پاورپوینت کامل دغدغه های حوزوی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دغدغه های حوزوی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دغدغه های حوزوی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دغدغه های حوزوی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

ضرورت تعیین راهبرد

استراتژی, یعنی آن غایت و هدفی که دنبال می کنیم. آن چیزی که در آینده, بدان می خواهیم برسیم. شاید بتوان گفت: استراتژی همان دیدن آینده در حال است. استراتژیستها, کسانی هستند که می توانند آینده را هم اکنون ببینند. از جهت و یا جهاتی استراتژیستها, همچون منجمان و یا پیشگویان اند, با این تفاوت که استراتژیستها, برای روشن گری آینده از چیزهایی بهره می گیرند که درخور نقل و انتقال و یا اثبات و ابطال است. شاید بهتر باشد که بگوییم اگر در سپهری که قرار گرفته ایم و به پیش می رویم; چنانچه بدانیم که کجا؟ و چگونه؟ و با چه؟ می رویم و چه مرحله هایی را می پیماییم؟ و در این میان چه می خواهیم؟ و یا چه نمی خواهیم؟ تا اندازه ای استراتژی برای ما روشن است.

اگر فرد بداند که چه نمی خواهد شاید کارهایی انجام دهد; ولی اگر بداند که چه می خواهد; خیلی کارها می تواند انجام دهد. گره ناگشوده, گاهی در این است که نمی دانیم در پی چه چیزی هستیم؟ استراتژی به ما می گوید که چه نمی خواهید و چه می خواهید. که برابر نهاده آن در زبان فارسی, همان راهبرد است. چیزی که هدف را به ما می رساند. فاصله بین آن چه هست و آن چه باید باشد را با چیزی به نام راهبرد پر می کنند. حوزه های علمیه باید برای خود استراتژی تعیین کنند و بدانند که به کجا خواهند رسید. لازم نیست که استراتژی را اعلان کنند, ولی مهم این است که خود بدانند که چه می کنند؟

بایسته گفت است که ما در این کوتاه نوشت در پی تجلیل نبوده و نیستیم. نه شأن ما و نه شأن حوزه این اجازه را می دهد که فرد و یا افرادی بخواهند از مجموعه کارهای سترگی که حوزه و روحانیت کرده و به ثمر رسانده, تجلیل کند; بلکه فقط با انگیزه آسیب شناسی به راه افتاده ایم. درصدد تحلیل حوزه برآمدیم, نه تجلیل. بدین جهت به دنبال واقعیتهای تلخ حوزه هستیم, نه وهمها و خیالها. شاید در ضمن این بحثها و سخنها, سخنانی گفته آید که چندان دلنواز و خوش آهنگ نباشد. می خواهیم از درون, مجموعه را بازشناسی کنیم. و ما را یارای شنیدن هر سخن تلخ, ولی حقی هست. تا نشنویم و نشناسیم; چگونه خواهیم توانست درمان کنیم. و آن چه گفته می آید, سوز و گداز است, سخن از سر درد و همدردی است و راهی برای رهایی از درمان یا دست کم, مهار درد.

اهمیت حوزه های علمیه

حوزه های علمیه و فراورده های آن (روحانیت) در گذشته نقشهای فراوانی بر عهده داشته است و هم اینک بسیاری بدان چشم دوخته اند. تجربه تاریخی به ما می فهماند که حوزه های علمیه و روحانیت در کانون توجه های مردمی بوده اند. در ایران باستان و در دیگر ادیان نیز, روحانیان جایگاه ویژه داشته اند. تا آن جا که فرو افتادن آنان از جایگاه ویژه سبب فروپاشی حکومتها و افول ادیان قلمداد شده است. شماری از تاریخ نگاران در تحلیل خود به روشنی یادآور شده اند که علت فروپاشی ساسانیان فروپاشی جایگاه روحانیان در بین مردم بوده است.

در قرآن کریم, ریشه و انحراف ادیان الهی را در کژراهه روی و رفتار نابخردانه روحانیان و عالمان دین و رهبانان پی می جوید. اگر به درستی دقت شود, این نکته دست می آید که بسیاری از دگرگونیهای ایران, ریشه حوزوی داشته است. نظام زمینداری بزرگی که شاه در پی پدیدآوری آن بود, روحانیت و عالمان درهم شکستند.

مارکسیسم را در ایران, روحانیت درهم شکست. دگرگونیهای بزرگ در ایران, در مراکز دینی سر و سامان پیدا کرد. در اروپا هم دگرگونیها از کلیسا آغاز شد. و این هشداری است به حوزه های علمیه که برای دگرگونیهای ریشه ای در جامعه, سراغ از حوزه ها می گیرند. هشدار نه بدین معناست که کمربند ایمنی ببندند و از هر دگرگونی و دگردیسی پیشگیری کنند, بلکه آگاهانه هر دگردیسی را خود مدیریت کنند.

