پاورپوینت کامل جریان شناسی تفکر هایدگری دینی در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جریان شناسی تفکر هایدگری دینی در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جریان شناسی تفکر هایدگری دینی در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جریان شناسی تفکر هایدگری دینی در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

جریان روشنفکری هایدگری را در ایران, دکتر احمد فردید پایه گذارد و با تلاش او بود که رشد کرد و گسترش یافت. دکتر احمد فردید, از دانش آموختگان غرب و آشنای به زبانهای: یونانی, انگلیسی, فرانسوی, آلمانی و سانسکریت بود. بر عرفان نظری چیره بود. امروز, بسیار کسانی که در عالَم اندیشه دارای ایده و نظرند, از کمند و سحر بیان و کلام و تفکر او در امان نبوده اند: شایگان, آشوری, جلال آل احمد و داوری….

برخلافِ رویکرد انتقادی شماری از آنان به آموزه های فردید, کم نبوده و نیستند که دکتر فردید را یک اتوریته ای در تفکر و اندیشه ندانند. دوستان و شاگردان از او, یک چهره ای اسطوره ای می سازند. مخالفان, او را یک فیلسوف شفاهی, بد دهان و اسطوره ای کردن تفکر و اندیشه می دانند.

این نشان از اثرگذاری شگرف وی, در میان فرهیختگان کشور ماست. اندیشه وران اثرگذار تاریخی, همیشه دو چهره ناسازگار از آنان در تاریخ یاد شده است دوستان و هواداران شان, چهره ای بس رخشان و زیبا و مخالفان و دشمنان شان چهره ای غبار گرفته, کدر و تاریک از آنان ارائه می دهند.

جریان فکری هایدگری, اثر پذیرفته از فردید, از جریانهای مهم روشنفکری اثرگذار, در عرصه های فرهنگی فکری پیش و پس از انقلاب اسلامی بوده است.

پیش از انقلاب, این تفکر با شایستگیهایی که داشت و دوراندیشی که رهبران آن از خود نشان دادند, توانست دیگر جریانهای ناسازگار با غرب را, مثل تفکر سنت گرای اثر پذیرفته از رنه گنون (Rene Guenon) را یا آنان که دغدغه سنت را داشتند, با خود همسو کند. بدین خاطر, شعاع اثرگذاری این جریان فکری بسیار بوده و نقش مهمی را در دگرگونیهای فرهنگی و اندیشه ای داشته است. پس از انقلاب, این تفکر, در کنار جریان تفکر پوپری, از جریانهای مهم روشنفکری طرفدار انقلاب بوده است. به عقیده فردید, مردم ایران با انقلاب اسلامی, قدم در فردای تاریخ گذاشته و در صدد گذر از تفکر امروزی خودبنیادانه است.

فردید, با تشکیل جلسه های پیاپی, به تحلیل و بررسی و نقد مسائل و مباحث مربوط به انقلاب اسلامی پرداخت و با آگاهی ها و مطالعه های شگفتی که داشت, توانست بسیاری از جوانان پرشورِ فرهیخته و اهل فرهنگ و هوادار انقلاب را دور خود جمع کند.۱

اندیشه وران هیدگری در ایران, دو دسته اند:

۱. شماری از آنان, روشنفکر دینی اند که مهم ترین دغدغه آنان, جمع میان دین و مدرنیسم است و می کوشند این کار را با بازخوانی تفکر هیدگر در پرتو تذکر و گفت وگو, با سنت عرفان اسلامی محی الدین عربی, صدرالدین قونوی و شبستری انجام دهند. این همان تفکر فردید و هواداران و هم فکران اوست.

۲. شماری دیگر هم, روشنفکران سکولارند که هیدگر را از مهم ترین و اثرگذارترین فیلسوف نکته گیر, خرده گیر و سَرَه گر غرب می دانند که راه و روشی برای اندیشیدن, پیش روی انسان امروز می گذارد که او را بی گمان, در ردیف یکی از برجسته ترین اندیشه وران فلسفه غرب, چون افلاطون, ارسطو, دکارت, کانت, هگل, نیچه و هرسرل درمی آورد; به طوری که برای بسیاری که در حوزه فلسفه آلمانی زبان حضور دارند, اندیشیدن بدون او امکان پذیر نیست. پژوهشهای دکتر محمدرضا نیک فر,۲ بابک احمدی,۳ داریوش آشوری۴ درباره هیدگر را می توان از این باب دانست. البته در میان اینان, کسانی هستند که با گرایش دینی, توجه این چنینی به هیدگر دارند و به شرح و ترجمه اندیشه های هیدگر پرداخته اند; اما جریان غالب, جریان روشنفکری سکولار است.۵

شاگردان و هواداران تفکر فردیدی را می توان بدین گونه تقسیم بندی کرد:

ییکم. کسانی اند که مهم ترین دغدغه آنان شرح و بسط اندیشه فردید است. برجسته ترین این گروه از اندیشه وران, عبارتند از: سید عباس معارف۶ و محمد مددپور.۷

