پاورپوینت کامل آموزش در حوزه های علمیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آموزش در حوزه های علمیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آموزش در حوزه های علمیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آموزش در حوزه های علمیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل آموزش در حوزه های علمیه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint ما به خلاف تمام مراکز آموزشی دیگر به صورت کاملاً آزاد انجام می گیرد; یعنی طلاب در انتخاب استاد و مواد درسی مختارند.

به درس هر کسی که بخواهند شرکت می کنند و در بین علوم گوناگونی که در حوزه تدریس می شود هر کدام را که بخواهند انتخاب می کنند.

دروسی که اساتید حوزه ها شروع می کنند غالباً به درخواست عده ای از شاگردان انجام می گیرد.

این خلاصه چیزی است که در حوزه های علمیه می گذرد در سالهای اخیر در حوزه علمیه قم که امروزه بزرگترین مرکز آموزش أحکام و معارف دینی است تحولاتی انجام شده و شورای مدیریت حوزه تشکیل شده و این شورا قدمهایی برداشته است.

مقاله حاضر در دو بخش تنظیم شده است: در بخش اول آن به برخی از نواقص حوزه های علمیه اشاره شده و در بخش دوم آن به طور فشرده به راه حلها اشاره شده است.

مقصود ما این است که اوّلاً روشن شود طلاب حوزه ها با چه مشکلاتی رو به رو هستند.

ثانیاً همه مسلمانان بویژه متفکران اسلامی بدانند که در حوزه های دینی چه می گذرد تا با اطلاع از کمبودها و نارساییها به ارائه نظریات و پیشنهادات سازنده و سایر کمکهای ممکن بپردازند و با شرکت در این أمر مهم دَینِ خود را نسبت به مراکز دینی ادا کنند و هم در جهت رفع نارساییها بکوشند.

اگر تاریخ علوم را به دقت مورد مطالعه قرار دهیم و اگر پیشرفت شگفت آور دانش و صنعت را مدِّنظر گیریم و اگر سیه روزی دیروز و بهروزی امروز دیگران را از یک طرف و عقب ماندگی و تاریکی کشور خودمان را از طرف دیگر از چشم به دور نداریم به این نتیجه قطعی خواهیم رسید که پیشرفت حیرت آور دیگران در تمام رشته های دانش معلول راهها و روشهای درست و مفید ایشان بوده و هست. اگر چه زحمات طاقت فرسا و مطالعات مداوم آنان نقش بسزایی در پیشرفت آنان داشته لکن علّت اصلی همان گزینش درست متدهاست و بس وگرنه غربیان در قرون وسطی نیز به فعالیتهای علمی مشغول بودند ولی هیچ نتیجه ای از آن همه اشتغالات عائدشان نمی شد. بنابراین اگر پیشرفتهای علمی معلول فکر غربی و یا مجرّدِ فعالیت بود باید در قرون وسطی نیز گوی مسابقه را آنان ربوده باشند و یا حداقل در حد و مرتبه مسلمانان باشند در حالی که در آن دوران جهل و نادانی و ظلمت و تار یکی سرتاسر غرب را فرا گرفته بود و جهل و خرافات حاکم بود. پس انصاف این است که راه و روش ما در قسمت آموزش ناقص است همان طور که غربیان در قرون وسطی دچار راهی مشابه راه امروز ما شده بودند و صد البته این به معنای تخطئه تمام خوبیهای مراکز آموزشی خود نیست بلکه منظور این است که ما باید همواره بیندیشیم و در آموزش جوانان از بهترین راهها و روشها استفاده کنیم و هرگز در نقطه ای تنها به این علت که مورد توجه بزرگان بوده است توقف نکنیم و مانند آنان نباشیم که متون پدران کلیسا و موٌلّفین متوسّطی از قبیل بُوئس را مقابل خود می گذاشتند و در باره آنها تدقیق می کردند و غالباً به جای آن که به مفهوم مطالب توجه کنند آنها را فقط با دست لمس می کردند و می گذشتند و در عوض راجع به عبارات و کلمات دقت و موشکافی می کردند. دیگر کسی به طبیعت نمی نگریست.

نویسندگان مذهبی چنان قدرتی به دست آورده بودند که مردم فقط به تفسیر کتب ایشان می پرداختند و دیگر کاری به تعمق در موضوع آن نداشتند.

اوقات مردم صرف مباحثاتی می شد که امروزه برای ما باور کردنی نیست; زیرا از هر چه که به نظر ما مفید می رسد عاری بود.

مدت چهار قرن تمام از قرن نهم تا سیزدهم همواره گفت و گو و بحث در کلیات بود. جمعی دور یکدیگر می نشستند و با قیافه جدی درباره ماهیت أشیاء و انواع و اقسام آنها گفت و گو می کردند.

این موضوع حقیقت دارد که کمی بعد از آن که ترکان قسطنطنیه را محاصره کردند و امپراطور بر برج و باروی شهر از پایتخت دفاع می کرد روحانیون بیزانس اجتماعاتی داشتند و در این موضوع بحث می کردند که: (فرشتگان از جنس نر هستند یا از جنس ماده).

محصلین با سری انباشته از معلومات اسکولاستیک از این مدارس بیرون می آمدند; اما لیاقت آن را نداشتند که یک عمل جمع ساده را جز به مدد انگشتان دست انجام دهند.

روزی یکی از تجار ثروتمند آلمانی که علاقه مند بود تعلیمات دقیق بازرگانی به فرزند خود بدهد یکی از استادان دانشمند را ملاقات کرد و از او پرسید که باید فرزند خود را به کدام دانشگاه بسپارد؟ دانشمند مزبور به او جواب داد:

(موضوع دوتاست: اگر می خواهید فرزند شما فقط جمع و تفریق را بیاموزد می توانید او را در هر یک از دانشگاههای آلمان که مایل هستید بگذارید امّا اگر علاوه بر آن سودای آموختن عمل ضرب را نیز در سر می پرورانید فقط یکی از دانشگاههای ایتالیاست که ممکن است این موضوع را به او یاد بدهد).

