی طالب(ع) در روزگاری لباس خشن می پوشید که مردم به آن گونه پوشش اعتراض نمی کردند و لباس شهرت به شمار نمی آمد. و اما اینک و در این روزگار، آن گونه پوشش، شهرت به شمار می رود و انسان انگشت نما می شود. بهترین پوشش در هر عصری، پوشش مردمان همان عصر است.

سطحی نگری به مفاهیم و آموزه های دین، به خرافه گرایی می انجامد و به تفسیرها و برداشتهای سطحی و خرافی از ارزشها و آموزه های دینی.

تفسیرهای سطحی نگرانه و خرافی از زهد، تدین، جایگاه رسول خدا، ائمه اطهار و علمای دین، مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و عبادی اسلام، جامعه دینی را به بُن بست می کشاند و به عقب برمی گرداند و به شخصیت سازیهایی می انجامد که بسیار زیان آور و خسران بار است و دین را کم فروغ و ناکارآمد می کند. شگفت این که برداشتها و تفسیرهای خرافی، چنان در روح و روان، نگاه ها و بینشها اثر گذارند که شماری بی خبری از روزگار و بی خبری از اوضاع سیاسی اجتماعی را ارزش می پندارند و در نظر اینان، عالمِ دینی هرچه ساده لوح تر و از جامعه و مردم بی خبرتر باشد، متدین تر است و عالمِ آگاه به زمانه، دور از معنویت است.

در میان این کسان، عالمانِ بی خبر، گوشه گیر، ژنده پوش، مهم اند و از جایگاهِ معنوی بالا برخوردار.

امام خمینی، از این سطحی نگری که به خرافه گرایی بسیار زیان آوری انجامیده بود، این سان شِکوه می کند و از ارتجاعی که چتر خویش را گسترانده بود و جامعه را به بن بست می کشید، پرده برمی دارد:

“حماقت روحانی در معاشرتِ با مردم فضیلت شد. به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا عالم سیاسی و روحانی کاردان و زیرک، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت و این، از مسائل رایج حوزه ها بود که هرکس کج راه می رفت، متدین تر بود. “۲۸

۲. تأثیر متقابل خرافه و عافیت طلبی

خرافه و عافیت طلبی اثرگذاریهای متقابلی نسبت به یکدیگر دارند. خرافه، بیش تر با پوشش شرعی که مزورانه بر تن می کند، بستری مناسب برای عافیت طلبی فراهم می سازد. راه حق و مبارزه با باطل و نفاق بی خطر نیست. مسؤولیت گریزان، برای تن ندادن به دشواریهای راه به پندارها و افسانه های مجعول چنگ می زنند. در گذشته، بیش ترین خرافه در میان یهودیان رواج داشت و عافیت طلبی نیز در میان این گروه، بیش از دیگران بود. به روایت قرآن کریم، موسی(ع) در صحرای سینا به پیروان خود فرمان داد با دشمنان خدا (عمالقه) بجنگند، ولی آنان از توانائیهای عمالقه به هراس افتادند و به موسی گفتند: تو با خدایت برو و با آنان بجنگ، ما در این جا نشسته ایم:

“قالوا یا موسی انا لن ندخلها ابداً ماداموا فیها فاذهب انت وربک فقاتلا انا هاهنا قاعدون. “۲۹

سپس یهودیان، در توجیه علمکرد نیاکان خود به ساختن داستانهای خرافی روآورده اند و گفتند:

“رهبر عمالقه، عوج بن عنق، فردی غیرعادی بود و ۱۵ هزار متر درازا داشته است، از ابرها آب می گرفت و ماهی را در جلوی خورشید می گرفت تا سرخ می شد. آب طوفان نوح، به ساق پایش نرسید و…. “

۳۰شماری از مسلمانان عافیت طلب نیز در توجیه مسؤولیت گریزی خود، از بنی اسرائیل رنگ گرفتند.

این کسان، برای توجیه کار خود به روایتهای مجعول و غیرواقعی روی آوردند تا آنان را از رنج و زحمت دستورهای شریعت آزاد سازد و بی رنج و حساب به بهشت بروند.