رسالت حوزه های علمیه

اگر بخواهیم در حوزه تحول ایجاد شود, باید در گام نخست توجه داشته باشیم که از چه روشی می خواهیم استفاده کنیم. یا در پی این تحول به دنبال چه چیزی هستیم. لذا در نخستین گام باید ابتدا سیاست کلان حوزه و یا وظیفه اصلی حوزه های علمیه روشن شود.

یکی از پرسشهای جدی پیش از پرداختن به هر تحولی در حوزه های علمیه, مسؤولیت حوزه است. به راستی رسالت حوزه چه می تواند باشد؟

جایگاه حوزه ها در نظام اجتماعی

حوزه های علوم دینی, در واقع یک سازمان اجتماعی است. برای آن که جایگاه حوزه های علوم دینی نسبت به سایر نهادها و سازمانهای فرهنگی اجتماعی روشن شود, نگاهی اجمالی به ساختار نظام اجتماعی خواهیم داشت. در هر جامعه ای, گونه ای از تقسیم کار وجود دارد. و هر بخشی از کارهای تقسیم شده در یکی از سازمانهای اجتماعی متمرکز است. به عبارت دیگر, برای هر بخشی از کارهای تقسیم شده یک نوع سازمان اجتماعی به وجود می آید. یکی از جامعه شناسان, مجموعه سازمانهای اجتماعی را مورد توجه قرار داده و کل نظام اجتماعی را به چهار خرده نظام تقسیم کرده است:

خرده نظام فرهنگی.

خرده نظام سیاسی.

خرده نظام اقتصادی.

خرده نظامِ اجتماعِ نظام یافته.

هریک از این چهار خرده نظام یک اثر مفید و ضروری برای حفظ و بقا و به هم پیوستگی نظام اجتماعی دارند که به این اثر مفید, در اصطلاح کارکرد می گویند.

کارکرد خرده نظام فرهنگی, انتقال الگوها و هنجارها و حفظ و بقای آنهاست.

کارکرد خرده نظام سیاسی, رساندن به هدفهاست.

کارکرد خرده نظام اقتصادی انطباق با محیط است.

و کارکرد خرده نظامِ اجتماع نظام یافته, به هم پیوستگی و یگانگی است.

خرده نظام فرهنگی نظام اجتماعی موجود در سازمانهای فرهنگی است. یک سازمان دارای گروه اجتماعی, به علاوه نظام اجتماعی است. سازمانهای فرهنگی سازمانهایی هستند که آموزش و تربیت و انتقال ارزشها و هنجارها و حفظ آنها را بر عهده دارند(نگاه حوزه, شماره۸و۹).

کارکرد حوزه های علمیه

حوزه های علوم دینی یک سازمان اجتماعی است که در عرصه و قلمرو فرهنگ تلاش می کند. و طلبه کسی است که در این سازمان اجتماعی تحصیل می کند و دانش فرا می گیرد. کارکرد طلبه, به عنوان کسی که در یک نظام آموزشی خاصی, قرار گرفته این است که می خواهد یک عنصر فرهنگی بشود. حوزه فرد را تربیت می کند تا به عنصری فرهنگی بدل شود. بدین جهت یک فرد حوزوی نمی خواهد در بخش تکنولوژی و فن آوری به معنای علمی آن کار کند. برخلاف دانشجو که در دانشگاه در دو قلمرو انسانی و فن آوری کار می کند. حتی در تقسیم بندی علوم نیز, در دانشگاه هم ریاضی هست و هم طبیعی. هم علوم انسانی هست و هم علوم تجربی. البته در دانشگاه همان علوم انسانی هم, تجربی است. علوم تجربی به دو قسم تقسیم می شود: علوم طبیعی و علوم انسانی. و یک حوزوی, با بخش خاصی از این علوم سر و کار خواهد داشت. آن علومی که در بستر اصیل حوزوی شکل گرفته است, نه فراورده غرب و شرق. از این روی حوزه های علمیه عهده دار اموری اند, بدین شرح:

نخستین کاری که در جامعه ما بر عهده سازمان علوم دینی (طلبه و حوزه) بوده و هست, تحقیق و پژوهش در متون دینی و بیرون کشیدن عقاید صحیح و فرمانها و احکام دین از متون اسلامی است. علمای برجسته دین ما همگی محققان برجسته علوم دینی بوده اند و اجتهاد اشاره به مقام پژوهش گری عالی رتبه است.

