پاورپوینت کامل تفکر محوری و پژوهش گری در آموزش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تفکر محوری و پژوهش گری در آموزش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تفکر محوری و پژوهش گری در آموزش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تفکر محوری و پژوهش گری در آموزش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

آسیب شناسی

اکنون بسیاری از گزاره هایی که نسل جوان را به اندیشیدن و فکر کردن وا می دارد، چندان ارتباطی به تحصیل و درس و بحث و محتوای درسی آنان ندارد، بلکه فضای جامعه به گونه ای است که بهتر و جلوتر از مراکز آموزشی به فرد راه تفکر را می آموزد. از باب نمونه همین که جوانی برای انتخابات مجلس شورای اسلامی، یا شورای شهر باید افرادی را شناسایی کند، تا برگزیند و بدان رأی دهد، او را وادار به تأمل می کند. در دیگر انتخابات نیر وضعیت این گونه است. این اندیشه ورزی که در فضای عمومی و اجتماعی فراهم است، زمینه را برای تعالی و بلوغ فکری آماده تر می سازد. گرچه شاید بعضی مانع اندیشیدن و اندیشه ورزی شوند. باید نواندیشی را با تجربه های اندوخته درهم آمیخت تا محصول خوب از آن میان چید.

متأسفانه جهت گیری غالب بر ساختار آموزشی و فضای اجتماعی، کم تر سمت و سوی فکر کردن و اندیشیدن دارد. خود مردم باید بیندیشند که چه می خواهند و چه نمی خواهند. و مردم باید خودشان یاد بگیرند که بیندیشند. خود اندیشی در تعالی و بلوغ جامعه نقش کلیدی و اساسی دارد. این بی اعتمادی به خود باید برچیده شود و مردم به خود اعتماد کنند و بدانند که هیچ کس به اندازه خود آنها نمی تواند در حل و فصل امورشان راه و چاره بیابد.

بیش تر کارهای ما به گونه ای است که کم تر پشتوانه فکر و تأمل دارد. بیش تر عمل گرا شده ایم. نخست کاری را انجام می دهیم و حرفی را می زنیم; آن گاه می فهمیم که چه کار بدی اتفاق افتاد و چه حرف بدی زده شد. وضعیت ما، به گونه ای است که بلند بلند فکر می کنیم و فکر ما همان چیزی است که در حال گفتن آن هستیم.

این نوع از سخن و نگرش، بیان گر یک درد جانکاه در جامعه است که فکر نکردن، تبدیل به فرهنگ شده و رسمیت یافته است. این فرهنگ نادرست باید درختش از بنیاد ریشه کن گردد. باید اندیشه های نو به کار گرفته شود، تا زمینه برای باروری فکری فراهم تر شود.

برای اندیشیدن و مساعد کردن زمینه برای اندیشیدن، اطلاعات لازم است. اندیشیدن روی هوا و هوس نمی شود. با پشتوانه اطلاعات است که فرد می تواند بیندیشد. اندیشیدن در فضای آگاهی و دانایی شکل می گیرد.

در آیین ما، برترین چیز آگاهی و دانایی است. نمی شود خود را مسلمان دانست، آن وقت از آگاه شدن وحشت داشت. باید به اندیشه ورزان ارزش بدهیم تا ارزش اندیشه نهاده شود و آنان را ارج بنهیم تا دیگران نیز بدانند که ارزش تفکر در جامعه محفوظ است.

فضا برای اندیشیدن چندان مناسب نیست. افراد برای حل و فصل امورشان، عقل و ذهن خود را به کار نمی گیرند، بلکه منتظرند تا دیگران برای آنان و به جای آنان فکر کنند. دلیل بر این که در فضای عمومی کم تر فکر می شود این است که در جامعه بیش تر حرف زده می شود. در جامعه ای که فکر حاکم باشد، کم تر حرف زده می شود. بیش تر نوشته های موجود حتی، سخنرانیهاست که به اثر نوشتاری بدل شده است. فکر کردن با سکوت و خلوت همراه است. و بیش تر از سکوت و تنهایی وحشت دارند. اگر فیلسوفان اشتباه نمی کنند و یا کم تر اشتباه می کنند، چون بیش تر سکوت می کنند. یک ضرب المثل هندی می گوید: سکوت هرگز اشتباه نمی کند.