از امام صادق(ع) نقل شده که درباره سلمان فارسی فرمود:

“ان سلمان منا اهل البیت. انه کان یقول للناس: هربتم من القرآن الی الاحادیث. وجدتم کتاباً دقیقاً حوسبتم فیه علی النفیر والقطمیر والفتیل وحبه خردل فضاق ذلک علیکم وهربتم الی الاحادیث التی اتسعت علیکم. “

۳۱سلمان از ما خاندان است. او، هماره می گفت: از قرآن، به احادیث پناه آورید، زیرا دریافتید قرآن دقیق است و برای هر کارِ ناچیز، و آن ذره که در حساب ناید، و تارِ نازک شکاف روی هسته خرما، حساب می کشد. سپس این بر شما دشوار آمد و به روایاتی چنگ زدید، تا راه را بر شما باز کند.

عافیت طلبان، بر آن همه آیه های محکم و روایات شفاف در اهمیت جهاد و مبارزه در راه خدا، رویارویی با فتنه گران و برهم زنندگان امنیت جامعه، ستم ستیزی و دفاع از مظلوم، اقامه عدل، پشتیبانی همه سویه از امام عادل و… چشم فروبسته و برای توجیه زندگی عافیت طلبانه خود، به روایتهای ساختگی و یا تحریف شده و برداشتهای غلط و سست از معارف و احکام دینی و سیره نبوی چنگ می زدند.

در مثل، شماری از شخصیتهای معروف و اثرگذار، با این که با حضرت امیر(ع) بیعت کرده بودند و بیعت آن حضرت را بر گردن داشتند، از شرکت در نبرد با بیعت گسلان و سرکشان که در بصره آتش جنگ افروخته بودند، با توجیه هایی واهی، سر باز زدند که شرح ماجرا را از زبان راویان اخبار و سیره نقل می کنیم:

“چون امیرالمؤمنین آهنگ بصره کرد، آگاه شد که سعد بن ابی وقاص، اسامه، محمد بن مسلمه و عبداللّه بن عمر، از حرکت با او خودداری می کنند. کسی پیش آنان فرستاد و چون آمدند، فرمود: از قول شما سخنانِ سبکی شنیده ام که خوش نمی دارم و در عین حال، با این که بیعت من بر گردن شماست، شما را مجبور نمی کنم که همراه من بیایید.

گفتند: چنین است.

فرمود: چه چیز موجب شده است از همراهی با من خودداری کنید؟

سعد بن ابی وقاص گفت: من خوش ندارم در این جنگ شرکت کنم که می ترسم مبادا مؤمنی را بکشم و اگر به من شمشیری بدهی که مؤمن را از کافر بازشناسد، همراه تو جنگ خواهم کرد.

اسامه گفت: تو گرامی ترین خلق خدا در نظر منی، ولی من با خدا پیمان بسته و عهد کرده ام، با کسی که لا اله الا اللّه می گوید، جنگ نکنم…

عبداللّه بن عمر گفت: من در این جنگ چیزی را از درست نمی شناسم و از تو می خواهم مرا به کاری که نمی شناسم، مجبور نکنی.

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هر شیفته و به فتنه در افتاده را نمی توان سرزنش کرد.

مگر شما در بیعت من نیستید؟

گفتند: آری.

فرمود: بروید که به زودی خداوند مرا از شما بی نیاز خواهد کرد. “۳۲

امام خمینی، بارها نظریه خودساخته جدایی دین از سیاست را از علل مبارزه گریزی، شماری از مقدس نماها و روحانیان ناآگاه برشمرده و تأکید کرده است: این کسان به بهانه های واهی، از وظیفه شرعی سرباز زده و شانه از زیر بار مسؤولیت خالی و راحت طلبی پیشه کرده اند:

