پاورپوینت کامل پیدایش و تطور علم اصول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پیدایش و تطور علم اصول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیدایش و تطور علم اصول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پیدایش و تطور علم اصول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

مقاله حاضر ادامه ترجمه ای است از نوشته شهید عالیقدر آیت الله سیدمحمدباقر صدر که در کتاب معالم الجدیده درباره تاریخ علم اصول تطور آن نگاشته اند. قسمتی ازاین بخش بصورت مستقل در شماره ۵ مجله درج گردید.امیداست با دقتی که در چگونگی ترجمه و نوآوری آن انجام گرفته مورد توجه خوانندگان عزیز قرارگیرد.

[حوزه]

ایستایی نسبی دراین دانش

مجدد بزرگ محمدبن حسن طوسی (قدس سره ) پیش از آنکه در گذرد مباحث اصولی و تطبیق فقهی را گام های بلندی به پیش برد و میراثی انبوه برجای گذاشت که بخش اصولی آن در کتاب[ العده] گنجانده شده بود و بخش تطبیق فقهی آن در کتاب[ المبسوط] ولی این میراث بزرگ در هر دو صحنه اصول و تطبیق فقهی برای دو سده کامل پس از آن مجدد بزرگ از پویش و بالندگی بازماند.

این حقیقت به رغم تاکید برخی از دانشوران ما مایه پرسش و شگفتی می شود زیرااز جنبش انقلابی این استاد بزرگ در جهان فقه و اصول و دستاوردهای شگرفی که وی دراین زمینه کسب کرد چنین انتظار می رفت که نیرویی پیش برنده باشد و برای آیندگان وی کرانه های گسترده ای ازابتکار وابداع و دنبال کردن راه او بگشاید.

چه شد که اندیشه های او و نوآوری هایش اثر طبیعی خود را در پیش راندن و تشویق کردن به ادامه راه بر جای نگذاشتند؟

این پرسش را باید با تفصیل پاسخ گفت. دراین زمینه می توانیم به چند علت اشاره کنیم که شاید بتوانداین ایستایی را توجیه کند:

۱-از نگاه تاریخی دانسته است که شیخ طوسی در سال ۴۴۸ه یعنی ۱۲ سال پیش از درگذشت خود براثر آشوب هایی که میان شیعیان و سنیان رخ داد از بغداد به نجف کوچید.او پیش از مهاجرت خویش در بغداد دارای موقعیت بزرگی بود که خاصه و عامه بدان معترف بودند. چنان که خلیفه عباسی[ القائم بامرالله] به وی کرسی درس و کلام بخشید واین چیزی بود که جز به دانشمندان بزرگ و بسیار بلند آوازه نمی شد.

شیخ طوسی نه تنها یک استاد بلکه مرجع و رهبری دینی بود که شیعیان در بغداد پس از درگذشت سید مرتضی در سال ۶۳۶ه در همه کارهای خود بدو پناه می بردند.ازاین رو مهاجرت وی به نجف مایه رها شدنش از دام بسیاری از گرفتاری ها و روی آوردنش به پژوهش های علمی شد واین چیزی بود که به وی کمک ورزید که نقش علمی سترگ خود را به خوبی ایفا کند و خود رابه پایگاه بنیادگذاران برآورد.این مطلبی است که محقق اسدالله تستری در کتاب[ مقابس الانوار] بدان اشاره می کند و می گوید

[شایداین از حکمت های الهی بود که شیخ طوسی وادار شد صرفا به کار پایه گذاری دانش های شرعی و به ویژه مسائل فقهی بپردازد].

ازاین رو طبیعی است که سالهای ماندگاری شیخ طوسی در نجف اثری بزرگ در سازندگی شخصیت علمی او داشته باشد که در کتاب[ مبسوط] نمایان است. این واپسین تالیف او در دانش فقه بود یا آخرین تالیف او به گونه مطلق چنان که ابن ادریس در بحث انفال از کتاب [سرایر] و دیگر نگارندگان شرح احوال او در کتاب هاشان بدان اشاره کرده اند.