دوم. دسته دیگری از شاگردان فردید, برخلاف پذیرفتن کلیت تفکر ایشان, اما زبان ایشان را برای تفکر و اندیشه نمی پسندند و تلاش دارند با زبان و فرایافته های علمی, راهی را برای گونه ای از اندیشیدن و تفکر باز کنند و به یادآورنده باشند. برجسته ترین و پراثرگذارترین این جریان, که به گونه ای رهبر فکری این جریان را پس از فردید داشتند, دکتر رضا داوری۸ است. از دیگر تلاش گران این خرده جریان, عبارتند از آقایان: بیژن عبدالکریمی,۹ محمدرضا ریخته گران۱۰ و نعمت الله باوند.۱۱

دسته سوم شاگردان فردید, کسانی اند که گستره آگاهی های علمی, و قدرت تفکر و شخصیتِ جذّابِ فردید, در نظر آنان, از نادرترین شخصیتهای فکری و فلسفی روزگار ماست. امّا هیچ رسالتی در گسترش و رواج این تفکر در خود نمی بینند و گاهی هم, خرده گیر پاره ای از اندیشه های فردید, بویژه بعد سیاسی تفکر ایشان هستند. شاید بتوان دکتر جواد فریدزاده۱۲ و استادضیاء شهابی۱۳ را نماینده و سمبل این خرده جریان دانست.

زمینه های تاریخی جریان فکری هایدگری

زایش و رویش این جریان فکری از چشم انداز بسط تاریخی, خود نکته دیگری است که جهت روشن کردن زوایای این جریان, درخور توجه و درنگ است.

نهضت مشروطیت در ایران گشایشی بود برای روشنفکران ما در جهت شناخت فرهنگ و تمدن غرب. پیش از این, برخورد با این فرهنگ, برخوردی سطحی و غیر مستقیم بود که به طور معمول, بازرگانان و سیاستمداران, میدان دار آن عرصه بودند. پس از مشروطیت بود که مدرنیته و تجربه آن, مورد توجه و اندیشه, اندیشه وران و مصلحان جامعه ما قرار گرفت.

با ورود گونه ای ناقص از مدرنیته به ایران و نسخه برداری تقلیدی از آن, تاریخ معاصر ایران شکل می گیرد و روشنفکری هم متولد می شود. روشنفکران در رویارویی با تمدن غرب و تجربه آن در ایران, واکنشهای ناسان و گوناگونی از خود نشان داده اند:

گروهی از روشنفکران, از سویی, دستاوردهای عظیم صنعتی و تکنولوژی و فرهنگی غرب را می دیدند و دور ماندن ما از این تمدن و سیر قهقرایی خود را نیز نظاره گر بودند و از دیگر سوی, در سنت هم آن مایه و توانایی را نداشتند که بتوانند با استفاده از آن ما را از این بحران خانمان سوز نجات دهند و به رشد و توسعه برسانند. به مدرنیته و دستاوردهای آن سخت دل بسته بودند و امیدوار.

گروه دیگری از روشنفکران, افزون بر این که این بحران را جدّی می گرفتند, اما از ورود مدرنیته نیز سخت نگران و ترسناک بودند; چرا که مدرنیته به لحاظ دانش, حذف و مرگ تدریجی ساختار اقتصادی, سیاسی, فرهنگی و سنتی را اقتضا می کرد. اینان این بحران هویت را و این که ما در کجای تاریخ جهان قرار داریم, جدی و مهم می انگاشتند. بدین خاطر, در برابر مدرنیته ایستادگی می کردند و نگاه انتقادی و بدبینانه ای به آن داشتند.

دهه۳۰ به بعد, از دوره سرنوشت ساز ایران است. تولد اندیشه های مارکسیستی و گسترش آنها در ایران, پس از این دهه بود. رویکرد این اندیشه در ایران سبب شد مفاهیمی جدید, چون استثمار, ایدئولوژی, مساوات, استثمار فرهنگی و امپریالیسم به قلمرو ادبیات فرهنگی و سیاسی اجتماعی ما داخل شود و به دلیل پیشینه زشت و نفرت انگیز اجتماعی و سیاسی و چپاولگری غربیان در میان مردم ما, این مفاهیم مورد استقبال قرار گرفت.۱۴

در این دهه, اندیشه ورانی ظهور کردند, با این باور که تمدن غرب, تمدن مادی است و در این جهت, دامن می گستراند و گسترش می یابد. اینان پیشرفت همیشگی غرب را نمی پذیرفتند و حتی شماری از آنان, چنین می اندیشیدند که این تمدن به نقطه ایستایی خود رسیده است و رو به از هم گسستن می رود. آثار رنه گنون در میان این دسته از غرب ستیزان, آگاهانه یا ناآگاهانه, هوادارانِ بسیاری پیدا کرد. به صحنه آمدن تفکر دینی در قالب روشنفکری, بعد از این جریانهای کم و بیش, همسو, در همین دهه سبب شد که دگرگونیهای مهمی در تاریخ ما پدید آید که عبارت بود از: پذیرش بسیاری از مفاهیم جدید در فرهنگ ما.

