پاورپوینت کامل حکومت آخوندی و آخوند حکومتی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حکومت آخوندی و آخوند حکومتی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حکومت آخوندی و آخوند حکومتی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حکومت آخوندی و آخوند حکومتی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱

با پیروزی انقلاب اسلامی و بنیان گذاری نظام اسلامی، دشمنان داخلی و خارجی نظام، به رویارویی با آن برخاستند و چنین القا کردند که مردم ایران در این برهه، با استبداد دینی، انحصارطلبی، پاورپوینت کامل حکومت آخوندی و آخوند حکومتی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint، سروکار دارند، همانند آن چه در اروپای قرون وسطی، مردم با آن روبه رو بودند.

هر گروهی، به زعمی با این پندار واهی و جنگ روانی حساب شده، همراهی نشان داد. مقدسان ابله، به گونه ای و ورشکسته های سیاسی و روشنفکران بی ریشه، به گونه ای دیگر.

از گروه مقدسان و روحانیان کژاندیش و مرتجع، آنان که از اسلام شناخت ژرف و همه سویه نداشتند و با اسلام سیاسی، کاملاً ناآشنا بودند، شماری شان دانسته و شماری شان نادانسته، با برنامه ریزان حذف روحانیت از گردونه اداره جامعه، هماهنگ و هم صدا شدند و دخالت روحانیت را در اداره کشور، موجب فنا و نابودی اسلام شمرده و خواهان کناره گیری روحانیت از امور کشور شدند:

“کنار رفتن برای آقایان [روحانیت] یک تکلیف شرعی است، چون اسلام در این سرزمین، در خطر نابودی است. “۱

حزب خلق مسلمان، که با چهره اسلامی به میدان آمده بود و وابسته به یکی از مراجع بود، با مخالفان نظام همسو شد و خواهان کناره گیری روحانیت از مدیریت کشور گردید:

“برای قاطبه مردم و روشنفکران، مسأله به این شکل مطرح می شود که به هر حال، یک طبقه دارد حکومت، و سلطه خودش را بر سایر طبقات اعمال می کند. چنین چیزی باروح انقلاب منافات دارد و قابل پذیرش نیست. “۲

از سوی دیگر، دشمنان اسلام، چون عالمان دین و روحانیت آگاه و متعهد را، سدّی نفوذناپذیر در برابر سلطه جویی خود می دیدند، با همه توان، در این برهه حساس که نظام اسلامی پا گرفته بود، درصدد حذف آنان از صحنه سیاست و امور اجتماعی برآمدند و این نقشه را با شیوه های گوناگون به اجرا درآوردند: گاه از راه جدایی دین از سیاست، گاه از باب این که دخالت در سیاست، نه تنها وظیفه عالمان دین و روحانیت نیست که با شؤون آنان نیز سازگاری ندارد، گاه از موضع دلسوزی و برای حفظ حرمت و قداست روحانیت و… برای هر یک از محورهای یاد شده، نمونه های زیادی وجود دارد، هم در دوران مشروطیت۳ و هم در دوران انقلاب اسلامی.۴

مقام معظم رهبری، در سفر سال ۱۳۸۹ ه. ش به قم در دیدار با اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم، از جنگ روانی دشمن که از اوان انقلاب اسلامی، علیه روحانیت به راه افتاده بود، سخن گفت. ایشان، پس از اشاره به اهمیت حوزه علمیه قم، بایستگی حضور روحانیت در صحنه ها و عرصه های سیاسی، از دو مفهوم غلط و انحرافی که از نخستین روزهای شکل گیری انقلاب اسلامی، در پاره ای از رسانه ها، محفلها و تریبونها، مجال طرح پیدا کرده بود، سخن به میان آورد و از زوایایی آن دو مفهوم را به بوته نقد گذارد:

“بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دو عنوان و دو مفهوم غلط انحرافی به وسیله کسانی که، هم با روحانیت بد بودند و هم با انقلاب دشمن بودند، در ذهنها مطرح شد… یکی طرح مسأله حکومت آخوندی… دیگری موضوع آخوند حکومتی است. “۵

این دو مفهوم غلط، از آن روی نیاز به طرح و بحث و کالبدشکافی دارند که هنوز پس از چند دهه کارکرد روشن و شفاف نظام اسلامی در اداره کشور براساس شایسته سالاری، دشمنان، همچنان آن دو مفهوم را دستاویز شبهه پراکنی علیه نظام قرار می دهند و هرازچندگاهی، به این شبهه ها دامن می زنند، تاجایی که شماری از مقدسان را نیز تحت تأثیر قرار داده اند.