با همه این احوال غیر از تُجّار اشخاص دیگری نیز بودند که نسبت به این نوع تعلیمات نظر خوشی نداشتند.

برای آنان چاره ای نبود جز آن که به اعراب پناهنده شوند; زیرا در زمان مأمون عباسی و جانشینان او دانشگاههای بزرگی افتتاح شده بود که در آنها متون یونانی را تدریس می کردند.

در حالی که اروپای مسیحی قرون وسطی خود را در زیر مباحثاتِ غبارآلود دفن

می کرد اسپانیای عرب درخشندگی خارق العاده ای تحصیل کرده بود.

دانشگاههای شهر اشبیلیه و طلیطله و قرطبه مراکز فرهنگی بزرگی شده بودند که جوانان فرانسوی و آلمانی و انگلیسی به آنها هجوم می کردند و این دانشگاهها ثروتهای بیکرانی که برای این جوانان تصور ناکردنی بود در مقابل چشمهای خیره آنان نمودار می ساخت. آثار بقراط ارسطو اقلیدس بطلمیوس جالینوس وغیره در این مدارس مطالعه می شد و بر نیمکت این دانشگاهها عرب اسپانیولی مسلمان و مسیحی پهلوی یکدیگر می نشستند و هنگام بازگشت به کشور خود مطالب مفیدی را که آموخته بودند منتشر می کردند و یا به نوبه خود مکاتب و مدارس جدیدی باز می کردند.

در نتیجه در این کشورها علوم و معارف یونانی نیز در جوار انضباط اسکولاستیک شروع به نمو و پیشرفت کرد.

این به خوبی نشان می دهد که ما چه بوده ایم و اکنون چه هستیم. علت آن چیست؟ به راستی دردی دردناکتر از این نیست که متاع ما را بِرُبایند و ما را مردمی معرفی کنند که نسبت به آن بی تفاوت بلکه نا شایسته هستیم و ما نه تنها تحت تأثیر این تبلیغات قرار گیریم بلکه باورمان شود که ما آن توانایی را که غربیان دارند نداریم.

ما نمی توانیم مانند آنان بیندیشیم و پیشرفت کنیم.

پس خوب است که یا در این زمینه ها وارد نشویم و یا به تمام معنای کلمه از ایشان تقلید کنیم!

بنابراین اگر کمی بیندیشیم و مقداری تاریخ را بررسی کنیم به این باور خواهیم رسید که نه تنها ما نیز استعدادِ دریافت علوم و صنایع و فلسفه را داریم بلکه به خوبی به این نتیجه می رسیم که ما این بوده ایم که به اینان اندیشیدن و نایل شدن به درجات علمی را آموخته ایم و فوراً این پرسش به ذهنمان خواهد آمد که پس چرا اکنون چنینیم؟

و باقدری تأمل پاسخش نیز روشن می شود که ما دیروز در صراط مستقیم بودیم و اکنون از آن منحرف شده ایم. تنها راه نجاتمان آن است که به خود باز گردیم. به همان خودی که ما را به استادی رسانیده بود ولی قدرش را ندانستیم و رهایش کردیم و آمیخته ای از دهها بلکه صدها تن از دیگران شدیم و روشن است که قادر به تصمیم گرفتن نیستیم مگر همه آنها را رها کنیم و به خویشتن خویش بازگردیم. کسی که خود

انتخاب نمی کند خود نمی اندیشد خود تصمیم نمی گیرد بلکه دیگران برایش انتخاب می کنند و برایش می اندیشند و تصمیم می گیرند و او در حالی که حیران و دچار سردرگمی است أبزار کار دیگران است هرگز به مقصود نمی رسد مگر این که به نقایص رفتارش آگاه شود و با شهامت آنها را برطرف سازد و با تأمل و دقت صراط مستقیم را مسیر خود قرار دهد وگرنه باید تا ابد آلت أغراض دیگران باشد و با فکر دیگران حرکت کند که روشن است چه پیش خواهد آمد.

ما در این مقاله برآنیم که برخی از نقطه های تاریک و نقایص راهمان را در آموزش علوم الهی در حوزه های علمیه بیان کنیم تا شاید مسؤولین أمر به خود آیند و اگر به خود آمده اند به سرعت وارد عمل اصلاحی شوند که وقت به سرعت برق می گذرد و دیگران با شتابی چون شتاب گلوله به پیش می تازند و غافل بودن و تغافل برای همه بویژه مسؤولین گناهی است نابخشودنی.

البته به طور اجمال به بعضی از راه حلها که مورد توجه ماست نیز اشاره خواهد شد گرچه تثبیت این بخش به تأمّل بیشتر و بررسی دقیق تری نیاز دارد.

بخش اول: کاستیها

ابهام هدف

اجمال و ابهام هدف بزرگترین مانع حرکت تکاملی است و لاأقل از سرعت آن می کاهد.

به عنوان مثال شخصی را در نظر بگیرید که صبح یکی از روزهای هفته به قصد کار کردن از خانه بیرون می رود ولی او به درستی مشخص نکرده است که چه کاری را انجام دهد و نیز بر این أمر مصمم نشده است که هر کاری پیش آمد خوش آمد.

بدیهی است که چنین شخصی به آسانی به مقصود نمی رسد زیرا گرچه او برای کار کردن و پول در آوردن از خانه بیرون رفته است لکن چون این هدفش کلی و قابل تطبیق بر مصادیق و موارد زیادی است و آن هم به صورت تردید به آسانی قابل پیاده شدن در

مورد خاصی نخواهد بود لذا چه بسا که روزهای زیادی را در حیرت و سرگردانی بگذراند و به کمترین نتیجه ای دست نیابد. تنها در صورتی موفق خواهد شد که هدفش را معین کند و برای رسیدن به آن از هیچ تلاش و کوششی دریغ نکند. باید هدفی را برای خود مشخّص کند که توانایی رسیدن به آن را دارا باشد گرنه باز هم به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.