“از صدر اسلام تاکنون، دو طریقه، دو خط بوده است: یک خط، خط اشخاص راحت طلب که تمام همّ شان به این است که یک طعمه ای پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم، آنهایی که مسلمان بودند، می کردند. اما مقدم بر هر چیزی در نظر آنها راحت طلبی بود. در صدر اسلام از این اشخاص بودند. وقتی که حضرت سیدالشهداء، سلام اللّه علیه، می خواستند مسافرت کنند به این سفر عظیم. بعضی از اینها نصیحت می کردند که برای چه؟ شما این جا هستید مأمون اید. حاصل، بنشینید و بخورید و بخوابید و از همان ها، بعضی قماشها بودند که اشکال هم می کردند که یک قدرت بزرگی را، در مقابل اش چرا یک عده کمی قیام می کنند. این، در طول تاریخ تا حالا بوده است. از اول نهضت اسلامی، ما شاهد اشخاصی که به این وضع بوده اند، راحت را بر هر چیزی مقدم می داشته اند، تکلیف را این می دانستند که نمازی بخوانند و روزه ای بگیرند و بنشینند در منزل شان و ذکر بگویند و فکری بکنند… [بودیم]. “۳۳

“… شیاطینی که مطالعه کردند در همه مسائل ملتها و این را یافتند که اگر چنانچه قشر روحانی وارد بشود در صحنه سیاست، با داشتنِ پشتوانه عظیمی از ملتها، کلاه آنها پس معرکه است، باید چه بکنند؟ باید به طور عموم، این مطلب را القا بکنند که اهل علم را به سیاست چه کار؟ اهل علم وظیفه اش این است که عبایش را سرش بکشد و اول ظهر برود نمازش را بخواند و بعد هم برود منبر، چند تا مسأله بگوید، نه مسائلی که مربوط به سیاست و مربوط به گرفتاریهای ملت است. همان مسائلی که دیدید، متعارف بود، می گفتند. تقریباً اکثر ابواب فقه کنار گذاشته شده بود…. “۳۴

تصاویر واقعی از عاشورا، درس شور و نشاط و حرکت مبارزه در راه خدا را به مردم می دهد. اما مقدس نماها، روحانیان ناآگاه و عالمان گرفتار پندار جدایی دین از سیاست و راحت طلبان، این حماسه بزرگ را واژگونه نمایاندند و با برداشت و تفسیر و تحلیل خرافی، فلسفه قیام را گرفتند، دور آن را حصار کشیدند و نگذاشتند مردم از آن در زمان خودشان نیز الگو بگیرند و آنان را از هرگونه الگوگیری بازداشتند. در حالی که برابر آموزه های دینی نباید این حرکت در مکان و زمانی خاص می ماند، بلکه باید هر زمانی و هر مکانی را دربر می گرفت و در زمانها و مکانهای گوناگون به زندگیها معنی می بخشید. تفسیر و تحلیل خرافی از این واقعه تاریخ ساز، دگرگون آفرین و مشعل افروز، آن را به دستگاهی برای آمرزش گناهان دگر ساخت. شماری از بلعم و باعورها، با دانش خود به میان مردم رفتند و به تلاش برخاستند تا دین را از سیاست جدا سازند. یعنی در حقیقت روح دین را بگیرند و کناری افکنند و پوسته آن را برای مردم باقی بگذارند. جداسازی سیاست از دین، بدین معنی است که دین هیچ نقشی در زندگی انسان مسلمان نداشته باشد، نه در اداره، نه در جهت دهی و نه در سالم سازی. قیام امام حسین(ع) یعنی جلوه گر شدن دین، کامل و همه سویه. هیچ کس نمی تواند از قیام امام حسین(ع) نام ببرد، آن را پاس بدارد، اما سیاسی نباشد، در صحنه و عرصه های سیاسی نقش آفرینی نکند و انزوا گزیند. از این روی، شماری خرافه اندیش، راحت طلب، عافیت جو، بپاخاستند و به تحریف این قیام کمر بستند و سیاست را که روح آن بود، از آن جدا ساختند. گریه بر حسین(ع) را، در عمل، فلسفه شهادت آن بزرگوار قلمداد کردند.