حکومت آخوندی

حکومت آخوندی، یعنی حکومتی که تمامی اداره کنندگان آن، در همه سطحها و لایه ها، روحانی باشند. پستها در اختیار یک صنف خاص باشد که همانا در حکومت آخوندی، در اختیار آخوندها باشد; چه از شایستگیهای لازم برخوردار باشند، چه برخوردار نباشند. اکنون، باید بررسی شود که آیا در جمهوری اسلامی، کارها بر این منوال است و با چنین پدیده ای روبه روییم؟ از روزی که جمهوری اسلامی پا گرفته، بر کشیده شدن چنین کسانی را شاهد بوده ایم، یا در همه جا سخن از لیاقت بوده و هست و آن هم در بسیاری از موارد، به تشخیص خود مردم؟

امّا چون جمهوری اسلامی، نظامی ایدئولوژیک و ارزشی است، همانند هر نظام مکتبی و ارزشی دیگر، باید فرد و یا افرادی باشند که مکتب را تبیین و تفسیر کنند و از حد و مرزهای آن پاسداری کنند. حضور ولی فقیه در رأس حکومت اسلامی، برای چنین هدفی است. شرط فقاهت در ولی فقیه، بیان گر آن است که در نظام ولایت فقیه، حاکمیت از آنِ شرع و قانونهای الهی است.

“حکومت در اسلام، به معنای تبعیت از قانون الهی است. فقط قانون بر جامعه حکم فرمایی دارد. “۶

این معنی در قانون اساسی، بازتاب یافته است:

“سرپیچی از این اصل، به هیچ روی جایز نیست. در حقیقت، حاکمیت در نظام ولایت فقیه، از آن قانونها و دستورهای خداست. “۷

حاکم اسلامی، افزون بر فقاهت، برابر آیات و روایات، باید ویژگیهای دیگری نیز داشته باشد و از این ویژگیها، در تمامی لحظه های زندگی اش، بویژه در دوران حکمرانی، بی کم و کاست، برخوردار باشد. اگر یکی از آن شرایط و ویژگیهایی را که شرع مقرر داشته، نداشته باشد، خود به خود، جایگاه ولایی خود را از دست می دهد و حکم او، به هیچ روی، نافذ نخواهد بود:

“اگر فقیهی بخواهد زورگویی کند، از ولایت ساقط می شود.”۸

“اگر ولی فقیه، یک کلمه دروغ بگوید، یک قدم برخلاف بگذارد، آن ولایت را دیگر ندارد. “۹

“اگر ولی فقیه، گناه صغیره هم بکند، از ولایت ساقط می شود.”۱۰

یکی از شرایط ولی فقیه، عدالت است و این شرط، با استبداد، خودمحوری و از بین بردن حقوق مردم و… سازگاری ندارد. بی گمان، فقیه خودساخته و از خواهشهای نفسانی و وسواس شیطانی رهیده، اگر با رأی و انتخاب مردم، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، در رأس قدرت قرار بگیرد، نه تنها مستبد و انحصارگرا نخواهد بود که با هرگونه انحصارگرایی و استبداد، مبارزه خواهد کرد.

این مهم، در دوران رهبری امام خمینی و رهبری مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای، نمود و جلوه ویژه داشته و دارد. در سیره عملی آن دو بزرگوار، نمی توان ذرّه ای خودمحوری و استبداد و انحصارگرایی را دید و نه بی تفاوتی در برابر خودمحوریها و استبدادگریها را.

بر هر منصفی روشن است که این مفهوم غلط (حکومت آخوندی) هیچ جایگاهی در نظام جمهوری اسلامی نداشته، نه در کارکردهای آن، نه در عمل بنیان گذار نظام و نه در عمل رهبری و نه در حوزه نظریه پردازی آنان.