با سنجش أفکار و آزمایش ساده و کمی دقت به خوبی متوجه می شویم که طلاب علوم دینی ما دچار همان سرگردانی و حیرتی هستند که آن کارگر فرضی بود. سرّش آن است که از طرفی بیشتر آنان از میان مردمی صاف و ساده و متعهّد بر می خیزند مردمی که نه خود و نه فرزندانشان در میان غوغای تعیین اهداف نمی توانند به درستی هدف خاصی را معین کنند و برای رسیدن به آن فرزندانشان را راهی حوزه های علمیه نمایند گرچه آنان و فرزندانشان هدف مبهم و مجملی را گزیده اند ولذا اصل تحرک انجام گرفته است لکن همان طور که اشاره شد چنین گزینشی چندان مفید نیست.

از طرف دیگر حوزه ها نیز دارای برنامه منظم هدایت گری نیستند که در این زمینه اشخاص متحیر و سرگردان را راهنما باشد. تنها برنامه ای که شاید برای این غرض و مانند آن شکل گرفته جلساتی است که به عنوان دروس اخلاق مطرح است که انصافاً در مقام عمل دچار سردرگمی عجیبی هستند و بیشتر به جلسات وعظ و نصایح شباهت دارند تا به کلاسهای درسی که برای هدایت گروه خاصی به راه و روش خاصی تشکیل می شود. اینک به ذکر چند نمونه روشن می پردازیم که به خوبی بی برنامگی و اضطراب و ابهام در اهداف آموزشی را در این مراکز مقدسه به اثبات می رساند:

از جمله نشانه های ابهام هدف و بی نظمی این که: طلاب به سهولت جذب دانشگاها و ارگانهای گوناگون کشور می شوند و در همان حال از مزایای حوزه نیز استفاده می کنند.

اگر طالب علوم الهی با هدف مشخصی به حوزه آمده بود و اگر حوزه برنامه معین و روشن و جالبی می داشت هرگز آن طالبان علم سر از مراکز دیگر در نمی آوردند.

امروزه بسیاری از طلاب یا مشغول کاری شده اند که بدون تردید مزاحم اشتغالات آموزشی است و یا به دنبال پیدا کردن شغلی هستند که چه به آن دست یابند و

چه نیابند گرفتار مزاحمی شده اند که به طور مسلّم آفت بزرگی برای اشتغالات علمی و آموزشی است.

این امر گرچه لازمه زندگی کنونی ماست و رابطه مستقیم با نظام اقتصادی و اجتماعی کشور دارد ولی اگر اینان هدف ویژه ای می داشتند و حرکتشان در راستای آن هدف بود هرگز به این سهولت در برابر این بورانها و طوفانها سرفرودنمی آوردند. همچنین اگر مراکزی که ایشان برای آموختن علوم الهی وارد آن می شوند برنامه های منظم و هدایت گری داشته باشند یقیناً ضایعه ای که از این طریق وارد می شود به این صورت جبران ناپذیر نخواهد بود. اگر آنها طلاب را به خوبی به رشته های گوناگون علوم الهی جذب می کردند و هر کسی را در رشته خاصی که استعداش را دارد می پذیرفتند و مرتبه ای را برای تخصّص در آن رشته در نظر می گرفتند در صورت موفقیت در آن رشته کار نامه هر کس را به او می دادند و به کار مناسبی معرفیش می کردند و خلاصه اگر قدری به اطرافشان می نگریستند و در برنامه های حوزه از متفکران استفاده می کردند بدون شک امروز وضع ما بهتر از دیگران بود و حالت حیرت و انفعال و اضطرابی که فعلاً در بعضی از جاها وجود دارد وجود نداشت و مصداق کاملِ (کل حزب بما لدیهم فرحون) نبودیم. ولی ما چه اعتراف کنیم و چه انکار اگر با دقت به تمام آنچه که در اطرافمان می گذرد توجه نکنیم نه تنها خود خواهی خود را اثبات می کنیم بلکه دچار اوهام و خیالاتی شده ایم که نهایت بی توجهی ما را نسبت به وظایف الهی که مورد قبولمان است ثابت می کند. این هیچ توجیهی ندارد مگر این که مجدداً برگردیم و بگوییم:(کل حزب بما لدیهم فرحون).

۲. نشانه دیگری که معلول مشخص نبودن هدف برای طلاب است این که: همه آنان به همه دروس شرکت می کنند و در هر فن و علمی وارد می شوند. هر شخصی که وارد حوزه علمیه می شود از جامع المقدمات آغاز و به کفایه الاُصول و اسفار و شفاء ختم می کند. یعنی تقریباً همه این آقایان جامع المقدمات را در صرف و نحو و منطق و سیوطی و مغنی را در نحو و صرف و لغت و تجوید و حاشیه ملاعبد الله و المنطق را در منطق و شرح مختصر یا مطول را در بلاغت و باب حادی عشر را در علم کلام و معالم و اصول فقه و رسائل و کفایه الاصول را در علم اصول و شرح لمعه و بیع و خیارات شیخ

انصاری را در فقه می خوانند. علاوه مدتی است که در حوزه علمیه قم بسیاری از کتابهای دیگر نیز ضمیمه کتابهای مذکور شده است و تازه به پایان بردن این همه کتاب پرحجم اوّلین قدم آنان است زیرا بعد از آن همه کتابخوانی که اگر همراه با فهمیدن باشد حدود بیست سال وقت لازم دارد باید به جلساتی که به عنوان درس خارج تشکیل می شوند شرکت کنند و به اصطلاح خارج بخوانند.

این گونه جلسات که حداقل نصاب تشکیل آنها دو نفر و حداکثرشان نامحدود است به مجلس وعظ بیشتر شباهت دارند تا جلسه درس.