تفکر دکتر احمد فردید از دهه چهل به بعد, در چنین گستره آماده و مهیا از غرب ستیزی ظهور کرد. افزون بر این, این روزگار, همزمان بود با دهه پنجاه و شصت بحران تکنولوژی و ضد مدرن غرب که از اندیشه های فلسفی پدیدارشناسی (Phenomenologic), سنت گرا (Traditionalist) و اگزیستانسیالیسم (Existentialiolisme) اثر پذیرفته بود.۱۵

در کنار این عاملها و انگیزه های تاریخی, علّتها و انگیزه های دیگری نیز می تواند مطرح باشد, مانند: ذائقه قوی عرفانی ایرانی که نقش مهمی در دگرگونیهای تاریخی و سیاسی ایران داشته است.۱۶

نگاهی اجمالی به فلسفه هیدگر

مارتین هیدگر (۱۹۷۶ـ۱۸۸۹) از مهم ترین و اثرگذارترین اندیشه وران و فیلسوفان قرن بیستم بوده است. مهم ترین اثر وی, وجود و زمان (۱۹۲۷) است که نام او را برای همیشه در تفکر فلسفی جاودانه کرد. نقد و بررسی ژرف و دقیق وی از تمدن غرب و ماهیت آن, سبب شده که رویکرد بسیاری به این تفکر بشود و بسیاری آن را علاقه مندانه پی بگیرند. و این نگرش به وجود آید که, بدون او و اندیشه اش نمی توان به روزگارِ خود دقّت کرد و فلسفی اندیشید.۱۷

تفکر فلسفی هایدگر, در پیدایش و تولّد جریانهای مهم فلسفی نقش اساسی داشت: جریان فلسفی شالوده شکنی, هرمنوتیک مدرن گادامر, تفکر پسامدرن, پرگماتیسم جدید از جریان های فلسفی امروز است که از تفکر هیدگر سرچشمه می گیرند۱۸ و بدون تفکر او, خیلی از فیلسوفان بنام سده بیستم, نمی توانستند نظام فلسفی خود را ارائه بدهند: میشل فوکو, ژاک دریدا, گادامر, پل ریکور, ژان پل سارتر, ژان لاکان, هانا آرنت, جانی واتیمو, جورجو اگابن, یان پاتوچکا و هربت مارکوزه.۱۹

در برابر, شماری او را شیاد و آثارش را مهمل دانسته اند:

لوکاچ, بر این باور است هیدگر بحث فلسفی جدی ندارد و او خادم و خدمتگزار جنبش نازی است.

ییا آدرونو فلسفه او را سرتاپا فاشیستی دانسته است.۲۰ اندیشیدن درباره تفکر و اندیشه هیدگر, همراه با سختی و دشواری است. و این مربوط می شود به گونه آموزه های فلسفی, و زبان ایشان که در نظر شماری, زبان همانند سحر است.۲۱

البته خود هیدگر هم از بیماری زبان سخن گفته است و زبان متافیزیکی را برای بیان اندیشه های خود توان مند ندانسته است. جلدهای بعدی (وجود و زمان) را هم به خاطر دشواریهای زبان متافیزیکی, غیر درخور چاپ اعلام کرد. از این روی, در صدد ساختن و بنیاد گذاردن زبان خاصی بوده که برای طرحِ پرسش از وجود, رساتر و گویاتر باشد.

شارحان اندیشه ها و دیدگاه های وی, با تقسیم بندی که از نوع آموزه های فلسفی وی, و دوره های آن می کنند, تلاش می ورزند, راه سهل و ممکنی را برای تفسیر و شرح اندیشه های وی باز کنند. از این روی, شماری از متفکران از هیدگر یک (متقدم) و هیدگر دو (متأخر) سخن گفته اند.

هیدگر, هم در (نامه ای درباره امانیسم) (۱۹۴۷) یا در مقاله (طریق من در پدیدارشناسی), (۱۹۶۳),۲۲ از یک چرخش یا دگرگونی (kehr) در کار خود یاد می کند و در اثرش: (ادای سهمی به فلسفه) (۳۸ـ۱۹۳۶) از کتاب (هستی و زمان) به عنوان اثر انتقالی یاد کرده است: انتقال از متافیزیک به مسأله وجود.۲۳

به نظر شماری از اندیشه وران و هیدگرشناسان, این دو دوره, یا به بیان شماری, سه دوره فکری ایشان,۲۴ کامل کننده یکدیگر است که در هر دوره, بخشی از طرح کلی فکری خود را پیش می کشد تا می رسد به دوره شکل گیری کامل فکر خود. چنانچه هیدگر در نامه ای به دوستش, منکر است که دگرگونی در تفکر وی به وجود آمده باشد,۲۵ بویژه که در دوره اخیر, بارها, به تأویل و تفسیر مطالب اولیه خود, با توجه و عنایت به آثار بعدی می پرداخت.۲۶

