پاورپوینت کامل نقدی بر فصل الخطاب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقدی بر فصل الخطاب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقدی بر فصل الخطاب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقدی بر فصل الخطاب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

قسمت دوم

به همان ترتیبی که در شماره پیش گفته شد مرحوم محدث نوری معظم ادله و تمامی احادیثی که درباره تحریف خواه از طریق اهل سنّت و یا شیعه به ما رسیده است به ترتیب سوره ها: از فاتحه تا ناس تحت عنوان همان سوره می آورد.

وی بحث اسناد را آخر فصل عنوان می کند ولی ما در ذیل هر حدیثی که مطرح می شود می آوریم.

سوره فاتحه

روایت می کند از: علی بن ابراهیم قمی عن ابیه عن حماد عن حریز عن ابی عبداللّه:

(اهدنا الصراط المستقیم صراط من انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم وغیر الضّالّین.)۱

دو مورد را تغییر داده اند: (الذین) و (غیر) را. یعنی در اصل به جای (الذین) (مَن) بوده و به جای (لا) (غیر).

از نظر سند تا حریز اشکال ندارد: علی بن ابراهیم عن ابیه عن حریز. پدرش توثیق نشده است.

برخی می گویند: حدیث حسن است ولی با برخی از شرایط حدیث ابراهیم بن هاشم پذیرفته می شود. زیرا ابراهیم بن هاشم به این فکر بوده که کتابهای حدیثی شیعه را از شهرهای گوناگون به قم انتقال دهد. این کار را انجام داده است; از این روی نه درست است که وی را توثیق کرد و نه تکذیب.

علی بن ابراهیم در نیمه های عمر کور شده است. دوران تحصیل بینا بوده ولی در دورانی که قرار شده به تدریس بپردازد بینایی خویش را از دست داده است. شاگردانش حتماً باید از او اجازه می گرفتند. کار به صورت اجازه بوده نه قراءت و سماع.

کتابهایی را که ابراهیم بن هاشم از گوشه و کنار مجامع اسلامی به قم آورده بود توسط علی بن ابراهیم بین مردم پخش شد. از این روی همه آنها مورد اعتماد نیستند; زیرا با اجازه اند. باید خیلی روی متن کار کرد وگرنه از روی سند نمی شود تشخیص داد. نمی توان گفت ابراهیم بن هاشم آدم بدی است. کار او شبیه کامپیوتر بوده به این کار هم ایرادی نیست. امّا نسخه های را که آورده باید روی آنها کار می شد که نشد لذا نتوانستند توثیقش کنند.

حریز. درباره حریز بن عبداللّه سجستانی نوشته اند:

(قیل روی عن ابی عبداللّه علیه السلام وقال یونس: لم یسمع من ابی عبداللّه الا حدیثین وقیل روی عن ابی الحسن موسی علیه السلام ولم یثبت ذاک.

وکان ممن شهر السیف فی قتال الخوارج بسجستان فی حیاه ابی عبداللّه علیه السلام وروی أنه جفاه وحجبه عنه.)۲

گفته اند: از امام صادق(ع) روایت می کرده است. یونس می گوید: از امام صادق(ع) دو حدیث بیشتر از وی شنیده نشده است [در حالی که کتابهای روایی از احادیث این مرد پر است. به دویست می رسد.] و برخی گفته اند از امام موسی کاظم(ع) روایت

می کرده که این ثابت نیست. او علیه خوارج شمشیر کشیده و حکم ترور صادر کرده بود. از این روی امام صادق(ع) او را به منزلش راه نمی داده و او را طرد می کرده است.

یک مرتبه می گوییم عن حریز عن زراره اشکالی وارد نیست. خودش فرد موثقی است. امّا وقتی می گویند: عن حریز عن ابی عبداللّه یک مقدار باید حواسمان را جمع کنیم.

امّا از نظر متن: می گوید: آیه به صورت (صراط من انعمت علیهم.) نازل شده نه (صراط الذین انعمت علیهم.) ما این تعبیر را در دو جای دیگر قرآن داریم: (اولئک الذین انعم اللّه علیهم) نمی گوید: (اولئک من انعم اللّه علیهم من النبیین.) (واذ تقول للذی انعم اللّه علیه وانعمت علیه.) نمی گوید: (واذ تقول لمن انعم اللّه علیه.)

آیه به زید بن حارثه اشاره دارد که به او زید بن محمد(ص) گفته می شد.

آن کسی که خدا به او انعام کرده و هم تو به او انعام کردی. انعام خدا آزاد کردن او از بردگی و رسیدن به خدمت تو و ایمان آوردن و هدایت شدن بود. انعام تو بر او این بود که او را از بندگی رهایی بخشیدی.