با این که سخن به لطف آب ست

کم گفتن هر سخن صواب است

آب ارچه همه زلال خیزد

از خوردن پر، ملال خیزد

کم گوی و گزیده گوی چون دُر

تا ز اندک تو جهان شود پُر

جایگاه دانستن

یکی از ویژگیهای انسان شناختن و تلاش برای شناختن است:

۱. انسان می داند که می داند.

۲. و نیز می داند که می تواند بداند.

انسان از آن جهت که می داند، در روشنایی زندگی می کند و از آن جهت که می تواند بداند راه برای از میان بردن تاریکی نیز برای او فراهم است. شناخت به وسیله سه چیز برای انسان تحقق می یابد:

۱. حواس

۲. عقل

۳. احساس

شناختی که به وسیله عقل تحقق بیابد، شناخت عقلی و شناختی که به وسیله حس ایجاد شود شناخت حسی و تجربی است، و معرفتی که از راه احساس تحقق بیابد شناخت احساسی یا عاطفی یا الهامی و شهودی است.

انسانها در جست وجوی فهم و درک پیرامون خود هستند. و با همین شناخت است که هر فرد برای خود یک جهان می سازد. گستره وجودی هر فرد به میزان دانایی و فهم اوست. جهان هر کس را آگاهی و دانایی او می سازد. و هرکس در همان جهانی زندگی می کند که برای خود فراهم آورده است; یعنی همان داناییها و آگاهی ها. بدین جهت می توان گفت که افراد جهانهای متفاوت خواهند داشت. گرچه هرکس یک جهانی برای خود دارد، ولی این جهانها با یکدیگر فرق می کند. جهان هر کس غیر از دیگری و متفاوت با دیگری خواهد بود. انسانها در جهان داشتن برابرند، ولی در این که هریک جهان خاص خود را دارند، مختلف اند. بدین جهت یک کودک و یک بزرگسال، شناختهای متفاوت دارند، ولی در این که شناخت دارند، یکی هستند. و تفاوت کودک با بزرگسال، بیش تر در تفاوت شناختهای آنان به وسیله عقل و یا حواس است. کودک، بیش تر متکی بر احساس است و به هر میزان که رشد بیابد بر وسعت به کارگیری او از عقل افزوده می شود.

شناخت تجربی و عقلی، گرچه غیرِ هم اند، ولی کامل کننده یکدیگرند. تا حواس نباشد، چندان روشن نیست که شناخت صرفا متکی بر عقل، پاسخ گوی نیازهای شناختی انسان باشد. کسی که شامه ندارد، اصلا نمی تواند درک و شناخت درستی از بوی خوش و مفهوم کلی آن داشته باشد. و کسی که قدرت بینایی ندارد، چگونه می تواند رنگها را درک کند و از یکدیگر باز شناسد. او نمی تواند در این جهت شناخت داشته باشد. و یا شناخت او بتواند بیان گر واقع باشد. شناخت عقلانی و احساسی، مدام در یک داد و ستد به سر می برند.

البته شناخت عقلی از عمق و ژرفای بیش تری برخوردار است و در نتیجه، محکم تر و قابل اعتماد تر است. به شناختهای احساسی گاه نمی توان اعتماد کرد، چون درصد خطا در آنها بالاست.

یک وسیله شناخت دیگری هم داریم و آن دل است. شناخت احساسی – نه شناخت حسی – و عاطفی شاید همان شناخت از راه دل باشد. و این شناختی است که از راه کشف شهود و رسیدن، برای فرد به حقیقت می پیوندد. از جهتی شاید شبیه شناخت حسی باشد که خود فرد درک می کند، ولی چون شناخت حسی قابل تجربه برای دیگران نیز هست، پس قابل انتقال هم هست، ولی شناخت احساسی و عاطفی و یا شناخت از راه دل، چون خود فرد و با فرمول خاصی بدان رسیده است، غیر قابل انتقال است. لذا دل شناخت احساسی به فرد می دهد و عقل شناخت عقلانی و استدلالی. شناخت احساسی و یا از راه دل، همان علم حضوری است. و شناخت حسی و عقلی، همان شناخت حصولی است.