حقیقت این است که: اگر این گونه جلسات به همین منوال باشند و چاره ای برای اصلاح آنها اندیشه نشود أثر و فائده بسیار کمی دارند. هیچ حساب و کتابی برای شرکت و حضور در این کلاسها نیست. نوعاً افرادی که ده بیست سال در این درسها حاضر شده اند در کنار دیگران که یک یا دو سال در آنها شرکت کرده اند و یا برای اولین بار است که شرکت می کنند می نشینند و به درس استادگوش می دهند. معلوم است که این همه تفاوت فکری مانع آن است که چنین جلساتی برای همه شرکت کنندگان مفید باشد. زیرا اگر استاد سطح فکر کسانی را در نظر بگیرد که یک دور یا دو دور یعنی ده یا بیست سال به این درسها حاضر شده اند مسلم است که درس برای اکثر حاضران مفید نیست و اگر درس را مطابق فهم شرکت کنندگان جدید القاء کند بدون شک برای شرکت کنندگان قدیمی بی فایده خواهد بود.

مگر نه آن است که علوم اسلامی و الهی دارای رشته های گوناگونی است و هیچ انسان معمولی قادر به دیدن همه آنها نیست چه رسد به تحقیق و تخصص در آنها و مگر نه آن است که جامعه اسلامی ما به تمام آن رشته ها در حد تخصص نیازمند است؟

اگر اینها درست است که مسلّماً درست است پس هدف این آقایان چیست که همه به درسهای خارج فقه و اصول شرکت می کنند و همه مطوّل و مغنی و کفایه و رسائل و مکاسب و شرح لمعه را می خوانند؟ آیا همه می خواهند فقیه شوند؟ و اگر چنین نیست پس چه می خواهند؟

۳. نشانه دیگری که مدعای بالا را اثبات می کند این است که تشکیل کلاسهای درس در حوزه های علمیه هیچ ملاک معیاری ندارد و هر کسی به ذوق و فکر و خیالات

خودش تصمیم تشکیل کلاسی را می گیرد و اطلاعیه ای را برای اعلان جلسه چاپ و منتشر می کند.

هر کسی تبلیغ بیشتر و احیاناً مزایای دیگری داشته باشد کسان بیشتری را به دور خودش جمع می کند و بدین سان کلاسهای حوزه شروع می شوند. همه کسانی که تصمیم درس گفتن را گرفته اند و اعلام آمادگی کرده اند در زمان و مکان مقرر حاضر می شوند و قهراً گروهی را منتظر بیانات خود و مشتاق دریافت مطالب علمیه خواهند دید ولی شرکت کنندگان در چنین جلساتی در طول هشت نه ماهی که برقرارند دههابار عوض و بدل می شوند. خلاصه تا آخر سال تحصیلی مرتّباً بعضی وارد و برخی خارج می شوند. این نشانه آن است که معلوم نیست دنبال چه می گردند و چه می خواهند. هدف غالب أساتید نیز به درستی روشن نیست و گویا چیزی که موجب تسلّی دلشان است این که گروهی را داشته باشند و بالأخره درس بگویند و باشند کسانی که به درسشان گوش فرا دهند.

۴. از مواردی که حکایت از ابهام در هدف می کند این که هنوز نتوانسته اند برنامه درستی برای گزینش طلاب مقرر کنند بلکه در همان برنامه ناقصشان نیز مرتکب اشتباهات فراوانی می شوند.

امّا این که در اصل گزینش مردّدند زیرا هر سالی یک برنامه ای را اعلام می کنند: یک سال می گویند: باید اشخاص دیپلم داشته باشند تا مورد پذیرش قرار گیرند و سالی دیگر می گویند: دیپلم لازم نیست بلکه باید سیکل داشته باشند ولی باید امتحان ورودی برگزار شود و حتی کسانی را که بالاتر از سیکل هستند قبول نمی کنند مگر این که از بعضی از علمأ توصیه نامه داشته باشند.

نمونه زیر را مورد دقت قرار دهید: چند سال پیش نوجوانی را به بنده معرفی کردند که به راهنمایی من وارد حوزه شود ولی وی یک ساعت بعد از شروع کنکور حوزه وارد قم شد و قهراً پذیرفته نشد لذا من به او توصیه کردم که شما بروید همان شهرستان مشغول شوید.

او برای بار دوم به قم آمد ولی هنگامی که به محل اسم نویسی و پذیرش رفته بود به او گفته بودند چون شما کلاس دوم دبیرستان را خوانده اید و قهراً سِنّی از شما گذشته

است پذیرفته نمی شوید.

او به بنده مراجعه کرد و جریان را نقل نمود.

بنده چون شدت علاقه او را احساس کردم و همین طور از شدّت نیاز و طنش اطلاع داشتم به یکی از مدیران مدارس تلفن زدم و از او خواستم که این نیازها و علاقه ها را به آن آقایان گوشزد کند تا اگر لازم دانستند او را بپذیرند ولی با زحمات آن مدیر پذیرفته نشد و برای بار دوم من در مقابل اصرار و ابراز علاقه آن آقا قرار گرفتم. از این روی خودم رفتم تا ببینم اصل جریان چیست؟

من که آن جا رفتم بعضی از دوستان که آن جا بودند پیشنهاد کردند که برویم و از بعضی از علمأ نامه بیاوریم مسأله خود به خود حل می شود ولی من مخالفت کردم. خودم نزد مسؤول پذیرش رفتم. بدون خواهش و یا اصرار که تصمیمش را هم نداشتم توضیح او را پذیرفتند و کارت ورود به جلسه امتحان را برایش صادر کردند! به راستی این گونه رفتا چه معنی دارد؟

آن داستان گذشت و من بعد از مدتی باز آن شخص را ملاقات کردم که برای خداحافظی آمده بود!جریان را از او پرسیدم.

گفت من امتحان دادم و بهترین نمره را هم آوردم ولی به من گفتند: چون سِنّت زیاد است تو را نمی پذیریم.