پس هم در مفرد و هم در جمع قرآن اسم موصول (الذی) و (الذین) را به کار برده است. پس دلیلی ندارد که ادعا کنیم که آیه: (صراط من انعمت علیهم) بوده است.

در آیه ۵۸ سوره مریم و آیه ۳۷ سوره احزاب که مشابه آیه مورد بحث ماست نه روایتی وارد شده و نه هم کسی ادعا کرده است.

ضمناً جمله ای دارد که آن جمله هم چون در ضمن همین سند روایت شده رد می شود. می گوید: (غیر المغضوب علیهم وغیر الضالین) یعنی وقتی (واو) می آید باید حرف نفی عیناً دو مرتبه تکرار شود.

این بحث در (مغنی) هم مطرح شده است ضمن کلمه (لا) و (غیر) که برخی کلمه (غیر) را تکرار کرده اند و برخی طبق قرآن خوانده اند: با (لا) که این در قرآن مشابه فراوان دارد.

اول باید این مطلب را روشن کنیم که چرا (غیر) را باید بردارند و جای آن کلمه (لا) بگذارند.

اهدنا الصراط المستقیم. پروردگارا ما را به راه راست رهبری کن.

راه راست دینی سابقه دارد. راه موسی و راه عیسی. راه آن کسانی که تو بر ایشان انعام کردی.

(غیر المغضوب علیهم). ما را به راه کسانی نبر که مورد غضب تو بودند.

جمله دعایی است که خدا دارد به زبان بشر می گذارد. ما باید این طوری دعا کنیم.

چرا می گوید: (غیر المغضوب علیهم) چون در امتهای پیشین دو امت بودند: یکی امت نصارا و یکی امت یهود که سراسر قرآن آمده و اینان خودشان هم دیدند (یهود) که (مغضوب علیهم) اند. هر کاری که می کردند خدا بر سر آنان می زده است به خاطر عناد سؤالهای بی مورد اشکال تراشیها و… مورد خشم وغضب الهی قرار می گرفتند: (باؤوا بغضب من اللّه).

تا می گویند: خدایا ما را به راه کسانی هدایت کن که بر آنان انعام کردی دو راه جلوی چشم انسان مجسم می شود: ۱. راه یهود. ۲. راه نصارا.

می گوید: بگویید: ما را به راه یهودیان نبر که مورد خشم و غضب تو قرار نگیریم. هر کس مورد غضب تو قرار بگیرد جایش در دوزخ است.

باقی می ماند یک راه یک شاخه و یک شعبه دیگر آن هم نه.

یک وقتی به ذهنتان نیاید که بگویید: خدایا ما را مثل یهودیان مورد غضب قرار مده و مانند نصرانیان رهبری کن نه. آن هم نه. چرا؟

چون گمراهند. عناد نداشتند با پیامبران خود بلکه راه را گم کرده بودند و خلاف جهت درست حرکت می کردند و در نتیجه به راه راست و درست نرسیدند و نخواهند رسید. یعنی نه از دوزخ نجات پیدا می کنند نه هم به دوزخ می افتند. اگر به دوزخ هم نیفتند به بهشت هم راه نمی یابند. راه گم کرده اند. می گویند: (غیر المغضوب علیهم ولاالضالین.) نه راه غضب شدگان و نه راه گمراهان. راه جداگانه ای را به ما نشان بده که

امت مستقل بشویم.

اگر بخواهد این معنی را بفهماند و تاکید کند به گونه ای که در معنای فارسی (هم) بیاید باید حرف نفی را هر چه باشد (ما لیس غیر و…) بردارد و به جای آن (لا) بگذارد.در قرآن موارد مشابه زیاد دارد. از جمله:

(وکذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب ولا الایمان.)۳

به همین صورت ما به موجی از فرمان خود اشارت کردیم تا به سویت فراز آید و پیام قرآن را با تو در میان بگذارد. پیش از این موج تو نمی دانستی که کتاب چیست و ایمان کدام است.

ما یک فرشته یک روح یک موجی را به سوی تو فرستادیم از فرمان خودمان. قبل از این نمی دانستی کتاب چیست.

گویا می گویند: خوب بالآخره ایمان که داشته است.

می گوید: ولا الایمان. اگر این روح نبود کتاب را که نمی دانستی هیچ بلکه ایمان را هم نمی دانستی.

یا:

(لن ینال اللّه لحومها ولادماؤها.)۴

گوشت دامها هرگز به خداوند رحمان نمی رسد و نه خون دامها.