دومین کاری که بر عهده سازمان علوم دینی است, آموزش عقاید صحیح, آیینها و احکام دین به مردم متدین است. لازمه آموزش داشتن کادر آموزشی است. هر مربی معارف اسلامی خود باید آموزش دیده باشد. به همین خاطر, شماری از روحانیان را به اندازه ای آموزش می دهند که با دستاوردهای پژوهشهای دینی و روش آن آشنا شوند. این شمار پس از این مرحله, در مسجدها, حسینیه ها, منزلها, در شهرها و روستاها, به آموزش و ارائه آموزه ها و خدمات تخصصی دینی به مردم می پردازند.

سومین کاری که بر عهده ی سازمان علوم دینی است دفاع از حریم دین و حق بودن آن است. شبهه کنندگان به عقاید و احکام دینی, همیشه بوده و خواهند بود. و سازمانِ علوم دینی که عهده دار بیرون کشیدن عقاید و احکام دینی و آموزش آنهاست, عهده دار دفاع از آنها نیز هست(نگاه حوزه, شماره۸و۹).

کارکرد طلبه

کارکرد طلبه, یا روحانی برمی گردد به نیازهای واقعی جامعه که فراروی او قرار دارد, نیازمندیهایی که سازوار با دینداری به وجود آمده است.

یکم. کارکرد مهارتی

یک مرتبه کارکرد به اعتبار مهارت است. طلبه جدای از نیازهایی که در جامعه وجود دارد و جدای از دانشهای تخصصی که فراروی او هست, نیازمند است تا مهارتهایی را نیز فرا بگیرد; زیرا بخشی از کارکردهای حوزه به ایجاد مهارتها باز می گردد:

۱. مهارت تدریس: از گذشته تدریس در حوزه ها به عنوان رکن اصلی و اساسی بوده و هم اینک نیز بدان نیاز اساسی است; ولی باید پذیرفت که گستره تدریس دگرگون شده است. برای روحانیان پیش تر حضور در آموزش و پرورش, به این گستردگی نبود. یا در دانشگاه به این اندازه از نیاز نبود. گروه های اجتماعی گوناگونی امروز طلب می کند که روحانیان در بین آنان حضور داشته باشند. در جامعه, بسیار نابینا و ناشنوا وجود دارد. آنان یک حس را کم دارند. نمی بینند یا نمی شنوند, یا نمی تواند حرف بزنند; ولی برخی از آنان توانایی های فراوان و بسیار بالایی دارند. ما چه آمادگی مهارتی برای حضور در این حوزه ها داریم.

۲. مهارت پژوهش: گرچه از دیرباز, حوزه های علمیه, در عرصه ی پژوهش, پیشتاز بوده است و کتابخانه های بزرگ جهان اسلام بلکه تمامی کتابخانه های معتبر جهان, هزاران اثر چاپ شده و به صورت خطی وجود دارد; ولی این پژوهشها از آن گذشته است و سرمایه و میراث اسلامی که بایسته است این میراث دگرباره مورد بازخوانی قرار بگیرد. امروزه بهره گیری از روشهای نوین پژوهشی, امری گزیرناپذیر است. گرچه در گذشته به جهت محدود بودن منابع درسی و آموزشی, فرد به آسانی می توانست در عرصه های گوناگون تبلیغ, تدریس و تحقیق حضور جدی پیدا کند, ولی اینک به جهت ضرورتهای اجتماعی و تخصصی شدن امور, عرصه تبلیغ از پهنه تدریس, خود به خود جدا شده است و گستره تحقیق, فضای خاص خود را دارد.

نیاز است که امروزه, طلاب حوزه های علمیه با آشنایی به روشهای پژوهشی و نظریه هایی که در این عرصه ارائه شده است, به بازخوانی متون, بازاندیشی یافته ها و بررسی خود حوزه و نیازهای اجتماعی بپردازند. بر همگان روشن است که پژوهش برای کشف یک نیاز در جامعه, غیر از پژوهش برای بیرون کشیدن اندیشه از یک متن است.

بایسته است در فرصتی فراخ تر به چگونگی و عرصه های پژوهشی در حوزه های علمیه پرداخته شود; اما به اختصار باید گفت:

۱. پژوهش در تمامی متون گذشته و بازخوانی تمامی آنها که پژوهش تمام, اسنادی و کتابخانه ای خواهد بود و با توجه به حوزه مطالعاتی که علوم انسانی است, باید روشهای خاص مطالعاتی تجربی, تاریخی, فلسفی, و نیز تحلیلی بنیادی, کاربردی, و کارکردی از یک دیگر باز شناخته شود و طلاب حوزه با این متدها آشنا شوند.

