پاورپوینت کامل آزاداندیشی و تحول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آزاداندیشی و تحول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آزاداندیشی و تحول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آزاداندیشی و تحول ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

دغدغه ها و پرسشها

بهترین نوشته ها و گفته ها, آن است که از دغدغه های جوشان و پرسشهای عمیق, دقیق و عالمانه برخیزد. دغدغه های آزاد اندیشی و تحول از پرسشهای این چنینی ریشه می گیرد.

۱. آزاد اندیشی و تحول چه نسبتی با هم دارند؟

۲. آزاد اندیشی, چه جایگاهی در هندسه وجودی انسان دارد؟ آیا امری عرضی است که به او چسبانده اند, یا ضرورتی اجتماعی است و برای ادامه حیات اجتماعی گزیری از آن نیست. یا این که سرچشمه آن, فطرت و خلقت اوست و انسان بر فطرت آزاد اندیشی و تحول خواهی آفریده شده است؟

۳. جایگاه آزاد اندیشی در اسلام و منابع آن: عقل, قرآن و سنت, کجاست؟ و آیا در گفتمان دینی, از آن استقبال شده و انبیا میدان داران آزاد اندیشی بوده اند, یا از باب اکل میته و از سر اکراه به آن پرداخته اند؟

۴. عواملی که بسترهای آزاد اندیشی را فراهم کرده و مایه شکوفایی اندیشه او می شوند و دست او را در دست تحول می گذارند. کدام اند؟

۵. چه رابطه هایی میان انزوای حوزه در سده های اخیر و قطع ارتباط علمی با علوم بشری, بویژه علوم رقیب, و پیدایش فضای بسته علمی و جمود عقلانی در آن, می توان یافت؟

۶. علوم دینی از چه عنصرهای ویژه ای برخوردار است که زمینه های جمود و سنت گرایی در آن بیش از سایر علوم به چشم می خورد؟

۷. چرا علوم دینی از جمله فقه, با سابقه هزارساله خود, در رقابت با علومی که در دهه های اخیر پیدا شده و گسترش یافتند, عقب مانده و نتوانست از نظر عمق و گسترده جهانی به آنها برسد؟

اهداف

هدف از طرح سخن: آزاد اندیشی و تحول, پدیدآوری هشیاری علمی نسبت به عقب ماندگی حوزه ها از چرخه علوم و حرکت شتابان جامعه و آگاهی ریشه دار نسبت به ضرورتهای آن و پاسخ به شبهه های مطرح در آن است. تا بدین وسیله از فرصت تاریخی به دست آمده, پس از تقدیم ده ها هزار شهید و صدها عالم کم نظیر و مجاهد و تلاشهای انسانهای متعهد, فرهیخته و دلسوز, بویژه حضرت امام و مقام معظم رهبری, استفاده کنیم و از ادامه و بقای جموداندیشی جلوگیری کنیم.

هدف این است که نشان دهیم که عالمان, صاحب نظران حوزوی و فقیهان برجسته, خود نیز قربانی تحجر بوده و خاطره خوشی از آن به خاطر نداشته اند. یعنی همانان که خود خاکریزی برای پناه عده ای متحجر شده اند, خود سالها با آن به مبارزه برخاسته و پس از تحمل سختیها, رنجها و دشواریهای فراوان بر تفکر بسته زمان خودشان غلبه کرده اند. آنان کسانی نبودند که خود را آخر علم و فضل بدانند و بر این باور باشند که همه حرفها را زده اند و حرفی برای آیندگان نگذاشته اند.

همین طور هدف این است که بر چگونگی اثرگذاری زندگی اجتماعی و درگیر شدن با مشکلات حقیقی و آشنایی با حادثه ها و رشد کردن در میان مردم, آزاد اندیشی و تحولات علمی را نشان بدهیم و فضای بسته علمی را در انزوا و عزلت اندیشمندان حوزوی جست وجو کنیم.

جایگاه شناسی آزاد اندیشی و تحول

۱. آزاد اندیشی و انسان

شاخص اصلی شخصیت انسان, رشد و تکامل اختیار اوست. رشد جسمانی انسان, گرچه تا حدود زیادی تکوینی و خارج از اختیار انسان است; اما رشد شخصیت و اندیشه و روح و روان او با انتخابها و اختیارهای او گرِه خورده و ملک و حیوان در همین نکته به هم رسیده اند و انسان را به وجود آورده اند. انسان شهوت و جسمانیت حیوان و روحانیت و استعداد مَلَک را دارد. به همین خاطر نیز انسان در کشاکش حیات حیوانی و ملکوتی, پیوسته بر سر دو راهی های انتخاب قرار می گیرد و با نوع گزینشها, در مسیر فرش یا عرش, پیش می رود.

(انّا هدیناه السبیل امّا شاکراً و امّا کفوراً)۱

ما راه را به او نشان دادیم, خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.

انتخاب گر بودن از عوارض یا عادتها و یا رفتارهای ستودنی او نیست, بلکه از جوهره و ذات او ریشه می گیرد و تا انسان انسان است, انتخاب گر نیز هست. اگر انتخاب گری از انسان گرفته شود, وجود او از هم می پاشد, همان طور که اگر ذاتی یک چیز از او گرفته شود, متلاشی می شود و فرو می پاشد و تغییر ماهیت می دهد.

(ولاتکن عبد غیرک وقد جعلک اللّه حرَّا)۲

برده دیگری مباش, که خدا تو را آزاد آفریده است.

این جعل, جعل تشریعی نیست, بلکه جعل تکوینی است. یعنی خدای متعال ذات انسان را آزاد آفریده است, تا با انتخاب خود, خدا را بندگی کند.

نتیجه این که, انسان ذاتاً متفکر و آزاد اندیش آفریده شده است. آزاد اندیشی چیزی نیست که به او داده شود, بلکه نباید از او سلب شود. باید بسترهای مناسبی را درست کرد تا بتواند رشد کند و به بالندگی برسد.