در کناراین رویداد می بینیم که شیخ با کوچیدن به نجف با گمان غالب از شاگردان و حوزه درس خویش در بغداد جدا شد و به کار پایه گذاری حوزه جوانی پرداخت که فرزندانش و شیفتگان پیوستن به پژوهش های فقهی از ماندگاران کنار آرامگاه سرور پرهیزکاران و فرزندان روستاهای نزدیک مانند[ حله] و جز آن بدان روی آوردند.

حوزه در زمان او به تدریح بالندگی یافت و عنصر مشهدی – منسوب به مشهدعلوی – و عنصر حلی در آن برجسته گردید واین جریان علمی حله را نیز شاداب کرد.

هنگامی که می گوییم شیخ طوسی با کوچیدن به نجف از حوزه بنیادی خود جدا گردید و دراین منزل گاه تازه حوزه ای نوین پدید آورد به چندین دلیل متکی هستیم:

پیش از هر چیز می بینیم که نگارندگان هجرت شیخ طوسی به نجف مطلقا به این مطلب اشاره نکرده اند که شاگردان بغدادی اش او را در سفر همراهی کردند یا پس از رسیدن وی به نجف بدو پیوستند.

باز چون به فهرست شاگردان او می نگریم می بینیم که مورخان جز درباره دو تن جای شاگردی را نام نبرده اند واین دو عبارتنداز: حسین بن مظفر بن علی حمدانی و حسن بن حسین بن حسن بن بابویه قمی که گفته شده است این دو در نجف در نزداو درس خوانده اند. گمان غلب براین است که این دو از شاگردهای تازه شیخ طوسی بوده اند.

درباره حسین بن مظفر شیخ منتجب الدین در شرح حال او در[ فهرست] یادآوری می کند که وی همه تالیفات شیخ در[ غری] را براو خواند. و این مطلبی است که احتمال تازه بودن شاگردی او یعنی رسیدن او در نجف به خدمت شیخ طوسی را تایید می کند زیرااو پیش ازاین تاریخ چیزی را بر شیخ نخوانده است. چنان که منتجب الدین در[ فهرست] یادآوری کرده پدراو مظفر نیز به درس شیخ می آمد و پیش از آن شاگرد سیدمرتضی بود.این تایید کننده این احتمال است که پسراز طبقه ای متاخر نسبت به طبقه شاگردی پدر بوده است.

اما درباره حسن بن حسین بابویه ی قمی از شرح زندگی اش در می یابیم که او شاگرد عبدالعزیز براج طرابلسی نیز بوده واز کراچکی و صهرشتی هم روایت کرده است. واین سه تن از شاگردان شیخ طوسی اند واین بدان معنی است که حسن در نجف به افتخار شاگردی شیخ طوسی نایل آمده زیرا وی شاگردی شاگردان او را نیز کرده است. .

آنچه احتمال تازه بودن حوزه پدید آمده شیخ در نجف را تقویت می کند نقشی است که پسرش حسن معروف به ابوعلی ایفا کرد چه او پس از درگذشت پدرش رهبری حوزه را به عهده گرفت. گمان می رود او در هنگام کوچیدن پدر به نجف روزگار کودکی یا نوجوانی را می گذرانده زیرا گر چه تاریخ زادن و درگذشت او دانسته نیست ولی از نگاه تاریخی مسلم است که او در سال ۵۱۵ زنده بوده واین چیزی است که از چندین جای کتاب[ بشاره المصطفی] روشن می شود.

او پس از کوچیدن پدر به نجف نزدیک هفتاد سال زندگی کرده و درباره تحصیل او گفته می شود که وی در درس خواندن در نزد پدر با حسن بن حسین قمی (که گفتیم از طبقه متاخر بوده ) مشارکت می داشته است. گفته می شود پدر در سال ۴۵۵ یعنی ۵۰ سال پیش از درگذشتش به اواجازه عطا کرده است واین چیزی است که با تازه بودن تحصیلات او راست می آید.

اگر مطمئن شویم که او جانشین پدر در تدریس و رهبری حوزه نجف بوده (گر چه از شاگردان متاخر شیخ طوسی شمرده می شده است ) می توانیم سطح علمی کلی این حوزه را برآورد کنیم و دراین صورت این احتمال فزونی می گیرد که این حوزه تازه پدید بوده است.