این سخن رهبری است که روح نظام جمهوری اسلامی و گوهر و هدف و سمت و سوی آن را به روشنی می نمایاند:

“جمهوری اسلامی، حکومت ارزشهاست. حکومتِ اسلام است، حکومت شرع است، حکومت فقه است، نه حکومت افراد روحانی، روحانی بودن کافی نیست برای این که کسی سلطه حکومتی پیدا کند.

جمهوری اسلامی، با حکومتهای روحانی ای که در دنیا می شناسیم، در گذشته هم بوده است، متفاوت است.

حکومت جمهوری اسلامی، حکومتِ ارزشهای دینی است. ممکن است یک غیر روحانی ارزشهایی را حائز باشد که از بسیاری از روحانی ها برتر باشد; او مقدم است. امّا روحانی بودن هم موجب نمی شود که از کسی سلب صلاحیت شود. نه به تنهایی روحانی بودن صلاحیت آور است، نه روحانی بودن موجب سلب صلاحیت است. حکومت دین است نه حکومتِ یک صنف خاص و یک مجموعه خاص. “۱۱

رهبری، بر واهی بودن این سخن غرض آلود و سست و بی بنیاد، که برای بدبین کردن و راندن مردم از نظام جمهوری اسلامی طراحی شده و به آن دامن زده می شود، به مناسبتهای گوناگون، تاکید ورزیده و نظام جمهوری اسلامی را منزه از این ترّهات و نگاه تبعیض آلود و ضد ارزشی دانسته است.۱۲

بنابراین، نظام اسلامی، نه تنها با حکومت روحانی، که با هیچ یک از حکومتهای شناخته و موجود و با حکومتهایی که در فلسفه سیاسی، از آنها یاد شده است، همخوانی ندارد. اگر بخواهیم آن را با تقسیم بندیهای مشهور بسنجیم، از گونه مشروطه به شمار می آید، البته، نه به معنای غربی آن.

مشروطه، یعنی مشروط به همه شرطها و معیارهایی که شریعت اسلامی برای ولی فقیه و دیگر کارگزاران نظام در نظر گرفته است. این معنی، در کلام بنیان گذار نظام اسلامی، این گونه بازتاب یافته است:

“حکومت اسلامی، نه استبدادی است، نه حکومت مطلقه، بلکه مشروطه است. البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن که تصویب قوانین، تابع آراء اشخاص و اکثریت باشد، مشروط از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره، مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم(ص) معین گشته است. “۱۳

چرایی تکرار این شبهه

با این که نظام جمهوری اسلامی، پای بندی خود را به ارزشها، در برهه های گوناگون، نشان داده و در عمل، شایسته سالاری را سرلوحه کار خود قرار داده و افراد را بر این اساس بر پستها گمارده، و بارهای بار بر این اصل مهم از سوی امام و مقام معظم رهبری پای فشرده شده و فرقهای نظام اسلامی و نظام استبدادی، قبیله ای، گروهی و روحانی، بیان شده، علت این که مغالطه ها و شبهه ها تکرار می شود و هر از چندگاه، این مفهوم غلط، در بوقها دمیده می شود، چیست؟ مخالفان و دشمنان نظام از چه چیزی نگران اند؟ آیا از تباه شدن حقوق مردم و یا نابودی اسلام و آموزه های آن و یا لکه دار شدن روحانیت، نگران اند و یا نگرانی آنها از چیز دیگری است؟ نگاهی به کارنامه کسانی که این سخن را مطرح می کنند، چه کسانی که خود را در جایگاه دلسوز روحانیان و علما قرار می دهند و چه کسانی که به روشنی از جدایی دین از سیاست سخن می گویند و بر این پندارند که روحانی و عالم دینی نباید در عرصه های سیاسی حضور داشته باشد، روشن می شود که در پَسِ سخن آنان و موضع دلسوزانه ای که بعضی از آنان می گیرند، هدفهای دیگری وجود دارد.

این سخن و مفهوم، ریشه در نگرانیهایی دارد که آنان از حضور و نقش آفرینی عالمان بیدار دارند. آنان به روشنی دریافته اند، با وجود فقیهی آگاه، مدیر، مدبر و… در رأس حکومت اسلامی، و عالمان بیدار، روشن و آگاهی که مردمان را آن به آن، از نقشه ها، ترفندها، شگردها و برنامه های دشمن آگاه می کنند، جایی برای آنان و اربابان شان، در این مرز و بوم نمی ماند. بنابراین از عالم و فقیهی که نمی شود در او نفوذ کرد و برنامه های دشمن را بر وی دیکته کرد، نگران اند.

