پاورپوینت کامل سازماندهی حوزه و مرجعیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سازماندهی حوزه و مرجعیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سازماندهی حوزه و مرجعیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سازماندهی حوزه و مرجعیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
مرجعیت, همان کانون گرم و شعله افروزی است که در همه روزگاران, از آموزه های وَحیانی شیعه, خردمندانه, ناب اندیشانه, دقیق و همه سویه به دفاع برخاسته و پرتوهای ناب آن را به جان و روحِ شیعیان افشانده است, تا از گزند تاریکیها و شبیخون سیاهی ها, همیشه و در همه آن در امان بمانند.
این کارکرد زیبا, رخشان, حماسه آفرین, تاریکی آفرینان و جغدهای شوم آوا را در برهه برهه تاریخ و در هنگامه های سرنوشت ساز, بر آن داشته, که با دستان و دسیسه و نقشه های اهریمنی به رویارویی با این باروی بلند پاسداری از باورهای ناب شیعه برخیزند و به گمان خود از برون و درون آن را از هم بگسلند و از کارایی بیندازند و با سَرَیان دادن پندارهای نادرست به سینه و ذهن مردمان از یک سو, و دماندن دَمِ سیاهِ رخوت, پندارگرایی, گریز از واقعیتها, به کالبد مرجعیت و دور کردن آن از گردونه اجتماع, نیازهای زمان و گرفتاریهای امت اسلامی, از دیگر سو, مرجعیت را به تاریخ بسپرند و آن را از دایره و مدار زندگی خارج کنند و شیعیان را بی پناه و سرگردان, به دَمِ تیغ بسپرند و باورهای او را با خرافه درآمیزند و از خرد ناب تهی سازند, تا از قد افرازی, جلوه گری, طلایه داری باز بماند و خود روانه موزه تاریخ شود.
در گفت و گویی که فرا روی دارید, سخن از سامان دهی مرجعیت است, سخن از چگونگی پاسداری از این نهاد مقدس در روزگار فتنه هاست, در هنگامه ای که دشمن از هر سو به این دژ استوار یورش آورده و از کوچک ترین روزنه ها برای نفوذ و در هم کوباندن آن بهره می برد.
به امید آن که هوشیاریها, آمادگیها, تدبیرها و خردورزیهای سرچشمه گرفته از وحی و آموزه های اهل بیت, شیعه و این کانون گرم را از هر گزندی در امان بدارد.
حوزه: همان گونه که مستحضرید, مقام معظم رهبری در آذرماه سال ۱۳۸۶, در دیدار با گروهی از نخبگان و فضلای حوزه های علمیه, از تحول در حوزه ها و مدیریت تحول, سخن به میان آورد و زوایایی از مطلب را شکافت. حضرت عالی این ایده بلند و سرنوشت ساز را با چه ساز و کارهایی و چه اولویتهایی تحقق پذیر می دانید.
استاد: اعوذباللّه من الشیطان الرجیم. بسم اللّه الرحمن الرحیم. برای تحول در حوزه, باید ببینیم که چه داریم و چه باید داشته باشیم, تا معلوم شود که تحول در چه باید صورت بگیرد.
ما در حوزه در حال حاضر, یک بخش آموزش داریم و یک بخش تربیت. بخش بسیار مهم کار حوزوی, تربیت است. به نظر من در حوزه دو گونه تربیت باید باشد. تاکنون فقط یک گونه تربیت موردتوجه بوده است; تربیت اخلاقی و معنوی که البته بسیار مهم است; اما بُعد دیگر تربیت که نیاز است, ولی به درستی مورد توجه قرار نگرفته, تربیت طلاب برای ایجاد مهارتهای لازمِ مربوط به کار حوزوی است.
بخش سوم, که بسیار لازم است تشکل و سازماندهی است. منظور ما از تشکل و سازماندهی, ایجاد اداره ای برای ارائه خدمات به حوزویان نیست. تاکنون, آن چه در حوزه انجام گرفته, تأسیس اداراتی است که خدمات رسانی به طلاب را تنظیم کنند, چه در زمینه آموزشی و یا خدمات رسانی رفاهی. مجموعه شورای مدیریت و تشکیلاتی که در حوزه داریم, پایه ریزی اش مدیریت خدمات است, نه مدیریت حوزه. اداره ای تأسیس شده تا خدمات را به طور منظم ارائه دهد; خدمات علمی برای آموزشهای معین, با وضع مقررات خاص و خدمات رفاهی, مثل تنظیم شهریه, بیمه طلاب, خدمات مسکن و….
آن چه موردنیاز حوزه است, سازماندهی است. مراد از سازماندهی, ایجاد سازمانی است که حوزه را منظم کند; یعنی عالم حوزوی از بدو ورود تا هنگام مرگ, جایگاه و کاربری و آمادگیهای لازم اش, همه, سازماندهی شود. طلبه ای که وارد حوزه می شود, معلوم شود که برای چه کاری می خواهد آماده شود و آمادگیهای لازم را پیدا کند. و سپس بهره وری او را نیز ساماندهی کند. الان حوزه چنین سازمان و تشکیلاتی ندارد. اگر داشت باید ارائه خدمات حوزوی به همه نهادهای دولتی و غیردولتی, با هماهنگی این تشکیلات انجام می شد. اگر طلبه ای بناست مسؤول عقیدتی ـ سیاسی شود, اگر بناست مسؤول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری شود, اگر قرار است امام جمعه شود, باید با هماهنگی این سازمان و تشکیلات انجام شود, سازمان و تشکیلات حوزه باید اطلاعات لازم را از هر طلبه داشته باشد. آمادگیهای او را بشناسد, مهارتهای او را بداند و بداند که این طلبه به درد چه کاری می خورد. توان سنجی طلاب یکی از کارهای این تشکیلات است.