به هر حال, این پرسش همچنان برای شماری از متفکران و علاقه مندان به فهم تفکر وی, وجود دارد که آیا یک تغییر جهت در اندیشه هیدگر, از بحث دازاین به عنوان انسان, به بحث دازاین به عنوان وجود یا از بحث وجود به بحث زمان اتفاق افتاده است,۲۷ یا نه این که به گزارش خود هیدگر, هر یک از این دوره های گوناگون, یک مرحله تکامل یافته, در اندیشه اوست.۲۸

کانون اصلی تفکر هیدگر, پرسش از معنی و حقیقت هستی, و وجود است و اگر بحثهایی چون حقیقت, زبان و دازاین, در تفکر هیدگر مهمّ و اساسی انگاشته می شود در پرتو پرسش از وجود و حقیقت وجود است. طرح مسأله وجود, بدون در نظر گرفتن انسان (دازاین) موجودی که پرسش از وجود می کند, یا بهتر است بگوییم محور اصلی تفکر هیدگر پرسش از وجود و پرسش از حقیقت است۲۹ طرح مسأله وجود, بدون در نظر گرفتن انسان (دازاین) موجودی که پرسش از وجود می کند و وجود را در آشکارگی و گشودگی اش در می یابد,۳۰ ممکن نیست. پس برای طرح پرسش از وجود, بایسته است از وجود انسانی شروع کرد.

هیدگر گزاره هایی که در فلسفه سنتی, مانند: انسان, سوژه و آگاهی و… معمول بود و به کار می رفت, استفاده نمی کند و تعبیر دازاین (Dasein) می آورد و بر این باور است با تحلیل دازاین (انسان), می توان به پرسش از وجود رسید.

هیدگر, افزون بر طرح مسأله دازاین, در طرح پرسش از وجود, تخریب تاریخ هستی شناسی یا گذر از مابعدالطبیعه را نیز لازم می داند.۳۱ از این روی هیدگر کتاب (وجود و زمان) را در دو بخش, سامان داده است. در بخش نخست کتاب از تحلیل دازاین در پرتو حیثیت زمانی بحث می کند. بدین معنی که زمان مقوّم افقی است که می توان در آن پرسش از وجود کرد.

بخش دوم بحث از تخریب هستی شناسی است.۳۲

دازاین,۳۳ به معنای آن جا بودن, شیء نیست که درخور تعریف باشد.۳۴ در جهان بودن او, جهانِ اشیاء و فیزیکی نیست, بلکه جزء ساختار وجود آدمی است و ماهیت وجود انسانی در جهان بودن است و این امر اگزیستانسیال اوست.۳۵ به دیگر سخن, دیگر موجودات وجود دارند; اما جهان یا عالم ندارند. جهان داشتن همان حضور داشتن است. حضور داشتن, نخست آن که: به معنای در قلمرو هستی بودن و وجود داشتن است. دوم این که اجازه ظهور یافتن چیزی است; یعنی موجودات برای دازاین حضور دارند.۳۶ وجود دازاین, وجود هرروزگی اوست که آدمی در موقعیت و احساسات او, ظهور می یابد و احساس و عاطفه برای هیدگر مشخصه موجودیت دازاین است. موجودیت دازاین با دو ویژگی (امکان) و (فعل) درخور تبیین است. وجود دازاین با امکانهایی که در برابر اوست و با فعل انتخابش, وجود خود را درمی یابد و ظاهر می شود.۳۷

دازاین, همواره به تفسیر و تأویل موجودات دیگری می پردازد و این ملازمِ فهمیدن و سخن گفتن (زبان) اوست. پس هیدگر در جهان بودن, فهمیدن (Verstehen) و زبان را سه امر اگزیستانسیال وجود انسانی می داند. تفسیر هیدگر از فهمیدن, تفسیر وجودی است نه تنها شناختی, از این روی, برای هیدگر فهمیدن مقدم بر شناخت است و از آن به دانایی عملی یاد می کند. دانایی عملی, مهارتی است که نمی توان در قالب گزاره بیان کرد, مثل کسی که شنا کردن را خوب بلد است, اما نمی تواند توصیفی از آن داشته باشد.۳۸ انسان با فهم خود, نه تنها با چیزها, بلکه با وجود رو به رو می شود. پس فهمیدن راه وجود داشتن است.