اینان از عالمان نگران اند که مجال یافته اند که برای اسلامی کردن جامعه و شرک زدایی از ساحتهای آن، زمینه سازی کنند. اینان، به هیچ وجه بر نمی تابند که عالمان بیدار و شایسته و مردان خردورز و هوشیار، در مجاری امور قرار بگیرند. چون با قرار گرفتن آنان در مجاری امور، ارزشها زمینه رشد می یابند و جامعه بر مدار ارزشها اداره می شود و این غیرقابل تحمل برای آنان است وگرنه، آنان از حکومت دیکتاتورها واهمه و نگرانی ندارند. چون حکومت دیکتاتورها، به هر نام و نشان و زیر هر لوا و پرچم، زمینه را برای میدان داری آنان فراهم می آورند.

به گفته روشن گرانه امام خمینی:

“اینهایی که می گویند: ما از دیکتاتوری پهلوی خارج شدیم و به دیکتاتوری عمامه و نعلین رسیدیم، از دیکتاتوری نمی ترسند. حاضرند یک کمونیست بیاید و دیکتاتوری کند. از آخوند می ترسند، از عمامه و نعلین می ترسند، از اسلام می ترسند، نه از دیکتاتوری… اینها از اسلام سیلی خوردند، از آن چه سیلی خوردند، الآن می ترسند. “۱۴

موضع گیری و کارکرد نظام استکبار نیز، این سخن امام را تأیید می کند و می نمایاند که امام به طور دقیق، هدف را نشانه رفته است. نیاز به نمونه نیست. از موضع گیریهای گوناگون استکبار علیه عالمان دین، ولی فقیه و نظام مقدس جمهوری اسلامی، می توان فهمید که نگرانی استکبار و دنباله روهای آن، از چیست. در عین حال، نمونه ای بسیار کوچک از هزاره ها هزار نمونه، می تواند روشن گر این معنی باشد.

گری سیک، عضو برجسته سازمان سیا، ضمن خرسندی از همسویی جریانهایی در داخل ایران با آمریکا و درافتادن آنان با حکومت دینی و ولایت فقیه از خواست اصلی غرب چنین پرده بر می دارد:

“خواست ما آن است که دین در سیاست دخالت نکند. البته هرکس بخواهد، می تواند آزاد باشد و آن قدر نماز بخواند و تسبیح بچرخاند که پوست انگشت و پیشانی اش زخم شود.”۱۵

گری سیک، سپس به جریانهای روشنفکری وابسته به غرب و بی تابی آنان برای مبارزه با نظام اسلامی اشاره می کند و می گوید:

“من در ایران روشنفکرانی را دیدم که اشاره های ما را دنبال می کنند. آنها “شش لولی” را بالا برده اند، تا هرکس و هر چه را با ما ناسازگار است، هدف قرار دهند.”

او، در پاسخ خبرنگار که می پرسد: مثلاً چه چیزی را هدف قرار دهند؟ می گوید:

“مثلاً ولایت فقیه را که در صحرای طبس، تکنولوژی برتر ما را با اراده خود دفن کرد. “۱۶

۲. آخوند حکومتی

حکومتهای ضدارزشی، بریده از مردم، استبدادی، غارت گر بیت المال، هتک کننده کرامت انسانی انسانها، برای ماندگاری و رام کردن مردم و مهار شورشها و خیزشهای بزرگ عدالت خواهان، ناگزیر از دین، بهره می گیرند و با سپر قراردادنِ دین، به پی ریزی پایه های قدرت خود می پردازند، چون “دین”ها و “آیین”های وَحیانی و زلال، با برناه ها و اهداف آنها ناسازگاری دارند، به تحریف روی می آورند و یا با دستگاهِ دینی که زیر نظر و سلطه آنها قرار دارد، براساس نیازی که دارند، دست به تحریف دین می زنندو یا از بخشهای تحریف شده در طول تاریخ، برای رسیدن به امیال و هواهای خود بهره می برند.