۲. پژوهش روی خود حوزه های علمیه به عنوان یک سازمان و نهاد اثرگذار که پژوهشی به طور کامل پیمایشی و میدانی است.

۳. پژوهش در جامعه و بازشناسی مدام نیازها و ضرورتهای اجتماعی در پهنه تخصصی حوزه که این نیز پژوهشی به طور کامل میدانی و پیمایشی است.

۴. مطالعات گسترده در رابطه با هماهنگی بین داده های اجتماعی و یافته های از متون و اسناد کتابخانه ها, که در پاره ای از موارد فرد بایسته است افزون بر مهارت پژوهش, مطالعه دانشهای بین رشته ای هم داشته باشد.

۳. مهارت تبلیغ: تبلیغ در حوزه, پیشینه بس درازی دارد و در جای خودش هم جواب داده است. در مَثَل منبر. منبر یک رسانه است. امرو دنیای زاد و ولد رسانه های جدید است. حوزه باید رابطه اش را با رسانه های جدید روشن کند. اگر می خواهد استفاده کند, باید قاعده و قانون آن را بلد باشد. این که دین با هر درک و نگاهی و در هر فرم و قالبی در دست صاحبان رسانه قرار بگیرد, جفایی است که امروز به دین می شود. بدین جهت مهارت تبلیغ در حوزه ارتباطات و رسانه ها یکی از نیازهای جدی است.

۴. مهارت مدیریت: باید بپذیریم با این که امروز پاره ای عرصه های حساس مدیریتی بر دوش حوزویان و روحانیان افتاده است; ولی مهارت مدیریت را به عنوان ابزاری بایسته برای ایفای مسؤولیتها نمی نگریم. بدین جهت کسانی را به میدانهای حساس مدیریت اعزام می کنیم که تنها توانایی تبلیغ دارند. و یا افرادی موفق در عرصه آموزش اند. اموری مانند قضا, نمایندگی مجلس, نمایندگی ولی فقیه و… اینها جایگاه هایی است که افزون بر توانایی علمی, توان مدیریتی نیز می خواهد. باید افرادی در این عرصه ها حضور بیابند که مهارت مدیریتی داشته باشند.

دوم. کارکرد جغرافیایی

یک تقسیم بندی دیگر که سلیقه ای شگل می گیرد با استفاده از آیه (نفر) است: (اذا رجعوا الی قومهم) این تقسیم بندی به اعتبار سرزمین جغرافیایی است. شماری به جهت توانایی خاصی که دارند, کارکرد آنان در حوزه های محدود جغرافیایی خواهد بود; مانند: روستا, محله, منطقه, بخش, شهرک و… شماری در کارهای بزرگ جغرافیایی کارایی دارند و با کارکرد گسترده تر. شماری در خانواده تشیع کارایی دارند و شماری در خانواده اسلام. کسانی ممکن است ساختار شخصیتی شان به گونه ای باشد که در عرصه های بین الادیان کارایی داشته باشند.

بحرانهای پیش روی حوزه

صرف نظر از کارکردی که روحانیت می تواند داشته باشد, بحرانهایی هم اکنون پیش روی روحانیت است که کارکردهای او را دچار مشکل می کند. یعنی یک نوع آشفتگی سازمانی که هم به افراد سرایت کرده و هم فضای کلی سازمان روحانیت را دربر گرفته است. این بحرانهارا می توان برشمرد. بحرانهایی که حوزه علمیه و روحانیت دچار آن است, محصور در این مواردی نیست که بیان خواهیم کرد. ضمن این که این موارد خود معلول و ریشه بحرانهای دیگری شاید به نظر آید. اما این موارد به عنوان یک بحران سازمانی که در دو حیطه فردی و هدفهای سازمانی, اثر منفی خواهد گذاشت, درخور طرح است.

۱. بحران بینش.

۲. بحران دانش.

۳. بحران کارآمدی.

۴. بحران شخصیت.

۵. بحران نیروی کارآمد.

۱. بحران بینش

در اساس روحانیان, آن گونه که باید از یک بینش سازمانی و بصیرت ساختاری که بتواند آنها را به یک کنش سازمانی مطلوب وادارد, بهره مند نیستند. بینش یک مؤلفه ای است که از عوامل دیگر ممکن است به دست آید. روحانیان آیا رغبتی برای پردازش به مسائل صنفی دارند؟ آ یا یک روحانی در سیستم طلبگی جوری رشد پیدا کرده که به کارهای خود از باب هدفهای جمعی, نه از باب هدفهای فردی بنگرد؟ بنابراین, وقتی می خواهد روابط اجتماعی خود را با نهاد روحانیت تنظیم کند, لازم است که هماهنگی داشته باشد. جدا از پیکره روحانیت عمل نکند.