دازاین, برای این که در جهان بودن را داشته باشد, باید سخن بگوید. بدین جهت زبان و سخن گفتن, یکی از ساختارهای مهم وجود انسانی( دازاین) است, ساختاری که به وجود انسانی امکان می دهد تا خود را و آن چه فهمیده است بیان کند.۳۹پس انسان تنها موجودی است که وجود را درمی یابد و حقیقت بر او ظاهر می شود و پنهان نمی ماند. بحث وجود انسانی و تحلیل اگزیستانسیال وجودی او, بدین جهت است که تنها راه ممکنِ طرح سؤال از حقیقت وجود است. هیدگر این روش تحقیق را وجودشناسی بنیادی ontologie Fondamentaleمی نامد. بنابراین وجود( Sein), حقیقت۴۰(aletheia), انفتاح(offenheit), آشکارگی (raraledness) و نامستوری (unverborgengeit) و ظهور واژگانی اند که به معنای واحدی دلالت دارند و به اعتبارهای مختلف در جای هم می نشینند. و برای حقیقت واحد به کار می روند. وجود انسانی, اثر هنری, تکنیک, زبان و زمان, همه اش نحوه ظهور و انکشاف وجود است. در اثرش: منشأ هنری,۴۱سخن از ارتباط میان هنر, زیبایی و آفرینش هنری با حقیقت است و اثر هنری به منزله محل تجلی حقیقت, بحث می شود.

در مسأله زبان,۴۲هیدگر:

( زبان را قرارگاه وجود می داند و انسان در خانه وجود سکونت می کند و متفکران و شاعران۴۳محافظان این خانه اند محافظت آنان همان به ثمر رساندن انکشاف وجود است; چرا که آنان این انکشاف را با سخن خود به زبان می آورند.)۴۴

در پرسش از تکنولوژی۴۵هم از نسبت میان تکنیک و نحوه خاصی از ظهور وجود سخن رفته است.

مسأله دومی که در کلیت تفکر هیدگر, در پرسش از معنی و حقیقت وجود, مهم و اساسی است, مسأله تخریب هستی شناسی یا گذر از هستی شناسی(متافیزیک) است. هیدگر معتقد است: نخستین فیلسوفان و بیش تر شاعران و نویسندگان یونانی وجود را به شیوه اصیل تجربه می کردند و چون در نور هستی می زیستند هیچ نیازی نداشتند که مدام از آن حرف بزنند یا درباره آن شرح بدهند, اما در دوران متافیزیک, این تجربه در میان نیست و دیگر مطرح یا دانسته نشد که وجود همان آشکارگی است. پس هدف گذار از متافیزیک, رسیدن به طرح پرسش از وجود و سکنی گزیدن در جوار وجود است. این نوعی حضور است و آدمی در این نسبت, نقشی ندارد; بلکه این گونه تفکر, بخشش یا حوالت وجود است.۴۶

مسأله تاریخ در این قسم از تفکر هیدگر است که مهم می نماید. انسان با وجود زمانی که دارد, دارای گذشته ٌ خویش است. موجودات دیگر اگر چه گذشته دارند, ولی صاحب گذشته خویش نیستند. در وجود آدمی, گذشته به اکنون پاگذاشته و کوچیده و می تواند دارای سرچشمه دگرگونی در زندگی و سرنوشت او باشد. این همان گذشته بودگی انسانی و زمان بودگی آدمی است.۴۷گذشته آدمی, سنتی است که در آن بزرگ شده و رشد کرده است و آدمی فهمی از سنت خود دارد که در زندگی او بدان عمل می کند که این فهم و ادراک و انتخاب, تواناییهای دازاین را به تجلی و ظهور می رساند. درنگ در سنت; یعنی تکرار و بازآفرینی و کشف تواناییهای گذشته در جهت تلاش ساختن امر تازه است و در ساختن و آفرینش هم, نوعی حقیقت و انکشاف است. درنگ در سنت به نظر هیدگر, گفت و گو با آن, و یادآوری است. در این درنگ است که می فهمیم حجابی که در اثر نمونه گیری از دیگر آفریده ها و موجودات, جوهر سنت را گرفته چیست؟ و همچنین درمی یابیم که عنان و اختیار و تصمیم ما در دست سنت است و سنت به جای ما می اندیشد و این تقدیر دازاین است, همان گونه که پرتاب شدگی او, در میان دیگران تقدیر اوست.۴۸پس انسان هر روزه ای, موجود تاریخی است و اساس این تاریخ را, تاریخ هستی و وجود می داند که انسان در آن نقشی ندارد. نیروی پیشبرد آن (تقدیر) بر انسان روشن نیست. این وجود است که خود نمایان می شود, یا پنهان می گردد,یا در ترکیبی از پنهانی و آشکاری ظهور می کند. متافیزیک, صورتی از این تاریخ هستی است و گونه ای از اندیشیدن که از گوهر خود دور شده و توانایی درنگ در هستی و وجود ندارد. تاریخ متافیزیک, دارای سه دوره تاریخی است:

۱. دوره یونان است که با سقراط و افلاطون و ارسطو شروع می شود.

۲. عصر روم و قرون وسطی است که صورتی از این متافیزیک در آن بسط پیدا می کند.

۳. دوره جدید که با دکارت شروع شده با اسپنیوزا و کانت و هگل کامل شده و به پایان خود رسیده است. پایان متافیزیک در دوره جدید به این است که در نظام تکنیک ظاهر شده و تبدیل به علوم جدید و تکنولوژی شده است.