آن شکل کلی که براین پایه به دست ما می آید این است که شیخ طوسی با کوچیدن به نجف از حوزه بنیادی خویش در بغداد جدا شد و در منزل گاه تازه وقت خود را وقف پژوهش و رشد دادن دانش گردانید.اگراین برآورد درست باشد خواهیم توانست پدیده ای را که با آن روبرو هستیم تفسیر و تحلیل کنیم زیرا حوزه نوینی که شیخ طوسی در نجف در پیرامون خود پدید آورد به گونه ای طبیعی در آن سطح نبود که با تکامل و پیشرفتی که او در زمینه اندیشه علمی محقق ساخت همگامی و هماهنگی مبتکرانه داشته باشد زیرااین حوزه نوبنیاد و جوان بود. اما حوزه بنیادی ریشه داراو در بغداد نیز بااندیشه های وی همگامی و هماهنگی نکرد چون شیخ طوسی در منزل گاه تازه در نجف از آن به دور بود.

مهاجرت او به نجف گر چه وی را برای ایفای نقش علمی سترگ خود آماده کرد هر فراغتی بدوارزانی داشت ولی او رااز حوزه بنیادی اش دور ساخت. وازاین رو ابداع فقهی و علمی از شیخ طوسی به آن حوزه سرایت نکرد زیرا وی به دوراز آن به تولید و ابتکار سرگرم بود.

فرق بزرگی است میان مبدعی که ابداع وابتکار علمی خود را در درون حوزه خویش به انجام می رساند و پیوسته با آن در تماس است و حوزه نیزاو را همراهی می کند و گاهانه مجال های تازه دراختیاراو می گذارد و فرصت های نو به او می دهد با مبدعی که ابتکارهای خود را در بیرون و دوراز حوزه اش به انجام می رساند.

بدین سان به ناچار -برای اینکه این همگامی و هماهنگی فکری خلاق پدید آید – باید حوزه جوانی که در نجف در پیرامون شیخ طوسی پایه گذاری شد به نیرومندی می گرایید تا به آن سطح از همگامی و هماهنگی می رسید.ازاین رو یک فترت رکود ظاهری درانتظار رسیدن حوزه جوان به آن سطح برقرار شد و علم را مکلف ساخت که نزدیک صد سال منتظر بماند تا آن خواسته محقق گردد و حوزه جوان بارگران وارثت علمی شیخ طوسی را تحمل کند تا با آرای او همگامی و هماهنگی کند و پس از آن بااندیشه مبتکر و خلاق خود به حله سرایت کند در حالی که حوزه کهن در بغداد رو به خاموشی نهاد واز مجال ابتکار علمی که حوزه جوان نجف و جناح حلی آن (به ویژه ) وارث طبیعی اش بود منقطع گردید.

۲- گروهی از دانشوران آن رکود شگفت را به این امر نسبت داده اند که شیخ طوسی در نزد شاگردانش دارای بزرگداشتی بس بلند گردید که او را در دیدگان ایشان ز هرگونه نقدی برتر آورد و آراء و نظریات او را در نگاه ایشان چیزهایی مقدس گردانید که نمی شد بر آن خورده گرفت یا زیر نقد و بررسی خرده گیرانه گذاشت. برای مثال در کتاب[ معالم] شیخ حسن بن زین الدین او پدر بزرگوارش نقل می کند که بیشتر فقیهانی که پس از طوسی به بار آمدند در فتواازاو تقلید می کردند. زیرا به اواعتقاد ژرف و گمان بسیار نیک داشتند.

از حمصی – یکی از همروزگاران آن فترت -نقل شده که: بی هیچ گمان برای امامیان یک مفتی بر جای نماند بلکه همه شان حکایت کننده بودند.

این بدان معنی است که واکنش عاطفی در برابر نوآوری های شیخ طوسی رو به چیرگی براندیشه ها نهاد و نشانه اش آن گرایش تقدیس آمیز بر واکنش فکری بود که می بایست از راه بررسی مشکلات و قضایای طرح شده از سوی شیخ طوسی خودنمایی می کرد و بالندگی اندیشه فقهی راادامه داد.

این گرایش تقدیس آمیز در جان های یاران شیخ طوسی تا بدان پایه رسید که می بینیم برخی ازایشان گزارش می دهند که مولی امیرالمومنین[ ع] را در خواب دیده اند وامام[ ع] به ایشان فرموده است: همه آنچه طوسی در کتاب فقهی خود[ النهایه] آورده است درست است. این گواه نفوذ فکری و روحی ژرف او در جان های ایشان است.