گوشت قربانی به خدا نمی رسد که بگوید بیایید این جا قربانی کنید. خوب خونش چه؟

مشرکین اعتقاد داشتند که حتماً باید خون قربانی را به سر (بُت) بمالند.

به اصطلاح حالت تشریفاتی پیدا کند که هر کس این صحنه را ببیند به این مسأله پی ببرد که (بُت) مورد احترام است و به خاطر (بت) قربانی کرده اند.

می گوید: برخلاف این پندار خون قربانی هم به خدا نمی رسد.

برای این که بر این معنی تأکید کند می گوید: (لن ینال اللّه لحومها ولا دماؤها) نمی گوید: (ولن دماؤها)

یا:

(لیس علی الاعمی حرج ولاعلی الاعرج حرج ولاعلی المریض حرج.)۵

بر نابینایان باکی نیست و نه بر شلان و نه بر بیماران.

(لیس) را بر داشته و جای آن (لا) گذارده است تا تأکید را برساند.

یا:

(ما کان ابراهیم یهودیاً ولانصرانیاً.)۶

ابراهیم یهودی نبود و نه نصرانی.

یا:

(سیقول الذین اشرکوا لو شاء اللّه ما اشرکنا ولا آباءُنا.)۷

به زودی مشرکان به تو می گویند: اگر خدا خواسته بود مشرک نمی شدیم و نه پدرانمان.

یا:

(قل لو شاء اللّه ما تلوته علیکم ولاأدریکم به.)۸

اگر خدا خواسته بود که معجزه قرآن مخفی بماند و معجزه دیگری بر صحت رسالت من ارائه گردد من قرآن را بر شما تلاوت نمی کردم و نه شما را از وجود آن با خبر می ساختم.

قرآن به سبک خاصی مسأله را مطرح می کند نه به سبک معمولی و مردم کوچه و بازار. هرگاه بخواهد تاکید را برساند حرف نفی را بر می دارد و (لا) به جای آن می گذارد:

(غیر المغضوب علیهم ولا الضّالین.)۹

خدایا ما را مثل یهودیان مورد غضب قرار نده.

خدایا ما را مانند نصارا رها نکن که سرخود بمانیم و گمراه شویم.

(وکذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس.)۱۰

همچنین ما را قرار بده امت وسط نه از غضب شدگان و نه از گمراهان.

پس معلوم شد که در آیه شریفه کلمه ای تغییر نکرده و به همان شکلی که موجود است

درست و بر اساس سبک قرآن و قواعد صحیح است: (غیرالمغضوب علیهم ولا الضالین.) اگر غیر از این باشد یعنی بگوید (غیر الضّالین) آن پیامی که مورد نظر خداوند است نمی رساند.

محدث نوری در این جا بحثی را مطرح می کند که اهل سنت (بسم اللّه الرحمن الرحیم) را فقط در سوره حمد پذیرفته اند که جزء سوره است و در ۱۱۳ سوره دیگر نپذیرفته اند.

ما اگر در نظر بگیریم که شیعه روا می داند که در نمازهای پنج گانه (بسم اللّه) بلند خوانده شود چه نمازهای جهری و چه نمازهای اخفاتی پی خواهیم برد آن احادیث مخدوش السندی را که به نام شیعه گروهی ارائه می دهند که در (بسم اللّه الرحمن الرحیم) اسم اعظم است از این روی جزء هر سوره ای از سور قرآن است می خواهند بر سر گروه مخالف بکوبند و گرنه جایی برای این بحثها وجود ندارد.

شیعه می گوید باید بسم اللّه بلند خوانده شود. شافعی هم همین نظر را دارد. خطیب بغدادی وعده ای از اهل سنت در این زمینه کتاب دارند که باید بسم اللّه بلند خوانده شود.

بسم اللّه جز سوره نیست کلید است. یک بسم اللّه جزء همه سوره هاست. این کلید را همه انبیاء داشتند درباره سلیمان در قرآن آمده:

(انه من سلیمان وانه بسم اللّه الرحمن الرحیم.)

این ادب ایمان و اسلام است. نه تنها اسلام بلکه همه ادیان باید کار را با (بسم اللّه) شروع کنند. می شود گفت: جزء. می شود گفت: غیر جزء. اگر حتماً باید جزء باشد چرا باید در نمازهای اخفاتی بلند خوانده شود؟ به نظر ما چون کلید است باید بلند خوانده شود.

در هر حال مسأله مهمی نیست. دو گروه بر سر چیز بسیار جزئی نزاع دارد. نزاعی که نتیجه ای هم ندارد.