به تعبیری فلسفه یا بی معنی است و یا در خدمت علوم است (فلسفه علم) و فلسفه به عنوان تخته, وسیله تعلیم و تربیت, و گزاره ای درخور آموزش, و موردی فرهنگی به کار می رود. این دیگرتفکر نیست, بلکه سرگرم بودن و پرداختن به فلسفه است. پس تکنیک, صورتی از حقیقت متافیزیک و نحوه ای از ظهور وجود, در قالب تکنولوژی است.۴۹ تکنولوژی غیر از ماهیت آن است, همان گونه که ماهیت درخت, غیر از خود درخت است. ماهیت تکنولوژی خنثی و بی طرف نیست. پس تفسیر ابزاری و کاربردی از آن, درست نیست و اگر ماهیت تکنولوژی بر هستی انسان کشف شده باشد, می توان نسبتی آزاد و بدون مقهور بودن برقرار کرد. ماهیت تکنولوژی گشتل است. گشتل فراخوانی به ستیز و ناسازگاری بشر امروز با طبیعت و عالم است و گسیل داشتن به راهی است که واقعیت را در یک نظام سازمان یافته به خدمت بگیرد, تا بتواند از طبیعت, همچون منبع و پشتوانه بی پایان بهره بیش تر و بهتر ببرد و آدمی که به این گونه رویارویی و ستیز خوانده شده است, در قلمرو ماهوی گشتل می ایستد.۵۰ داخل شدن در قلمرو ماهوی گشتل, همان تکنولوژیک کردن همه امور زندگی است و این راه تقدیر است. خطر انکشاف گشتل, به عنوان تقدیر, در این است که از یک طرف, هرچیز غیر مستور, حتی به عنوان شیء هم برای انسان مطرح نخواهد بود و آدمی به حدّی برسد که خود را هم به عنوان منبع ذخیره بینگارد.۵۱ از طرف دیگر بشر به گونه ای از انکشاف که نوعی به نظم بخشی کشیده می شود که تنها انکشاف به معنی ابداع, بلکه خود انکشاف و به همراه آن, آن که در ناپوشیدگی رخ می دهد, پوشیده می ماند و تجلی نمی کند. به باور هیدگر آشنا شدن با گوهر تکنولوژی به عنوان گشتل, که شکلی از گشایش انسان به هستی است, ما را به مسیر آزادی از آن فرامی خواند و دیگر اسیر و برده تکنولوژی نخواهیم بود. این همان سرآغاز دیگری است از تاریخ هستی که هیدگر در انتظار طلوع آن بود که از انسان تعهد تازه ای می طلبد. به عقیده هیدگر در این عهد, تفکر در خدمت وجود است, تا حقیقت وجود را بیان کند.۵۲

اشاراتی چند در کلیت تفکر روشنفکری هیدگری فردیدی:

۱. متافیزیک, تاریخ وجود و غرب زدگی یا یونان زدگی:

بیان شمه ای از اندیشه هیدگر را بدین جهت لازم دانستیم که بیاوریم تا مقدمه ای باشد در پیوند و نسبت این اندیشه با تفکر فلسفی هیدگر.

سید عباس معارف در مقدمه کتاب: نگاهی دوباره به حکمت انسی, ۱۳۸۰,۵۳ یکی از مبادی اصلی و بنیادین تفکر فردید را تفکر فلسفی هیدگر می داند. اما در تحلیلی منصفانه و به دور از دوستی و دشمنی, خواهیم دید که تفکر هیدگر اساس تفکر فردید و هم اندیشان وی را تشکیل می دهد, با این شرط که هیدگر را از زبان محی الدین و شبستری و… می شناسید و می فهمید.

فردید وجود انسانی (دازاین) هیدگر را که در جهان بودن و عالم داشتن اساس اوست, به قیام ظهوری۵۴ در برابر حق تعبیر می کند. تنها انسان است که در برابر خداوند قیام دارد و با او پیوند و نسبتی برقرار می کند و در اثر این روآوردن و پشت کردن به حق است که تاریخ شروع می شود و تفکر شکل می گیرد, یعنی تفکر معنوی و اصیل در همین پیوند و سیر از باطل به حق است که شکل می گیرد; چه این که شبستری تفکر را سیر از باطل به حق دانسته است.۵۵ امّا این تفکر, که در زبان هیدگر, تفکر در باب حقیقت وجود است, فراموش شده است و آدمی از این تفکر, و دوره تاریخی آن, که دوره تاریخی امت واحد است, دور شده است و وجود را فراموش کرده است;۵۶ چنانچه در نظر هیدگر, نخستین فیلسوفان یونانی, چون پارمیندس و هراکلوتیوس و بیش تر شاعران, وجود را در صورت اصیل ترین آن, تجربه می کردند. از این روی, پرسش آنان این نبوده که وجود موجودات چیست؟ پرسش آنان این بوده که: سهم موجود انسانی از هستی کدام است؟