به هر حال، برای این پروژه، نیاز به کسانی دارند که در جایگاه روحانی، دین شناس و عالم دینی، دست به تحریف بزنند و کار آنها را برای مردم توجیه دینی کنند و چنین بنمایاند که آن چه از سوی حاکمان انجام می گیرد، هماهنگ با آموزه های دینی است.

نیاز است کسانی به نام دین و در لباسِ رجل دینی، و از جایگاه پیشوای دینی، در خدمت شان باشند و به کارهای ناشایست آنان، سر و صورت دینی بدهند.

در طول تاریخ اسلام، همیشه بوده اند حکومتهای ستم پیشه و ضدمردمی، که برای رویارویی با عدالت خواهان، از این عناصر فرومایه استفاده کرده اند. در دوران ستمشاهی، کسانی در لباس روحانیت، به نام دین، به این پستی تن داده بودند و توجیه گر و جاده صاف کن رژیم بودند.

در برابر، روحانیان و عالمان مبارز و آگاه، همان گونه که با حکومت ستم پیشه پهلوی به رویارویی برخاسته بودند، این آخوندهای رذل را نیز، به عنوان پیشقراولان نظام استبدادی، تطهیرکنندگان نظام پادشاهی، به مردم می شناساندند و آنان را از نزدیک شدن به این زشت سیرتان پرهیز می دادند.

پس از آن که رژیم استبدادی – استعماری پهلوی از هم فروپاشید، این دین به دنیا فروشان، یا به بند افتادند و به جزای اعمال ننگین و نکبت آلودشان رسیدند و یا این که گریختند و به دشمنان این ملت پناه بردند.

اینان، چهره های منفور در نزد مردم بودند. مردم و بویژه روحانیان و عالمان پیشتاز و انقلابی دل پرخونی از این روحانی نماهای آلوده داشتند و خاطرات تلخی.

پس از انقلاب اسلامی و تشکیل نظامِ جمهوری اسلامی، شماری، بویژه کسانی با بیگانگان سر و سرّی داشتند و از انقلاب اسلامی ضربه های مهلکی خورده بودند، دست به کار شدند تا از نفرت و اشمئزازی که مردم از اصطلاح “آخوند حکومتی” داشتند، علیه روحانیان و عالمان آگاه، بهره ببرند و با “آخوند حکومتی” خواندن و قلمداد کردن روحانیان و عالمانِ وظیفه شناس، آنان را از چشم مردم بیندازند و کار از روی وظیفه شناسی آنان را کار ضد ارزشی و برای رسیدن به حطام دنیا بنمایانند و با این جنگ روانی، روحانیان و عالمان وظیفه شناس و خدمت گزار را از همراهی با نظام اسلامی باز دارند.

در حالی که بین کار روحانیان وظیفه شناس و رسالت مدار و انقلابی در رابطه با حکومت اسلامی و نقشی را که برای نظام و مردم ایفا می کنند و خدماتی که ارائه می دهند، با کار روحانی نمایان نوکر صفت و مزدور و در خدمت حکومتهای جور، در خور مقایسه نیست.

در نظام ارزشی و اسلامی، عالم دینی، دنباله رو نیست و بی چون و چرا از دستورها و فرمانها، پیروی نمی کند، هدایت گر است، همیشه با نگاه های تیزبین و دقتهای ژرف، در کار بازشناسی سره از ناسره است و کارهایی را که انجام می گیرد و یا در حال انجام است، به دقت زیر نظر می گیرد، اگر در آنها کاستی و انحرافی دید گوشزد می کند و هیچ گاه کسی حق ندارد او را از جایگاه نصیحت گری و خیرخواهی فرود آورد و به عنوان دنباله رو و پیروِ کر و کور به کارش گمارد.

امّا در نظام ضد ارزشی و غیر اسلامی، عالم دینی و روحانی باید نقش توجیه گری و رام کردن مردم را برعهده بگیرد وگرنه جایگاهی نخواهد داشت، همان گونه که در نظامهای استبدادی حاکم بر کشورهای اسلامی این چنین است و در نظامهای استبدادی گذشته این چنین بوده است که بر شماری تک تک آنها و نمایاندن چهره های پلید آخوندهای حکومتی و درباری در این مجال نمی گنجد.