یکی از مشکلاتی که الان روحانیون ما دارند این است که جمع عظیمی از نیروهای حوزوی ما به سنین کهولت که می رسند, هیچ جایگاهی در جامعه ندارند. در حوزه قم اگر ۳۰ هزار, ۴۰ هزار نیرو داشته باشیم ۵۰ ـ ۶۰ درصد این نیروها نمی دانند که چه بکنند و به چه دردی می خورند. در حالی که روی این نیروها کلی سرمایه گذاری شده و نیروهای به درد بخوری هستند. ما در حوزه هیچ نیرویی که مفید نباشد, نداریم. هر روحانی یک کارآیی خاص دارد; اما چون سازمان درستی نداریم, از این همه امکانات و استعدادها, بهره برداری نشده است, لذا با وجود این همه نیرو, شهرها و روستاهای زیادی در کشور فاقد یک مبلغ و یک مربی و یک معلم دینی هستند و در سوز نیاز به آنها می سوزند; اما در مراکز حوزه, نیروهای مازادِ نیاز عجیبی متراکم اند که مشکل ساز شده است.
البته نباید ناسپاسی کرد. کارهایی که تاکنون در جهت سازماندهی وضع حوزه انجام گرفته, چه خدمات آموزشی و چه رفاهی, گامهای بسیار مهمی است و باید از بزرگوارانی که در این زمینه, فعالیتهایی انجام داده اند, تشکر کرد. افرادی واقعاً تأثیرگذار و سهیم بوده و کار را تا حد زیادی پیش برده اند. چون بحث نقّادی نظام موجود است و با یک نگرش جامع می خواهیم مسائل را بیان کنیم, اینها را عرض می کنم, نه این که آن چه را انجام گرفته است کم ارزش تلقی کنیم. کاری که انجام گرفته بسیار باارزش و سنگین است; لکن به نظر ما آن چه تاکنون انجام شده کافی نیست.
کار دیگر تشکیلات حوزوی این است که: رابطه حوزه را با جامعه و نهادهای اجتماعی تعریف و فعال کند. ما الان رابطه تعریف شده ای بین حوزه و جامعه نداریم, جز این که افراد حوزه با بدنه جامعه ارتباط دارند و ارتباط کاملاً شخصی, فردی و بر مبنای توانایی فردی عناصر حوزوی است. تشکیلات حوزوی, هیچ نقشی در ایجاد این ارتباط و فعال کردن و جهت دهی آن نداشته است. حال آن که یکی از کارهای مهم تشکیلات حوزه این است که ارتباط نیروها و نهادهای حوزوی را با بدنه جامعه, فعال کند.
حوزه: یادآور شدید یکی از کارهای تشکیلات حوزه آن است که مدیریتی پدید آورد تا در حوزه ها به تناسب نیازهای جامعه نیرو تربیت شود و به صورت برنامه ریزی شده آنان را به عرصه اجتماع وارد کند. به نظر حضرت عالی نهادهایی که به گونه ای در جهت برقراری و تواناسازی چنین پیوندی میان حوزه و جامعه به تلاش برخاسته اند مانند دفتر تبلیغات و مراکزی مانند آن, آیا می توانند به عنوان بازوهای کمکی برای تشکیلات حوزه تعریف شوند.
استاد: ما به تشکیلات جامع نیاز داریم, تا ارتباط حوزویان و نهادهای حوزه با تشکیلات حوزه ارتباط تعریف شده و درون سازمانی باشد, نه ارتباط برون سازمانی. دفتر تبلیغات و مراکزی مانند آن, هرکدام سازمان جداگانه ای است. ما الان مجمع الجزایر در سطح حوزه هستیم که یکی از این جزایر, شورای مدیریت است, جدای از جزایر دیگر. این گونه نیست که اینها تشکیلاتی باشند که شورای مدیریت در رأس آنها باشد, چنین چیزی نیست.
در حالی که اگر واقعاً بخواهیم حوزه متشکل و سازمان یافته ای داشته باشیم, باید تمام مراکز حوزوی, درونِ این تشکیلات فراگیر بروند و رابطه آنها با سازمان حوزه, رابطه درون تشکیلاتی باشد, نه رابطه برون تشکیلاتی. ارتباط زیرمجموعه با مرکز باشد, نه ارتباط یک مرکز با مرکزی دیگر.
حوزه: تحول, کم و بیش آسیبهایی در پی دارد, بفرمایید تحول در حوزه ها چگونه باید مدیریت بشود, تا در عین بهره مندی از برکتها و ثمره های شیرین آن, از آسیبهایی که ممکن است گریبان گیر حوزه ها بشود در امان بماند.
استاد: به نظرم مهم ترین نکته این است که: جهت و هدف این تحول بر مبنای نیازها و کمبودهای واقعی, که بر مبنای کارشناسی انجام می گیرد, صورت بگیرد, نه بر مبنای جوسازیها و فضاسازیهایی که گاهی بر حوزه تحمیل می شود.
برای مثال, بعضی از فضاسازیهایی وجود دارد که گفته می شود بعضی از علومی که در حوزه تدریس می شود, موردنیاز نیست, یا بعضی از بخشهای این علوم زاید است. جوسازیهایی که علیه فقه و اصول و حتی ادبیات می شود, به نظر من بعضی اینها از بیرون حوزه بر حوزه وارد می شود و ربطی به مسائل داخلی حوزه ندارد.
ما هم به روش آموزشی حوزه و برنامه های آموزشی نقد داریم, منتهی نقد ما به این شکل نیست که مثلاً بگوییم اصول فقه رایج بنیادش غلط است و باید کنار گذاشته شود. این حرف غلطی است. هر علمی در جای خود گرهی از کاری گشوده است. فقه کارگشاست, منتهی باید به تناسب اقتضاءها و مشکلات روز و به تناسب پرسشهای جدید جلو برود و امکانات بالقوه خودش را به مرحله بالفعل برساند. در بحث تحوّل چند نکته باید مورد توجه باشد:
یکم. حذف کردن و یا پایین بردن ارزش علوم حوزوی نباید مطرح باشد که متأسفانه این مسائل هست و ریشه اش در غرب است.
این جا بد نیست بحثی را مطرح کنیم, و آن بنیاد غلطی است که فرهنگ غرب روی آن استوار شده که عبارت است از: خودبینی. در تاریخ بشر, تا حالا به این شکل نبوده است که تمدنی بر مبنای خودبینی شکل بگیرد. تمدنی که همه تمدنهای دیگر را حذف کند و آنها را بی ارزش و بی بها جلوه بدهد. متأسفانه این طرز تفکر در غربیها وجود دارد. چند فیلسوف غربی را می شناسید که فلسفه ما را مطالعه کرده باشند و از فلسفه ملاصدرا خبر داشته باشند, از فلسفه بعد از ملاصدرا خبر داشته باشند, از تفکرات فقهی جهان اسلام باخبر باشند. نه این که ندانند چنین فیلسوفانی وجود دارند. نه این که ندانند چنین حوزه های علمی کهنسال و پرتلاشی وجود دارد, بلکه به دلیل این که خودآگاه, یا ناخودآگاه, ارزشی برای این تلاشها قائل نیستند, در نتیجه بر مبنای همین طرز تفکر, این اندیشه القا می شود که علوم دینی, چه در بعد معقول و چه در بعد منقول, یک کالای کم بها و بی ارزش است.