در حیطه بینش چند مشکل اساسی داریم:

۱. ضعف بینش نسبت به عمل روحانیت.

۲. ضعف بینش نسبت به سازمان روحانیت.

۳. ضعف بینش نسبت به کارکرد روحانیت.

۴. ضعف بینش نسبت به مخاطبان.

۵. و…

ضعف بینش در عرصه های گوناگون پیامدهای متفاوتی خواهد داشت. در سیاست, اقتصاد, فرهنگ, جامعه و… اثر ناگواری می گذارد. حوزه در ساحتهای گوناگون نیاز به بازبینی بینشی دارد.

بینش برآیندی از آگاهی ها و آموخته هاست. اگر با تقویت بنیه های پژوهشی حوزویان بتوانند دریچه های ذهن را بر تحولات دنیای جدید هرچه بیش تر بگشایند و با دقت بیش تری رویدادها را مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار دهند و خرد خدادادی را برای ژرفکاوی, به کار بگیرند بی گمان نگاه آنها گونه ای دیگر خواهد شد. به راحتی نمی توان از دستاوردهای جدید علمی چشم پوشید. و از سوی دیگر نمی توان, بی مهابا شیفته شد و سر از پا نشناخته, آغوش بر همه چیز گشود. دانشهای تجربی روان شناسی, جامعه شناسی, زیست شناسی, و دانشهای فلسفی ذهن شناسی, پدیدارشناسی, معرفت شناسی, فلسفه اخلاق, فلسفه حقوق, فلسفه علم و… افقهای تازه ای فرا روی ما خواهد گشود و نگاه مان را دگرگون خواهد کرد. به سادگی از این دانشها نمی توان چشم پوشید.

علاوه بر ضعف بینش, مشکل همگرایی در بینش را هم داریم. یعنی تفاهم بر اساس بینش مشترک شکل نگرفته است. چون یکی از مؤلفه های سازمانی, همبستگی است. وقتی که بینش مشترک وجود ندارد, ضریب همبستگی هم پایین خواهد آمد. پس لازم است فراگیری دانشهای مشترکی در حوزویان شکل بگیرد. یعنی حوزویان به عنوان یک سازمان و نهاد کلیدی و حساس, آن گاه می توانند تفاهم داشته باشند که همگان از دانش کلامی, فقهی, اصولی و… بهره مند باشند. تخصصی شدن یک دانش نباید به معنای فراموشی دیگر علوم ضروری, انگاشته شود. تخصصی شدن علوم به معنای آن است که علاوه بر این که فرد آشنایی با دانشهای گوناگون دارد, در رشته خاصی بیشتر کار کرده است.

۲. بحران دانش

کسانی که برخوردار از چنان بینشی هستند, دانش لازم را برای پرداختن به ماموریتهای ویژه خود را ندارند. تحول ماموریتهای روحانیت, با گستره خاص, یا مخاطبهای ویژه که پیدا کرده, نیازمند دانشهای جدیدی است که به مجموعه هندسه دانشهای مورد نیاز یک روحانی افزوده بشود. و چنین چیزی در مجموعه حوزه کم تر دیده می شود.

رویکرد قدیم حوزه ها به زبان عربی, رویکردی بود بر اساس فهم کتاب و سنت. در این پانصد سال اخیر که میراث گران سنگی از علوم اسلامی و سایر مؤلفه های فرهنگی و علمی جهان اسلام به گنجینه های علمی حوزه ها افزوده شده است, دارای پیشینه علمی گسترده ای شده اند. نیاز دومی به عربی پیدا شده است, به نام یادگیری متون علمی و کلاسیک اسلامی. این در ابتدا نبود و بعد از چهارصد سال است که به وجود آمده است. اما امروز دو نیاز دیگر هم پدید آمده است:

۱. زبان عربی زبان مفاهمه حوزه ها و جهان اسلام است و حوزه ها ناگزیرند برای گفت وگو درباره تمدن اسلامی, به این زبان فرهنگ جهان اسلام آشنایی کامل داشته باشند, که ندارند.

۲. به یک زبان جهانی هم نیاز دارند. چون مخاطبهای جهانی پیدا کرده اند.