اگر از شیعه بپرسیم: اگر کسی در نمازهای جهری بسم اللّه را آهسته بخواند نمازش باطل است؟ می گوید: نه.

اگر از سنی بپرسیم: اگر کسی بسم اللّه را بلند بخواند نمازش باطل است؟ می گوید: نه.

پس دعوا بر سر چیست؟

پس (بسم اللّه) جزء قرآن است بلاشک امّا در هر سوره ای باید این (بسم اللّه) حتماً گفته شود چون بدون این کسی حق دخول ندارد. یک کلید است نه ۱۱۴ کلید.

سوره بقره

۱. ثقهالاسلام کلینی فی الکافی عن علی بن ابراهیم عن احمد بن محمد البرقی عن ابیه عن محمد بن سنان عن عماربن مروان عن منخل عن جابر عن ابی جعفر علیه السلام قال:

(نزل جبرئیل بهذه الآیه علی محمد صلّی اللّه علیه وآله هکذا: وان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا [فی علی] فأتوا بسوره من مثله.)۱۱

امام باقر(ع) می فرماید: جبرئیل علیه السلام این آیه را چنین بر محمد صلّی اللّه علیه وآله نازل کرد: و اگر از آنچه بر بنده خویش درباره علی علیه السلام نازل کردیم در تردیدید سوره ای مانند آن بیاورید.

سند حدیث: محمدبن سنان ضعیف و جزء غلات است.

درباره وی شیخ طوسی می نویسد:

(محمد بن سنان له کتب وقد طُعِن علیه وضُعِّفَ وکتبه مثل کتب الحسین بن سعید علی عددها وله کتاب النوادر وجمیع مارواه ـ الاّ ما کان فیها من تخلیط أو غلوّ ـ أخبرنا بها جماعه عن ابن بابویه…)۱۲

محمد بن سنان دارای کتابهایی است. به وی طعن زده اند و ضعیف شمرده اندش. کتابهای او مثل کتابهای حسین بن سعید است به همان مقدار. کتاب نوادری نیز دارد.همه آنچه که روایت کرده به جز آنچه که در آن در هم آمیختگی یا غلوّ است خبر داده اند به ما جماعتی از ابن بابویه از…

نجاشی درباره وی می نویسد:

(هو رجل ضعیف جداً لایعوّل علیه ولایلتفت الی ما تفرَّد به.)۱۳

او مردی است ضعیف و به هیچ وجه نمی شود بر وی اعتماد کرد و آنچه را که به تنهایی نقل می کند قابل توجه نیست.

ابن غضائری درباره وی می نویسد:

(محمدبن سنان ضعیف غال یضع لایلتفت الیه.)۱۴

محمدبن سنان ضعیف و غالی است و به وی اعتماد نمی شود کرد.

شیخ مفید در رساله ای که در کمال و نقص ماه رمضان دارد (الرد علی اهل العدد والرؤیه) در ذیل حدیثی در آن کتاب می نویسد:

(هذا حدیث شاذ نادر غیر معتمد علیه طریقه محمدبن سنان و هو مطعون فیه لاتختلف العصابه فی تهمه وضعفه وما کان هذا سبیله لم یعمل علیه فی الدین.)۱۵

این حدیث شاذ است و نادر و غیرقابل اعتماد. در طریق آن محمدبن سنان وجود دارد. بر وی طعن زده اند. شیعه در متهم بودن و ضعف او اختلافی ندارد. کسی که چنین بود نمی شود در مسائل دینی به وی اعتماد کرد.

محمد بن سنان را همه تضعیف کرده اند جز متأخرین که حرفهای متأخرین اعتبار ندارد.

منخَّل بن جمیل الاسدی الرقّی. وی فردی است حدیث تراش.

نجاشی درباره وی می نویسد:

(منخَّل بن جمیل الاسدی بَیاع الجَواری ضعیف فاسد الروایه.)۱۶

منخّل بن جمیل اسدی واسطه و دلال خرید و فروش کنیزکان بوده و ضعیف است و روایاتش فاسد.

ابن غضائری می نویسد:

منخّل بن جمیل الاسدی بَیاع الجَواری روی عن ابی عبداللّه وابی الحسن علیها السلام کوفی ضعیف فی مذهبه غلو وارتفاع.)۱۷

منخّل دلال خرید و فروش کنیزکان بوده و از امام باقر و صادق(ع) روایت می کند. اهل کوفه ضعیف و غالی است و معتقد به ارتفاع.