جایگاه فکر

فکر در قلمرو شناخت عقلانی و تجربی مفهوم می یابد، نه در قلمرو شناخت احساسی. و چون جامعه و مردم، بیش تر با امور مادی و طبیعی سر و کار دارند، بدین جهت، بیش تر با شناختهای حسی و کم تر با شناختهای عقلی و استدلالی مواجه اند. بلکه گاه از شناخت عقلی گریزان هم هستند. چون از فکر کردن گریزان هستند.

ساختار روانی انسان، سیال و غیر ثابت است. در حال جست وجو و رو به گسترش است. از نظر کمی و حجمی، گسترش نمی یابد، چون شناخت از مقوله کم نیست. بلکه گستردگی او از نظر کیفی است. انسانیت او بیش تر تحقق می یابد و از حیوانیت دورتر می شود. این سازمان روانی از طریق شناخت شکل می گیرد و به سامان می شود. برای نمونه، کودک همین که با محیط خود آشنا شد، راه برای تعالی او فراهم است. این توانایی در او وجود دارد که با قدرت خلاقه خود، چیزهایی را که نمی داند، فهم کند. به کودک، مفاهیم جزئی مانند بابا و مامان آموخته می شود و او به راحتی ساختار جمله را تدوین می کند و ارائه می دهد و قید و وصفهایی بدان می افزاید: بابای من، مامان من، بابا خوبه، این مال منه… این قدرت و توانایی فرد در دوره کودکی است. اگر زمینه فراهم تر شود، به مراتب از توانایی فهم برتر و بهتری برخوردار خواهد شد. به نظر می رسد ساختار آموزشی کشور، که بیش تر بر حفظ مداری و حافظه پروری است، به گونه ای نیست تا افراد فهیم تر تربیت کند، بلکه مرکز ثقل فرادهی آموزش و پرورش در به حافظه سپردن است. آن چه در مقطع پیش دبستانی و دبستان، بیش تر توجه می شود این است که چیزهایی را به خاطر بسپارد. در سیستم آموزشی، بیش از همه فشار بر حافظه است. فرقی نمی کند که آن چه حفظ می کند متن ادبی فارسی باشد یا دعا و یا آیه قرآن، یا فرمولهای حساب و هندسه و یا جدول ضرب. آن چه را که به حافظه سپرده اند، پس از مدتی به جهت عدم کارایی از دست می دهند و از یاد می برند.. این آفت بزرگی است که این نیز ریشه در نطام آموزشی حفظ مدار ما دارد.

قدرت خلاقه فهم به گونه ای است که اگر کسی بیندیشد، چون اندیشیدن و تفکرش به نتیجه رسیده یک مطلب جدیدی فهمیده و یک نقطه نویی برایش روشن شده است. و این دانش آموز بر چیزی تفکر و تأمل نکرده تا یافته جدیدی داشته باشد. معلم در این رابطه نقش بنیادین دارد. او می تواند فضای فکر کردن را برای دانش آموزان فراهم آورد.

استاد سید عزالدین زنجانی، در درس فقه و اصول، حتی درس فلسفه، مسأله ای را مطرح می کرد و از شاگردان می خواست تا نظرشان را بگویند. و گاه بحث پیرامون نظر همین شاگرد کلی بالا می گرفت و استاد معتقد بود که از این طریق فرد ورزیدگی پیدا می کند. به ابعاد و جوانب هم توجه خواهد کرد. خود این طرح پرسش ذهن را به اندیشیدن و تأمل فرا می خواند. گاه اگر می خواستیم فوری پاسخ بدهیم، استاد ما را از این امر باز می داشت و می گفت: کمی اطراف آن فکر بکنید. نفس این توصیه ها از طرف استاد، شاگرد را به اندیشیدن و همراهی در اندیشیدن فرا می خواند.

برای فهم قرآن از ایشان پرسیدم چه کتابهایی را بخوانم.

ایشان گفت:

»بیش از آن که کتاب بخوانی بنشین و بر روی آیات تأمل کن؟ چرا خیال می کنی که دیگران بهتر از تو می فهمند؟ بعد از این که خوب تأمل کردی حالا برو و حاصل فکر خودت را با تفسیرهای دیگری که ارائه شده است، مقایسه کن.«

این راه و روشی بود که استاد برای ایجاد اعتماد به توانایی ارائه می کرد.