این را باید یادآور شوم که سنّ آن شخص در ظاهر بسیار پایین می نمود و من در تعجب بودم که با این سنّ چگونه موفق به دریافت کارنامه کلاس دوم دبیرستان شده است!

شما اگر به دقت و واقع بینی این گونه جریانات را مورد مطالعه قرار دهید حداقل به این نتیجه خواهید رسید که نوعی ابهام هدف و ندانم کاری در اداره حوزه وجود دارد وگرنه این گونه کارها چه معنی دارد!

نمونه دیگر این که طلاّب را بعد از گزینش به مدارس گوناگونی که در حوزه وجود دارد معرفی می کنند ولی گاهی نظرشان بر این است که باید طلاب چهار سال در مدارس بمانند و کتابهای جامع المقدمات صرف ساده سیوطی حاشیه مغنی معانی بیان معالم و برخی دیگر از کتب را بخوانند. آن گاه با معرفی مدرسه در

امتحانات دیگری که از طرف حوزه برگزار می شود شرکت کنند و چنانچه پذیرفته شوند و باید هر سال کتابهای معینی را امتحان دهند تا بتوانند از مزایای حوزه استفاده کنند و گاهی مقرّر می کنند که برنامه مدارس سه سال باشد منتهی کتاب معالم برداشته شود و بدیع در کنار معانی و بیان خوانده شود و بعد از سالی بدیع مجدداً برداشته می شود. در مدارس گاهی سالی سه بار و گاهی سالی دوبار امتحان گرفته می شود و همان طور که اشاره شد با قبول شدن در مدرسه حوزه نیز امتحان می گیرد; ولی هر سالی برنامه خاصی برای امتحانات و اصلاح برگه های امتحانی و حدّ قبولی نمرات مقرّر می کنند. روشن است که این کارها عجیب و غریب و دهها مشابه و مماثل آنها از چه حکایت می کند و نشانه چیست؟

متد آموزش

دومین عاملی که پیشرفت و عقب ماندگی دانش آموز وابسته به آن است طرز و متد آموزش است.

تجربه ثابت کرده است که گزیدن راههای ویژه نقش اساسی را در بهتر فهمیدن مطالب غامض بازی می کند. لذا می توان ادعا کرد که پرواز پرندگان دانش مرهون این بالهای قوی و ارزشمند است. به همین جهت است که در دنیای کنونی ما هر روز راهها و روشهای جدیدی ارائه می شود و بهترین و ساده ترینشان مورد پذیرش قرار می گیرد بلکه در عصر حاضر رشته ویژه ای بدین منظور تأسیس شده و افراد زیادی در این باره به تحقیق و تدقیق اشتغال دارند.

بنابراین چه قدر تأسف بار است که ما هنوز برای تعلیم پیچیده ترین مسائل علمی مانند انسانهای هزار سال قبل در گوشه ای از مسجد یا مقبره ای گرد هم آییم و با همان روش کهنه گذشتگان که بدون تردید منسوخ و نارساست به تعلیم و تعلم بپردازیم.

همان طور که قبلاً اشاره شد گرچه در حوزه علمیه قم اخیراً در سه سال اول طلاب در مدارس ویژه ای و با برنامه خاصی آموزش می بینند ولی باید توجه داشت که در این مدارس تنها چیزی که تغییر کرده و به اصطلاح حرکتی تکاملی انجام گرفته وجود تخته سیاه است و بس و تازه آن هم مورد استفاده قرار نمی گیرد و نظام آموزشی

بویژه بعد از این سه سال به گونه ای است که اگر طلاب فارابی و غزّالی و حسن بصری زنده و وارد این کلاسها شوند چنین می پندارند که از خواب نیم روزه بیدار شده اند!

آیا فکر نمی کنیم که مسؤولیت این همه جوان پاک و متدینی که از همه چیز دست می کشند و غربت وفقر را تحمل می کنند و برای آموختن علوم الهی به حوزه های علمیه وارد می شوند به گردن ماست و ما موظفیم که بهترین راهها و روشهای آموزشی را نسبت به آموزش آنان به کار بریم؟

آموزش آزاد و انتخاب و گزینش استاد توسط دانشجو گرچه امتیازاتی دارد و حوزه های علمیه از آن برخوردارند و احیاناً ما با غرور و آب و تاب زیادی آن را به رخ دیگران می کشیم ولی ناگفته پیداست که یک مزیت نمی تواند توجیه گر نواقص دیگر باشد. وقتی نتیجه مطلوب به دست می آید که سایر نواقص نیز برطرف گردد. اکنون به برخی از این گونه نواقص اشاره می شود تا شاید برای رفع آنها اقدام شود:

۱. همان طور که قبلاً اشاره شد هیچ حساب و کتابی برای تشکیل کلاسها و حضور و غیاب در آنها وجود ندارد و گاهی تعدادِ نفراتِ شرکت کننده یک کلاس به هزار نفر می رسد و گاهی هم دانشجو فقط یک نفر است. روشن است که این افراط و تفریط در نظام آموزشی فعلی ما قابل قبول نیست و قطعاً دارای نواقص خرد کننده ای است که پوشیده نیست.

۲. عدم اطلاع از حضور و غیاب شاگردان نقص دیگری است که حاکم بر کلاسهای درسی حوزه است. نتیجه اش مبهم ماندن مطالب بلکه نرسیدن به بسیاری از مطالب کلاس است.

۳. استفاده نکردن از وسایل جدید و مدرن معمول در دنیای پیشرفته امروزی و تطبیق نکردن مطالب کلی بر موارد جزئی و وادار نکردن متعلمین به تمرین و تطبیق اشتباه دیگری است که تالی فاسدش باز نشدن مطالب پیچیده و از دست رفتن مسائل به دست آمده است.