۳. اباحی گری:

از پیامدهای ویران گر خرافه گرایی در جامعه اسلامی، رواج و نهادینه سازی اباحی گری است. تسامح و تساهل در انجام تکالیف و پاسداری از ارزشها و پای بندی به آنها، بی گمان ریشه در اندیشه ها و رفتارهای خرافی دارد. خرافی گرایی در بی توجهی به مسائل شرعی و ارزشهای دینی، نقش نخست را دارد. تا اندیشه و رفتار انسانی به خرافه آلوده نگردد، ممکن نیست از پیام روشن وحی روی برگرداند و یا به آن کم توجه شود. خرافه، برای دور ساختن انسان از سرچشمه وحی و ارزشهای والا، ممکن است از چند راه به ذهن و روان انسانها و مردم مسلمان جامعه ای رسوخ داده شود:

الف. رواج اسرائیلیات با هدف تقدس زدایی از رسول خدا و دیگر انبیای الهی.

ب. رواج اندیشه غلوآمیز. یعنی رخنه در ساحتِ زلال و روشن توحید، برای مشوب کردن جامعه به شرک و دوگانه پرستی.

ج. رواج اندیشه ها و رفتارهایی که به گونه ای که به قانون گریزی و نادیده انگاری دستورهای شرعی می انجامد و به اباحی گری دامن می زنند، مانند صوفی گرایی و….

اسرائیلیات: این اصطلاح درباره تفسیرها، تحلیلها، داستان پردازیها، افسانه گوییهای چند تن از اهل کتاب، که در بین مسلمانان راه پیدا کرده بودند، به کار برده می شود. اینان، درباره آفرینش، راز هستی، قصص پیامبران و… که در آیات قرآن مطرح شده بود و برای مردم سؤال پیش می آمد، به افسانه بافی می پرداختند و یا از تورات بر می گرفتند و به نام اسلام به ذهن مردم فرو می کردند و شماری از اهل تفسیر هم، بی توجه به منشأ چنین مقوله هایی، آنها را در ذیل آیات، درج می کردند.

ابن خلدون، درباره این که چگونه تفاسیر، به خاطر سهل انگاری و بی دقتی مفسران، مملو از اسرائیلیات شد، می نویسد:

“… تفسیر به دو گونه تقسیم شد:

یکی، تفسیر روایتی مستند به آثار و روایاتِ نقل شده از سلف که عبارت از شناختنِ ناسخ و منسوخ و موجبات نزول مقاصد آیه هاست و برای دانستنِ کلیه این مسائل هیچ راهی به جز نقل از صحابه و تابعان وجود نداشت و متقدمان، در این باره مجموعه های کاملی فراهم آوردند، ولی با همه اینها کتب و منقولات ایشان، مشتمل بر غث و سمین و پذیرفتنی و مردود است و سبب آن این است که قومِ عرب، اهل کتاب و دانش نبودند، بلکه خوی بادیه نشینی و بیسوادی بر آنان چیره شده بود و هرگاه آهنگ فراگرفتن مسائلی می کردند که نفوس انسانی به شناختن آنها همت می گمارند، از قبیل تکوین شده ها و آغاز آفرینش، و رازهای جهانِ هستی، آن وقت این گونه موضوعات را از کسانی می پرسیدند که پیش از آنان، اهل کتاب بوده اند و آنها اهل تورات از یهودیان و مسیحیان اند که از کیش آنها پیروی می کردند و پیروان تورات که در آن روزگار در میان عرب می زیستند، مانند خود ایشان بادیه نشین بودند و از این گونه مسائل، به جز آن چه عامه اهل کتاب می دانند، باخبر نبودند. و بیش تر پیروان تورات را حمیریانی تشکیل می دادند که به دین یهودی گرویده بودند و چون اسلام آوردند، بر همان معلوماتی که داشتند و وابستگی آنها به احکام شرعی که رعایت احتیاط در مورد آنها ضروری نیست، باقی بودند، مانند اخبار آغاز خلقت و آن چه مربوط به پیشگوییها و ملاحم بود و نظایر آنها.