استاد شیخ صادق سعیدی کاشمری، هر وقت پرسشی مطرح می شد، کمی درنگ می کرد، سؤال را تکرار می کرد و بعد به پاسخ می پرداخت. روزی علت این کار را پرسیدم. اظهار داشت: فرد باید بداند که برای من سؤال اش مهم است. وقتی که من برای پاسخ به آن، این قدر تأمل می کنم، دفعه بعد، او برای طرح سؤال اش، بیش تر فکر خواهد کرد. و این راهی است برای این که همه به فکر کردن روی بیاورند. این گونه روشهای تفکرساز، اکنون چه اندازه در درسها وجود دارد؟

جامعه ای که فکر نکند و فکر کردن کارکرد اصلی خود را از دست داده باشد، برای دستابی به آرمانهایش، چشم انتظار شاهزاده اسب سوار، شانس و بختی است که شاید روزی دَرِ خانه اش را بزند. تا زمانی که فرهنگ شانس و اقبال، حاکم بر حوزه معرفت شناختی باشد، درهای فکر و اندیشه مسدود خواهد بود.

منزلت تفکر در آیات و روایات

در آیات و روایات به اندیشیدن و فکر کردن، فراوان تأکید و تکیه شده است.

»کذَلِک یبینُ اللّهُ لَکمُ الآیاتِ لَعَلَّکمْ تَتَفَکرُونَ.«۱

این چنین خدا آیاتش را برای شما روشن می گرداند. باشد که بیندیشید.

»لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلً لَّرَأَیتَهُ خَاشِعًا متَصَدّعًا منْ خَشْیهِ اللّهِ وَتِلْک الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلّهُمْ یتَفَکرُونَ.«۲

اگر این قرآن را بر کوهی فرو می فرستادیم، یقینا آن را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده می دیدی. و این مثلها را برای مردم می زنیم باشد که آنان بیندیشند.

در روایات از اندیشیدن به عبادت تعبیر شده است. بلکه در روایات اندیشیدن با عبادت مقایسه شده است. آیا عبادت غیر اندیشه است. یا اندیشه به گونه ای است که می تواند عبادت باشد؟ در مقایسه بین دو کفه عبادت و اندیشیدن (اگر بپذیریم که غیر هم هستند) کفه کدام یک از دیگری سنگین تر است؟

امام رضا(ع) می فرماید:

»لیس العباده کثره الصلاه و الصّوم، انّما العباده التّفکر فی امرالله. «

عبادت، به بسیاری نماز و روزه نیست، بلکه عبادت در کار خدا اندیشیدن است.۳

امام علی(ع) می فرماید:

»التّفکر فی آلاءالله نعم العباده. «۴

اندیشیدن درباره نعمتهای خدا نیکو عبادتی است.

و نیز می فرماید:

»التفکر فی ملکوت السماوات والارض عباده المخلصین. «۵

اندیشیدن در ملکوت آسمانها و زمین، عبادت مخلصان است.

در این روایات و همانند آنها، از اندیشیدن به عبادت تعبیر شده است. پس اگر عبادت عبارت از نماز و روزه است، می تواند اندیشیدن هم عبادت باشد. بلکه در همین روایات، عبادت را در نماز و روز و زیاده رویی در آنها دانسته نشده، بلکه عبادت در زیاد فکر کردن، دانسته شده است.

امام صادق(ع) می فرماید:

»افضل العباده إدمانُ التفکر فی الله و فی قدرته. «۶

برترین عبادت اندیشیدن مداوم درباره خدا و قدرت اوست.

امام علی(ع) می فرماید:

»لا عباده کالتفکر فی صنعه الله عزّوجلّ. «۷

هیچ عبادتی مانند اندیشیدن در صنع خدای عزوجل نیست.

امام صادق(ع) می فرماید:

»تفکر ساعه خیر من عباده سنه. «۸

یک ساعت اندیشیدن، بهتر از یک سال عبادت است.

یامبر(ص) می فرماید:

»فکره ساعه خیر من عباده سنه. «۹

ساعتی اندیشه کردن بهتر از یک سال عبادت است.

امام علی(ع) می فرماید:

»فکر ساعه قصیره خیر من عباده طویله. «۱۰

ساعتی کوتاه اندیشه کردن بهتر از عبادت طولانی است.