در نظام ارزشی نیز اگر کسی برای حُطام دنیا به جرگه بله قربان گوها راه پیدا کند و هیچ گاه آسیبها و کاستیها را نبیند، در حکم آخوند حکومتی است.

از این روی در نظام ارزشی – اسلامی که رسول خدا(ص) در رأس آن قرار داشت و نیز نظام ارزشی – اسلامی که امیرمؤمنان(ع) رهبری آن را بر دوش می کشید، جایی برای بله قربان گوها نبود. در این نظامهای مقدس، کسانی جایگاه داشتند و در نزد آن دو بزرگوار محترم و برخوردار از جایگاه والا، که خیرخواه بودند و وظیفه نصیحت ائمه مسلمین را از یاد نمی بردند و با هر کاستی و آفتی، ناسازگاری خود را نشان می دادند.

در نظام ارزشی – اسلامی، جریان و تشکیلاتی از آخوندهای حکومتی شکل نمی گیرد که این چنین نظامی، نیاز به این کسان ندارد، زیرا عدل و داد، ستیز با زیاده خواهیها و ستم گریها، در مجرایی سیر می کند که در آن مجرا، بله قربان گویی رنگ می بازد و حکومت برای توجیه گری کارهای خود، نیازی به کسانی که برای هوی و هوس برگرد حکومت می گردند، ندارد. به روشن گران و خیرخواهانی نیاز دارد که بدون دلبستگی و وابستگی به دنیا، وظیفه خود را انجام می دهند.

آن چه آخوندهای حکومتی را به مذلت افکنده بود و از چشم مردم انداخته بود، دنیاخواهی آنان بود و خود را به خاک افکندن و مدح ستم پیشگان گفتن برای حُطام دنیا بود، وگرنه، اگر کسی، در شرایطی خاص، با در نظر گرفتن جوانب امور، برای خدمت به مردم و رفع ستم از آنان و زمینه سازی برای عزت مسلمین، به دور از دنیا خواهی، جاه طلبی، مدح و ثنای ستمگران و… به حکومت جائر نزدیک شد و از زمینه های پدید آمده در بخشها و زاویه هایی از آن حکومت، به سود مسلمانان بهره گرفت، از زمره آخوندهای حکومتی نخواهد بود که نمونه های فراوانی را در طول تاریخ اسلام می توان نشان داد.

پس آن چه زشت است و نفرت انگیز و برخلاف معیارهای دینی، حرکت بر مدار هوی و هوس است و برای رسیدن به حُطام دنیا، چه در نزدیک شدن به حکومت جائرانه و چه در نزدیک شدن به حکومت دینی. هر حرکتی که بر مدار هوی و هوس و برای رسیدن به دنیا باشد، از نظر دینی مردود خواهد بود. به گفته مقام معظم رهبری:

“رفتن به سمت حکومت و رفتن به سمت هر چیزی غیر از حکومت، اگر برای دنیا باشد، بد است، اگر برای هوای نفس باشد، بد است. خصوص رفتن به سمت حکومت نیست، ما به سمت هر هدفی حرکت کنیم که مقصودمان هوای نفس باشد، مقصودمان منافع شخصی باشد، این ضدارزش است، این همان دخول در دنیاست که فرمود: الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوها فی الدنیا. ” این مخصوص رفتن به سمت حکومت نیست. اگر هدف دنیاست، مردود است، حکومت و غیر حکومت ندارد.”۱۷

با این معیارهایی که بر شمرده شد، حال اگر عالم دینی و آخوندی، با توجه به همه جوانب، با خلوص نیت تمام، برای رضای خدا، به وظیفه شرعی خود جامه عمل بپوشاند و به حکومت ارزشی – اسلامی نزدیک شود، تا به نظام اسلامی و مردم خدمت کند، چه اشکالی می تواند داشته باشد. آیا خردمندان، بر کار او خرده می گیرند و آیا شریعت مداران و اسلام شناسان، می توانند بگویند کار او برخلاف شرع است؟

بی گمان، پاسخها منفی خواهد بود. حال که چنین است افراد، به چه معیارهایی عالم دینی در خدمت نظام دینی را “آخوند حکومتی” قلمداد می کنند؟