سپس بر مبنای همین طرز تفکر, اندیشه ای شکل می گیرد که یک مقوله علمی را باید کنار گذاشت. در حالی که کسانی می توانند قضاوت کنند که در آن مقوله علمی آگاه باشند. البته ممکن است یک بخش از یک علم کارآمدی خودش را از دست داده باشد, ما این را منکر نمی شویم, لکن باید بر اساس ضوابط حقیقی و باتوجه به ملاکها و معیارهای علمی انجام بگیرد, نه بر مبنای فضاسازیهای بیرونی و نه بر مبنای بی ارزش تلقی کردن علومی که مربوط به مسلمین یا مربوط به شرقیهاست. این وضعیت موجود است و باید متوجه بود که تحت تأثیر فضاسازی قرار نگیریم.
دوم. تحول باید بر مبنای نیازهای معاصر باشد و بر مبنای نیازها و انتظاراتی که جامعه دارد, حتی نیازها و انتظاراتی که شاید جامعه هنوز آگاهی لازم نسبت به آنها پیدا نکرده که باید آنها را هم درنظر گرفت. مثلاً روان شناسی دینی; شاید هنوز چنین نیازی در جامعه ما مطرح نباشد, آیا واقعاً این نیاز جامعه نیست. انتظاری از این قبیل هنوز مطرح نشده, ولی انتظار واقعی است و روزی سر بر خواهد آورد و فردا بیان خواهد شد. لذا وقتی ما می خواهیم در حوزه تحول ایجاد کنیم, باید متوجه انتظارات بالفعل و بالقوه جوامع, مخصوصاً جامعه خودمان باشیم.
سوم. در این تحول باید کاربَریهای حوزه مورد توجه قرار بگیرد. یعنی باید بدانیم که ما به عنوان حوزه چه نیروهایی را می خواهیم تحویل جامعه بدهیم و چه خدماتی را به جامعه ارائه کنیم و بر مبنای آن خدمات, نیرو تربیت کنیم. متأسفانه تا به حال و تا آن جا که من خبر دارم, غالب برنامه هایی که برای تحول حوزه در نظر گرفته شده, روی مسأله آموزش و با رنگ خفیفی مسأله آموزش و پرورش توجه شده است, در حالی که آن چه باید مورد توجه و عنایت قرار بگیرد, همان چیزی است که من از آن به عنوان تربیت و مهارت یاد کردم.
کاربری را باید در نظر بگیریم و این که نیروی حوزه می خواهد در جامعه چه بکند؟ ما می خواهیم امام جمعه تربیت کنیم, نماینده مجلس و حوزوی سیاسی داشته باشیم. الان حوزه نهادی است که باید در عرصه سیاست حضور داشته باشد. به طوری که گاهی یک نیروی حوزوی می خواهد در بالاترین نقطه سیاست جامعه قرار بگیرد. این نیروی حوزوی برای این کار باید آمادگی و شناخت لازم را پیدا کند. در عرصه خدمات دیگر, در عرصه سخنوری, در عرصه گفت وگوهای بین ادیان و بین مذاهب در عرصه های فرهنگی و….
امروزه, حوزه باید سکاندار فرهنگ جامعه باشد. فرهنگ اساس هویت یک جامعه است و اساس فرهنگ در جوامع دینی دین آنهاست. هر جامعه ای که بخواهد دینی باشد, قطعاً دین پایه فرهنگ آن جامعه است که هم ارزشها را جهت می دهد و هم آرمانها را مشخص می کند. فرهنگ جامعه ما محورش دین است و دین هم عهده دارش حوزه است. و فرهنگ دینی, یکی از مهم ترین مسؤولیتهای حوزه است. حوزه باید توان مند باشد و امروز باید اقرار کنیم که حوزه در بعد جهت دهی به فرهنگ جامعه, بسیار ضعیف است و کاری که باید انجام می داده, انجام نداده است.
ما باید حوزه ای داشته باشیم که بتواند در عرصه داستان نویسی, در عرصه فیلم سازی, در عرصه رسانه ای, در عرصه های گوناگون فرهنگ دینی, حرف اول را بزند. و در حوزه, نیروهای مناسب این کار باید تربیت شوند. متأسفانه چون ما حوزه را برای این کار آماده نکرده ایم, نیروی حوزوی که فراخوان می شود و در این حوزه ها کاری می کند, به یک نیروی غیرحوزوی تبدیل می شود و رسالت حوزوی اش را دقیق انجام نمی دهد. مثلاً افرادی که به بعضی نهادهای فرهنگی رفته اند, به جای این که رسالت حوزه را انجام دهند, چون آگاهی کامل برای این کار نداشته اند, آنها هم بخشی از همان نظام موجود در آن مکان شده اند. اگر هم فایده ای داشته اند, فایده توجیه گری و رنگ و لعاب دینی دادن بوده به آن چه در آن مجموعه ها وجود داشته, که متأسفانه ضایعه ساز است.