ولی این علت رکورد فکری می تواند با علت نخست پیوسته باشد زیرا بزرگداشت علمی برای هر فقیهی معمولا هراندازه باشد بسنده نمی کند که درهای بالندگی و هماهنگی و همگامی با آرای آن فقیه را بر دیگران ببندد. قاعدتااین وضع هنگامی پیش می آید که اینان در سطحی علمی نباشند که برای کنش و واکنش آماده شان سازد وازاین رو ارزیابی بدل به ایمان و تعبد می گردد.

۳- علت سوم را می توانیم از دو حقیقت تاریخی استنتاج کنیم:

یکی آنکه بالندگی اندیشه علمی واصولی در نزد شیعیان از عوامل برونی که به رشد و بالندگی پژوهش علمی واندیشه کمک می کرد جدا نبود. یکی ازاین عوامل عامل فکری سنی بود زیرا بحث اصولی در حوزه قلمرو اندیشه سنی و بالندگی این بحث بر پایه اصول مذهب سنی همواره برای اندیشوران و فقیهان امامی انگیزه ای بود که این مباحث را در حوزه قلمروی اندیشه امامی مطرح سازند و نظریاتی وضع کنند که با مباحث انگیخته شده از بحث و پژوهش سنی و مسائل و مشکلات آن هماهنگ باشد و بر راه حل های پیشنهاد شده از سوی دیگران خرده گیری واعتراض روا بدارد.

برای نشان دادن نقش انگیزشی که اندیشوری اصولی سنی داشت این دو گفتار صریح از دو تن از فقهای بزرگ امامیان بسنده می نماید:

۱- شیخ طوسی در پیشگفتار کتاب[ العده] در توجیه اقدام خود بر نگارش این کتاب اصولی می گوید:

[کسانی که دراین باب دست به تالیف زده اند هر دسته ای بر مقتضای اصول خود ره پیموده اند و هیچ یک از یاران ما را سابقه ای دراین زمینه نیست].

۲-ابن زهره در کتاب[ الغنیه] در شرح اهداف حاصل از بحث اصولی یادآوری می کند:

[ما را سخن گفتن دراصول فقه هدفی دیگر به جز آن چیزهایی است که گفته شد. ما می خواهیم تباهی بسیاری از مذاهب مخالفان و بسیاری از شیوه هاشان را برای درست نشان دادن آنچه درست است بیان کنیم ۱. می خواهیم روشن سازیم که ایشان نمی توانند آن را درست کنند واز آن چیزی درباره فروع فقهی بیرون بکشانندزیرا آگاهی از فروع بی آگاهی ازاصول آن محال است واین هدفی بزرگ است که خواهان عنایت به اصول فقه است وانسانرا به اشتغال بدان برمی انگیزد].

این نخستین حقیقت است.

حقیقت دوم: این است که اندیشوری اصولی سنی در سده پنجم و ششم رو به خشکی آورد و توان خود بر نوآوری رااز دست داد و رو به تقلید و دنباله روی نهاد چندان که این کار سرانجام به بسته شدن رسمی دراجتهادانجامید.

برای اثبات این حقیقت بسنده است که گواهی دانشمندی سنی و همروزگار با آن فترت یاد کنیم.

او محمد بن غزالی در گذشته به سال ۵۰۵ هجری است. وی از شروط مناظر سخن می گوید و می افزاید:

[واجب است که مناظر مجتهد باشد و به رای خود فتوا دهد نه بر مذهب شافعی وابوحنیفه و جزاین دو. تا چون حقیقت از سوی مذهب ابوحنیفه برای وی آشکار شود آنچه را موافق مذهب شافعی است رها سازد و بر پایه آنچه برای خودش روشن گشته است فتوا دهد.اما کسی که به درجه اجتهاد نرسیده – واین وضع همه مردم این روزگاراست – چه فایده ای او رااز مناظره حاصل می آید؟]

چون این حقیقت را کنار هم بگذاریم و بدانیم که اندیشوری اصولی سنی که عامل انگیزاننده اندیشوری اصولی شیعه بود رو به خاموشی نهاد و گرفتار سترونی نازایی شد خواهیم توانست نتیجه بگیریم که اندیشوری علمی در نزد فقهای امامی ما[رضوان الله علیهم] یکی ازانگیزه های خود رااز دست داد واین عاملی بود که می توانیم آن رااز عوامل موثر در متوقف شدن بالندگی علمی بدانیم.