ساختار وجودی دازاین هیدگر, در جهان بودن, فهم و زبان است; یعنی انسانی که در برابر حق قیام دارد و پیوندی که با حق برقرار می کند و از باطل و کثرات می گذرد به حق رو می کند, به تفکر می رسد. پس تفکر و فلسفه, به معنای سیر است; چنانچه افلاطون و حتی ملاصدرا تفکر را به معنی سیر گرفته اند.۵۷

انسانی که به حق رو می کند و به تفکر می رسد به حقیقت هم دست می یابد; یعنی وجود حق تعالی بر او آشکار می شود; یعنی سخن از اثبات حق تعالی نیست, سخن از دیدار حق و دیدن حق است. هیدگر حقیقت یا التیا را به معنای نامستوری و آشکارگی می گیرد. لاهیجی هم۵۸ در شرح بیت زیر شبستری که می گوید:

حقیقت را مقـام ذات او دان شده جامع میان کفر و ایمان

می آورد:

(حقیقت ظهور ذات حق است بی حجاب تعینات و محو کثرات موهومه در اشعه انوار ذات حق)

و تمسک می جوید به روایت حقیقت از مولا الموحدین علی بن ابیطالب که می فرماید:

(کشف سبحات الجلال من غیر اشاره)

در ادامه می افزاید:

(محو الموهوم مع صحو المعلوم)۵۹

پس حقیقت هم در تفکر هیدگر و هم نزد عرفای ما, همان آشکارگی و نامستوری حق و جلوه کردن ذات حق است.

وجود انسان, که در برابر حق قیام ظهوری دارد و به تفکر و حقیقت وجود می رسد و درمی یابد, زبان دارد, یعنی جلوه گری وجود, در آدمی با زبان و سخن گفتن است که ظاهر می شود و به وجود درمی آید. پس چون انسان, تنها موجودی است که در برابر حق تعالی, قیام ظهوری دارد و می تواند با آن پیوند برقرار کند, دارای تفکر, تاریخ و سنت و زبان است و جلوه گری حق در وجود انسانی, همان جلوه گاه اسماء ذات حق بودن است.۶۰

انتقاد هیدگر از فرهنگ و تمدن مدرن, از این است که در این تمدن, آن گونه تفکر که پرسش از وجود است, فراموش شده است; از این روی انسان و فرهنگ امروز به بحران نهلیسم و روزمرگی و از اصالت خود, دور افتاده است.۶۱

هیدگر بر این باور است اساس فرهنگ و تمدن مدرن, در گونه نسبتی است که انسان با وجود برقرار کرده است و این نوع نسبت, به گونه ای از اندیشیدن استوار است که آن را متافیزیک می داند. متافیزیک هیدگر, همان غرب زدگی و یونان زدگی فردید است, که شروع عصری و تفکری است که در آن پرسش از وجود, فراموش شده است.۶۲ متافیزیک یک تأسیس فلسفه ای براساس پرسش از ماهیت و اعیان اشیاء است که برای نخستین بار در یونان توسط سقراط, افلاطون و ارسطو مطرح شد, از این روی, در نظر هیدگر, فلسفه در اساس یونانی است بدین جهت است که ایده در فلسفه افلاطون جان گرفت; چیزی که فراتر از وجود است, ناشناختنی و دست نایافتنی است و ادراک حقیقت مستقل از ادراک وجود فرض شد و حقیقت از نامستوری و آشکارگی به معنای همخوانی و برابری گزاره ها با واقعیت دانسته شد.۶۳

و حقیقت دیگر از آنِ وجودی نیست که خود را به ما باز نماید, بلکه گونه پیوند سوژه (انسان) نسبت به موجود متعین, حقیقت را می سازد و این آغاز سوبژکتیوتیه است. با انتقال قسمتی اعظم از تفکر متافیزیکی افلاطون و ارسطو به جهان مسیحیت و اسلام, شاهد گسترش دیگری از این تفکر هستیم. به باور فردید, این آغاز غرب زدگی ماست. چون فلسفه, در اساس یونانی است و هیچ سنخیتی با اسلام و مسیحیت, که ادیان وحیانی هستند و گونه ای از تفکر شرقی, ندارد. تفکر دینی, تفکر حضوری, وحیانی و ولایی است. تفکر انسان مرگ آگاه و دل آگاه است که او را با حاق حقیقت وجود, رویارو می کند.۶۴ در تفکر فلسفی قرون وسطی, خدا به جای ایده افلاطون می نشیند و موضوع فلسفه موجود به ما موجود می شود و تئولوژیای یونانی را به الهیات; یعنی علم ربوبیت ترجمه کردند.۶۵ پس تفسیر مسیحیت از زمان فیلسوفان تا قرون وسطی و دوره جدید بر مبنای فلسفه نوافلاطونی, توسط اسپنوزا بر مبنای خودبنیادی (subjectivite) و حتی تفسیر اسلام براساس افلاطون و ارسطو, نشان از غرب زدگی مضاعف بشر دیروز و امروز است.۶۶