کشی درباره وی می نویسد:

(قال محمد بن مسعود: سألت علی بن الحسن عن المنخّل بن جمیل فقال: هو لاشئ. متهم بالغلو.)۱۸

محمد بن مسعود می گوید: درباره منخّل از علی بن پرسیدم گفت قابل اعتنا نیست. متهم است به غلوّ.

جابربن یزید جعفی ذهنی آشفته داشته است.

نجاشی درباره وی می نویسد:

(روی عنه جماعه غُمِزَ فیهم وضعِفوا. منهم: عمروبن شمر ومُفَضَّل بن صالح ومنخّل بن جمیل و یوسف بن یعقوب. وکان فی نفسه مختلطاً.

وکـان شیخنا ابو عبداللّه محمد بن محمدبن النعمان رحمه اللّه ینشِدنا اشعـاراً کثیره فی معـناه یدل علی الاختلاط لیس هذا موضعاً لذکرها. وقلّ ما یورد عنه شی فی الحلال والحرام.)۱۹

از وی جماعتی روایت می کنند که از حدیث آنان چشم پوشی کرده اند و ضعیف شمرده اندشان. از آن جمله اند: عمروبن شمر مفضل بن صالح منخّل بن جمیل و یوسف بن یعقوب. وی ذهنی آشفته داشته و استاد ما محمدبن نعمان اشعاری از وی انشاء می کرد که دلالت بر آشفتگی ذهنی وی داشت. از وی در باب حلال و حرام بسیار کم روایت شده است.

متن حدیث:

کلمه (فی علی) را هر جا توانسته اند این غلو کنندگان چسبانده اند. این آیه در مدینه نازل شده است. روی سخن این آیه و آیات قبل و بعد آن با یهودیان مدینه است. اینان اصل قرآن را نپذیرفته اند اصل رسالت و توحید را نپذیرفته اند حال قرآن بیاید با اینان به محاجه بپردازد که: در مورد علی علیه السلام هر چه نازل شده باید بپذیرید. ثبت

الارض ثم انقش! پله به پله. اول باید توحید را بپذیرند بعد معاد بعد نبوت را که پایه و اساس دین هستند. بعد نوبت می رسد به این مطلب که باید امام و رهبری باشد برای رهبری مردمان. این بحث مربوط به استدلال معجزه بودن قرآن است. می خواهد بگوید: هر کس درباره قرآن شک دارد و بر این باور است که: قرآن ساخته و پرداخته دست محمد(ص) است و محمد هم بشری بیش نیست و ادعای رسالتش هم کذب محض است و افترا بر خداوند! (پس اگر بر چنین باوری است) مثل قرآن بیاورد.

مثل آن را درباره علی(ع) بیاورید یعنی چه؟ واضح است که دستهای پلید و اهداف شومی پشت این جریان بوده و خواسته اند چهره شیعه را خراب کنند و گرنه هر عاقلی می داند: در آن زمانی که این آیه بر پیامبر نازل شده نه شیعه ای بوده و نه سنی! این ساخته و پرداخته دست غالیان و انسانهای بدنامی است که بعدها ظهور کرده اند و دست به چنین کاری زده اند.

این حدیث را سیاری از محمدبن سنان از عماربن مروان از منخَّل روایت می کند.

همان طور که ملاحظه می کنید سند این حدیث هم به همان چند نفر معلو م الحال که درباره شان صحبت کردیم بر می گردد. فقط در این جا سیاری اضافه شده است.

احمد بن محمد سیار فرد ملعون غالی آشفته ذهن خبیث و فاسد المذهبی است. حتی محدث نوری نیز ناچار شده که به این مطلب اعتراف کند.

نجاشی درباره وی می نویسد:

(احمدبن محمدبن سیار ابوعبداللّه الکاتب بصری کان من کتّاب آل طاهر فی زمن ابی محمـد علیه السـلام ویعـرف بالسیاری. ضعیف الحدیث فاسـد المذهب. ذکر ذلک لنا الحسین بن عبیداللّه. مجفّو الروایه کثیر المراسیل. له کتب وقع الینا منها: کتاب ثواب القرآن کتاب الطلب کتاب القراءات کتاب النوادر کتاب الغارات. اخبرنا الحسین بن عبیداللّه حدثنا احمدبن محمد بن یحیی عن ابیه. حدثنی السیاری الا ما کان کان من غُلُوّ و تخلیط.)۲۰

ابن غضائری درباره وی می نویسد:

(احمد بن محمدبن سیار یکنی ابا عبداللّه القمی المعروف بالسیاری ضعیف متهالک غال: محرِّف. استثنی شیوخ القمّیین روایته من کتاب النوادر الحکمه حکی محمد بن علی بن محبوب فی کتاب النوادر المصنّفه: انه قال بالتناسخ.)۲۱

احمد بن محمد بن سیار مکنی به ابا عبداللّه معروف به سیاری ضعیف است و غالی و تحریف گر. بزرگان قم روایات وی را از کتاب (نوادر الحکمه) کنار نهاده اند.