۴. تدریس کتابهای حوزه به رغم پیچیدگی و دشواری شگفت آوری که حاکم بر سبک آنهاست به طور بسیار نادرست و غیر موفقیت آمیزی انجام می شود زیرا استاد در حالی که در یکی از پله های منبر و یا در گوشه ای از مسجد و یا مقبره ای قرار گرفته

شروع می کند به بحث و تحقیق ولی از زبان صاحب کتاب و این گفت وگو حدود نیم ساعت یا سه ربع ساعت و فوقش یک ساعت طول می کشد. آن گاه در مقام تطبیق گفته های خودش بر عبارت صاحب کتاب بر می آید و به سهولت و سرعت برداشتهای خود را منطبق بر نوشته های کتاب موجود می کند و غالباً هیچ نوع رابطه ای بین آن گفته های طولانی و خسته کننده وجود ندارد. به راستی که در این صورت دانشجو دچار حیرت شگفت آوری می شود ناگزیر هر روزی به امید این که چیزی دستگیرش شود وارد کلاس می شود. به همین گونه سال تحصیلی را به پایان می برد.

۵. از چیزهایی که وجودش در حوزه مشهور است و نیست و باید باشد رابطه صمیمی و مذاکره و مباحثه بین شاگرد و استاد است. زیرا اگر دانشجو مجاز به ایراد اشکال و مذاکره در جلسه درس نباشد به یقین ابهامات زیادی برایش باقی می ماند و آن طوری که باید تحقیق انجام گیرد انجام نخواهد گرفت و بسیاری از نکته ها باقی خواهد ماند و چه زیانی از این بالاتر؟

در حوزه های علمیه کثرت و زیادی شاگردان کلاس و تفاوت افکار و طلاّب و ناگزیدگی بسیاری از اَساتید و کمی وقت کلاسها و ذکاوت و پرکاری برخی از دانشجویان موجب شده است که این امر مهم به کلّی و یا در بیشتر کلاسها انجام نگیرد بلکه بسیاری از شاگردان با آن مخالفت می کنند و می خواهند به زودی خود را از جلسه کلاس نجات دهند و به درستی معلوم نیست که می خواهند به کجا بروند؟

۶. همان طور که قبلاً اشاره شد از نقصهای بسیار بزرگی که در کلاسهای حوزه وجود دارد این است که استاد به دلخواه خود درسی را شروع می کند و جمله ای درباره این که این درس برای چه کسانی شروع شده نمی گوید. بلکه تبلیغ می شود که عموم طلاب به این درس شرکت کنند. نتیجه آن می شود که جمعی با تفاوت زیاده از حیث سن و فکر و معلومات در این کلاس درس شرکت کنند. ناگفته پیداست که ضرر این گونه کلاسها از نفعشان بیشتر است.

۷. درجه بندی نبودن مسائل علمی از نقصها و اشتباهات جبران ناپذیر سبک آموزشی حوزه های علمیه است که جداً مانع پیشرفت و ترقّی طلاّب علوم الهی است. اگر ده درصد از این دانشجویان پرکار و حق پرست به نتیجه می رسند برای این است که

استعداد زیاد و کار کشنده آنان به برنامه خاصی ضمیمه می شود که به ذوق سلیم خود و یا با کمک از برخی از علما آن را گزیده اند و گرنه بسیاری از استعدادهای ارزشمند موجود در این مراکز مقدس یا فرار را بر قرار ترجیح می دهند و یا بدون نتیجه از بین می روند.

۸. قصد ما از این نوشتار گرچه بیان مطالبی است که مربوط به موانع بِه آموزی طلاب علوم الهی در حوزه هاست ولی چون تمام هدف گرچه به طور اجمال در این مراکز انسان سازی است بی جا نخواهد بود اگر در پایان این فصل به گونه پرورش جوانان در حوزه ها اشاره شود.

بیشتر طلاب علوم دینی در حوزه ها مردمی پاک متدین و خداجو و دارای اخلاق پسندیده هستند بویژه در آغاز کار ولی همان طور که قسمت آموزش ما دچار بی برنامگی است قسمت پرورش نیز خالی از این کاستی نیست بلکه این قسمت بسیار بیشتر دچار آشفتگی و بی نظمی است. به جرأت می توان ادعا کرد که در حوزه ها اصلا پرورش وجود ندارد و طلاب به طور خودرو رشد می کنند. گر چه جدیداً در برخی از مدارس جلساتی به عنوان درس اخلاق برگزار می شود لکن گونه ناهنجارِ تشکیلِ این کلاسها و غالباً عدم اطلاع دقیق اساتید آنان از مسائل پرورشی و بالأخره در حاشیه قرار گرفتن و بی برنامگی آنان موجب شده که هیچ نتیجه ای از این جلسات گرفته نشود. از این روی اگر گفته شود حوزه در زمینه پرورش و آماده کردن جوانان برای صعود به سوی کمالات گامی برنداشته است سخن گزافی نخواهد بود. گرچه حوزه نسبت به جاهای دیگر در این زمینه بسیار غنی است. ادعای بالا نباید به وجود افرادی که در حوزه بوده و هستند و به تمام معنای کلمه وارسته اند نقض شود; زیرا اَساس حوزه ها برای این منظور بوده و روندگان نیز بدین منظور به آن جا می روند. طبیعی است که عدّه زیادی به مقتضای استعداد خدادادی و تحت تأثیر مطالعات شخصی راه حق را به دست آورند و به مرور مردمی وارسته شوند. روشن است که هیچ کس منکر وجود این گونه افراد در حوزه های علمیه نیست بلکه منظور این است که باید فکری کرد و این نواقص را برطرف نمود تا نتیجه بسیار از این بیشتر باشد و طلاب به طوری پرورش یابند که مصادیق: (علماء این اُمّت برتر از پیامبران بنی اسرائل اند.) قرار گیرند و خدای نکرده برای امرار معاش در خطر از دست دادن معاد قرار نگیرند.

کتابها و مواد درسی

بزرگترین عیب و مانع پیشرفت طلاّبِ حوزه های علمیه کتابهای درسی آنان است.