از این زبانها چقدر بهره مندند؟ چه شمار از طلبه ها توانایی خواندن و فهمیدن مقاله های فقهی را دارند که به زبان عربی نوشته و عرضه شده است. چقدر می توانند افکار و اندیشه های دینی را که به زبانهای عربی و انگلیسی نوشته شده بفهمند؟ و به زبان مخاطبانش عرضه کنند؟ این یک محدوده بسیار نزدیک و دم دستی از دانش است. محدوده های دیگری هم هست. دانشهای میان رشته ای در هر عرصه که کم و بیش در حوزه های علمیه نزدیک به صفر است. حوزه ها, دانشهای میان رشته ای را برای ورود به حیطه های اجتماعی لازم دارند. چون زبان مفاهمه حوزویان با فرهیختگان رشته های دیگر است. وقتی که حوزویان دانشهای میان رشته ای نداشته باشند, در پارادایم دینی محدود می مانند و زبان تعامل فکری شان با دیگران بسته خواهد ماند. نه فقط از جنبه محتوا که روشن است با مشکل جدی محتوایی رو به رو هستند. ولی تا وقتی که حوزویان نتوانند هندسه وار دانشهای خودشان را ترسیم کنند و پیوند منطقی بین اینها را حل کنند, از حل مسائل جدید, یا عاجز خواهند بود و یا به گونه ای غیر بایسته به حل ّ آن می پردازند; زیرا اولین قدم برای حل یک مسأله تعیین ساحَت آن مسأله است, تا بعد روشهای علمی حل آن مسأله پیدا بشود. تا وقتی که رابطه و پیوند بین علوم اسلامی پیدا نشده باشد, نسبت آن با سایر دانشها برقرار نخواهد شد و نخستین و پایه ای ترین گام تحقیق دور از دسترس خواهد بود. یعنی باید دانسته شود که این مسأله, در اصل, از آن کدام علم است؟ آیا این را تاریخی باید حل کرد, یا فقهی و یا فلسفی؟ الان رویکرد به فلسفه چگونه است؟ در بعضی از کشورها, فلسفه در ردیف ادبیات گذاشته می شود. آیا فلاسفه حوزوی این گونه فکر می کنند؟ یا فلسفه را در ردیف علوم عقلی و منطقی و ریاضی می گذارند؟ یا فلسفه را به عنوان یک مدل برای الهیات اسلامی و کلام اسلامی می دانند؟ به نظر می آید که باید اینها را حل و فصل کرد.

مشکل دیگر در دانش, توجه نکردن به ماهیت دانشهای اسلامی است. گاه علوم اسلامی, به عنوان روشی شخصی در فهم دین خود را عرضه می کند که محدود می شود به یک سری دانشهایی. گاه به عنوان یک رشته هایی که ما باید فکر مدرک آنها را بکنیم. در واقع آب برای کوزه, نه کوزه متناسب با حجم آب طراحی می گردد. طبقه بندی تحصیلی انجام می گیرد, مقطعهای تحصیلی رده بندی می شود, بدون این که به اقتضاءهای واقعی علوم اسلامی توجه بشود. در پزشکی, قبل از مقطع دکترای عمومی یا MD طرف هیچ کاره است. چون هیچ کاره است, یا فرد دوره تحصیلی خود را تمام می کند, تا مقطع دکترا, یا هم باید بیرون برود. آیا ما در باب علوم اسلامی در حد کارشناسی به یک نفر می توانیم بگوییم که او (عالم نیم بند) اسلامی است. ممکن است گفته شود این هم مثل رشته پزشکی است. بعضی از رشته ها مثل میکروبیولوژی تا PHD یک تکه است. یعنی یک پارچه کار می شود. چون پیوسته است. یا طرف باید تا آخر بخواند یا اگر در این وسطها ترک بکند, معادل می گیرد و عقیم می ماند. در رشته های علوم اسلامی به نظر نمی آید که بشود آن بحر را در این صبو گنجانید, تا بشود به مقطع کاردانی هم بگوییم فارغ التحصیل است. به کارشناسی هم بگوییم که فارغ التحصیل مقطع کارشناسی است. این همان نقطه ای است که بعضی با مدرک, به وجهی مخالف هستند که خودشان نمی دانند که چه وجهی است! شاید این, بیان تئوریک همان نظر بعض باشد.