و این گروه، عبارت بودند از: کعب الاحبار، و وهب منبه و عبداللّه بن سلام و مانند ایشان. از این رو، تفسیرها در این گونه مقاصد، از روایات و منقولاتِ موقوف بر ایشان، انباشته شد و آنها از مسائلی به شمار نمی رفت که به احکام بازگردد، تا در صحتی که موجب عمل به آنهاست، تحری شود. و مفسران در مورد آنها سهل انگاری کردند و کتب تفسیر را از این گونه حکایات مملو ساختند. “

۳۵این سهل انگاری، اثر خود را در ذهنها، فکرها و روانها گذارد و جامعه اسلامی را کدر ساخت و راه را برای پرتوگیری از دانش به روی آن بست و چنان سخنان شگفتی در لابه لای تفسیرهای قرآن، آن هم از زبان رسول خدا، اصحاب و امامان بزرگوار شیعه، گنجاند که مردم به جای پرتوگیری از آیات و قصه های عبرت آموز قرآنی، سرگرم داستانها و مسائل شگفتی شدند که ریشه در اسرائیلیات داشت.

احبار و رهبان، سردمداران کفر که در پناه کتابهای تحریف شده ادیان پیشین، مردم را به تاریکی کشانده بودند و از آنان بهره می بردند، وقتی از رویارویی با آیات روشنایی آفرین، رها کننده انسان از قیدِ بندهای مرئی و نامرئی، ناامید شدند، به رخنه گری و نفوذ در کانون فکری مسلمانان پرداختند و حاکمان ناآگاه و ناآشنای به دقیقه های وَحیانی، ناآگاهانه و از روی کم بصیرتی شاید، به اینان مجال دادند، بافته ها، پندارهای ذهنی و برساخته های خود و یا فرازهای تحریف شده تورات و انجیل را به نام قرآن و اسلام، بین مردم بپراکنند و مسلمانان را گرفتار همان خرافه هایی کنند که یهودیان، مسیحیان و مشرکان گرفتار آنها بودند و اسلام برای نجات آنان، پا به عرصه گذارده بود.

جریان غلات، یکی از جریانهای بسیار خطرناک است که از همان آغاز پیدایش تاکنون، ویران گری، شرک پراکنی و جداسازی انسانهای موحد از سرچشمه مبارک توحید، سرلوحه کار آن بوده است.

پیروان ادیان پیشین، چون به غلو گرفتار آمدند، به وادی هلاکت درافتادند و نابودی آنان و از بین رفتن آموزه های وَحیانی که در پرتو آنها زندگی سعادت مندی داشتند، رقم خورد. همین ترفند را غالیان، برای این که اسلام را از مدار خارج سازند و مسلمانان را به لجن زار شرک بکشانند، در جامعه اسلامی به کار بستند. بازار اینان، به خاطر اباحی گری که رواج می دادند، گرم شد. بسیاری که این راه را رفتند، از آن روی بود که خود را از باید و نبایدهای شرع رها سازند.

غالیان، با دادنِ جایگاه خدایی به اولیا در میان مردم، چنین رواج می دادند که دوستی با اولیا، ما را بسنده است و دوستی آنان، جای انجام تکالیف و انجام نماز و روزه را پر می سازد. اباحی گری و تکلیف گریزی، از علل عمده گرایش به غلو و پا را از حدود فراتر گذاشتن است.

ائمه اطهار(ع) همیشه شیعیان را از همراهی با غالیان بازمی داشتند و خواستار رویارویی با اینان و فکر شرک آلود، الحادی و ضدتوحیدی این گروه ها که هر روز به گونه ای، با ترفند و برنامه ای با توحید و فکر ناب مسلمانان به رویارویی برمی خاستند، فرا می خواندند.

و یادآور می شدند که باید هشیارانه با اندیشه های انحرافی آنها برخورد کنند. زیرا این جریان تحتِ نامِ اهل بیت و علاقه مند و شیفته نشان دادن خود به ما خاندان نبوت، عقاید و باورهای شرک آمیز خود را نشر می دهند.

غالیان، امامان معصوم(ع) را، که مورد علاقه مردم بودند، و طلایه دار شرک ستیزی و رایت افرازی پرچم توحید، در همه لحظه های زندگی، تا مرتبه ربوبیت بالا می بردند. از این روی، ائمه اطهار، برخی از گروه های غالی را مشرک می خواندند. امام صادق(ع) ابوالخطاب را مشرک خوانده است.۳۶