حوزه: به لحاظ آموزشی اینها واقعاً آسیب است, باید مراقب بود. اما به لحاظ ساختار مدیریتی, الان در حوزه مراکز آموزشی و پژوهشی وجود دارد که وابسته به شخصیتهای حوزه است و در رأس آنها مراکزی که وابسته به مراجع است. اگر بخواهیم برابر دیدگاه حضرت عالی یک سازمان جامع و تشکل سازمان یافته فراگیر در حوزه داشته باشیم که پاسخ گوی همه چیز باشد, این گونه مراکز و نهادها چه می شوند؟
استاد: به هر حال ما باید این را بپذیریم که در حوزه مراجع محور اصلی تصمیم گیری هستند و منکر این نمی شویم. لکن باید خود مرجعیت سازماندهی بشود. این که هرکسی از هرجایی بلند شود و ادعای مرجعیت بکند, این خطری است که جهان اسلام و تشیع را تهدید می کند. هیچ خطری حوزه تشیع و اسلام را بیش از خطر اعمال نفوذ قدرتهای بیگانه در مرجع سازی تهدید نمی کند. تعدد مراجع یک مشکل است, ولی مشکل خطرساز خلق مراجع هماهنگ با سیاستهای بیگانه و پشتیبانی سنگین از این مراجع است. امروز سازمان سیا و موساد و انگلیس به طور هماهنگ درصدد به وجود آوردن تشکیلات در بدنه سازمان دینی شیعه, از طریق مرجعیت هستند. می خواهند مراجعی بسازند که دقیقاً برنامه های آنها را اجرا کنند و این, واقعاً خطر است.۲
اولین کاری که سازمان حوزه باید انجام دهد قانون مند کردن نهاد مرجعیت در ساختار حوزه است. باید با استفاده از مراجع برجسته فعلی, که مورد اعتماد مردم و مراکز حوزوی هستند, بنیادی تشکیل بشود که کسانی بتوانند به مقام مرجعیت دست یابند که صلاحیتهای حقیقی و واقعی مرجعیت را دارا باشند. فقیهی به مقام مرجعیت برسد که کفایت و شایستگی این کار را داشته باشد و به وسیله مراجع لایق تأیید شود. این اولین کاری است که باید انجام شود, سازماندهی مرجعیت. یعنی آن که به مقام مرجعیت می رسد, طبق یک نظام به این مقام برسد, نه شهریه دادن و دفتر شهریه باز کردن و رساله عملیه دیگری را کپی کردن, اینها خطرناک است.
تاکنون ما هدف نبودیم; اما امروز نهاد مرجعیت صددرصد هدف است. لذا امروز ساماندهی مرجعیت جزو اولین کارهاست که باید انجام شود. اگر مرجعیت ساماندهی شد, آن گاه مرجعیت به طریق ضابطه مند در سازمان حوزه جایگاه پیدا می کند.
حوزه: با چه راهکاری می توان این ضابطه مندی را در حوزه نهادینه کرد.
استاد: البته این کار سختی است. منتهی باید شروع شود و یک مقدار زمینه سازی انجام شود. یعنی این خطری که من عرض می کنم, با ارائه منابع و مدارک تبیین شود. امروز ما دلایل مستندی۳ در کتابها داریم. علاوه بر این, آنها را در صحنه فعالیتها می بینیم; زیرا سیا, موساد و دستگاه جاسوسی انگلیس, در گذشته ها این کار را در برنامه های مخفی شان انجام می دادند, ولی امروز به دلیل اطمینانی که از کارشان دارند و نفوذی که در بدنه خیلی از مجموعه ها پیدا کرده اند, آشکارا اعلام می کنند. البته مطمئن ام که ذره ای هم به اهداف شان نخواهند رسید.
مراجع, نهادهای حوزوی و اثرگذار و مدرسین درباره این خطر باید توجیه شوند. این خطر دارد آینده تشیع را تهدید می کند. اگر برای مرجعیت, ضابطه گذاشته نشود, تشیع دچار مشکل می شود. زنگ خطر به صدا درآمده است, در نجف و عراق, ده ها نفر خود را به عنوان آیت اللّه العظمی معرفی می کنند. بعضیها, قطعاً, با خارج ارتباط دارند. در قم تلاشهایی صورت می گیرد که در آینده چنین برنامه هایی را سامان بدهند. امروزه سه ـ چهار ماهواره تلویزیونی در دنیا راه افتاده است که شیعی است و برای ترویج آینده مراجعی است که مدنظر آنهاست. این ماهواره ها زمینه سازی می کنند. تمام پول این کار را هم موساد و سازمان سیا پرداخت می کند.
آیا اینها کافی نیست که صاحب نظران و مراجع و بزرگان ما را وادار کند که یک تصمیم جدی در این زمینه بگیرند؟ این کاری است که باید انجام بشود. به نظر ما می شود و این کار شدنی است. اگر خوب توجیه شود, مطالعه و بررسی شود و اطلاعات لازم در این باره در اختیار مصادر امور قرار بگیرد, این کار شدنی است. در نشریات آمده بود: کتابی در آمریکا چاپ شده که در آن, برنامه های استکبار جهانی درباره چگونگی رودرویی با جهان تشیع, بازگو شده است.۴ خودشان نوشته اند که: یکی از برنامه های ما نفوذ در دستگاه مرجعیت و حمایت و پشتیبانی از کسانی است که جاه طلب اند و دنبال عناوین دینی هستند, آنان باید به تصمیم گیری درباره جهان تشیع برسند.
در چند نشریه و روزنامه, بخشی از حرفهای یک مقام آمریکایی را که در این کتاب درج شده بود, دیدم. در نشریه (بعثت) زیرنظر آقای خسروشاهی و نشریه (اخبار شیعیان), زیر نظر آقای تقی زاده داوری, فرازهایی از سخنان این مقام آمریکایی به چاپ رسیده بود. البته این بخشی است که اظهار شده که نفوذ در هیأتهای حسینی, نفوذ در سازمان مرجعیت و نفوذ در حوزه هاست.
اخیراً هم جاسوسی را دستگیر کردند و در رسانه ها اعلام شد که یکی از برنامه های او, جمع آوری اطلاعات مربوط به حوزه, شخصیتهای حوزوی, مراجع تقلید, فضلا و مدرسین و کسانی بوده که امکان دارد در آینده زمینه مرجعیت در آنها باشد. برنامه او این بوده که از همین حالا اینان را شناسایی کند و با آن عده که ضعف نفسانی دارند, ارتباط برقرار سازد و آنان را ابزار اجرای نقشه ها و برنامه های سازمانهای جاسوسی قرار دهد. ما این مطلب را ده سال پیش می گفتیم; اما مدرک نداشتیم, امروز مدرک و دلایل روشنی داریم. لذا باید شخصیتهای بزرگوار, مراجع, علمای حوزه ها و اساتید در این باره توجیه شوند و بپذیرند که حتماً این قضیه ساماندهی پیدا کند.