محمدبن علی بن محبوب حکایت کرده در کتاب (النوادر المصنّفه) که وی به تناسخ باور داشت!

۲. ثقه الاسلام کلینی عن احمدبن مهران عن عبدالعظیم بن عبداللّه عن محمد بن الفضیل عن ابی جعفر علیه السلام قال:

(نزل جبرئیل علیه السلام بهذه الآیه علی محمد صلّی اللّه علیه وآله وسلم هکذا: فبدَّل الذین ظلمُوا (آل محمد حقَّهُمْ) قولاً غیر الذی قیل لهم فانزلنا علی الذین ظلموا (آل محمّدٍ حَقَّهُم) وجزا من السّماء بما کانوا یفسقون.)۲۲

امام باقر(ع) فرمود: جبرئیل(ع) این آیه را این گونه بر محمد(ص) فرود آورد: کسانی که نسبت به حق آل محمد ستم کردند سخنی جز آنچه دستور داشتند به جای آن آوردند. پس ما بر آنان که نسبت به حق آل محمد ستم کردند به سبب کارهای ناروایی که می کردند از آسمان عذابی نازل کردیم.

سند حدیث:

* احمد بن مهران فرد ناشناخته ای است: مجهول الهویه و مجهول الحال. کلینی در کافی از وی روایت می کند. شاید روایت کلینی از وی (بالوجاده) باشد از کتابخانه استادش علی بن ابراهیم قمی.

وی در از اسناد ۵۲ روایت قرار گرفته که آنها را از محمدبن علی أبی سمینه کذّاب و از عبدالعظیم بن عبداللّه حسنی روایت می کند.

تنها کسی که متعرض وی می شود ابن غضائری است که ضعیف می شماردش۲۳.

* محمدبن فضیل نیز از ضعفاست.

در هر حال این حدیث از کتاب سیاری استخراج شده که قابل اعتماد نیست. حال از هر کس که می خواهد روایت کند. اگر از محمدبن سنان روایت کند به اشکال بر می خورد. اگر از محمدبن فضیل روایت کند همچنین. اگر از ابوحمزه روایت کند و ما روایت وی را نپذیریم مشکل دیگر پدید می آید.

متن حدیث:

آیه مربوط به داستان یهود است. خداوند به موسی می گوید: اینان را به سوی قدس ببر. به آن جا که می رسند به آنان می فرماید:

(واذ قلنا ادخلوا هذه القریه فکلوا منها حیث شِئْتُمْ رغدا وادخلوا الباب سُجّداً وقُولُوا حِطَّهٌ تَغْفِرْ لَکم خطیکم وسنزیدُ المحسنین.)۲۴

به یاد آورید که به شما گفتیم به این شهر آیید و هر جا بخواهید از خواسته های آن به وفور تناول کنید و چون به دروازه قدم نهادید به خاک بیفتید و در حال سجده بگویید: (بار خدایا! گناهان ما را بریز.) که اگر سجده کنید و نیایش کنید خطاهای شما را می پوشانیم و در آینده نزدیک به نیک اندیشان شما که این جا بر دعا و نیایش خود بیفزایند پاداش بیشتری می دهیم.

ولی آن کسانی که همراه موسی بودند و یا از قوم وی به شمار می رفتند چنین نکردند:

(فبدَّل الذین ظلموا قولاً غیر الذی قیل لهم فانزلنا علی الذین ظلموا رجزاً من السماء بما کانوا یفْسُقُون.)۲۵

اینان سیه کاری پیشه کردند. به هنگام سجده سخنی دیگر بر زبان راندند و در اثر این تجاوز و نافرمانی ما بر سر آن سیه کاران بیماری پلیدی از آسمان فرو ریختیم.

این یهودیان اصلاً نمی دانستند که پیامبری در آینده به نام محمد(ص) می آید تا چه رسد به حق آل او ظلم کنند. این ربطی به پیامبر ما(ص) و آل او ندارد. مربوط می شود به تاریخ بسیار بسیار گذشته که اگر قرآن از آن حکایت نمی کرد و آن داستان را تعریف نمی کرد چه بسا امروزه سندی نمی داشتیم که پیامبری به نام موسی آمده و ادعای نبوت کرده و یاران و قوم او چه کارهایی انجام داده اند.

مثل همین روایت را عیاشی از زید شحام نقل می کند. منتهی حدیث مرسل است.