توصیف ابن ادریس درباره فترت رکود وایستایی:

شاید یکی ازارزنده ترین سندهای تاریخی که آن فترت را شرح می دهد همان باشد که فقیه مبتکر محمدبن احمدبن ادریس می آورد.او کسی است که آن فترت را دریافته و نقشی بزرگ در رویارویی با آن وضع داشته و چنان که به زودی خواهیم دید توانسته است از نو در کالبداندیشوری علمی جان بدمد. وی در پیشگفتار کتاب[ السرائر] می گوید:

[چون من بی میلی اهل این روزگار در علم شریعت محمدی واحکام اسلامی را دیدم و گران جانی ایشان در جست و جوی آن را دریافتم واز دشمنی ایشان با نادانسته هاشان آگاه گشتم و دیدم آنچه را هم که می دانند پایمال می کنند و مشاهده کردم که هر بزرگ سال این روزگار بر اثر گرفتار شدن در چنگال کودنی آنچه را روزگار بدو سپرده ضایع می کند واز پی جویی دانش بایسته کوتاهی می ورزد گویی که زاده همین روزاست و همین لحظه می خواهداز جهان در گذرد. .. و دیدم که لگام دانش در دست خواری است و کسی اسب در آوردگاه آن نمی تازاند اندک مایه بازمانده از آن را دریافتم و جانی را که بر لب آن آمده بود فرو گرفتم تا کالبد به یکباره از آن تهی نگردد].

زندگی دیگر بار و جنبش در بررسی های علمی:

هنوز یک صد سال نگذشته بود که در میان امامیان زندگی دیگر باره ای در پژوهش های فقهی واصولی دمیدن گرفت در حالی که پژوهش های علمی سنی بر همان رکودی که غزالی در سده پنجم به وصف آن پرداخت به جا ماند.

بازگشت این فرق میان دواندیشه و دو گونه پژوهش علمی به چندین علت است که مایه تجدید شدن حیات و پویندگی اندیشه علمی در زمینه فقه واصول شیعه می گشت. از میان همه این علت ها دو علت زیر را یاد می کنیم:

۱- روح تقلید گرچه در حوزه به جا مانده از شیخ طوسی نفوذ کرد و محافل فقهی سنی را در برگرفت ولی نوعیت روح فرق می کرد زیرا حوزه ای علمی که شیخ طوسی به جا گذاشت از آن روح تقلید در آن فرو رفت که حوزه ای جوان بود و نمی توانست با نوآوری های سترگ شیخ کنش و واکنش ورزد بلکه باید مدتی درازانتظار می کشید تا آن اندیشه هااز سوی همه کس جذب و فرا گرفته شود واندیشه های کسان به سطح همگامی و هماهنگی با آن و تاثیر گذاری بر آن برآید. پس روح تقلید در آن طبیعتا زود گذر بود.

اما رواج یافتن روح تقلید در حوزه های فقهی سنی پیامد کهنسالی بود که به بالاترین درجه رشد خود رسیده بود و هدف های محدود خود را فراچنگ آورده بود واین چیزی است که اکنون نمی توانیم در شرح آن گسترش جویی کنیم و دراین بحث بدان بپردازیم. به هر حال طبیعی بود که روح خشکی و تقلید در آن رو به سترگ شدن گذارد.

۲- فقه سنی فقهی رسمی بود که حکومت ها بدان پر و بال می دادند و در حدود وفای خود به التزام های دینی شان از آن استفتا می کردند.از این رو دولت برای فقه سنی عامل پیش راندن و بالندگی بود واین مایه آن می شد که فقه سنی ازاوضاع سیاسی اثر بپذیرد و در زمان های آرامش سیاسی رو به شکوفایی نهد و در حالات آشفتگی سیاسی به خاموشی گراید.