بعضی از همین ادعاهای ارتباط با امام زمان هم, در همین رابطه است. یکی از کارهایی که امروزه انجام می دهند در زمینه امام زمان است. داستانی برای خودم اتفاق افتاد که در این جا یادآور می شوم: زمانی که در انگلیس بودم, از طرف سازمان جاسوسی انگلیس, افرادی پیش من آمدند و اینها پس از مقدمه چینیهایی, خودشان را یاران حضرت ولی عصر معرفی کردند! گفتند: ما آمده ایم شما را کمک کنیم. اگر نیاز و مشکلی دارید, ما هستیم. به چندین شکل نسبت به من ابراز وجود کردند. یک روزی آمدند و چند خبر غیبی را, که از راه شنود به دست آورده بودند, به من دادند.
جاسوسها و ایادی دشمن یکی از کارهای شان این است که با یک سری مقدمه سازیها, به شما می گویند: شما مورد تأیید ولی عصر هستید, آنقدر در این مطلب اصرار می ورزند که انسان گاهی باور می کند.
این داستانها واقعاً اتفاق افتاده است. من دنبال فرصتی هستم که این اتفاقات را برای حوزویان بیان کنم.
جاسوسان قدرتهای بزرگ, در تلاش هستند با این روشها حتی در بزرگان ما نفوذ کنند که اگر هوشیار نباشند, بسیار خطرساز است. لذا باید بزرگان را در جریان قرار داد و اگر توجیه شوند کار مناسبی است.
حوزه: از سخنان شما به دست می آید که مرجعیت زیرساخت تحولات است و چون کار حساسی است باید ساماندهی شود و بر این نظر هستید که شدنی است. چه ساز و کارهایی برای این مهم پیشنهاد می کنید؟
استاد: اگر بخواهیم کار مرجعیت سامان بگیرد, یکی از مقدمات این است که نهادی در حوزه برای این کار اختصاص پیدا کند. این نهاد افرادی را که مرجعیت آنان محرز است, به عنوان مجتهد در جامعه معرفی کند تا شناخته شوند. این طور نباشد که هرکسی ادعای مرجعیت کند و هرکسی, هر فردی را به عنوان مرجع معرفی کند. امروز این کار کافی نیست که بعضی از اساتید و بزرگان به اجتهاد فردی گواهی دهند. پنجاه سال پیش شاید کافی بود; چون خطر خیلی جدی نبود. بر فرض اگر از ده گواهی, یکی به خطا می رفت, خیلی خطرساز نبود. اما امروز خطرساز است. لذا نهادی که اجتهاد یک مجتهد را تأبید می کند, باید یک نهاد شناخته شده باشد و اعضای آن نهاد کاملاً مورد اعتماد و دارای شایستگی باشند.
حوزه: به نظر حضرت عالی در وضع موجود, آیا نهادی که مورد اتفاق باشد که هم مراجع بزرگ آن را قبول داشته باشند و هم بدنه حوزه, آن را بپذیرد ممکن است شکل بگیرد, به وجود بیاید و عرصه دار شود؟
استاد: من معتقدم اگر مدیریت کنونی حوزه جدی دست به کار شود, می تواند. منتهی کارهای بزرگ, به اراده های قوی و تصمیمهای نیرومند نیاز دارد. این که بخواهیم با تعارف و این که می شود یا نمی شود و با تردید باشد, امکان ندارد. اما اگر تصمیم گرفته شود که این کار باید بشود, قطعاً همین شورای مدیریت فعلی می تواند این کار را انجام دهد. منتهی کاری است که باید از راهش انجام شود, بیراهه نرود.
حوزه: ساز و کاری که اکنون قابل اجرا باشد و بتواند در حوزه چنین نهادی را شکل بدهد, چه چیزی می دانید.
استاد: الان شورای مدیریت را چه افرادی تعیین می کنند؟ مگر مراجع در شورای مدیریت دخالت ندارند؟ شورای مدیریت فعلی مورد تأیید مراجع است.
شورای مدیریت به هرحال جا افتاده است. خوب آن مسائل را هم جا بیندازد. نمی شود دست روی دست گذاشت که دشمن همه نقشه ها را بکشد و اجرا کند و ما تماشا کنیم.
به هرحال, یکی از مهم ترین کارهایی که ساماندهی حوزه بر آن متوقف است, ساماندهی مرجعیت است. این ساماندهی باید به هر ترتیب ممکن انجام گیرد. چون سامان ندادن به کار مرجعیت, خطرهای بسیار مهمی را در آینده متوجه کیان تشیع خواهد کرد. با استفاده از جایگاه مراجع فعلی, باید سریعاً نسبت به ساماندهی وضع مرجعیت اقدام شود.
حوزه: تاکنون چنین بوده که یک بخش از سرنوشت مرجعیت در حوزه نجف رقم می خورده است, برای این موضوع چه راهکاری وجود دارد؟
استاد: بلی, نه تنها در حوزه قم و در ایران, بلکه باید تلاش شود با مرجعیت نجف نیز هماهنگی شود تا به نحوی مرجعیت آینده شیعه سامان پیدا کند. به نظر من نجف ضربه پذیرتر و آسیب پذیرتر است. در جریان هستم که مراجع بزرگ نجف و غیر مراجع از شخصیتهای علمی, بسیار نگران هستند. نشانه های پدید آمده نشان می دهند, اگر برای مرجعیت شیعه در نجف و عراق فکری نشود, در آینده شاهد خطرهای بسیار بزرگی در این باره خواهیم بود. راهکار همان است که گفته شد. یک نهادی از سوی تمام مراجع فعلی, که شهرت دارند و از پایگاه مردمی برخوردارند, در کل جهان تشیع, چه در ایران و یا نجف, به وجود آید و مرجعیت را سامان دهد.
حوزه: ان شاءاللّه این کار جدی گرفته شود و با پی گیری مراجع و دست اندرکاران, به زودی شاهد به حقیقت پیوستن این ایده تحول آفرین باشیم. اما جای این پرسش هست که اگر پس از شکل گیری این ساختار در حوزه, کسانی بیرون از فضای به وجود آمده داعیه دار مرجعیت شدند, چه اقداماتی می تواند کارساز باشد؟
استاد: یکی از مسائلی که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که حوزه باید یک مرجع انضباطی داشته باشد و مسؤولیت ایجاد انضباط در حوزه را به عهده بگیرد. البته الان یک دادگاه روحانیت داریم که کار دادگاه روحانیت را باید از کار انضباط حوزه جدا کنیم. دادگاه روحانیت, کارهایی را انجام می دهد که بیش تر به یک کمیته انضباطی حوزه در بعضی کارها شبیه می شود.