۲. تحول خواهی و انسان

انسان بر فطرت کمال خواهی آفریده شده است. به همین خاطر هر انسانی در هر رنگ و لباس و خاکی, به دنبال رشد دادن و رسیدن به چیزی است که آن را کمال می داند. به عبارتی او شیفته و شیدای کمال است. کمال چیزی است که انسان را بزرگ تر می کند, به او توسعه می دهد و تواناییهای او را افزایش می دهد و بر لذت او از حیات می افزاید. همه انسانها در این حقیقت مشترک اند, تفاوتها در بازشناسی کمالهاست. تعریف افراد از کمال مختلف است. همه انحراف نیز از این اشتباه شروع می شود.

کمال خواهی, یعنی قانع نبودن به وضع موجود و تلاش برای دست کشیدن از وضع موجود و به دست آوردن وضعیتی بهتر. یعنی دگرگون شدن و حالتی نو یافتن. خدای متعال انسان را چنین توصیف می کند:

(و انه لحب الخیر لشدید)۳

انسان سخت دوستدار خیر است.

در آیه دیگری انسان را حریص می شمارد.

(ان الانسان خلـق هلوعاً)۴

به یقین انسان حریص آفریده شده است.

علامه طباطبایی(ره) در تفسیر آیه می نویسد:

(و این هلع که انسان مجبول بر آن است ـ و خود از فروع حب ذات است ـ به خودی خود از رذائل اخلاقی نیست, و چطور می تواند صفت مذموم باشد, با این که تنها وسیله ای است که انسان را دعوت می کند به این که خود را به سعادت و کمال وجودش برساند. پس حرص به خودی خود بد نیست, وقتی بد می شود که انسان آن را بد کند و درست تدبیر نکند, در هرجا که پیش آمد مصرف کند, چه سزاوار باشد و چه نباشد, چه حق باشد و چه غیر حق, و این انحراف در سایر صفات انسانی نیز هست. هر صفت نفسانی اگر در حد اعتدال نگاه داشته شود فضیلت است, و اگر به طرف افراط و یا تفریط منحرف گردد, رذیله و مذموم می شود…

و چون به حد بلوغ و رشد رسید, به دستگاهی دیگر مجهز می شود, و آن عبارت است از عقل, که با آن حقائق امور را, آن طور که هست درک می کند. اعتقاد حق و عمل خیر را تشخیص می دهد, آن وقت است که حرص شدید در ایام کودکی اش, که او را در هنگام برخورد با شر به جزع درمی آورد, و در هنگام رسیدن به خیر از بذل خیر جلوگیرش می شد, مبدل به حرصی دیگر می شود, و آن حرص شدید به خیر واقعی و فزع شدید از شر اخروی است, و با در نظر گرفتن این که خیر واقعی عبارت است از: مسابقه به سوی مغفرت پروردگار, و شر واقعی عبارت است از: نافرمانی خدای تعالی, در نتیجه چنین کسی از کار خیر سیر نمی شود, و پیرامون گناه نمی گردد, و اما نسبت به شر و خیر دنیوی حرصی نمی ورزد, و از حدودی که خدای تعالی برایش معین کرده تجاوز نمی کند, در هنگام برخورد با گناه حرص خود را با فضیلت صبر کنترل می کند, و نیز در برابر اطاعت پروردگار حرص خود به جمع مال و اشتغال به دنیا را با فضیلت صبر کنترل می کند, و همچنین هنگام برخورد با مصیبت, جزع خود را با فضیلت صبر ضبط می کند, و همین حرص به منافع واقعی برای چنین انسانی صفت کمال می شود.)۵

بنابراین, وقتی که ما از آزاد اندیشی و تحول خواهی سخن می گوییم, درباره چنین انسانی قضاوت می کنیم. انسانی که آزاد اندیش و تحول خواه آفریده شده است و آزاد اندیشی و تحول خواهی, پدیده ای نوپیدا نیست که پس از انقلاب یا در دهه های اخیر از سوی شماری روشنفکر مطرح شده باشد, بلکه آفرینش انسان بر شالوده تحول و آزادی اندیشه بنا شده است.

به دیگر سخن آنان که با آزاد اندیشی, سر ناسازگاری دارند, و سعی در بسته نگه داشتن فضای علمی حوزه دارند, برخلاف اراده الهی در نظام تکوین و آفرینش انسان و نظام تشریع در اسلام, قدم برمی دارند.

۳. نسبت آزاد اندیشی و تحوّل خواهی

آزاد اندیشی, رکن اصلی, پایه, اساس و شالوده تحول خواهی انسان است. زیرا تحول خواهی; یعنی به دنبال دگرگونی وضع موجود بودن, نیازمند درک انسان از وجود وضعها و حالتهای بهتر از وضع موجود است. در فضای بسته ای که امکان آزاد اندیشی وجود ندارد, افراد چنان شیفته وضع موجود می شوند که بهتر از آن را تصور نمی کنند, یا باور نمی کنند که چیزی بهتر از آن باشد. در مَثَل کسی که در پشت سر بزرگی چون شیخ انصاری که خود نواندیش بوده, سنگر گرفته است, خیال نمی کند که روشی بهتر از روش اجتهادی شیخ, یا اندیشه ای برتر از اندیشه او و ذهنی توان مندتر از ذهن او وجود داشته باشد. او چنان مسحور اندیشه ها, دقتها, تحلیلها و نتیجه گیریهای او شده است که از فرض اندیشه های برتری که همه اندیشه های شیخ را با روشهای محکم تر و آسان تر و نزدیک تر به او هدیه کنند و فراتر از آفاق فکری او پرواز نمایند و راه های حیرت انگیزی برای اجتهاد اصیل شیعی بگشایند, عاجز می ماند. آیا کسی که در این جمود و سکون فکری گرفتار است, می تواند تحول خواه باشد, یا به تحول بیندیشد یا خود تحول ساز باشد؟

خدای متعال تحوّل و رشد یافتن را از ابتدائی ترین پایه ها تا عالی ترین پایه های آن, به اندیشه و خردورزی انسان گره می زند و ریشه تمام اندیشه های واپسگرا و ایستا را در بی فکری او می داند.