مثل همین روایت را سیاری نیز نقل می کند از حسن بن یوسف وی از برادرش و او از پدرش از زید شحام.

این نشانگر این است که سند عیاشی هم باید همین طور باشد. منتهی تفسیر عیاشی به گونه مرسل به دست ما رسیده است. حسن بن یوسف ناشناخته است. در برخی از سندها آمده از سیف عن اخیه عن ابیه. پس سند هم تصحیف دارد و هم افراد ناشناخته از این روی نمی شود به آن اعتماد کرد.

افزون بر اینها این روایت را سیاری به ما ارائه می دهد که گفتیم: به هیچ وجه نمی شود به وی اعتماد کرد.

در یک روایت دارد: محمد بن فضیل عن ابی جعفر. اگر این درست باشد روایت می شود از امام جواد(ع).

در روایت دیگر دارد محمد بن فضیل عن ابی حمزه. اگر این درست باشد روایت می شود از امام باقر(ع).

ابی حمزه ثمالی را گرچه توثیق کرده اند ولی روایات وی را نمی پذیریم به خاطر فسقش. اگر توبه هم کرده باشد به روایاتی که در حال فسق نقل کرده نمی شود اعتماد کرد.۲۶

۳. ثقه الاسلام کلینی عن علی بن ابراهیم عن احمد بن محمد البرقی عن ابیه عن محمد بن سنان عن عمار بن مروان عن منخّل عن جابر عن ابی جعفر علیه السلام قال:

(نزل جبرئیل(ع) بهذه الآیه علی محمد(ص) هکذا: (بئسما اشتَرَوا به انفسهم ان یکفروا بما انزل اللّه (فی علی) بَغیاً.)۲۷

چه بد است آنچه خود را به آن فروختند که به آنچه خدا (درباره علی) نازل کرده از روی ستم منکر شدند.

سند حدیث

* احمد بن محمد البرقی

نجاشی درباره وی می نویسد:

(کان ثقه فی نفسه یروی عن الضّعفاء و اعتمد المراسیل.)۲۸

* محمد بن خالد بن عبدالرحمن البرقی الکاتب ضعیف است. بر آنچه که به تنهایی روایت می کند نمی توان اعتماد کرد. نجاشی درباره وی می نویسد:

(کان محمد ضعیفاً فی الحدیث.)۲۹

ابن غضائری درباره وی می نویسد:

(ابن عبدالرحمن بن محمدبن علی ابوعبداللّه مولی جریربن عبداللّه حدیثه یعرف و ینکر ویروی عن الضعفا کثیراً ویعتمد المراسیل.)۳۰

* عماربن مروان توثیق شده است.

* محمدبن سنان و منخّل ضعیف و جعل کننده اند. آن دو را بیش از این معرفی کردیم.

متن حدیث:

آیه ای را که در این حدیث جاعل (فی علی) را به آن وصل کرده مربوط به قوم یهود است.

پس از آن که به مسیر خلاف می افتند و از مسیر حق خارج می شوند خدا در قرآن می گوید: هر پیامبری که پس از موسی برای اینان فرستادیم به وی کافر شدند. عیسی بن مریم را اذیت کردند و حرفهای او را به گوش نگرفتند و گفتند دلهای ما سرپوش دارد (غلف) نخیر این طور نیست خدا آنان را لعنت کرده است.

به آیات قبل از آیه مورد نظر توجه کنید:

(اولئک الذین اشتروا الحیوه الدنیا بالاخره فلایخَفَّف عنهم العذاب ولاهم ینصَرون.)۳۱

آنان بودند که دین خود دنیا را خریدند و آخرت خود را فروختند. از این روی شکنجه و عذاب آنان سبک نگردد و دست یاری به سوی آنان دراز نشود.

(ولقد اتینا موسی الکتاب وقفّینا من بعده بالرسل واتینا عیسی ابن مریم البینات وایدْناهُ بروح القدس أفکلَّما جاءَکم رسولُ بِما لاتَهْوی انفسکم استکبرتم ففریقاً کذّبتُمْ وفریقاً تقتُلون.)۳۲

بی شک ما به موسی کتاب آسمانی عطا کردیم و در پی او رسولانی دیگر روانه کردیم و در آخر به عیسی بن مریم معجزه های روشنگر عطا کردیم و او را با روح قدسی خود مؤید و مجهّز کردیم. امّا هر وقت رسولی آمد و فرمانی را به شما ابلاغ کرد که شما را خوش نیامد خود را بزرگتر از آن شمردید که فرمان او را بپذیرید.

برخی را تکذیب کردید و برخی را به قتل رساندید.