۳. بحران کارآمدی

بحران کارآمدی هم جدی است. و آن این است که به تولید اندیشه دینی و عرضه آن, تنها به عنوان یک دانش نگاه شود, نه به عنوان یک مهارت. چون به عنوان یک دانش نگاه می شود, از مهارتهای آن غفلت شده است. بنابراین, کارآمدی حوزه ها زیر سؤال رفته است. جالب است که طلاب فقه می آموزند; اما روش تحقیق در فقه را کسی به آنان آموزش نمی دهد. فلسفه می آموزند, ولی روش ورود به آن عرصه را کسی به آنان آموزش نمی دهد. از حوزویان انتظار می رود که درباره دین چیزی بنگارند; اما سؤال این است که روش نویسندگی را چه کسی به آنان آموزش بدهد؟ درباره دین صحبت باید بکنند, ولی معلوم نیست چه کسی درباره ابلاغ دین, مهارتهای آن را آموزش بدهد؟ این باعث شده است که حوزه ها و حوزویان دچار بحران کارآمدی بشوند. یعنی از عرضه آن چه که دارند به طور معمول خوب برنمی آیند, چون دچار فقر روشی هستند. البته روش در بحران دانش قابل بررسی است. در مَثَل رویکرد حوزه ها به عربی رویکرد دانشی است, نه مهارتی. زبان عربی را به عنوان یک مهارت لازم دارند, نه به عنوان یک علمی که بدانند قول کسائی چیست؟ سیبویه و فراء چه نظری دارند؟ می خواهند که به هدف فهم دین و عرضه دین و فهم میراث اسلامی و ارتباط با جهان اسلام برسند. برای رسیدن به هر کدام از این هدفها, به زبان عربی باید به عنوان یک مقوله مهارتی نگاه بشود. عربی آموزش داده می شود, ولی به کارآمدی آن در حیطه زبانی توجه نمی شود. در حوزه, ۱۲۸۰ ساعت برای درسهای ادبیات عرب, وقت صرف می شود. طلبه در این حجم از ساعت عربی درس می گیرد و کار می کند. پرسش این است که با این حجم کار و وقت گذاری که بالغ بر ۸۰ واحد درسی است, آیا کارآمدی لازم در حیطه زبانی برای طلبه پیدا می شود؟ نزدیک به ۱۴۰۰ ساعت برای درسهای فقه و اصول در مقطع کاردانی وقت گذاشته می شود, آیا با این مقدار از درس, طلبه به تفقه می رسد؟ به تفقه که خیر, آیا به پاسخ دادن به پرسشهای فقهی مردم می رسد؟ اگر رویکرد کارآمدی بر آموزش دانشهای اسلامی سایه بیندازد, خیلی از مواد درسی دانشها جا به جا خواهد شد. یعنی طلبه در مرحله عمومی, به فقه فتوایی بیش از فقه استدلالی نیازمند است; چون کسی که تازه شروع کرده به فراگیری درسهای حوزه, قبل از این که خودش به تولید بپردازد, یعنی به مرتبه علمی برسد, باید به عرضه تولیدات فقهی فقیهان مشغول بشود. و عرضه تولیدات فقه, فقه فتوایی را می طلبد, نه فقه استدلالی را. جای فقه فتوایی خالی است.

ییا در حوزه ها فلسفه آموزش داده می شود که این فلسفه را ممکن است برای دیگران نشود عرضه کرد. به زبان علمی روز قابل ترجمه شاید نباشد. مگر کتابهای بسیار محدودی که در این زمینه هست, ولی پاسخ گو نیست.

پرسش این است که این اندیشه فلسفی, برای تولید یک فکر فلسفی اسلامی خوب است, اما آیا می تواند زبانی هم برای بیان باشد؟ آیا می توان همین را عرضه کرد؟ افرادی در پایه ها و سطحهای مختلف علمی زبانزد شده اند که در این کارآمدی اثرگذار بوده اند. یعنی توانسته اند هر آن چه را که دارند به خوبی تدوین بکنند. نمونه اش در کارآمدی به معنای بیان, شهید مطهری یک الگوست و در کارآمدی به معنای پیاده سازی امام خمینی یک الگوست. این فقه بالاخره بناست در کتابها و جزوه ها بماند, یا بناست بیان و پیاده بشود؟ پس فقه باید به گونه ای تنظیم بشود که شایستگی پیاده شدن را هم داشته باشد, نه آن که گفته شود: پیاده شدن آن, به عهده روحانیان نیست و حوزه کاری به آن ندارد. فقیه حرف خود را می زند و کاری به مابقی آن ندارد! مسأله نماز مسافر یکی از امور مبتلا به مردم است. شهرهای کوچک و شهرهای بزرگ و تقسیمهای دیگری که شکل گرفته است. بعد از این که ثابت شد نماز مسافر شکسته است; حال اول بحث است که مسافر چه کسی است؟ این مربوط به خود مکلف است, چون از باب موضوع است, یا مشکل از ناحیه حکم و مربوط به کار مجتهد است؟ و چه بسا بتوان گفت بعضی از موضوعات استنباط شده است و فقیه باید آن را به دست بیاورد. فقیه اگر دغدغه پیاده شدن نداشته باشد, خود را فارغ از مسؤولیت و کارآمدی ببیند, نیازی نمی بیند که این گونه تنظیم کند. در این صورت, دین هیچ گاه از ساحَت برنامه ای و متن, به فرهنگ تبدیل نمی شود. وقتی چیزی به فرهنگ تبدیل می شود که کارآمدی دین در آن لحاظ شده باشد. بنابراین در تولید, در عرضه, در همه اینها, فقه آموزانده می شود, باید کارآمدی آن هم در کانون توجه قرار بگیرد. کارآمدی فقه, یک برنامه عملی است. بخشی از کارآمدی سیستم آموزشی ما در فقه به این است که بتوانیم بیان کنیم, و بتوانیم پیاده کنیم.