(و اذا قـیل لهم اتبعوا ما أنزل اللّه قالوا بل نتبع ما ألفینا علیه آباءنا أو لو کان آباؤهم لا یعقلون شیئاً ولا یهتدون)۶

و هنگامی که به آنان گفته شود: (از آن چه خدا نازل کرده است, پیروی کنید!) می گویند: (نه, ما از آن چه پدران خود را بر آن یافتیم, پیروی می نماییم. ) آیا اگر پدران آنها, چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنان پیروی خواهند کرد).

در این آیه, خدای متعال, ایمان نیاوردن به خدا و به بت پرستی و پیروی از اندیشه های پوسیده و سنگر گرفتن در پشت آنان را در بی خردی و خالی بودن از اندیشه می داند. انسانی که هرگونه فکر جدیدی را از خود می راند و خود را از اندیشیدن محروم می سازد. در جای جای قرآن, سخن از اندیشیدن و رها شدن از اندیشه های کهنه در میان است. تفکر در آسمانها و زمین, دریاها و کشتیهایی که در میان آن به این سو و آن سو در حرکت اند و ابرهایی که چون شترانی نرم خو در رفت و آمدند را راه نجات از وضع موجود و رشد و تحول به توحید می شمارد.

(لآیات لقَوم یعقلونَ)۷

نشانه هایی است برای مردمی که عقل دارند و می اندیشند.

در جای جای قرآن, ردپای اندیشه و تحول پیداست. اندیشیدن سکویی برای دگرگون شدن و رشد یافتن است. دگرگونی از بت پرستی به یکتاپرستی, دگرگونی از حیوانیت به مقام انسانیت, همه و همه با تفکر به دست می آیند. خدای متعال توانایی فهم و درک خوب و بد را به انسان داده است.

(فألـهمها فجورها وتقواها)۸

سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است.

آن گاه از او خواست تا با اندیشیدن, راه خود را جدا کند و به پیش برود. به دیگر سخن, حرکت انسان با انتخاب و انتخاب با اندیشه رخ می دهد. به همین خاطر در روایت آمده است.

(مابعث اللّه أنبیاءه ورسله الی عباده الاّ لیعقلوا عن اللّه)۹

خدا هیچ پیامبر و فرستاده ای را به سوی بندگان اش نفرستاد, مگر برای این که درباره خدا بیندیشند.

باز در ادامه, حتی بازشناسی حجت خدا و نجات و تحول از حیرت به روشنایی را در گرو عقل و اندیشه می داند و می فرماید:

(ولا علم الاّ من عالم ربّانی ومعرفه العالم بالعقل)۱۰

و هیچ علمی نیست مگر از عالم الهی و شناخت چنین عالمی با عقل و اندیشه است.

حضرت امیر(ع) هدف از رفت و آمد انبیا را در واداشتن انسان به اندیشه و خردورزی و بارور کردن عقل او و بیرون کشیدن گنجینه های نهان آن می داند.

(واصطفی سبحانه من ولده أنبیاء… ویثیروا لهم دفائن العقول ویروهم آیات المقدره من سقف فوقهم مرفوع و مهاد تحتهم موضوع ومعایش تحییهم و آجال تفنیهم وأوصاب تهرمهم وأحداث تتتابع تتابع علیهم)۱۱

و خدای سبحان از فرزندان آدم, پیامبرانش را برگزید… تا گنجینه های پنهان شده خردها را آشکار سازند و نشانه های قدرت خدا را بشناسانند, مانند:

سقف بلند پایه آسمانها بر فراز انسانها, گاهواره گسترده زمین در زیر پای آنان, و وسائل و عوامل حیات و زندگی, وراه های مرگ و مردن, و مشکلات و رنجهای پیر کننده, و حوادث پی در پی, که همواره بر سر راه آدمیان است.

۴. تحول علمی و تولید اندیشه های نو

تحول و رشد علمی با تولید اندیشه های نو, انجام می گیرد. زیرا مادامی که اندیشه های پیشینیان تکرار شود, جز ملال و خستگی علم, ثمری نخواهد داشت و قدمی برداشته نخواهد شد.

امام علی(ع) می فرماید:

(ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان فابتغوا لها طرائف الحکم)۱۲

این دلها نیز, مانند تن ها خسته می شود, برای آنها تازه های حکمت را پیدا کنید.

نشاط علمی با تازه های حکمت به وجود می آید. بهترین شاهد برای این سخن, تاریخ فقه و فقاهت است. در هر برهه ای از تاریخ که اندیشوران توان مندی پا به عرصه گذاشتند, حرکتهای سرشار از نشاط و تکاپو نیز پیدا شد و جهشی در علم رخ داد. با ظهور ثقه الاسلام کلینی و شیخ صدوق, دانش حدیث, نفس تازه ای کشید و موجی از تلاش روایی و فقهی به راه افتاد. با ظهور شیخ مفید, فقاهت وارد مرحله جدیدی شد و علم اصول به طور رسمی, پدید آمد و اندیشه های کلامی شیعه به پختگی رسید. بعد از او سید علم الهدی و شیخ طوسی, با دانش گسترده و پویای خود, چنان شتابی به فقاهت دادند که تا ده ها سال بعد, قطار این دانش را به حرکت درآورد. علم اصول, به مرحله رقابت با اصول اهل سنت رسید, مبانی و مسائل آن روشن شد و از استدلالهای علمی سرشار گردید. بعد از شیخ طوسی تا صدسال, بیش تر فقها در روش فقهی و حتی در بسیاری از فتاوا, پیرو شیخ بودند. با ظهور ابن ادریس; نوه شیخ, فقه و اصول از بن بست خارج شد و به حرکت درآمد و بعدها به دست علامه حلی, محقق حلی, فخر المحققین, شهیدین, مقدس اردبیلی و… به اوج خود رسید.