کتابهایی که در تمام رشته های علوم حوزوی تدریس می شوند ده ها بلکه صدها سال است که نوشته شده اند آن هم نه برای تدریس بلکه یا برای اظهار نظر شخصی یا به عنوان شرح متنی مختصر و پیچیده و یا به عنوان تعلیقه و حاشیه بر موٌلفی که نویسنده انتقادات خاصی بر آن داشته و یا قصد توضیح و تبیین آن را داشته است. بنابراین اگر قِدمت تحریر و عدم تناسب اغراض یا غرض تدریس و پیچیدگی نثر این کتابها را به نامناسب بودنشان با مراحل تحصیلی ضمیمه کنیم معجون بسیار بسیار شگفت آوری به دست می آید که هیچ هاضمه ای توان هضم و حلّ آن را ندارد. بیچاره کسی که به هر حال ملزم به هضم آنهاست.

در قدمت این کتابها همین بس که نوشته های تفتازانی و ابن هشام و جلال الدّین سیوطی و أمثالهم می باشند که در حدود ششصد و پنجاه و پانصد سال قبل از دنیا رفته اند. آیا جای تعجب و تأسف نیست که سیوطی پانصد ساله و مغنی و مختصر هفتصد ساله و معالم چهارصد ساله و شرح لمعه چهارصد و پنجاه ساله و رسائل و مکاسب صدوسی ساله و جامع المقدمات قرن بوق کتابهای درسی حوزه های ما باشند؟

کتابهایی که اگر نویسندگانشان زنده شوند و دو عصر خود و ما را با هم بسنجند دستور جمع آوری آنها را می دهند و اگر آنها به چنین عملی اقدام نکنند همه دیگران که توجه دارند بدون دغدغه چنین کتابهایی را برای زمان ما مناسب نمی دانند.

نیاز به گفتن ندارد که مثلاً ملاّ عبدالله یزدی نخواسته با تعلیقه زدن بر تهذیب المنطق نافصیح تفتازانی کتابی برای دانشجویان منطق بنویسد آن هم کتابی که اگر کسی بخواهد منطق بیاموزد از آن جا شروع کند و هم اگر بخواهد در منطق متخصّص شود همان جا به پایان ببرد! مگر غرض دیگر موٌلّفان مثل صاحب کفایه صاحب رسائل و مکاسب و تفتازانی و جلال الدین سیوطی و سبزواری و ملاصدرا و بوعلی آن بوده است که کتابهایشان درسی آن هم به گونه ای که ما قرار داده ایم باشد؟

هرگز! و بر فرض این که این ثابت شود که آنان به همین غرض کتابهایشان را مرقوم فرموده اند اول این که این کار را برای دانشجویان زمان خود کرده اند و دوم این که مگر آنان معصوم بوده اند؟ مگر نه این است که بعد از آنان صدها بلکه هزارها دانشمند و عالم ظهور کرده اند و کتابهای بی شماری در رشته های گوناگون علوم به رشته تحریر درآورده اند و به طور قطع در میان این کتابها کتابهای بسیار مفیدتر و ارزشمندتر و شایسته تر برای تدریس وجود دارد؟

تعقید و پیچیدگی این کتابها آن چنان هویدا و کشنده وقت است که هر بیننده و خواننده ای که از آنها مطلع می شود شدیدا متاثر می گردد. من که بیش از بیست سال مشغول تدریس این متون هستم خوب می دانم که استاد و شاگرد در کلاسهایی که این کتابها در آنها تدریس می شود دچار چه بلایی هستند. مگر آنان که قصد تفهیم و تفهم ندارند و تنها هدفشان گذارنیدن کتابهاست و شرکت در امتحان!

نامناسب بودن کتابها با مراحل تحصیلی چنان در حوزه ها رایج و شایع است که مایه تعجّب و شگفتی اهل اطلاع شده است به طوری که از خود می پرسند که اینان می خواهند چه کنند و چرا همه سرگرم تحصیل همه کتابها شده اند؟

کتابهایی که هنوز آنان توانایی تحصیل آنها را ندارند و یا تحصیل آنها به کار آینده ایشان ربطی ندارد.

بنابراین گزاف نخواهد بود اگر بگوییم مسؤولین حوزه ها در عالم دیگری زندگی می کنند و اصلاً به فکر تعالی و تکامل حوزه ما نیستند و چنین می پندارند که همه مانند ایشانند و چه ناصواب است اگر چنین فکر کنند.

و چه وحشتناک است اگر خیال کنند که روشها و کتابها و برنامه های حوزه ها کامل است و هیچ گونه نیازی به تغییر و جایگزینی ندارند!

اگر چنین نمی پندارند چرا قدمی به پیش بر نمی دارند و از بزرگان و اهل فضل و تخصّص استفاده نمی کنند؟

آری تنها کاری که در این زمینه از این آقایان در حوزه علمیـه قم دیده شده این است که بدیع را از فنِّ بلاغت و معالم را از اصول حذف کرده اند و دروس بسیار زیادی را به عنوان درسهای جنبی به درسهای اصلی ضمیمه کرده اند و به نصف و ثلث کتابها اکتفا

کرده و دانشجویان را به مرحله بعد ارتقا می دهند!

مثلا از مغنی اللبیب به قسمتی از باب اول و چهارمش و از مختصر المعانی به چند باب از معانی و قدری از بیان وهکذا از هر کتاب به چند فصل و بابش اکتفامی کنند و می گذرند و چه معجزه ای از این بالاتر و چه برنامه ای از این جالب تر.

البته برنامه نه ساله ریختن و کتابهایی را که آن طورند وظرف واقعی شان بیست سال است در این ظرف کوچک قرار دادن جز چنین نتیجه طلایی به بار آوردن چه نتیجه ای می تواند داشته باشد.