»الامام الصادق(ع): لمّا سأله الحسن الصّیقل: تفکر ساعه خیر من قیام لیله؟ نعم. قال رسول الله(ص): تفکر ساعه خیر من قیام لیله. «۱۱

حسن صیقل از امام صادق پرسید: آیا یک ساعت اندیشیدن بهتر از یک شب عبادت است؟

حضرت فرمود: آری. رسول خدا فرمود: ساعتی اندیشیدن بهتر از شبی را به عبادت گذراندن است.

در آیات و روایات سه گونه بر تفکر و اندیشیدن تأکید شده است:

۱. به اندیشیدن فراوان امر شده است.

۲. در برتری و بهتری اندیشیدن بر امور دیگر تأکید شده است.

۳. مقوله های قابلیت دار برای اندیشیدن فراوان نقل شده است.

پیامبر عمده ترین کاری که کرد عرب بی فکر و پرهیزگر از اندیشیدن را به اندیشیدن وا داشت. آن هم با کلام وحی. از این موارد در آیان فراوان است و زمانی در یک پژوهش اجمالی، نزدیک به بیست مورد از قرآن در آوردم که واقعا ذهن فرد را به خود مشغول می دارد. همه اینها برای آن است که یک مسلمان به تفکر وادار شود.۱۲

جای بس شگفتی و تحیر است که رکن اسلام عبادت و بندگی است و اندیشیدن برترین نوع عبادت است، ولی بدان وقعی داده نمی شود. فکر کردن و اندیشیدن یک کار برتر، بلکه برترین کار است. عبادت اگر نوعی تلاش مخلصانه و متواضعانه است، اندیشیدن برترین تلاش انسانی است که خود به تلاشهای دیگری خواهد انجامید. در نگاه دینی ما، همه امور اگر از مسیر خاص خودش طی شود، خود نوعی عبادت خواهد بود. همه تلاشهای انسان می تواند عبادت باشد. و فکر که خود نوعی کار است، بلکه برترین کار، چون کار عقلی و ذهنی است، نه کار فیزیکی و یدی. در نتیجه بیش ترین ارزش را هم دارد.

ممکن است که این پرسش مطرح شود که اگر فکر کردن همچون عبادت است، پس چرا برخی بزرگان بیش از آن که به فکر و تأمل افراد را فرا بخوانند، به عبادت و نیایش دعوت می کردند؟

باید توجه داشت که این افراد از فرایند تفکر وحشت داشتند و معلوم نبود که دعوت شدگان به تفکر، به عنوان یک متفکر، در وقت فکر کردن سر از چه جاهایی در بیاورند، ولی در وقت نماز و روزه بر این گمان بودند، که افراد، به بی راهه راه نخواهند برد. لذا راه عبادت هم ساده تر و هم راحت تر به نظر می آمد.

ممکن است گفته شود: اگر فکر کردن همچون عبادت و بلکه برتر از آن است، چرا نسبت بدان بی توجهی می شود؟ باید توجه داشت که عبادت یک نیاز فطری است. و اندیشیدن هم جزو ساختار وجود انسان است. فکر کردن را به کسی نمی آموزند، بلکه راه و روش فکر کردن را خواهند آموخت. انسانها، همچنان که از عبادت، بعضاً، پرهیز دارند و آن را سبک می شمارند و بدان کم توجهی می کنند، نسبت به فکر هم همین وضع و حال نیز وجود دارد. بعضی حال و حوصله فکر کردن را ندارند.

مفهوم فکر

استاد مطهری در تعریف فکر می گوید:

»در تعریف »فکر« هم معمولا این طور می گویند: ترتیب دادن یک سلسله اموری که برای ذهن معلوم است، برای کشف یک مجهول. [در فکرْ] انسان دو مقدمه معلوم را به کار می برد و ترتیب می دهد، و تا به آنها ترتیب و نظم ندهد، آن مجهول به دست نمی آید. اگر دو مقدمه معلوم، از یکدیگر جدا باشند، انتقال ذهن به نتیجه ممکن نیست، ولی وقتی که به شکل مخصوصی با یکدیگر نظم پیدا کردند، انتقال ذهن به نتیجه آسان است. در واقع، نتیجه مولود دو مقدمه است و مثل این است که این دو مقدمه با یکدیگر ازدواج می کنند و از ازدواج آنها نتیجه به دست می آید.