این حرکت, تا ظهور شخصیت توان مندی چون, وحید بهبهانی, ادامه یافت. وحید بهبهانی با اندیشه های نو و خلاق خود, به حرکت علمی سمت و سویی خاص داد و نشاط بی سابقه ای را در حوزه ها به وجود آورد. سرانجام با اندیشه های شیخ انصاری بر شتاب آن افزوده شد. پس از این دوره, رفته رفته, دانش فقه از پویندگی و بالندگی, بازماند و در سیر تکاملی خود از حرکت ایستاد و رخوت و سستی بر آن حاکم شد. تا این که با ظهور حضرت امام و شکوفایی اندیشه های سیاسی و حکومتی او, فقه پویایی ویژه ای یافت و حوزه به حرکت درآمد و تحولی بزرگ را شاهد بود.

هدف از مرور تاریخ فقه, تأکید بر ارتباط آزاد اندیشی و تحول خواهی است, تا روشن شود که تحولها, از اندیشه های آزاد و توان مند ریشه گرفته اند و تمام تحولهای علمی فقه, در سایه تولید فکر و اندیشه های نو رخ داده است. بنابراین, چه معنی دارد که از تولید اندیشه های نو بهراسیم و با ترس و نگرانی به آن نگاه کنیم.

۵. ضوابط آزاد اندیشی

۱ ـ ۵. آزاد اندیشی ; آزادی جهت دار

دو دیدگاه در این باره درخور طرح است.

اول: آزادی مطلق برای اندیشیدن, گرچه به بن بست و جمود بینجامد و اندیشیدن را محکوم نماید. یعنی آزاد اندیشی, علیه آزادی اندیشه! به این صورت که در فضای آزاد اندیشی, افرادی بتوانند برخلاف جوّ موجود فکر کنند و آزاد اندیشی را نپذیرند و مکتبی را پی ریزی کنند که مخالف آزاد اندیشی باشد. با این بیان, چنین تفکری نیز, تفکر آزاد است. زیرا توانسته است که برخلاف روند موجود بیندیشد و جمود را برگزیند. گرچه ممکن است که نسلهای بعدی و پیروان این تفکر, خود آزاد اندیش نباشند. نمونه های چنین جریانهایی در طول تاریخ کم نبوده است. جریان خوارج, حشویه, اخباری گری افراطی را می توان از این قبیل موارد شمرد.

دوم: آزادی جهت دار که در جهت شکوفایی اندیشه انسان باشد و غل و زنجیرها را از دست و پای اندیشه او باز کند و پیش ببرد. این معنای از آزادی, در راستای اندیشمند آفریده شدن انسان قرار دارد. زیرا خدای متعال اندیشیدن را در انسان قرار داد تا وسیله رشد و بالندگی او باشد, نه این که او را به سیاه چال جمود بکشاند. انبیا برانگیخته شدند تا عقل انسان را به تکاپو وادارند و از اندیشه او برای رشد او کمک گیرند. بنابراین مقصود ما از آزادی اندیشه, مطلق آزادی نیست. بلکه آزادی مثبتی است که در خدمت رشد انسان قرار دارد.

۲ ـ ۵. نسبی بودن آزاد اندیشی

آزاد اندیشی مانند هر کمال دیگری, به حسب افراد, سعه و ضیق دارد. برخی تنها در پاره ای از مقوله ها, آزاد اندیش هستند. همه ما با افرادی روبه رو بوده ایم که در یکی از مقوله های فکری به شدت آزاد اندیش و در مقوله ای دیگر, به شدت متحجر بوده اند. در مثل در مسائل فلسفی آزاد اندیش و در مسائل فقهی, متحجر بوده اند. یا در مسائل علمی آزاد اندیش و در مسائل مدیریتی, بسته و متکبر بوده اند. حتی دیدگاه برخی در شاخه ای از علم تا شاخه دیگر آن, متفاوت بوده است. بنابراین, مقصود از آزاد اندیش بودن اشخاص, آزاد اندیش بودن در تمام ابعاد زندگی یا علم نیست, بلکه مقصود همان جهت خاص اوست.

سببها و بسترهای آزاد اندیشی و تحول

۱. مسؤولیت پذیری اجتماعی

۱ ـ ۱. زندگی اجتماعی و آثار طبیعی آن

انسان موجودی اجتماعی است. بخش زیادی از شخصیت انسان در زندگی او به شکوفایی می رسد; مانند: حلم, صبر, ایثار و مساوات, محبت, تدبیر, مسؤولیت پذیری و… در این میان یکی از ویژگیهای شخصیتی او که در زندگی اجتماعی به رشد و شکوفایی می رسد, آزاد اندیشی و تحول خواهی است. زیرا انسان مادامی که تنهاست, با عقل ضعیف یک انسان به هستی و گنجاییهای آن می نگرد, اما زمانی که با عقل جمعی پیوند می خورد و با زاویه های دید دیگران آشنا می شود و اندیشه ها و نوآوریهای آنان را می بیند بر آفرینندگی ذهنی اش افزوده می شود. تحمل انسان که یکی از لوازم آزاد اندیشی است, در اجتماع به رشد و تعالی می رسد; زیرا زندگی اجتماعی همیشه با احترام به حق و اندیشه دیگران می چرخد.