براین پایه طبیعی بود که فقه سنی بخش بزرگی از فروزندگی خود را در سده ششم و هفتم و پس از آن از دست دهد واز آشفتگی و فروپاشی اوضاع سیاسی متاثر شود.این آشفتگی و فروپاشی سیاسی چیزی بود که بر دست مغولان رخ داد و جهان اسلام و حکومتهای کن را دستخوش گردبادی بنیادکن گردانید.

اما فقه امامی همیشه از حکومت جدا بود و در بسیاری ازاوقات آماج خشم دستگاههای فرمانروایی می گشت. فقهای امامی انگیزه های پژوهش علمی رااز نیازهای دستگاههای فرمانروا فرا نمی گرفتند بلکه از نیازمندی های کسانی به دست می آوردند که به امامت اهل بیت -علیهم السلام -ایمان داشتند و به فقهای مدرسه ایشان برای حل مشکلات دینی و شناخت احکام شرعی شان رجوع می کردند.ازاین رو فقه امامی متاثر از نیازهای انبوه گسترده مردم بود نه مانند سنی متاثراز دگرگونی اوضاع سیاسی.

به این حقیقت پیرامون فقه امامی حقیقت دیگری را می افزاییم و آن اینکه شیعیان پیرو فقه خاندان پیامبر همواره رو به بالندگی کمی داشتند و روابطایشان با فقهای شان و چگونگی فتوا دادن و فتوا خواستن پیوسته گسترش می یافت و مرزهای تازه ای پیدا می کرد.

براین پایه می توانیم دریابیم که فقه امامی عوامل پیش برنده خود رااز دست نداد بلکه با گسترش تشیع گسترش یافت و با شیوع و رواج اندیشه تقلید به گونه ای پیوسته و سامان یافته رو به گستردگی نهاد.

بدین سان می بینیم که اندیشه علمی امامی عوامل بالندگی را در درون خود می داشت واین به اعتبار جوانی و پویش آن در بزرگراه تکامل بود.از برون نیز عوامل بالندگی هستی داشتند و آن عبارت از روابطی بود که شیعیان را با فقهای امامی شان پیوند می دادند و نیازهای همیشگی شان بود که رو به افزایش نهاده بودند

باری ایستایی نسبی پس از درگذشت آن رهبر پیشگام یعنی شیخ طوسی برای این بود که این دانش نیروهای خود را گردآورد و تا به هنگام رسیدن به سطح رویارویی با آرای طوسی بالندگی خود را دنبال کند.

اما عنصرانگیزش همانند دراندیشه سنی – گرچه فاقداندیشه علمی امامی در نتیجه جمود حوزه های فقهی سنی بود- ولی این عنصرانگیزش رااز راه دیگری به دست آورد که همان دعوت همه جانبه شیعیان و در گیریهای مذهبی بود.ایشان در سده هفتم و پس از آن گام به دوره دعوت به مذهب خود نهادند و دانشوران ما همچون علامه حلی و دیگران به گونه به گسترده ای به کاراین دعوت پرداختند.این کار برای انگیزش اندیشه علمی شیعی در راه ژرف کاری و گسترش جویی در بررسی اصول سنت و فقه و کلام آن بسنده بود وازاین روست که ما گواه تکاپوی چشمگیری در زمینه پژوهش های تطبیقی هستیم که دانشوران شیعی و دعوت کنندگان به مذهب تشیع مانند علامه حلی بدان برخاستند.

از نویسنده سرائر نگارنده معالم

آغاز بیرون آمدن اندیشه علمی از دوره ایستایی توسط فقیه مبتکر محمدبن احمدبن ادریس – در گذشته به سال ۵۹۸ ه- بود زیرااو در اندیشه علمی روح تازه ای دمید و کتاب[ السرائر] مژده رسان بلوغ اندیشه علمی او در مدرسه شیخ طوسی و به سطح رویارویی بااندیشه های وی و نقد و بررسی آن بود.

بابررسی کتاب[ سرائر] و مقایسه آن با[مبسوط] می توانیم به نتایج زیر برسیم:

۱. کتاب سرائر عناصراصولی در بررسی فقهی و روابط آن را به گونه ای گسترده تراز کتاب[ مبسوط] برجسته می کند. برای مثال یادآوری می کنیم که ابن ادریس برای استنباطاحکام[ آبها] سه قاعده اصولی را نمایان ساخته و آن را با بحث فقهی خود پیوند بخشیده است در حالی که چیزی از آن را در زمینه در کتاب مبسوط نمی بینیم گرچه این اصول به صورت نظریه عام آن پیش ازابن ادریس در کتاب های اصول وجود داشته اند.