استادان و مدیران

از نواقصی که در مدیریت حوزه ها وجود دارد بی توجهی و بی تفاوتی نسبت به اَساتید و مدیران مدارس است. در حوزه ها هیچ ملاک و معیاری برای درس گفتن و استاد بودن و مدیر مدرسه شدن وجود ندارد بلکه هیچ أهمیتی برای معلم و استاد قائل نیستند و این وقتی خوب درک می شود که ارزش استاد در کشورهای پیشرفته و لااقل در دانشگاههای کشور خودمان دانسته شود.

اگر معلوم باشد که در جاهای دیگر چه جور به درجه استادی می رسند و مقامات علمی تا چه اندازه فارغ از همه چیز مشغول تدریس و تحقیق و تألیفند و همه چیز را برای ایشان مهیا کرده اند تا بتوانند بیندیشند و نیز اگر قدری به معلمین و أساتید بزرگ و علماء و محققین حوزه ها توجه شود و دانسته شود که غالبا در همه امورشان درمانده اند به خوبی این مطلب که در حوزه ها هیچ توجهی به اساتید نمی شود بلکه هیچ ملاک و معیاری در این زمینه وجود ندارد قابل فهم خواهد بود. شاید علت اصلی این که غالب مدارس حوزه ها از اساتید متخصص بی بهره اند همین بی توجهی به اساتید باشد; زیرا این بی أهمیتی به آنچه که اشاره شد محدود نمی شود و غالباً همراه مسائل دیگر است که مزید بر علت می شود.

کسی که در تمام دوران جوانی اش مشغول تحصیل بوده و به هیچ کاری جز کسب علم و دانش نپرداخته و حتی به فکر تأمین ضروریات زندگی نبوده و اکنون با این تلاش و کوششها به مراحلی از علم و دانش رسیده و جوانی اش نیز به پایان رسیده است و قهراً

نیازهای ضروری زندگی او را احاطه کرده است و هیچ کس در فکر تأمین کمترین آنها نیست چگونه می تواند تحقیق کند و به تدریس بپردازد؟

آیا او به منزل و اثاثیه منزل نیازمند نیست؟ آیا فکر این گونه نیازها و خرج سرسام آور زندگی او را فلج نمی کند؟

روشن است که این افکار مانع رشد او می شود گر چه او نخواهد و نمی خواهد! آیا این گونه بی توجّهی ها علم کشی و جهل پروری نیست؟

لذا طبیعی است که اگر چنین انسانهایی نتوانند آن طور که شایسته و لازم است به تدریس و تحقیق بپردازند کسانی جای آنان را می گیرند که هیچ گونه صلاحیت علمی ندارند.

چنانچه این أمر به بی توجهی نسبت به ملاک تدریس و مدیریت مدارس ضمیمه شود بدون شک همان نتیجه ای را می دهد که اشاره شد و نیاز به تکرارش نیست.

اگر قرار باشد هر کس بتواند در حوزه اداره مدارس را به عهده بگیرد و هر کس بتواند تدریس کند و ملاک و معیاری و برنامه و حسابی وجود نداشته باشد طبیعی است که افراد سودجو و چاپلوس بی سواد و منحرف وارد کار تدریس و مدیریت مراکز علمی می شوند.

مسائل اقتصادی

درست است که بنای حوزه های علمیه بر معنویت و خداجویی و سازندگی انسان است و نیز درست است که علوم حوزه علوم الهی است نه علوم مادی ولی این هم درست است که تمام کارهای این جهان بی ارتباط به مسایل اقتصادی و مادی نیست و لذا در شریعت ما آمده است: (آن کس که معاش ندارد معاد ندارد).

این بدان معنی است که پیشرفت در مسائل معاد نیز متوقف بر امور اقتصادی و مادی است. قهراً حوزه های علمیه از این امر مُستثنا نیستند و بهبودی و پیشرفتشان در صورتی میسّر است که دچار نقص وکمبود اقتصادی نباشند لکن با کمال تأسف باید بگویم:

نه تنها این کاستی در بالاترین درجه اش در حوزه های علمیه وجود دارد بلکه هنوز بسیاری هستند که آن را مایه افتخار و پیشرفت حوزه ها می دانند و تأسف بارتر این که

آنان عملاً یا غرق در مادیاتند و یا به بدترین روش نیازهای طبیعی و لازم خود را اداره می کنند. بنابر این اگر کسانی هستند و خود را دلسوز حوزه ها می دانند باید بپذیرند که امور زیر نقصهای جدی و عمیقی است که جداً مانع پیشرفت تحصیلی طلاّب حوزه هاست:

۱. نبودن بودجه معین براساس نیازهای حوزه. پرداختن شهریه و ماهیانه به گونه ای که در حوزه ها مرسوم است موجب نوعی اضطراب گردیده است که مسلماً به مسائل فکری و تحصیلی و تحقیقی لطمه می زند. زیرا در حوزه ما هر یک از مراجع تقلید به اندازه قدرت و توانایی مادی که دارند ماهیانه خاصّی به طلاب می پردازند. این پرداخت شهریه گرچه متوقف بر امتحانی است که گیرنده شهریه باید از آن بگذرد ولی این اشکال را دارد که مرتبه بالای علمی گیرندگان و همچنین نیاز و مصرف آنان هیچ گونه نقشی در پرداخت آن ندارد. نحوه پرداخت آن نیز دچار چنان ناهنجاری است که نگفتنش بهتر است. از همه اینها اضطراب انگیزتر آن است که هیچ گونه تعهد و تضمینی برای پرداخت آن وجود ندارد. این فکر همیشه أذهان را به خود مشغول کرده است که اگر نظر شریف فلان مجتهد آن شد که شهریه نپردازد و یا توانایی پرداخت نداشت و یا اگر خدای ناکرده فلان مرجع تقلید فوت کرد چه می شود و چه خواهیم کرد؟

طرد این گونه افکار چه درست و چه نادرست به آسانی میسّر نیست و بیشتر طلاب دچار آن هستند و قهراً یا مغلوب می شوند و یا غالب و بیشتر در حال تنازع عمرشان را به پایان م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.