ما در زندگی اجتماعی, با ایده ها و پیشنهادها روبه رو می شویم, نیازها را می بینیم, یاد می گیریم که به دیگران احترام بگذاریم و تک روی نکنیم, واقعیتها را تجربه می کنیم و از پندارگراییها و خیال انگیزیها, دوری می گزینیم. بنابراین, عالمی که با مردم زندگی می کند, خواه ناخواه متوجه واقعیتهای زندگی است. مشکلات آنها را لمس می کند, هر روز بر صبر و تحمل اش افزوده می شود. تصور او از مکلف و تکلیف واقعی تر می شود, در تعیین عسر و حرج, خود یا افراد خاص و زاهد را معیار قرار نمی دهد. شرایط انبیا را در زندگی با مردم و تعلیم آنان بهتر درک می کند. درمی یابد که چه کارهایی شدنی و چه کارهایی نشدنی است. همه اینها وقتی که در کنار همدیگر جمع می شوند, از او عالمی واقع بین, دردآشنا, حلیم و بردبار و واقع گرا می سازند و اجازه نمی دهند تا ذهن او, حیات خلوت احتمالهای نشدنی و دور شود. چنین فقیهی وقتی فکر می کند, ذهن اش به طور خودکار, به دنبال احتمالهای شدنی می گردد. شنیدن حرفهای گوناگون برای او طبیعی است. از گوش دادن به سخنانی که تاکنون تجربه آنها را نداشته, وحشت نمی کند; زیرا زندگی اجتماعی را آموخته است.

۲ ـ ۱. رسالت حوزه ها; آزاد اندیشی و تحول خواهی

پس از شناخت جایگاه آزاد اندیشی و تحول خواهی در آفرینش انسان, نوبت آن است که به این نکته بپردازیم که آن دو در حوزه علمیه, چه جایگاهی دارند و چه پیوندی با رسالتهای آن دارند؟ آیا حوزه می تواند بدون آن دو عنصر مهم و ریشه ای و بنیادین, به رسالت خود عمل کند؟ آیا آن دو عنصر را لازم برای رشد و تکامل حوزه بدانیم, یا این که آزاد اندیشی و تحول خواهی را از امور ذاتی حوزه بدانیم و به این باور برسیم که در صورت نادیده انگاری این امر ذاتی و محوری, حوزه حقیقت خود را از دست داده و به موجود مرده و عاری از ویژگیهای حیاتی دگرگون خواهد شد؟

پاسخ این سوال را در فلسفه و حکمت پیدایش و تأسیس حوزه ها باید جست. انبیا و اولیای خدا, مادامی که فضای تبلیغی و هدایت گری و دعوت شان, کوچک و محدود است, نیازی به گسترش دامنه کار و برنامه ریزیها و تربیت نیرو به طور گسترده ندارند; اما زمانی که فوج فوج مردم به آنان بپیوندند و علاقه داشته باشند به پیام شان گوش فرا دهند, ناگزیر, باید با تربیت نیرو و برنامه ریزی, دامنه کار را بگسترانند. بنابراین طبق روال طبیعی سیره عقلا, پیامبر و ولی خدا, باید به تربیت انسانهای برجسته ای بپردازد و با این کار در واقع خود را زیاد کند, تا بتواند صدای خود را به تمام زوایای قلمرو تبلیغی خود برساند. با این تحلیل, حکمت پیدایش حوزه های علمیه, رشد و تربیت انسانهایی است که بتوانند نقش انبیا را در مراتبی نازل تر تکرار کنند و خردها را رشد دهند و استعدادها را شکوفا سازند و به تربیت نفوس بپردازند که هدف از ارسال رسل چیزی جز این نبوده است.

با این توضیح, جایگاه آزاد اندیشی و تحول خواهی در هندسه کاری علما قابل شناسایی خواهد بود. آیا عالمی که با سَکت ذهنی, به بن بست رسیده و راه رشد را بر خود بسته, چگونه می تواند نماینده رسولانی باشد که برای رشد دادن به اندیشه ها برانگیخته شده بودند. (یثیروا لهم دفائن العقول)۱۳ و چگونه می تواند با افکار خمود و باطل مواجه شود و آنها را تحمل کند و با حوصله فراوان ساعتها به شنیدن گفته های صاحبان این افکار گوش بدهد و ذهن و فکرشان را روشن سازد و شبهه های آنان را با برهان برطرف سازد. در یک کلام, مخالفان خود را تحمل نماید. در هر حال کار انبیا, رویارویی آزادانه با افکار مخالف است و این جز با آزاد اندیشی, به حقیقت نمی پیوندد.