۲.استدلال فقهی در نزدابن ادریس گسترده تراز کتاب مبسوطاست. و فراگیر نقاطی است که در آن با شیخ طوسی از لحاظاستدلال و گردآوری -شواهد اختلاف دارد. حتی این مساله در کتاب مبسوط شرحی بیش از یک سطر ندارد در حالی که در کتاب سرائر به یک صفحه می رسد.ازاین قبیل است مسئله پاکی آب متنجس هنگامی که با آب متنجس دیگری به اندازه[ کر] برسد. شیخ طوسی حکم به بقای نجاست کرده و در توضیح دیدگاه خود کلمه ای هماهنگ نیفزوده است. ابن ادریس دراین حالت پاکی آب را برگزیده و بحث را گسترش داده در پایان آن گفته است:

[ ما را در پیرامون این مسئله به تنهائی ده ورق گفت و گوست که در آن بر دورترین هدف هاست یافته ایم و گفتار خود را بااستدلال همراه ساخته ایم و پرسش ها و دلایل و شواهد رااز آیات واخبار آورده ایم].

در نقاطی که ابن ادریس با شیخ طوسی اختلاف دارد می بینیم که او(این ادریس ) توجه بسیار به آوردن و رد کردن دلایلی دارد که می تواند موید دیدگاه شیخ طوسی باشد.این دلایلی را که او می آورد و رد می کند یاابتکار خوداوست که آن را فرض می کند و سپس به ابطال آن می پردازد تا شبهه ای در درستی موقعیت او نماند یا اینکه این دلایل نشان دهنده پایداری دراندیشوری سنتی در برابر آرای نوین ابن ادریس است

مقصوداین است که اندیشه های فرمانروا در آن هنگام ازاین آرای نوین به جوش آمده بود به دفاع و جانب داری از آرای شیخ طوسی پرداخته است. آنگاه ابن ادریس به گردآوری و رد وابطال آرای مدافعان برخاسته است. این بدان معنی است که آرای ابن ادریس با واکنشی ازاندیشه علمی همروزگار خود برخورد کرده و ناچار به نبرد با آن شده است.

ماازکتاب سرائر در می یابیم که ابن ادریس آرای خود را در برابر آرای همروزگاران خود می نهاده است و به مناقشه با آن می پرداخته و تنها در چهار چوب تالیف ویژه خود فرو نمانده است. بسی طبیعی بوده که این کار واکنشی هایی را برانگیزد واین صورت استدلال برای اثبات رای شیخ طوسی در آید

یکی از رو یا رویی های ابن ادریس آن است که در باب مزراعه از کتاب[ سرائر] آمده است. او دراینجا رایی فقهی را یاد می کند و آن را زشت و ناچیز می شمارد و می گوید:

گوینده این رای سیدعلوی ابوالمکارم بن زهره حلبی است که او را دیدم و بااو نامه نگاری ها کردم و پاسخ ها دریافت داشتم و خطاهای او را در تالیفش به او یادآور شدم واو- خدایش رحمت کناد – بهانه هایی ناروشن آورد.

در بررسی های ابن ادریس رنج های او رااز مقلدان متعبد به آرای شیخ طوسی می بینیم و مشاهده می کنیم که چگونه از جموداندیشه آنان دلتنگ می شده است. در مسئله معین کردن مقدار لازم آبی که از چاه باید کشید اگر کافری در آن آب بمیرد ابن ادریس می گوید: باید همه آب چاه را بیرون کشید بدین دلیل که اگر کافر در حال زنده بودن با آب چاه تماس پیدا کند به اتفاق همگان باید همه آب چاه را بیرون کشید پس بیرون کشیدن همه آب چاه در صورت مردن وی در ته چاه اولی است.