آیا غیر از این است که اینان هدف غیرالهی دارند و بنا دارند که روحانیت را با راه انداختن این جنگ روانی، از دائره نظام بیرون بکشند و نظام و مردم را از خدمات آنان بی بهره سازندو در نتیجه، مُهر عدم همکاری روحانیت را با نظام مقدس و جوشیده از چشمه های جوشان اراده های پولادین مردم این مرز و بوم، بر پیشانی آنان بزنند و لکه ننگی در کارنامه این گروه، در این برهه از تاریخ به وجود آورند؟

در حالی که روحانیت، وظیفه دارد حکومت اسلامی تشکیل دهد و برای برپایی آن از هیچ اقدامی دریغ نورزد و آنی از زیربار این وظیفه، رسالت و مسؤولیت مهم و سرنوشت ساز، شانه خالی نکند.

وظیفه، رسالت و مسؤولیت عالم دینی، تنها مسأله گویی و پاسخ گویی به چند مسأله شرعی مردم مسلمانان نیست که او وظیفه و رسالتی بسیار فراتر از این امور دارد که همانا تشکیل حکومت اسلامی، برقراری عدل و قسط، اجرای احکام اسلامی و سالم سازی جامعه و ستیز با استکبار و بسیج مردم برای اصلاح امور و مبارزه با شرک و انحرافهای بزرگ است.

امام خمینی، در فرازهای گوناگون از سخنان شان، وظیفه و رسالت عالمان دین را روشن کرده است. وظیفه و رسالتی که از متن دین جوشیده است و قرآن و روایات به روشنی بر آن تأکید ورزیده اند. در فرازی از سخنان امام آمده است:

“ائمه و فقهای ما، موظف اند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. صرف حکومت برای آنان، جز رنج و زحمت، چیزی ندارد. منتهی چه بکنند… مجبورند انجام وظیفه بکنند. موضوع ولایت فقیه، مأموریت در انجام وظیفه است.”۱۸

امام این باور عمیق را داشت و آن را عملی کرد و به روشنی نمایاند که رسالت عالمان دین و روحانیت چیست. عالم دینی که در متن سیاست نباشد و برای به دست گرفتن قدرت به تلاش برنخیزد، نمی تواند به رسالت خود جامه عمل بپوشاند. اجرای دقیق اسلام و جاری کردن احکام آن به جویبارهای جامعه، بی قدرت سیاسی ممکن نیست. کاری که قرآن مؤمنان و آگاهان اهل ایمان را به آن فرا می خواند و سیره رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) به روشنی بیان گر آن است.

اندیشه امام، ناب و زلال است. اندیشه ای که اجرای احکام اسلامی را، مو به مو، رسالت عالمان دینی می داند که برای رسیدن به آن باید زمینه سازی کنند، بازدارنده ها را بردارند و مردم را نسبت به وظیفه ای که دارند، هشیار سازند.

این تفکر از ماهیت اسلام، سیره پیامبر اسلام(ص، و امامان معصوم(ع) و نیز از تجربه تلخ تاریخی، مایه می گیرد. تجربه ای که امام فریاد می زد: نباید تکرار شود.

روحانیت در بسیاری از نهضتها و خیزشهایی که خود پدید آورد، به خاطر فاصله از مدیریت و اداره کشور، نتوانست از تلاشها، ایثارها و رنجها در راه بهبودی دنیا و اصلاح امور و برپایی قسط و عدل و اجرای شریعت و گسترش معنویت، بهره ببرد. از این روی، در انقلاب اسلامی، به پیروی از دستورها و رهنمودهای پی در پی امام، غفلت از این امر را روا ندانست و پای فشرد که روحانیت باید در صحنه بماند و در تصمیم گیریها نقش داشته باشد. چون با حضور و ماندن روحانیت در صحنه بود که مردم در صحنه می ماندند و سدّ پولادینی در برابر استعمار می شدند و اگر روحانیت صحنه را خالی می کرد و مردم هم کناره گیری می کردند، استعمار ایادی خود را به میدان می آورد و انقلاب مردم را به سویی که می خواست، هدایت می کرد.