ما به یک کمیته انضباطی در حوزه نیازمندیم که زیرنظر شورای مدیریت حوزه کار کند. ضوابطی برای پیوستن یک روحانی به حوزه تدوین شود و ضوابطی برای جلوگیری از کارهایی که منافات با شأن روحانیت دارد, معین شود و بر مبنای آن ضوابط, با کسانی که واقعاً خارج از چارچوب هنجارهای متناسب با روحانیت هستند, برخورد شود, حتی در سطح ادعای مرجعیت. این قطعاً یکی از ضرورتهای فعلی برای ساماندهی مرجعیت است.
حوزه: آیا در تاریخ تشیع, با این پدیده ای که اکنون در نهاد مرجعیت بروز کرده, که همانا تعدد مراجع باشد, رو به رو بوده ایم. در دوران و روزگاران پیشین, اخلاق حاکم بر جامعه شیعی و حوزه ها گویا به گونه ای بوده که بیش تر عالمان برجسته, مجتهد و صاحب نظر از رساله نگاری پرهیز می کرده و تلاش می ورزیده اند که زمام مرجعیت را به یکی از عالمان برجسته و شایسته و دارای بینش روشن و جامع نگری ویژه بسپارند و دیگران, با همه برجستگی علمی و تقوایی یار و مددکار وی باشند و زمینه را برای نفوذ فتوای وی آماده سازند.
استاد: تعددِ سامان یافته, ضربه نمی زند. ما سابقه تعدد در حوزه ها را داریم. در گذشته ها, حوزه های ما تشریک مساعی طبیعی داشتند, یعنی به طور طبیعی یک سری هنجارها بر حوزه حاکم بود, به دلیل این که در آن روزگار, حوزه ها از سوی قدرتها, کم تر مورد توجه بودند و در معرض نفوذ نبودند. از سوی دیگر, حجم حوزه ها محدود بود و لذا به طور طبیعی یک سری هنجارها بر حوزه حاکم بود و از طریق همان هنجارها; حوزه به طور طبیعی کنترل می شد. اگر کسی از مرز آن هنجارها پا را فراتر می گذاشت, خود به خود حذف می شد.
ما در حوزه نجف و قم, مراجعی داشتیم که مراتب بالای علمی را هم طی کرده بودند; اما در بعضی از مراحل, حوزه ها آنان را حذف کردند, به طوری که دیگر نتوانستند سربلند کنند. این حذف هم به طور طبیعی بود. لکن این برای آن مرحله مناسب بود. در حال حاضر ما چنین چیزی را نداریم, چون حوزه متحول شده است و در دوران سی ساله بعد از انقلاب, چه حوزه قم و چه نجف, به دلایل سیاسی و اجتماعی که وجود داشته, خیلی عرفهای جا افتاده حوزوی, نسخ شده است. اصلاً نسلهایی که الان بدنه حوزه را تشکیل می دهند, نسلهایی هستند که پرورش یافته آن هنجارها نیستند. لذا, نیاز به یک قوه مهار کننده در حوزه ها وجود دارد, دستگاهی که عهده دار ایجاد انضباط حوزوی باشد.
حوزه: حضرت عالی سالهایی در مرکز اسلامی لندن حضور و مسؤولیت داشتید و با نقشه ها و شگردهای اسلام ستیزانه غرب و سازمانهای جاسوسی استکباری آشنایی نزدیک دارید, به نظر شما گروه ها و سازمانهای استکباری, برای ضربه زدن به کیان تشیع, به جز نفوذ در نهاد و دستگاه مرجعیت و بیوت, چه برنامه های دیگری از این دست را دنبال می کنند.
استاد: بله ایجاد شکاف در بنیه دینی جامعه, تنها از طریق نفوذ در سازمان مرجعیت نیست, بلکه از راه های دیگر هم این کارها انجام می گیرد. نمی خواهم همه زوایای مساله را بررسی کنم, لکن به یک مسأله اشاره می کنم و آن ایجاد یک سری عناصر نفوذی است که به شکلی در حوزه ها و جامعه به عنوان افراد بانفوذ از نظر معنوی, معرفی می شوند. گاهی به عنوان این که اینها اهل دل و اهل حال و اهل معنایند و با عالم غیب ارتباط دارند و گاهی با این عنوان که با حضرت ولی عصر(ع) ارتباط دارند. متأسفانه این برنامه به وسیله بعضی از چهره های موجه حوزوی صورت می گیرد. من بسیار متعجب می شوم وقتی می بینم بعضی از بزرگان حوزه به نقل مطالبی می پردازند که اگر هم صحت داشته باشد, نقل آنها خطرزاست. مثلاً این که یک حوزوی ادعا کند که در خواب یا بیداری, مطلبی برایش مکاشفه شده و در عالم مکاشفات به یک مطلب دینی رسیده است! بعد یک انسان عامی این مطلب را از زبان آن عالم در جامعه ترویج کند و این مبنای اعتقاد دینی مردم و شروط دینی آنها قرار بگیرد. من در این زمینه جریانهایی را برای شما تعریف می کنم. این مطالب باید در رسانه ها مطرح شود تا نحوه و شیوه جدید مبارزه با فرهنگ دینی شیعه معلوم شود.