حاجی سبزواری می گوید: »الْفِکرُ حَرَکه الَی الْمَبادی/ وَ مِنْ مَبادی الَی الْمُرادِ« فکرْ حرکت ذهن است از مقصودش که برایش مجهول است، به سوی مقدمات، و همین که مقدماتش را به دست آورد و ترتیب داد، از مقدمات حرکت می کند به سوی مقصود خودش و آن را کشف می کند. «۱۳

فکر نوعی تلاش و کوشش است، نه نوعی داشتن و دارا بودن. به عبارت دیگر، فکر از جمله چیزهایی است که در ضمن کار و تلاش، پدید می آید، برخلاف بسیاری از امور دیگر که پس از فارغ شدن از آن، به حقیقت خواهند پیوست. پول داشتن و یا علم داشتن این گونه است. که فرد پس از مطالعه و مداقه، علم پیدا می کند و پس از کار و تلاش پول به دست می آورد، ولی فکر کردن در همان حال انجام کار، به حقیقت می پیوندد. قبل و بعد آن دیگر فکر کردن نخواهد بود.

فکر از زیر مجموعه فعل است و در حین انجام آن، به حقیقت می پیوندد و حال آن که علم از مجموعه وجدان است.

بدین جهت، فکر آغاز و انجام دارد. ابتدا و انتها دارد. چون نوعی کار است; لذا خسته کننده و درهم شکننده و نیز سازنده است، بر خلاف علم که آغاز و انجام در فرد ندارد، خسته کننده نیست، بلکه نشاط آور و شادی بخش است.

خواجه طوسی، وقتی که پس از ساعاتی تفکر به اندیشه ای نو می رسید فریاد بر می آورد:

»أین الملوک و أبناء الملوک من هذه اللّذه«.۱۴

علم لذت دارد، ولی همیشه فکر کردن با لذت همراه نیست. گرچه پیش از این نیز گفته ایم که علم فرایند همان اندیشه است.

فکر کردن، گرچه خود نوعی کار است و یک کار کاملا ذهنی است و پر مشغله و خسته کننده که به جز متفکرین این خستگی را در نمی یابند و اطرافیان، اغلب، آنان را بیکار می پندارند. چون فکر کردن عرصه و میدانش ظرف ذهن است، لذا بسیار گسترده و وسیع است. اگر اعضا و جوارح و حواس هر کدام کاری انجام می دهند، قلمرو و کارایی آنها بسیار محدود است، ولی قلمرو ذهن بسیار گسترده و شاید بتوان گفت نا محدود است. اسب خیال را در ظرف ذهن، تا بیکران دنیای اوهام می توان راند.

در کارگاه ذهن، همه چیز می تواند مورد تفکر و موضوع برای فکر قرار بگیرد. انسانها، به همه چیز می توانند بیندیشند. برای اندیشیدن، هیچ مرز و خط قرمزی نیست. گاه فکر کردن در دست و اختیار فردهم نیست. مهم این است که فرد بتواند گزینش کند و از میان هزاران موضوع برترین و بهترین را برگزیند. و نیز بداند که چگونه بیندیشد، تا فرایند اندیشه اش مطلوب تر افتد و رضایت خود او را بهتر برآورد:

در معنای فکر، ملاهادی سبزواری می گوید:

»الفکر حرکت الی مبادی

من المبادی الی المرادی«

فکر یک حرکت است نه سکون. و سکون غیر از سکوت است. سکون سبب گنداب خواهد شد، ولی سکوت، به آدمی حیات خواهد بخشید و حرکت. سکوتی که از سر عمد و انتخابی باشد. سکوتی که فرد خود برگزیده باشد. با این سکوت است که فکر کردن و اندیشیدن تحقق خواهد یافت. سکوت، بستر اندیشیدن است. سکوت راه و معبر فکر کردن است. از پل سکوت، از روی رودخانه حوادث می توان به شهر فکر در آمد. در کارگاه سکوت است که فکر ورزیده می شود و قوی می گردد. فکر کردن با سکوت آغاز می شود. و در سکوت با اسب خیال سراغ دانسته ها رفته و همچون پازل به جا به جایی آنها خواهید پرداخت.