آیه نفر; جایگاه شناسی حوزه های علمیه از منظر قرآن

آیه نفر, در فضای سوره توبه, به خوبی گویای این مطلب است. بویژه بعد از براءت عمومی از مشرکان۱۴, اجازه بررسی دادن به آنان۱۵, تصفیه حساب با اهل کتاب و پرده برداشتن از برنامه آنان برای خاموش کردن نور اسلام در جنگ فرهنگی و علمی۱۶, اراده خدا در جهانی سازی اسلام۱۷, امر به شدت و غلظت نسبت به منافقان سدّ راه و فتنه گر, برخوردهای شدید نظامی با کافران تجاوزگر, و در فرجام۱۸, امر به تشکیل مجموعه ای ازآموزه های ناب و راهگشای دین برای رساندن پیام دین به مردم۱۹, بسیار معنی دار است. به طور خلاصه می توان نتیجه گرفت که در دستورالعمل جهانی سازی اسلام, چند چیز همزمان مورد نیاز است: برچیدن آثار شرک علنی, خاضع کردن اهل کتاب در برابر حکومت اسلامی, شکست دادن دشمن خارجی, از بین بردن حرکتهای ایذایی و فتنه جویانه منافقان, و سرانجام تربیت نیروهای فکری فرهنگی ناب اندیش, تا بتوانند افراد علاقه مند به شناخت اسلام را سیراب سازند و در برابر جنگ فرهنگی اهل کتاب, به روشنگری بپردازند. و این مهم به حقیقت نمی پیوندد, مگر با خیزش کسانی از هر طایفه و گروهِ گرویده به اسلام, برای یادگیری معارف اسلامی و درک و دریافت نسیم رحمت آن, و وزاندن آن به قوم و طایفه خود, تا از شبیخون فرهنگی کافران و منافقان در جنگ خانمان برانداز فرهنگی در امان بمانند. باید در برابر جنگ فرهنگی دشمن و شبیخونهای دم به دم او, بدین سان هر گروه, ایل, طایفه, روستا, بخش, شهر و منطقه ای از خود و از درون خود خیزش داشته باشد. روشن است که انجام این سیاست راهبردی فرهنگی و بسیار حساس و سرنوشت ساز, جز با فکری بلند و سعه صدر فراوان و معلوماتی گسترده ممکن نیست. و تنها از عهده کسانی برمی آید که در دین به شناختی عمیق رسیده اند و به پایه ای که می توانند انذار دهند و امیدوار هستند که با انذارهای خود, فضا آماده شود که شاید مردم راه پرهیزگاری پیش بگیرند و فساد انگیزان از فساد انگیزی دست بردارند و مستضعفان فکری, با روشن شدن زوایای فکری شان, طعمه دشمنان قرار نگیرند. انذار, جز با صبر, حوصله, تحمل, سعه صدر و منطق قوی و فهم عمیق, به بار نمی نشیند.

(فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لـیتفـقـهوا فی الدین ولـینـذروا قومـهم اذا رجعوا الیـهم لعلـهم یحذرون)۲۰

چرا از هر گروهی از آنان, طایفه ای کوچ نمی کند, تا در دین آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود, آنها را بیم دهند؟ شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند, و خودداری کنند!

برای نمونه می توان از چگونگی رویارویی و برخورد مفضل با ابن ابی العوجاء یاد کرد که خود می گوید:

([با شنیدن این سخنان کفرآمیز ابن ابی العوجا] چنان به خشم و غضب آمدم که عنان از کفم بیرون رفت و [خطاب به او] گفتم:

ای دشمن خدا! در دین خدایت الحاد می ورزی و خداوندی را که به نیکوترین صورت و کامل ترین آفرینش پدیدت آورد و تو را تا بدین جا رسانیده, انکار می کنی؟ اگر در درون خویش نیک اندیشه کنی و حس لطیف تو در خطا نیفتد, هرآینه براهین ربوبیت و آثار صنعت صانع را در وجودت نهفته و نشانه ها و دلایل او ـ جل و علا ـ را در آفرینش ات روشن می یابی. ابن ابو العوجاء [پس از شنیدن آهنگ تند سخنان مفضّل] گفت:

ای مرد! اگر از متکلمانی با تو سخن می گوییم. در صورتی که [بر ما چیره شدی و] حق را نزد تو یافتیم, از تو پیروی خواهیم کرد. اما اگر از اینان نیستی هیچ سخن مگوی. اگر از یاران و اصحاب جعفر بن محمد هستی, بدان که او با ما این گونه سخن نمی گوید و همانند تو با ما مجادله نمی کند. او بیش از آن چه تو از ما شنیدی, از ما شنیده, اما هیچ گاه سخن را با فحش و تعدی آلوده ننموده است. او همواره در سخنان خود شکیبا, باوقار, اندیشه گر و استوار بوده و هیچ زمانی به ستوه نمی آمد و خُلق اش تنگ نمی گشت و برنمی آشفت. ابتدا نیک به سخنان ما گوش فرا می دهد, می کوشد که دلیل ما را بدرستی دریابد, ما نیز همه چیز خود را به میان می آوریم. هنگامی که می پنداریم او را محکوم کردیم, ناگاه با سخنی کوتاه و اندک, دلیل مان را می شکند. عذرمان را می برد و ما را تسلیم دلیل خود می کند, به گونه ای که هیچ پاسخی در جواب دلایلش نمی یابیم. حال اگر از یاوران اویی, تو نیز با ما چون او سخن بگو.)۲۱

آیا ممکن است که علمای دین بدون آزاد اندیشی و روح بلند و سعه صدر, با دنیایی از الحاد و شرک و تفکرهای ضد و نقیض برخورد کنند و به عنوان وارثان انبیاء با ایشان به گفت وگوهای طولانی تن دهند و با حوصله در هدایت و اتمام حجت الهی بکوشند؟

هدف از بازگشت

هدف از بازگشت فقها به سوی مردم چیست؟ آیا همه دست از کار و تلاش علمی بکشند و به سوی مردم برگردند؟ اگر این اتفاق بیفتد, چه کسی تنور علم و فقاهت را گرم نگاه دارد؟ چه کسی درس بدهد و چه کسی به مدیریت و نظام آن بپردازد؟ چه کسی کتاب بنویسد و چه کسی به پژوهشهای علمی بپردازد؟ چرا خدای متعال این موارد را استثنا نکرد؟ آیا به خاطر تکیه بر عقل مخاطبان بیان نکرد. زیرا می دانست که خود مخاطبان متوجه این مطلب خواهند شد؟ یا این که در استثنا نکردن بر آن بود تا به ما بفهماند که حتی فقیهی که کتاب می نویسد و پژوهش گری که پژوهش می کند و مدرسی که درس می دهد و مدیری که برنامه می ریزد, همه و همه, باید پیوند نزدیکی با جامعه خود داشته باشند! بازگشت به سوی مردم, برای هر کسی به حسب کار اوست. یک محقق نیز باید به سوی مردم بازگشت کند, یعنی در میان مردم زندگی کند, خود را اسیر انزوا و حجره نسازد, باید در متن جامعه باشد و از وضع جامعه باخبر. دغدغه مردم و دینداری آنان, آرام و قرار را از او بگیرد. البته لازم نیست که درس و بحث و نوشتن و گفتن را به کناری نهد. همین مقدار که در عرصه جامعه باشد و برای جامعه خود کار کند, کافی است. اگر پژوهش می کند در راستای گره گشایی از دردهای مردم خود باشد. اگر کتاب می نویسد, به شبهه های شبهه افکنان ادوار گذشته نپردازد. بلکه چون در جامعه زندگی می کند و خود را مسؤول دینداری مردم خود می داند, خواه ناخواه درگیر پرسشهایی از جامعه خود می شود و به فکر پاسخ می افتد. چنین کسی, آن چه از دانش اندوخته جهت پیدا می کند. آیا یک نویسنده و پژوهش گر با این کار, به سوی جامعه خود باز نگشته است؟