این استدلال -استدلال به اولویت -که سرشت عقلی دلاورانه ای دارد و این به نسبت سطح علمی در روزگارابن ادریس است ابن ادریس را وادار کرده که در تعلیق بر آن بگوید:

:می بینیم که کسانی این سخن را بشنوند واز آن برمند و بگویند: چه کسانی این سخن را گفته؟ چه کسی آن را در کتاب خود مطرح و بحث کرده است؟ و چه کسانی ازاهل این فن که مقتدای ما هستند بدین اشاره کرده اند؟.

گاه می بینیم که ابن ادریس به چاره گری با مقلدان برمی خیزد واگر چه با گونه ای تاویل باشد می کوشد ثابت کند خود شیخ طوسی نیز عین همین رای را می داشته است. او در مسئله آب متنجس کر شونده با آبی همچنان متنجس فتوا به طهارت می دهد و می کوشد ثابت کند که رای شیخ طوسی همین بوده است. می گوید

[ شیخ ابوجعفر طوسی همان است که از گفته او دستاویز مخالفت بااین مسئله درست می شود وازاو دراین مسئله تقلید به عمل می آید و دلیل براین به میان می آید که قول و فتوا به طهارت این آب را در بسیاری از گفته هایش تقویت می کند. من – به خواست خدا- بیان خواهم کرد که اگر گفتار و نگاشته او با دقت نگریسته شود و با چشم سالم به زیر ملاحظه در آید و بااندیشه پاک بدان توجه گردد از آن بوی تسلیم کلی در برابر مسئله شنیده خواهد شد]

کتاب سرائراز نگاه تاریخی تااندازه ای همروزگار با کتاب[ الغنیبه] است که در آن حمزه بن علی بن زهره حسینی حلبی به بررسی جداگانه ای پیرامون دانش اصول برخاسته است. این ابن زهره ۱۹ سال پیش ازابن ادریس در گذشته وازاین رو دو کتاب از لحاظ تاریخی همزمانند.

ما چون اصول ابن زهره را به دقت باز نگریم او را در یک پدیده فقهی باابن ادریس مشترک می بینیم که ایشان رااز روزگار تقلید مطلق از شیخ طوسی جدا می سازد. این پدیده عبارت است از بیرون آمدن از آرای شیخ طوسی و بر گرفتن دیدگاه هایی مخالف با موقعیت های اصولی و فقهی اوست.

همچنان که ابن ادریس در سرائر می کوشید آنچه را در فقه طوسی آمده است باطل گرداند می بینیم ابن زهره در غنیه به مناقشه ادله ای می پردازد که در کتاب[ عده] آمده است. اواز دیدگاه هایی مخالف دلیل می آورد و حتی گاهی مشکلات اصولی تازه ای برمی انگیزاند که بدان گونه پیش از آن در کتاب[ عده] مطرح نشده است.

این بدان معنی است که اندیشه علمی در هر دو جناح اصولی و فقهی آن روی به گسترش و بالندگی نهاده تا به سطحی بر آمده که توانسته است برای هماهنگی و همگامی با آرای شیخ و به محاکمه کشیدن آن در هر دو پهنه فقه واصول شایستگی نشان دهد.این تایید کننده همان چیزی است که پیشتر گفتیم که بالندگی اندیشه فقهی و بالندگی اندیشه اصولی در دو خط متوازی راه می پویند و به علت کنش و واکنش و پیوندهایی که با هم دارند یکی از دیگران چندان دنبال نیست.

جنبش علمی که به روزگارابن ادریس به تکاپو در آمد همچنان بالندگی و گسترش خود را در طول نسل ها دنبال کرد و در لابلای این نسلها نوابغی به بار آمدند که در هر دو دانش فقه واصول به نگارش پرداختند و درابتکار وابداع را کوفتند. یکی ازاینان محقق نجم الدین جعفربن حسن بن یحیی بن سعید حلی در گذشته به سال ۶۷۶ هجری بود که شاگرد شاگردان ابن ادریش شمرده می شد.او نگارنده کتاب فقهی بزرگ[ شرایع الاسلام] بود که پس از نگارش محور بحث و تعلیق و تدریس در حوزه به جای کتاب[ النهایه] گردید که شیخ طوسی آن را پیش از [مبسوط] نوشته بود.

ابن تحول از[ النهایه] به[ شرایع] اشاره به تکاملی شگرف در سطح دانش دارد زیرا کتاب النهایه کتابی فق

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.