روزه، نماد سکوت و سرآغاز اندیشیدن است. شکم از طعام تهی دار تا در آن نور معرفت بینی. این روزه، که یک عبادت اساسی است، بنیاد و اساس اش بر نگفتن است. تنها روزه به نخوردن نیست، بلکه استوار بر دو پایه نگفتن و نخوردن است. و حتی ترک بعضی کارها.

از همان مبادی، همان اطلاعات پیشین. برای هر موضوعی، حتی پژوهشی، قبل از آغاز به کار، خوب است روی آن تأمل شود که خودمان در ظرف ذهن چه چیزهایی داریم. آن چه در چنته ذهن داریم، مرور کنیم. این نکته اتکاء خواهد بود. می توان روی آن ایستاد و از این افق به دور دستها نگریست. و از این فراز می توان به هر سو سیر را آغاز کرد. فکر کردن از نقطه روشن آغاز می شود. اگر تأکید می شود که در کارتان فکر کنید و اگر اصرار می شود که در هر کاری فکر کنید، برای این است که کار را از جای روشنی آغاز کنید. از جایی که می دانید و می توانید، آن را، جا پا فرض بگیرید. این روشنایی آغازین تا فرجام شما را تنها نخواهد گذاشت، بلکه همراهی خواهد کرد و راه را به شما خواهد نمود.

فکر از جایی آغاز می شود که روشن است و شما می دانید. و از آن چه می دانید، ره توشه می گیرید برای آن چه که نمی دانید و می خواهید که بدانید. چون می دانیم که چیزهایی را نمی دانیم و می دانیم که می توانیم آنها را بدانیم. بهره گیری از دانسته ها برای راهیابی به جهان بی انتهای ندانسته ها.

ندانسته ها، برای کسی که فکر می کند، همان مسائل است. هر مسأله موضوعی است که فرد نمی داند و می خواهد بفهمد.

خود را دست کم نگیرید. هر کس که خلوت می کند تا فکر کند، خیلی چیزها را می داند و خیلی از مسیر بایسته را پیموده است.

الف. می داند که چیزهایی را می داند

ب. می داند که چیزهایی را نمی داند.

ج. می داند آن چه را که نمی داند می تواند بداند.

د. پس علم به توانایی خود نیز دارد.

ه. می داند که راهی برای ورود به عرصه ندانسته ها وجود دارد.

و…

وقوف و آگاهی به همین موارد، خود دنیایی از علم است. اگر گفته می شود: لاادری نصف العلم، خود ندانستن نصف علم است، این از آن جهت است که شما می دانید که نمی دانید. پس چیزهایی هست که می دانید و چیزهایی هست که نمی دانید و در مقایسه کشف کرده اید که این موارد از چیزهایی است که نمی دانید. خود این ندانستن که نوعی علم است، مقدمه ای خواهد شد چه بسا برای دانستن کامل آن. و تلاشی که برای دانستن و آگاه شدن صورت می گیرد، همان عبادت است که پیش از این، از آن سخن گفتیم.

اما کسی که فکر نمی کند و از سر تنبلی به نیندیشیدن عادت کرده است، او چیزی ندارد; زیرا:

الف. نمی داند که چیزهایی را نمی داند. پس:

ب. چیزی نیست که بخواهد بداند و یا

ج. می داند که نمی داند، ولی:

د. می داند که نمی تواند که بداند. و یا

ه. نمی داند که می تواند بداند.

و…

بدین جهت از همان آغاز، راه را برای اندیشیدن بر خود بسته است. و در نتیجه، حرکت و پویایی را رها کرده و وانهاده است.

آثار اندیشه

آثار و نتایج فکر کردن بسیار است از جمله:

۱. فکردن سبب فهمیدن خواهد شد.

۲. فکر کردن سبب علم و آگاهی فرد خواهد شد.

۳. فکر کردن سبب رشد و تعالی شخصیت انسان خواهد شد.

۴. اگر اهل اندیشه باشیم، به یقین از پر حرفی دست بر می داریم.

۵. اگر اهل اندیشه باشیم، بی گمان از افراط و تفریط دست خواهیم شست و محتاطتر عمل خواهیم کرد. عدم تعادل در سطح کلان و افراط و تفریط در همه عرصه ها، بهترین گواه بر نیندیشیدن و یا کم اندیشیدن است.