استاد مطهری, بعد از بیست سال تحصیل در قم, وقتی به تهران می رود, خود را دست خالی می یابد و می گوید:

(وقتی به تهران آمدم فهمیدم که آن چه در حوزه علمیه خواندم, به درد امروز مردم نمی خورد و آن چه مردم نیاز دارند, من نخوانده و آماده ندارم. )۲۲

نمونه هایی از حرکت انحرافی انزوا, در حوزه ها

۱. در جلسه اخلاق یکی از بزرگان شرکت می کردم, ایشان در بیان افتخارات دوران طلبگی خود می گفت:

(من و دوست هم حجره ام, باهم عهد و پیمان بسته بودیم که از غیر درس و بحث سخن نگوییم. یکی از روزها که دوستم برای خرید نان سنگک بیرون رفته بود, با صحنه مشاجره و دعوایی روبه رو شده بود. وقتی که به حجره آمد, شروع کرد به تعریف از آن چه دیده بود که من وسط حرفش دویدم و گفتم: تو از عهد و پیمان مان تخلف کردی, به همین خاطر من, تو را تنها می گذارم و به حجره دیگری می روم!)

۲. یا در شرح حال بزرگی و ذکر فضائل او می گفتند:

(او کسی بود که وقتی در فیضیه حجره داشت, شب و روز درس می خواند و هیچ نوع ارتباطی با دنیای خارج نداشت. حتی وقتی نیاز به قضای حاجت داشت, از در حجره نگاه می کرد, اگر در حیاط مدرسه کسی بود که ممکن بود او را به صحبت بگیرد, به حجره برمی گشت و درس می خواند تا حیاط خلوت شود!)

۳. یا درباره بزرگی می گفتند:

(او کسی است که ده سال تمام از کوچه محل زندگی خود, پا را بیرون نگذاشت, پیوسته تحقیق کرد و نوشت.)

شگفتا از این که ما, به سرپیچی از سیره قطعی تمام انبیا و ائمه(ع) افتخار می کنیم! و به خاطر رویگردانی از جامعه ای که خدا امر به بازگشت به آن داده است, تمجید می شویم! و به فقهی که برنامه زندگی است, اما به دور از زندگی نوشته می شود, فخر می فروشیم. آیا فقهی که در کنج خانه یا حجره نوشته شود و نویسنده آن در جریان امور زندگی روزمره مردم, در ابعاد مختلف فردی, خانوادگی و اجتماعی و سیاسی نباشد, چگونه می تواند گره گشای دردهای مردم باشد و به شکوفایی برسد! فقه کنج حجره, به درد حجره می خورد و تنها گره از مشکلات حجره نشینان منزوی می گشاید. چنین فقیهی, ترس از رویارویی را در دل خود دارد و از هر اندیشه نویی می هراسد. قدرت مندترین حربه این فقیه, تکفیر و تفسیق است; زیرا بدون زحمت اندیشیدن و روبه رو شدن, رقیب را از میدان به در کرده, خانه نشین می کند!

مصلحان بزرگ, از جمله امام خمینی با این گروه, روبه رو بوده اند. امام برخوردهای غیرمنطقی اینان را با خود, این چنین ترسیم می کند:

(در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است, بلافاصله جواب می شنیدی که شاه شیعه است! عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است, هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید, حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. )۲۳

سخن ما این است که توجه به رسالت حوزه ها در بازگشت به مردم و خدمت به آنان, تمام پرده های سیاه تحجر را دریده و گره از افکار بسته و محدود گشوده و به روشنایی آزاد اندیشی خواهد رساند. زیرا وقتی که فقیه دغدغه جامعه خود را دارد, مدام در حال تغییر و تحول است. او درصدد اثبات خود, یا استاد, یا پیشینیان علم نیست. او به دنبال راه چاره هاست. او در گرماگرم زندگی, ضعف اندیشه های پیشینیان را درمی یابد. ناکارآمدی راه حل ها و فتواهایی را که روزگاری مشکل گشا بودند, درمی یابد و به همین خاطر در قید و بند آنها نیست, بلکه به دنبال تکمیل آنهاست.

فیلسوف, متکلم و مفسری که با دشواریهای جامعه آشناست و خود را در برابر اعتقادات و باورهای مردم مسؤول می داند و برای بهبود و اصلاح آنها می اندیشد, بر آرای پیشینیان و شبهه های آنان پافشاری نمی کند, بلکه از انحرافهایی که جامعه خود او را تهدید می کند, دغدغه دارد. به همین خاطر نیز به دنبال راه چاره ها می گردد و به آزادی اندیشه و تحول می رسد. این تحول, محدودیتی ندارد. محدوده آن, پای بندی به اصول ثابت اسلام از یک سو و نیازهای واقعی جامعه خود از سوی دیگر است. این دو در دو سوی ذهن او, او را از افتادن در گرداب روشنفکرمآبی از یک سو و فرورفتن در گرداب مقدس مآبی از سوی دیگر, حفظ می کنند.