(وقالوا قلوبنا غلف بل لَّعنهم اللّه بکفرهم فقلیلاً ما یؤمنون.)۳۳

گفتند: دلهای ما سرپوش دارد. ولی دلهایشان سرپوش ندارد بلکه خداوند آنان را در اثر کفر و تکبر لعنت کرد که کمتر ایمان می آورند.

(لمّا جاءهم کتاب من عند اللّه مصدق لما معهم وکانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنهُ اللّهِ علی الکافرین.)۳۴

چون از پیشگاه خداوند کتابی نازل شد که دین آنان را تصدیق می کند با آن که پیش از این با شناختی که از این کتاب آسمانی دارند کافران را تهدید می کردند و خود را فاتح و پیروز می شمردند بعد از آمدن همین کتاب آسمانی و شناخت کافی به آن کافر شدند. پس لعنت خدا بر این کافران باد.

(بئسما اشتروا به انفسهم ان یکفروا بما انزل اللّهُ بغیاً اَن ینَزِّل اللّه من فضله علی من یشاء من عباده فباءوُ بغضب علی غضب وللکافرین عذاب مُهین.)۳۵

خود را با قیمت ارزانی فروختند که به قرآن خدا کافر شدند. با این وسوسه پلید که چرا خداوند جهان از مازاد رحمت خود کتاب آسمانی را بر آن بنده ای که خود می خواست فرو فرستاد و بر نژاد یهودیان نفرستاد. با این خودخواهی خشم خدا را با خشمی دوباره در بستر خود گستردند و برای کافران عذابی اهانت بار مهیاست.

روشن است که خداوند از چه گروه و قومی سخن می گوید. آنان که وجود و هستی خود

را آینده و بهشت را در برابر جاه و مقام و در هم و دینار در دنیا فروختند. این ارزان فروشی ولجاجت به خاطر بغی بود و خودخواهی. تکبر ورزیدند و حاضر نشدند به پیامبری که از نژاد آنان نبود ایمان بیاورند.

این روشن می کند که بحث درباره مسأله رسالت است. موردی ندارد که (فی علی) بر آن بیفزاییم. این گونه حرکات توهین به شیعه و باورهای شیعه است.

عیاشی هم همین حدیث را نقل می کند.سیاری هم نقل می کند. سندها همه می رسند به محمدبن سنان. تفسیر فرات کوفی و ابن شهرآشوب هم که حدیث را می آورند سندشان می رسد به محمدبن سنان.

۴. سیاری عن محمدبن علی بن سنان عن عماربن مروان عن علی بن یزید عن جابر الجعفی عن ابی عبداللّه:

(فی قوله عزوجل و اذا قیل لهم امنوا بما انزل اللّه [فی علی] قالوا نؤمن بما انزل علینا.)۳۶

چون به آنان گفته شود به این کتاب خدا که جدیداً نازل شده [فی علی] ایمان بیاورید می گویند: ما بر آن کتابی ایمان می آوریم که به ما یهودیان نازل شود.

سند حدیث:

این سند علاوه بر ضعف تصحیف هم دارد. نوشته عماربن مروان عن علی بن یزید عن جابر جعفی. منخّل بن علی تصحیف شده است.

متن حدیث:

باز بحث از یهود است. قرآن آنان را سرزنش می کند نه به اعتبار کسانی که الآن هستند بیشتر به امتهای گذشته آنان نظر دارد.

یهودیان همیشه در برابر انبیای الهی بهانه جویی می کردند و (یقتلون النبیین بغیر حق) پیامبران را به نا حق می کشتند.

تناسبی ندارد که (فی علی) را وصل به این آیه بکنیم. یهودیانی که قرآن را قبول ندارند محمد(ص) را قبول ندارند حال بیاییم درباره امامت بحث کنیم که: کسانی هستند مثل یهودیان که علی(ع) را قبول نمی کنند! مگر یهودیان قرآن را قبول کردند محمد(ص) را

قبول کردند که حضرت علی(ع) را قبول نکردند!

۵. عن عمر بن یزید قال: سألت ابا عبداللّه عن قول اللّه: (ماننسخ من آیه او ننسها نأت بخیر منها او مثلها.)

فقال: کذبوا ماهکذا هی اذا کان ینسی و ینسخها او یأت بمثلها لم ینسخها.

قلت: هکذا قال اللّه؟

قال: لیس هکذا قال تبارک و تعالی.

قلت: فکیف قال؟

قال: لیس فیها الف و لا واو. قال: (ما ننسخ من آیه أو ننسها نأت بخیر منها مثلها.)

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.