۶. فکر کردن، حقیقت را برای فرد تبیین می کند. و راه رسیدن به حقیقت نیز فکر کردن است.

۷. اندیشیدن، مطلوب و هدف را نزدیک می کند، چون چه بسا از دو یا چند باره کاری جلوگیری کند.

۸. اندیشیدن و فکر کردن، راه رسیدن به مطلوب را روشن تر و شفاف تر و در نتیجه، رفتنی تر می کند.

۹. اندیشیدن، بستر کاملا مساعد برای برنامه ریزی است. برنامه ریزی بدون فکر کردن محقق نمی شود.

۱۰. اگر افراد سراغ راهکارهای علمی و عملی، با تفکر و اندیشه نروند، ناگزیر، سر از بخت و شانس و اقبال در خواهند آورد.

۱۱. فکر کردن نقطه مقابل چند چیز است:

الف. جهل و نادانی.

ب. غفلت.

ج. فراموشی.

در حقیقت با اندیشیدن و فکر کردن هم فراموشی و اسباب آن رخت از میان خواهد بست و هم از غفلت بیرون خواهیم شد و هم از تاریکی نادانی بیرون شده و به نور آگاهی خواهیم رسید.

در اندیشیدن و فکر کردن، واژگانی است که تا اندازه ای به حوزه جغرافیایی این واژه بر می گردد. که باید آنها نیز فهم شوند. و آنها عبارت اند از: فهم، فکر، رشد، علم، عقل، غفلت، جهل، وهم، شک، ظن، یقین، نسیان. این واژگان حوزه شناختی ما را تبیین می کنند. در بستر فراهم آمده از جغرافیای این واژگان است که عزم و تدبیر و تصمیم دچار فراز و نشیب می شود.

در زیر به تبیین اثر مهمی از اندیشیدن می پردازیم:

در جست وجوی حقیقت

علتها و سببهای گوناگون می تواند در اندیشه فرد تأثیر گذار باشند. چه بسا یک کتاب یا یک فیلم، یا نقل یک خاطره، فرد را از این رو به آن رو کند.

راسل در ابتدای کتاب حقیقت و افسانه، چند کتاب را معرفی می کند که در ایام جوانی در ساختار فکری و اندیشه او توانسته اند اثرگذار باشند.

همه ما کم و بیش، در فراز و فرود زندگی، با تحولهای بنیادی و ژرف روبه رو بوده و یا هستیم. اما شاید کم تر به علل آن توجه کرده باشیم. علت و یا علتها را در نیافته و یا حدس هم نزده ایم. و این تحول در فرد لازم نیست که طی زمانهای دراز، به حقیقت پیوسته باشد. بلکه شاید در یک لحظه هم باشد. حرّ شخصیتی است که با تاریخ او و واکنش اش در برابر امام حسین(ع) آشنایی داریم. او، نخست، در صف یاران یزید، راه را بر حسین(ع) بسته و مانع ادامه حرکت امام می شود. امام را منتظر می گذارد تا از مرکز برای او تصمیم بگیرند. امّا در روز عاشورا در جمع یاران امام حسین، به دفاع از او و حرکتش می پردازد. به نظر می رسد که اولین قربانی امام حسین(ع) باشد. چه شد که حرّ راه را بر امام حسین، خود می بندد و اینک جان خود را، برای گشودن همان راه خود بسته، فدا می کند. انسان چگونه است که این چنین، حتی در یک لحظه فراز و نشیبهای شگفت پیدا می کند.

حرّ، تا زمانی که فرمانده برگمارده از طرف یزید بود، حقیقت را چیزی می دانست و همین که احساس کرد و یا فهمید که شاید دچار خطا شده باشد و آن چیزی که هم اینک در اختیار دارد، حقیقت نباشد، به شک افتاد، و این شک سر آغاز تحول بنیادی در او شد. حرّ یزیدی به حر حسینی، دگر شد. همه آنان که به پیامبر اسلام گرویدند، کسانی بودند که حقیقت را در پیامبر و راه او می دیدند. و کسانی که به پیامبر پیشنهاد معامله و کنار آمدن می دادند که روزهایی را

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.