امام خمینی، مبدع این فکر بود و عامل بدان. او، ماهیت استعمار و نیرنگهای آن و همچنین ایادی خائن اش را در لباسهای گوناگون، می شناخت و به روحانیت متعهد هشدار می داد:

“می گویند که روحانیون بروند سراغ کار خودشان و ملت را بگذارند و سیاست را بگذارند برای ما. شما سیاست را پنجاه سال در دست داشتید و هیچ غلطی نکردید. شما کجا کار مثبتی توانستید انجام بدهید؟ هر کدام تان که ملی بودید، یا فرض کنید متدین بودید، صدای تان درآمد تو سرتان می زدند…. سر جای تان بنشینید، آدم شوید. “۱۹

امام، به خوبی دریافته بود که غرب زدگان و ایادی استکبار، بر آن هستند که دستور اربابان خود را عملی سازند و روحانیت را کنار بزنند و با انقلاب اسلامی همان کنند که با نهضت مشروطه کردند. و بر سر عالمان پیشرو در انقلاب اسلامی همان را در بیاورند که بر سر علمای پیشرو در نهضت مشروطه درآوردند.

از این روی، عالمان دین و روحانیت را به عبرت گیری از رویدادهای مشروطه فراخواند و از آنان خواست در صحنه بمانند و امور جامعه را در دست بگیرند:

“در جنبش مشروطیت، همین علما در رأس بودند. اصل مشروطیت، اساس اش، از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت… و لکن بعد از آن که پیروز شد، دنباله اش گرفته نشد. مردم، بی طرف بودند. روحانیون هم، هر کدام، رفتند سراغ کار خودشان. از آن طرف، عمّال قدرتهای خارجی، بخصوص آن وقت انگلستان، در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند، یا به ترور، یا به تبلیغات. گویندگان و نویسندگان آنها کوشش کردند به این که روحانیون را از سیاست خارج کنند و سیاست را بدهند به دست… فرنگ رفته ها و غرب زده ها و شرق زده ها… “۲۰

دخالت روحانیت و نقش آفرینی آنان در امور کشور، نه از روی هوی و هوس و رسیدن به حُطام دنیا، بلکه کاری است در راستای عمل به تکلیف و خدمت به دین و مردم و ارزشی:

“اگر روحانی حکومتی به آن کسی گفته می شود که برای ادای دَینِ خود، برای ادای مسؤولیت شرعی خود، برای خدا، از نظام اسلامی حمایت می کند، یا از مسؤولینی حمایت می کند، این ارزش است، ضدارزش نیست. نداشتن این حالت، ضدارزش است. “۲۱

برابر همین معیار، علی رغم بدخواهان و بداندیشان، روحانیت متعهد و آگاه، وارد صحنه شد و به کمک انقلاب اسلامی که خود برپا داشته بود، شتافت و خردورزانه از مواضع نظام در برابر دشمنان داخلی و خارجی حمایت کرد و هر کجا، کاستی و ضعفی دید، مصلحت اندیشانه و خیرخواهانه به رفع آنها همّت گماشت.

چرایی طرح این گونه شبهه ها

انگیزه و هدف دشمنان نظام اسلامی و در رده بعد، مقدسین کژاندیش و خشک مغز، از طرح این گونه شبهه ها چیست؟

بی گمان، هدف دشمنان اسلام و مقدسین تاریک اندیش، از طرح این دست از شبهه ها، متفاوت است، ولی نتیجه ای که طرح این سان شبهه ها برای جامعه، مسلمانان و روحانیت به بار می آورد، یکی است.

هدف دشمن از طرح “آخوند حکومتی” در شرایط کنونی که نظام مقدس جمهوری اسلامی، در برابر تمامی زیاده خواهی ها و روحیه استکباری دشمن با تمام قامت ایستاده است، گسستن پیوند بین روحانیت و نظام است. بدون تردید، پدیدآمدن این گسست و گسل، پیامدهای زیانباری برای نظام، مردم و حوزه های علمیه دارد.

پیامدهایی که دشمنان نظام و ایادی آنها، از آنها آگاه اند و آگاهانه برای به بار نشستن همان پیامدهای زیانبار، گام در این راه گذارده و می گذارند. امّا مقدسین، از پیامدهای زیانبار و ویران گر آن برای جامعه اسلامی، آینده مسلمانان، اطلاعی ندارند و می پندارند راه درستی را در پیش گرفته اند و اگر خواسته شان به حقیقت بپیوندد و حوزه ها از نظام اس

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.