امام به اینان و به همه کسانی که ممکن است در گرداب بی مسؤولیتی بیفتند, هشدار می دهد:

(حق ندارند [تخطئه] کنند که بگویند نه ما تکلیف مان این است که بنشینیم و درس بخوانیم. نه, همه مسلمانها تکلیف شان این است که هم عمل بکنند هم علم پیدا بکنند; هم عمل داشته باشند هم معارضه با ظلم و با اجحاف به اندازه قدرت شان بکنند. و اگر این تکلیف را همه مردم عمل می کردند, امکان نداشت که یک دولتی بتواند در بین ملت خودش تعدی بکند, یا یک دولت دیگری بتواند به دولت دیگر تعدی بکند.)۲۴

در حالی که رسول خدا(ص) فرمود:

(الحسین بن محمد عن معلی بن محمد عن محمد بن جمهور العمی یرفعه قال قال رسول اللّه(ص) اذا ظهرت البدع فی أمتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنه اللّه)۲۵

رسول خدا(ص) فرمود: زمانی که بدعتها در میان امتم آشکار شوند, باید عالم علم خود را آشکار کند, و هر که نکند بر او باد لعنت خدا.

آیت اللّه طالقانی, از مسؤولیت ناشناسی حوزه های دوره خود و از درسها و بحثهای ناکارآمد و وقت گذرانیهایی که دردی را دوا نمی کردند و برای سعادت و خوشبختی مردمان کارایی نداشتند, این سان دردمندانه سخن می گوید:

(آن دوره ای که در قم سرگرم تحصیل بودم, روزهایی بود که مردم این کشور, سخت دچار فشار استبداد بودند. مردم از وحشت از یکدیگر می رمیدند. جان و مال و ناموس مردم, تا عمامه اهل علم و روسری زنان, مورد غارت و حمله مأمورین استبداد بود. این وضع, چنان بر روح و اعصابم فشار می آورد که اثر آن, دردها و بیماریهایی است که تا پایان عمر باقی خواهد بود. در آن روزها, با خود می اندیشیدم که این بحثهای دقیق در فروع و احکام, مگر برای عمل و سعادت فرد و اجتماع نیست؟ مردمی که یک فرد و یا یک دسته, بی پروا, این گونه بر او حکومت و ستم نمایند, آیا روی صلاح و سعادت خواهند دید؟

آیا نباید بیش تر نیروی فکر و عمل را برای ایجاد محیط مساعد و جلوگیری از اراده های خودخواهانه متوجه نمود؟

از سوی دیگر می دیدم مردمی در لباس دین, مرد خودخواهی را با خواندن آیات و احادیث بر گردن مردم سوار می کنند و برایش رکاب می گیرند, دسته ای دیگر با سکوت و احتیاط کاری, کار را امضا می نمایند, تا آن گاه که بر خر مراد مستقر شدن و افسار (زمام) را به دست گرفت و رکاب کشید, همه چیز مردم را زیرپای خود پایمال کرد, به دعا و توسل می پردازند و از خداوند, فرج امام زمان(ع) را می طلبند. )

این روش و تضاد جمعی از پیشوایان دینی, این محیط تاریک, این تأثرات روحی, قهراً به مطالعه و دقت بیش تر در آیات قرآن حکیم و کتاب شریف نهج البلاغه و تاریخ و سیره پیغمبر اکرم و ائمه هدی, علیهم السلام, وادارم کرد. برخورد با بعضی از اساتید و علمای بزرگ دستگیرم شد, کم کم خود را در محیط روشنی دیدم و به ریشه های دین آشنا شدم و قلبم مطمئن گردید و هدف و مقصد را از نظر وظیفه اجتماعی, تشخیص دادم و تا توانستم, به توفیق خداوند, از دیگران هم دستگیری نمودم.)۲۶

حضرت امام و واکنش نسبت به جریانهای ضد دینی

سالهای پیش در برنامه فرزانگان, از آیت اللّه سیدعزالدین زنجانی شنیدم که می گفت:

(در دوران طلبگی ما, یکی از دگراندیشان آن عصر, با نوشتن کتاب خود, همه تاریخ اسلام را به تمسخر گرفته بود. ما عده ای از طلاب جوان, وقتی این کتاب به دست مان رسید و خواندیم, با ناراحتی و حالت بسیار عصبانی, خدمت یکی از علمای بزرگ رفتیم. وسط درس بود. بیرون از جلسه منتظر ماندیم. وقتی که ایشان بیرون آمد, مانند کوره داغ شده از خشم و احساس, حکایت کتاب آن دگراندیش را خدمت ایشان عرض کردیم. برخلاف انتظار ما, ایشان خیلی خونسرد به ما گفت: اینها چه ربطی به شما دارد؟ شما بروید و درس تان را بخوانید!

وقتی ما این جواب را شنیدیم, یخ کردیم. باورمان نمی شد عالم بزرگی چون ایشان, چنین حرفی بزند. از همان جا به سمت حجره ای که حضرت امام درس می داد, رفتیم. وقتی درس تمام شد, خدمت ایشان رسیدیم و ایشان را در جریان کتاب موردنظر قرار دادیم. امام که برافروخته شده بود, از جا بلند شد و درس اش را تعطیل کرد. و این تعطیلی چهل روز طول کشید. و در این چهل روز, آن کتاب انحرافی را به نقد کشید و پس از آن درس اش را شروع کرد. )

امام روی جریانهای انحرافی و شبیخون فرهنگی دشمن بسیار حساس بود و دغدغه داشت و علیه انحرافها, شجاعانه موضع می گرفت و افزون بر نقد انحراف و هشدار به مردم نسبت به آن, به علما نهیب می زد که باید موضع بگیرند و این انحرافها را برنتابند و سکوت را بشکنند از جمله درباره جشن فرهنگ شیراز می گوید:

(شما نمی دانید که اخیراً چه فحشایی در ایرا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.