اینان، با عقاید شرک آلود، خود را به امامان معصوم(ع) نزدیک می کردند و خود را پیروان آنان جلوه می دادند، تا هم زمینه های بدنامی آن بزرگواران را فراهم آورند و شماری بپندارند، ائمه این چنین عقایدی دارند، و هم شیفتگان به آنان را به باتلاق شرک بکشانند. امام صادق(ع) به پیروان خود شاخص می دهد و غالیان را به روشنی می شناساند که مباد کسی فریب آنان را بخورد و در دام شان گرفتار آید:

“لعن اللّه الغلاه فانهم صغروا عصیان اللّه وکفروا به واشرکوا وضلّوا واضلّوا فراراً من اقامه الفرائض واداء الحقوق. “۳۷

لعنت خدا بر غالیان و مفوضه بادا. آنان، گناه و نافرمانی خدا را سبک شمردند و به خداوند کافر شدند و شرک ورزیدند. و گمراه شدند و گمراه کردند. انگیزه آنان [از این کار] فرار از واجبات و ادای حقوق [مالی] بود.

جریان تصوف: زهدگراییها، دنیاگریزیهای غیراصولی، افراطی و ناقانون مند، نَفس کشیهای بیمارگون، دور افتادن از زلال معارف دینی در تهذیب نفس و مبارزه با دنیاگرایی و اشرافی گری مذموم و ناپسندیده، شماری از مسلمانان را از برنامه های دقیق و همه سویه اسلام دور ساخت و به وادیهای شرک آلود و مرامها و آیینهای نابخردانه، که پیش از اسلام در میان مردم سرزمینهای اسلامی سابقه داشتند، مانند ملامتیه، کلبیون و… فرو انداخت.

شاید این حرکت در آغاز پسندیده می نمود و به گونه ای عصیانی بود علیه دنیاگرایی و اشرافی گری که جامعه اسلامی از آن رنج می برد، اما چون از آموزه های وَحیانی که در مکتب اهل بیت و رفتار امامان معصوم جلوه گر شده بود، اشراب نمی شد، سر از خرافات و شرک درآورد. از این روی امامان، پیش از ایشان خود رسول اللّه، با زهدگراییهای نشأت نگرفته از آموزه های دینی، به شدت برخورد می کردند.

زهدگراییها و نَفس کشیهای مهار گسسته، باطن گراییها و ظاهرگریزیهای شماری از ناموران جامعه اسلامی، در قرون مختلف، گروه هایی از مردم را از اجتماع اسلامی جدا ساخت و به رهبانیت و خلوت نشینی واداشت و در هر شهر و دیار و منطقه ای به مناسبت حال و احوال مردمان آن منطقه، عقاید خرافی را به ذهن آنان فرو کرد. کم کم جریان تصوف شکل گرفت، با ادبیات و عقاید خاص و جلوه هایی که سبب جذب گروه هایی از مردم به این جریان شد. قانون گریزی، دور زدن شریعت، اباحی گری و… روز به روز در میان صوفیان، بیش از پیش جلوه گر می شد، تا آن جا که افزونِ بر امامان(ع) از همان اوانِ شکل گیری این جریان، عالمان شیعه در روزگاران مختلف، با این گونه رفتارها سر ناسازگاری داشتند و مردم شیعه را از نزدیک شدن به این گروه ها باز می داشتند. شماری از عالمان اهل سنت نیز به مخالفت آشکار با این جریان پرداختند.

امام رضا(ع) می فرماید:

“لاتقول بالتصوف احد الاّ خدعه او ضلاله او حماقه “۳۸

کسی جز از سر فریب، یا گمراهی و یا حماقت، دعوی تصوف نکند.

پاره ای از گروه های صوفی، به نام صفای باطن، عقل را به سُخره می گرفتند و دانشهایی مانند فقه، فلسفه و… را دانشهای ظاهری می خواندند.

با فقیهان در می افتادند و با قشری دانستن آنان، زمینه های تکلیف گریزی را فراهم می آوردند.

به نام فتوت، بی توجهی به تکالیف ظاهری شرعی، و به پندار خودشان توجه دادنِ افراد به صفای باطن، و القای به پیروان خود که این همه، نه در مساجد، نماز جمعه و جماعات، حلقه های درس و بحث و مناظره های علمی و حضور در محضر عالمان راستین، که در زاویه ها، خانقاه ها و با شور و نشور و رقص و سماع و اوراد خاص، برآورده می شود.