دوره سوم متافیزیک با دکارت شروع شد. پیش از دکارت, تفکر فلسفی بر موضوع اندیشی بود. موضوع اندیشه در یونان بر مدار جهان بود. در دوره اسلامی و مسیحی محوریت بر خدااندیشی است, اما در دکارت موضوع اندیشی کنار می رود و خود من, موضوع اندیشه قرار می گیرد; یعنی موضوعیت نفسانی و خودبنیادی, کنه و باطن صورت نوعی دوره جدید است.۶۷ اگرچه در دوره های قبل نیست انگاری حق و حقیقت به نوعی, صورت نوعی آن دوره ها به حساب می آمد, اما خودبنیادانه و خوداندیشانه نبود. تفکر جدید, با دکارت شروع شد, با اسپینوزا و کانت و هگل به تکامل خود رسید.

اگر در ابتدای تاریخ فلسفه, فیلسوف دوستدار دانایی بود و در طی تاریخ, دوستی به حکمت دگر شد, تا جایی که در نظر هگل, فلسفه دیگر حبّ دانایی نیست, بلکه عین دانایی است و این بشر است که به دانایی و دانندگی مطلق می رسد.۶۸

بشر امروز, در زمینه تفکر هگلی زندگی می کند; چون فلسفه هگل, آخرین مرحله تفکر متافیزیک, مبنای اخیر تمدن غربی است; از این روی در فلسفه هگل, بشر وارد عالَمی می شود که عالم خود آگاهی و خودبنیادی تمام است و بشر جز نفس خود, همه چیز را نیست می انگارد و هوای نفس خود را معبود و اله خود قرار می دهد;۶۹ حال آن که در گذشته آن چه به نام طاغوت مورد پرستش قرار می گرفت, هوای نفسی جلوه گر در صورت طاغوت بود.۷۰ پس فلسفه ائدیالیسم عبارت از دیدانگاری خودبنیادانه, و رئالیسم واقع گرایانه خودبنیادانه است.۷۱ فلسفه کانت صورتی از این تفکر است که در آن, ماهیت اشیاء و حالت سوبژکیتوتیه انگاشته شد و هستی شناسی به معرفت شناسی دگر گردید و حتی علیت که به عنوان قانون اشیاء فی نفسه بود, به یکی از مقوله های فاهمه دگر شد و ضرورتش, قائم به انسان است.۷۲

تفسیر اومانیستی سارتر از فلسفه های اگزیستانس, آخرین کوششی بود که در پایان تاریخ برای احیای متافیزیک, و تفکر هیدگر را به سوبژکتیویته مطلق برده است و اگزیستانسیالیسم سارتر, یکی از زشت ترین مظاهر تاریخ غرب است.

هیدگر فیلسوفی است که از ذات و ماهیت این تفکر پرسش می کند و زیر سؤال می برد و بر این باور است: (شجاعتی می طلبد پرسیدن از روزگار نو). هیدگر با پرسش از ماهیت تمدن جدید, در صدد گذر و ویران کردن این تاریخ هستی است. پس ما به هیدگر نیازمندیم تا بتوانیم از این صورت نوعی, که اصالت نفسانیت بشری است و در تقدیر تاریخی این دوره هستیم و زندگی می کنیم, بگذریم. پس اسلام به هیدگر نیاز ندارد که با آن تفسیر شود; چرا که پرسش از وجود همواره در تفکر شرقی بوده, اما اکنون حجابی صورت این تفکر و اندیشیدن را گرفته است, ما برای گذار از این حجاب غرب زدگی به هیدگر نیازمندیم.۷۳ هیدگر خود از سنت متافیزیکی غرب فراتر نرفته است و در آن ساحت اندیشیده و مانده; اگرچه این سنت متافیزیکی را مورد نقدهای جدی قرار داده است و در صدد گام نهادن به فراتر از آن را داشت و برای همین تفکر خود را (در راه بودن) تعبیر می کرد و انتظار تفکری را داشت که متافیزیکی نباشد.

به دیگر سخن, هیدگریان فردیدی, برآنند ساحَتِ اندیشیده و تفکر هیدگر را در پرتو حکمت انسی بیندیشند و کامل کنند.۷۴

خود هیدگر از ساحت نیندیشیده تفکر سخن گفته است. به باور هیدگر:

(هرچه کار یک متفکر بزرگ باشد نااندیشیده ها, در کار او بیش تر باقی خواهند ماند.

مقصودم آن چیزهاست به شکرانه کار او, برای نخستین بار پدید آمده اند اما هنوز شکل فکر ناشده دارند)

در این باره, سخن خواهیم گفت.۷۵

یکی از ستیزها و رویاروییهای مهم این گروه با تفکر پوپری که لازمه بحث بالاست و شاخه ای از آن, در این است که آیا غرب دارای ماهیت واحد است یا نه؟

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.