اگر کارآمدی را به عنوان یک مؤلفه اصلی در هدفهای کلان روحانیت در نظر بگیریم, یک نتیجه شاید تازه ای هم بگیریم و آن این است که در اساس, روحانیت کار و وظیفه اش فقط فهم و بیان دین نمی شود, بلکه پیاده سازی دین هم هست. آن هم نه هدف فردی, بلکه هدف صنفی. این علومی که در حوزه تولید می شود, باید پیاده هم بشود. اگر بخواهد پیاده شود, مسؤولیتهای جدیدی پیدا می شود که به مناسبت آن مسؤولیتها, دانشها و مهارتهایی هم باید آموخته شود. این نگاه در روند آموزش و راهبردهای سازمانی اثر خودش را می گذارد.

ییک مثال عینی: حوزه می گوید ما فقه داریم. برای اداره جامعه فقه سیاسی داریم. اگر کارآمدی فقه را بخواهیم بازخوانی کنیم, یعنی در رأس این هرم که ولی فقیه هست, در مجلس خبرگان باید کسانی باشند که نظارت کنند بر کارآمدی رهبری و این که از شرائط مورد نظر عدول نکرده است. چه کسی باید این نیروها را تربیت کند؟ آیا می توان با تدریس فقه رایج و تربیت مجتهد در همان حوزه, کسی را برای نظارت تربیت کرد؟ نیرویی که آموزش و تجربه مدیریتی و سیاسی و اقتصادی نداشته باشد; آیا می تواند کار دیگران را ارزیابی کند؟ بنابراین, تربیت این نیروها بر عهده حوزه است. این باید به عنوان یک هدف در نظام آموزشی حوزه دیده شود.

آیا دانشهای موردنیاز, مهارتهای مورد نیاز را حوزه برآورده می سازد؟ یا از راه آزمون و خطا کار می کند, تا به یک جایی برسد؟ بیش تر شخصیتهای روحانی که به جایی رسیده اند, نظام شناخته شده و معمولی حوزوی آنان را تربیت نکرده است. تلاشها, مطالعه ها و تجربه های شخصی, آنان را به جایگاه علمی, سیاسی و… برجسته رسانده است.

شاید براساس سنت دیرین حوزه, بسیاری از تجربه ها تا اندازه ای شالوده شکنی باشد. چون بیرون از کارکرد حوزه بوده که موفق شده است! بینشها در حوزه باید درست بشود. بینش رایج هم اینک این است: روحانی که در خدمت دولت و حکومت باشد, از اهداف روحانیت دور شده است. با این بینش, نمی شود جامعه را اداره کرد و نمی شود نیرو برای اداره جامعه تربیت کرد.

۴. بحران شخصیت

شخصیت به معنای تربیتی آن مراد است. شخصیتی که از شناخت ایمانی و دینی و از احساس دینی و از رفتار دینی سرچشمه می گیرد. یک مقوله, آن گاه که رفتاری بشود و آن رفتارها در شخص نهادینه بشود, او را تبدیل به یک شخصیت می کند. شماری از اهل علم و روحانیان شخصیت دینی شان, پوشش شخصیت سیاسی گرفته است. یعنی بیش تر سیاسی اند. سیاست ممکن است که حتی بر شخصیت دینی هم سایه بیندازد. ممکن است از آنان, رفتارهایی سر زند که با شخصیت دینی ناسازگار است.

شخصیت تقوایی روحانیت کاهش پیدا نکرده است; بلکه آزمونها سنگین تر و دشوارتر شده است. روحانیان در معرض امتحانِ فشار و اختناق قرار گرفته; ولی در معرض آزمون قدرت تاکنون نبوده است. بعضی نشان دادند که از امتحان قدرت نمی توانند سربلند بیرون بیایند. روحانیان باید در بستری قرار بگیرند که شخصیت ایمانی آنان شکل بگیرد و تقویت بشود. دوری از ابتلاء, یا مردم گریزی, به انسان تقوا نمی دهد, بلکه انزوا می دهد. دوری از ثروت به انسان زهد نمی دهد, بلکه فقر می دهد. دوری از قدرت به انسان عدالت نمی دهد, بلکه زبونی می دهد.

بنابراین, فضای آموزشی, باید به گونه ای باشد که شخصیت افراد را تقویت کند, تا در روبه رو شدن با جامعه و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.