رقص و غنی، به بهانه تلطیف روح و رسیدن به عشق آسمانی در زاویه های صوفیان جا باز کرد و اندک اندک به عشقهای زمینی دامن کشید.

ابی الفتح کراجکی (م: ۴۴۹) در گشت و گذاری که در حلقه صوفیان معاصر خود داشته، این گونه گزارش می دهد:

“روزی، ناگزیر شدم در جمع گروهی از صوفیان باشم. پس از گرم شدن مجلس، طبق عادت و مرام خود، به رقص و غنی مشغول شدند و سراینده، اشعار عاشقانه می خواند. “۳۹

هجویری می نویسد:

“من دیدم از عوام گروهی می پنداشتند که مذهب تصوف، جز رقص نیست. “

۴۰ابوالعلاء معری در نکوهش رقص صوفیان شعری بدین مضمون دارد:

آن صوفی طبل خواره منگ

از بنگ وساوس و هوی دنگ

بدکاره و پرخور و فضولی

شطاح و مباحی و حلولی

همچون خرک علف چریده

مستک شده و ز جا پریده

دستک زن و پای کوب و رقصان

دعوی بکند ز عشق یزدان

۴۱زمخشری می نویسد:

“به نام عشق و خدادوستی، به فسق و فجور روآورده اند. “

۴۲از این گروه خرافه پراکن و بنیادسوز و طغیان گر علیه اصول و ارزشهای دینی، حکومت گران فاسد و جائر بهره ها برده اند. از جمله در روزگار مغولان، خرافه بافیها و هنجارشکنیهای این گروه مهار گسیخته و شریعت گریز و بی اعتنای به بایدها و نبایدهای شرعی، برای حاکمان مغول در گسترش قدرت و رام کردن مردم و سرکوب مخالفان، کارگر افتاد:

“در دوره تسلط مغولان، خانقاه ها رونق بیش تری گرفت. زیرا مغولان، اسیر خرافات و پندارها بودند. علمای سنی نیز، به واسطه مخالفت مغولان با خلافت عباسی، روی خوشی بدانان نشان نمی دادند. ناچار صوفیان و خانقاه نشینان، مورد توجه حکام شدند. مخصوصاً حکام زیرک و جاه طلبی چون امیرتیمور گورکان. تحقیق دقیق و بی غرضانه مورخان، به خوبی می تواند نشان دهد که رونق این مؤسسات از کرم و بخشش حکام و توان گران نادرست صورت می گرفت.

به همان دلیل که خواجه نظام الملک، ترویج شرع و حمایت از خلافت عباسی را وسیله استواری و دوام قدرت سلجوقیان قرار می داد.

پس از سقوط خلافت، بازار صوفیان حرفه ای رونق گرفت و به قولِ نیکلسون: صوفیان فربه و قوی بنیه در خانقاه ها، روزگار را به بطالت می گذراندند. اگر به روایات عدیده مثنوی بتوان استناد کرد، غالباً در این مراکز، مفت خواری، فساد و تباهی نیز شیوع داشت. “

۴۳علامه حلی (م: ۷۲۶) از رواج رقص، غنی و… در محافل صوفیه یاد می کند و سپس می نویسد:

“جماعتی از این گروه را در حرم امام حسین(ع) دیدم. یکی از آنان نماز نمی خواند. چون سبب پرسیدم، گفتند: او واصل شده است و نیازمند ادای نماز نیست. “

علامه سپس درباره اینان، این سان داوری می کند:

“فانظر ایها العاقل الی هولاء وعقائدهم فی اللّه کما تقدم وعبادتهم ما سبق واعتذارهم فی ترک الصلاه ما مر ومع ذلک فانهم عندهم الابدال فهولاء اجهل الجهال. “

۴۴ای خردمند در کارها و اندیشه های این گروه نسبت به خدا بنگر، چنانکه در شیوه عبادت ایشان شمه ای یاد شد و از عذر آنان در رها کردن نماز، سخن گفته شد. با همه این احوال، این افراد در نزد صوفیان از اولیاء خدا و ابدال به شمار می آیند و حال این که جاهل ترین مردم اند.