نمونه اول: ده سال پیش, وقتی انگلیس بودم, در یکی از دانشگاه های لندن, کنفرانسی برگذار شد, که برگذار کنندگان این کنفرانس شیعه بودند. من یکی ـ دو نفر آنان را می شناختم, ولی معلوم شد که اینان عناصر اصلی نیستند, بلکه عناصر اصلی افراد دیگری هستند که در پشت پرده اند. عنوان کنفرانس (انقلاب حسینی) بود. من هم دعوت شدم. مقاله ای داشتم آن را ارائه کردم. اما در این فکر بودم که چطور این گونه نهادها, که اصلاً شیعی نیستند, چنین کنفرانسی برگذار کرده اند؟ غرض شان چیست؟ دیدم مقاله محوری این کنفرانس (که بهترین و بیش ترین وقت به آن داده شد; نزدیک یک ساعت زمان گرفت, آشکار بود که تمام کنفرانس برای ارائه همان مقاله شکل گرفته است) با عنوان: (انقلاب حسینی و رؤیا) یا (رؤیا در انقلاب حسینی) بود. نویسنده, مقاله اش را در سه فصل ارائه کرد. من خلاصه آن را عرض می کنم:
فصل اول درباره رؤیاهای متعددی که در جریان انقلاب حسینی رخ داده است, به تفصیل, با استفاده از منابع تاریخی و حدیثی شیعه به بازگو کردن چندین رؤیا پرداخت:
۱. سیدالشهداء وقتی می خواست مدینه را ترک کند, به وداع قبر پیامبر(ص) رفت. آن جا خواب اش برد. در خواب رسول خدا به ایشان فرمود:
(ان اللّه قد شاء ان یراک قتیلاً)(لهوف, ابن طاووس / ۵۵).
۲. قافله سیدالشهداء در حرکت بود. حضرت لحظاتی به خواب رفت, از خواب برخاست در حالی که استرجاع می کرد; یعنی می فرمود:
(اناللّه و انا الیه راجعون).
علی اکبر جلو آمد و پرسید: پدر چرا کلمه استرجاع را بر زبان جاری کردید؟
حضرت فرمود: در خواب دیدم منادی ندا می کند:
(القوم یسرون و المنایا تسری الیهم).
(انساب الاشراف, ج۳ / ۱۸۵; تاریخ طبری, ج۶ / ۲۵۱ )
سه ـ چهار رؤیای دیگر از این قبیل را آورده بود و نتیجه گرفت که: رویا انگیزه اصلی قیام حسینی بود. حسین بن علی را خواب به این سمت کشاند و انقلاب عظیم را ایجاد کرد. اگر خواب نبود, حسین بن علی راه نمی افتاد. این فصل اول که انگیزه و علت قیام حسینی خواب بود.
فصل دوم پیرامون این بود که: اصولاً خواب بهترین کاوش درون انسان است. بهترین وسیله ارتباط حقیقی با انسانها هم خواب است. چون خواب رابطه را با درون انسانها برقرار می کند. اگر خواستید با شخصی ارتباط حقیقی برقرار کنید و مستقیم با روان او در ارتباط باشید, باید این ارتباطها را در خواب داشته باشید.
وقتی این حرفها را می زنند, لعاب علمی به آن می دهند و برای هر انسان ساده لوح, علمی جلوه می دهند.
فصل سوم این بود که: بنابر فصل اول و دوم, لازم نیست شیعیان برای برقراری ارتباط با امام شان از طریق مرجعیت اقدام کنند. رابطه صحیحی که با امامان می توانند برقرار کنند, از طریق خواب است. سپس به مفاتیح الجنان و چند کتاب دیگر ارجاع می دهد که روش خواب دیدن ائمه را تعلیم می دهد. فردی که مسأله شرعی و دینی دارد, از طریق خواب از امام بپرسد. لذا مردم نیازی به روحانیت و مرجعیت ندارند!
من در کنفرانس اعتراضهایی کردم و فضایی ایجاد شد که فهمیدند موقعیت برای ترویج این گونه مطالب, مناسب نیست.
این شگرد را دنبال می کردند و هنوز هم دنبال می کنند. این نمونه ای است که من در جریان اش بودم. پدیده جدیدی که امروز در عراق و ایران رواج یافته; یعنی ادعاهای ارتباط با امام زمان, به همین منظور شکل گرفته است.
در درجه اول, این طرح برای کنار زدن روحانیت از بدنه جامعه و حذف مرجعیت است.
در درجه دوم می کوشند تا مراجعِ متضاد با اهداف سیاسی انقلاب اسلامی و همسو با سیاستهای خودشان ایجاد کنند. این کار خیلی با جدیت انجام می شود و برای این منظور, برنامه های تبلیغاتی و ماهواره ای راه انداخته و امکانات را در این راستا بسیج کرده اند.
کار سومی را که انجام می دهند و آن نفوذ در مراجع سالم, لکن ساده لوح است. از چه راهی؟ از راه های مختلف; مثلاً از راه ایجاد مریدهای منحرف به گونه نرم و نامحسوس.
از روی اطلاع عرض می کنم: امروزه شبکه ای را راه انداخته اند که به عنوان دادن وجوهات با دستگاه های مراجع تماس می گیرند. این افراد رقمهای سنگین را به عنوان وجوهات به طور مستمر می پردازند, تا جلب اعتماد کنند. کسانی که این وجوهات را می دهند, یا خودشان و یا با یک واسطه و دو واسطه, کارمند سازمان سیا هستند. فرض کنید می خواهند فلان مرجع را نسبت به رژیم ایران تغییر موضِع دهند و حساسیتهای منفی در او ایجاد کنند. چند نفر بازاری ظاهر الصلاح, که هیچ کس از ارتباط آنان با دستگاه های بیرون اطلاع ندارد, پولی گذاشته می شود, تا به عنوان وجوهات به جاهای خاصی داده شود. وقتی آن مرجع به آنها اعتماد کرد, آه و ناله راه می اندازند که اسلام از بین رفت, ایران و دستگاه های ایرانی تشیع را تضعیف می کنند, تشیع از دست رفت, سنی ها همه جا را گرفتند و… با این حرفها, آنها که اندیشه ساده ای دارند و نمی توانند پشت این رفتارها را بخوانند, منفعل می شوند. به این ترتیب آنها را, به تدریج, به موضع گیری دعوت می کنند تا از نظام و انقلاب جدا شوند.
این برنامه ها از ۲۰ ـ ۲۵ سال پیش اجرا می شده است, ولی چون مراجع قبلی, غالباً از هوشمندیهای بالایی برخوردار بودند, نسبت به مراجع قدیم کم اثر بود; ولی معلوم نیست که همیشه کم اثر باشد. یعنی اگر دستگاه های مراجع, از آن هوش و تجربه سیاسی مراجع قبل برخوردار نباشند, معلوم نیست که فریب این کار را نخورند.
نمونه دوم: یکی از برنامه های جدید آنان برای کشاندن بزرگان به طرف سیاستهای خودشان این است که: در افراد خوش عقیده, که مردم نسبت به آنان اعتماد کامل دارند و چهره هایی هستند که از نظر معنوی جایگاه خوبی میان مردم دارند, نفوذ کنند. نفوذشان چگونه است؟ برای نمونه آن چه را برای خودم پیش آمد, بیان می کنم:
در لندن که بودم, شبهای جمعه در مرکز اسلامی, همیشه دعای کمیل داشتیم. حاضرین هم بیش تر جوان بودند. لطف خدا این بود که تحولی در قشر جوان جامعه اروپا ایجاد شود و به طور عجیب به اسلام و معنویت رو آورند. بعد از دعای کمیل می نشستم و مردم سؤال می کردند. در یکی از شبها, جوانی, تقریباً ۳۵ ساله, خارج از حلقه نشسته بود و منتظر بود که با من گفت و گویی داشته باشد.
گفتم: سؤالتان را بفرمایید.
گفت: منتظرم جمعیت برود, چون با شما گفت و گوی خصوصی دارم.
مردم رفتند شروع به سخن کرد. گفت شما در روزهای گذشته توسلی به حضرت ولی عصر داشته اید.
چند روز پیش از آن, توسلی به حضرت ولی عصر در منزل داشتم و این آقا اشاره به آن توسل داشت.
گفت: مشکلی هم با حضرت مطرح کرده اید.
گفتم: با هر توسلی حتماً درخواستهایی هم مطرح می شود.
گفت: در این رابطه خوابی هم دیده اید.
گفتم: بله.
خواب را من برای یکی از دوستانم نقل کرده بودم.
مطمئن شدم که در خانه ما شنود گذاشته اند و بعداً هم معلوم شد که همین طور است.
گفت: من در خدمت حضرت ولی عصر هستم و از یاران ایشان می باشم و کارهای حضرت را انجام می دهم. ایشان خیلی از کار شما راضی است. خودشان به مرکز اسلامی تشریف آوردند و از کار بسیار رضایت دارند.
تجربه من نشان می دهد کسانی که مدح می کنند, آن هم مدح غیرمتعارف, غالباً غرضی از این مدح دارند. یکی از این غرضها, نفوذ در دل افراد است. با مدح, افراد ضعیف رام می شوند. به خیال این که مدح کننده رام آنهاست. گفت: حضرت مرا مأمور کرده که با شما تماس داشته باشم و مشکل شما را حل کنم.
گفتم: حالا که ایشان از توسل و خواب من باخبر هست پس باید از گرفتاری و خواسته من خبر داشته باشد. اگر حضرت عنایت دارند خودشان مطلع هستند که گرفتاری من چیست, نیازی به گفتن نیست.
گویا پیش بینی می کرد که من چنین سؤالی بکنم. سریع و بدون تأمل گفت: حضرت ولی عصر که علم غیب ندارند. در قرآن سخن رسول اکرم این است که: (ولا اعلم الغیب)(سوره انعام, آیه۵۰; هود۳۱ ). وقتی رسول اکرم علم غیب ندارد ولی عصر هم به طریق اولی علم غیب ندارند. حضرت برای دسترسی به نیازها از طریق معمول مطلع می شوند.
من هم چون بنای مناقشه کلامی را با ایشان نداشتم, بهتر دیدم که از رفتار و شیوه خودش استفاده بکنم.
گفتم: نیاز من دعاست. چون دعای ایشان مستجاب است و مشکل ما حل خواهد شد.
دید که تیرش به سنگ خورد و نتوانست به هدف برسد, گفت: من احساس می کنم شما در ذهن تان مطلبی است که می خواهید بیان کنید, من آماده شنیدن هستم.
گفتم: نه, هیچ مطلبی برای گفتن به شما ندارم.
قرآنی با خود داشت به من داد و گفت: قرآن را باز کنید, ببینید قرآن چه می گوید. مطلبی را که به من می خواهید بگویید از طریق قرآن بگویید.
گفتم: اگر بخواهم مطلبی را بگویم خودم می دانم چه بگویم, نیازی نیست قرآن را باز کنم.
گفت: پس استخاره ای بگیرید.
قرآن را باز کردم, این آیه آمد:
(و اعتدنا لمن کذّب بالسّاعه سعیراً)(سوره فرقان, آیه۴۱)
گفتم خیلی بد است.
گفت: معلوم می شود وقت استخاره وقت مناسبی نبوده, من می روم و وقت دیگری خدمت شما می رسم.
رفت و دیگر نیامد.
می خواهم بگویم: این یکی از نمونه هاست. حوادث دیگری از این قبیل, ولی به شیوه های دیگر, برایم اتفاق افتاد که باور قطعی دارم دستگاه جاسوسی انگلیس, روی مسأله ارتباط با ولی عصر(ع) تلاش به خصوصی دارد, تا بتواند در اشخاص نفوذ کند. مثلاً این آقا, به تدریج, پیش من به عنوان نماینده تام الاختیار حضرت ولی عصر معرفی می شود. شاید می خواستند از طریق من, مطالبی را به مراجع برسانند, یا مرا ابزار دست خودشان قرار بدهند. این حادثه را چون از نزدیک دیده بودم, لازم دانستم گفته شود, تا هرکسی از جایی پیدا می شود و ادعای ارتباط با امام زمان می کند و حتی بعضی از بزرگان, گاهی تحت تأثیر قرار می گیرند, متوجه باشند که ما امروز شدیداً هدف هستیم و دستگاه های جاسوسی در فکر نفوذ در اندیشه و ساختار دینی و شخصیتهای ما هستند. لذا هم شخصیتها و هم تشکیلات و دفاترشان باید با هوشیاری عمل کنند. افراد را بشناسند و به صرف ادعا به آنها اعتماد نکنند.۵
نمونه سوم: همین دو سه هفته پیش, یکی از افرادی که دارای موقعیت نسبتاً خوبی در نهادهای مملکت است, پیش من آمد. در یکی از نهادها مسؤولیتی به او پیشنهاد شده بود و او پذیرفته بود. من چون او را و شرایط حاکم بر آن نهاد را می شناختم, می دانستم که با آن سازگاری ندارد و نمی تواند به کارش ادامه دهد; لذا تعجب کردم که چطور این پیشنهاد را پذیرفته است.
ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 