حسن بن ابی الحسن دیلمی، از علمای شیعه قرن هشتم، در تحلیل گرایش شماری از مردم به غلو و تصوف و گسترش خرافات، اباحی گری را هم در سلسله علل و هم پیامد گرایش به این فرقه ها شمرده است.

دیلمی پس از تشویق مردم به خردورزی و تدبر، تأکید دارد پاره ای از امور، آدمی را از فهم حقایق دور می سازد که باید نسبت به آنها هوشیار بود از جمله، علاقه به آسان ترین مذهبی که در آن لذت طلبی و گناه روا شمرده می شود. دشواری دانش پژوهی، دشواری عمل، گرایش به اباحی گری و… زمینه ساز این گرایشهایند. گرایش به شکست مرزهای ممنوعه بسیاری را به سوی مذهبهای خود ساخته غالیان کشانده است. همنشینی با اباحی گرایان، در انسان این گرایشها را پدید می آورد و می نویسد:

“… و از جمله این امور دوری گزیدن از محافل علما و ناآگاهی از استدلالهای عقلانی و گوش سپردن به سخنان دنیامداران نادان و بسنده کردن به قصه ها و خرافات است. و از آن جمله، آدم نادان، تقلید در دین را آسان تر از دانش طلبی و کاوش در علوم می یابد و پیروی کورکورانه نیز چشم و گوش وی را بر درک حقائق می بندد. “

۴۵و اگر خوشبینانه انگیزه اولیه تأسیس فرقه بابیت و بهائیت را انحراف از مسلک شیخیه و فریفته شدن شماری، به باب امام زمان بدانیم، بی گمان بهره گیری استعمارگران از این مسلک و شعارهای اباحی گرایانه در تداوم و گسترش آن نقش اصلی را بر عهده داشته است؛ چه بنیان گذاران بابیت، پس از استقرار پایه های آن، آیینهای دینی را منسوخ اعلام کردند.

قره العین، از زنان زیرک و مبلغه بابیت به رواج این مسلک پرداخت. وی در این راه تا مرحله مجاز شمردن درهم آمیختگی زنان و مردان و کنار زدن پوشش شرعی، پیش رفت. وی در شکستن حریم اخلاقی و اجتماعی از جسارت ویژه ای برخوردار بود. وی، به روشنی می گفت:

“ای اصحاب! این روزگار از ایام فترت شمرده می شود. امروز تکالیف شرعیه یک باره ساقط است و این صوم و صلوه کاری بیهوده است. “۴۶

و شگفت آن که این مسلک سراسر آکنده از خرافه و به دور از ارزشهای اخلاقی، از سوی محافل وابسته به غرب به عنوان مسلکی آزاداندیش معرفی می شود و قره العین به عنوان زنی خرافه ستیز و روشنفکر و الگوی جوانان مورد ستایش قرار می گیرد. ۴۷

اباحی گری از زمینه های مهم گرایش به این مسلک خودساخته در میان افراد لاابالی و بی پروا بوده است. فرقه بهائیت، افزون بر رواج و رواشماری روابط نامشروع و غیراخلاقی، تعصب مذهبی و امر به معروف و نهی از منکر را نادرست اعلام کرد.۴۸

مبانی خرافه و ساختارشکنانه این فرقه، راه را بر رواج اباحی گری در میان هواداران آن فراهم آورده است. اینک نیز اباحی گری در میان خرافه گرایان درون فرقه ای، بویژه فرقه های صوفیه و بابیت در حال گسترش است.

شماری از مردم، که به هیچ یک از این فرقه ها وابستگی ندارند، اما در عمل، به گونه ای از آنها اثر پذیرفته اند. بی اعتنایی به دستورات شریعت، به دعوی پاک باطنی، شرکت فعال در اعیاد و وفیات که برای ائمه اطهار برگذار می شود، بی توجهی به نماز، استفاده مردان از زنجیر طلا، رواج آهنگهای مبتذل و حرام به نام بزرگداشت امامان، حرام خواری و گرانفروشی، در کنار آن سفرهای زیارتی به هدف سبک کردن استخوان و خاموش کردن ندای وجدان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.