پاورپوینت کامل نقد و بررسی موضع علما در برابر تبعید و شهادت مدرس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقد و بررسی موضع علما در برابر تبعید و شهادت مدرس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد و بررسی موضع علما در برابر تبعید و شهادت مدرس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد و بررسی موضع علما در برابر تبعید و شهادت مدرس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
شهید سیدحسن طباطبایی، مشهور به مدرس، از فقهای برجسته و بنام در سده اخیر بود و در حوزه های علمی و نزد علمای بزرگ، جایگاه ویژه ای از نظر علمی و عملی داشت.
شهرت و اعتبار مدرس، از آن روی بود که:
الف. شاگرد گروهی از ناموران علمی بود. در حوزه اصفهان از محضر حضرات آقایان: شیخ مرتضی ریزی، درچه ای، خاتون آبادی و جهان گیر خان قشقایی و در حوزه نجف از محضر آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، میرزای شیرازی بهره گرفته و پایه های علمی خود را پیموده بود.
با عالمان و بزرگانی چون: سیدابوالحسن اصفهانی، سیدعلی کازرونی، شیخ عبدالکریم حائری، سیدمحمدتقی خوانساری، سیدمحمّد صادق طباطبایی، شیخ ابوالقاسم ملایری، هبهالدین شهرستانی، سیدمصطفی کاشانی و سیدابوالقاسم کاشانی، معاشر، همدرس و هم بحث بود.۱
هوش و ذکاوت او، میرزای شیرازی بزرگ را به شگفتی وامی دارد و درباره او می گوید:
»مدرس در مدتی بسیار کوتاه، از همه همدرسیهایش پیشی گرفته است.«۲
او، با تلاش و پی گیری، بر دامنه دانش فقهی و اصولی خود افزود و به مراحل عالی اجتهاد دست یافت.
ب. مدرس، تنها مردِ میدان فقاهت نبود که فقاهت را با دیگر آگاهی ها، از جمله درایت و بینش سیاسی قرین ساخته بود.
او یکی از بلندپایه ترین پشتیبانان مشروطیت در ایران، در میان عالمان و فقهای آن روزگار، در دو بُعد علمی و عملی است، به گونه ای که از زمان ورود رسمی به صحنه سیاست، دستی بالا در تحولات سیاسی داشته است.
او، در حوزه های: سیاست، فرهنگ، اقتصاد و… دیدگاه ها و اندیشه های قوی را ارائه کرد که از سوی فقهای متعهد و حاضر در صحنه های سیاسی و اجتماعی، پس از او، پی گیری و مایه برکات فراوانی شد.
ویژگیهای یادشده، سبب شد که مدرس از سوی آیات عظام: آخوند خراسانی و مازندرانی به عنوان یکی از فقهای طراز اوّل به مجلس شورای ملّی معرفی شود.۳
شهید مدرس، در برهه و روزگاری گام در صحنه سیاست نهاد که روحانیت رویکردی انزواگرایانه نسبت به سیاست داشت و دو قدرت روس و انگلیس بر ایران سیطره داشتند و بسیاری از نخبگان کشور، به این دو قدرت وابسته و یا دست کم، گرایش داشتند.
او با ارائه تز »دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست« و نیز، سیاست موازنه منفی )نفی وابستگی به شرق و غرب( افق جدیدی را در چشم انداز نخبگان سیاسی ایران گشود.
مدرس، با آن که از حامیان مشروطیت بود، امّا اعدام شیخ فضل اللّه نوری را ننگ مشروطیت شمرد و آن را بی ارتباط با تفرقه عالمان و سهل انگاری آنان نمی دانست. در روزهای نخست ورود به تهران در جلسه ای گفته بود:
»وقتی اهل علم، از کارها کناره گیرند، میدان به دست اراذل و اوباش می افتد. اگر اهل علمِ تهران کوتاهی نکرده بودند، کار به این جا ]شهادت شیخ فضل اللّه[ نمی کشید.«۴
نقل شده که: مدرس، از واقعه شهادت شیخ، بسیار متأسف بوده است. از این روی، در جلسه ای دیگر، هنگامی که علمای تهران به دیدار ایشان می روند و سخن از شهادت شیخ به میان می آید، مدرس، آنان را مورد خطاب قرار می دهد و با اعتراض می پرسد:
»شما چگونه در تهران بودید و سکوت کردید و گذاشتید که عوام النّاس، مجتهدی کم نظیر و واقع بین را با آن کیفیت، اعدام کنند و سخن حقّ او را نشوند.«
و وقتی شماری از عالمان حاضر در آن جلسه، عذر آورده و می گویند: از ما کاری ساخته نبود، مدرس می گوید:
«چرا، ساخته بود. باید عدّه ای از علمای تهران را جمع می کردید و به خانه شیخ می رفتید و از انجام این کار ممانعت می کردید.»
تنهایی مدرس در ستیز با رضاخان
پس از انحراف مشروطیت و شهادت شیخ فضل اللّه نوری، بیش تر عالمان، از صحنه سیاست کناره گیری کردند و انزوا گزیدند. و حتی شماری از آنان در برابر رضاخان و حادثه تغییر سلطنت، نظاره گر بودند و گروه اندکی که هنوز در میدان سیاست باقی مانده بودند، بر یک نظر نبودند و بر یک نسق حرکت نمی کردند. برای بسیاری از آنان، شناخت رضاخان و پیامدهای شوم و اسفباری که سلطه و سلطنت او می توانست به بار آورد، آسان نبود. کم تر کسی می توانست از پس آن همه تظاهر به دین داری و ادعای وطن دوستی و ایجاد امنیت و کوتاه کردن دست اجانب و… که همچون نقابی صورت کریه رضاخان را پوشانده بود، چهره واقعی او را بازشناسد.
در این میان، تنها مدرس و شمار اندکی از عالمان دینی را می یابیم که به هویت سردارسپه، پی برده و دریافته بودند که او چه جرثومه خطرناکی است و چه مأموریتی بر عهده دارد. فرستاده مدرس به فرنگ، برای توجیه احمد شاه، تلقی وی را از اهداف آینده سردار سپه به شرح بازگو کرده که در بخشی از این گزارش آمده است:
»گذشته از نکات سیاسی، عقیده آقای مدرس، رژیم نوی که نقشه آن را برای ایران بینوا، طرح کرده اند، نوعی از تجدد به ماداده می شود که تمدّن مغربی را با رسواترین قیافه تقدیم نسلهای آینده خواهند نمود. آقای مدرس می گویند: قریباً، چوپانهای قراعینی و کنگاور با فکل سفید و کروات خودنمایی می کنند; امّا در زیباترین شهرهای ایران، هرگز آب لوله و آب تمیز برای نوشیدن مردم پیدا نخواهد شد. ممکن است کارخانه های نوشابه سازی، روز افزون گردد; امّا کوره آهن گدازی و کاغذسازی پا نخواهد گرفت. درهای مساجد و تکایا، به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد; امّا سیل ها از رمانها و افسانه های خارجی، که در واقع، جز حسین کرد فرنگی و رموز حمزه فرنگی چیزی نیستند، به وسیله پرده سینما، به این کشور جاری خواهد گشت…. «۵
متأسفانه، نه تنها همگان چنین درک و شناختی از رضاخان و آینده کشور نداشتند، که شماری از عالمان برجسته او را می ستودند و از او حمایت می کردند; چرا که آن زمان، سردار سپه چهره ای موجّه از خود نشان می داد. او، امنیت داخلی را به هر قیمت در اهداف خود جای داده بود و توفیقاتی نیز کسب کرد و به آداب و شعائر دینی نیز، علاقه نشان می داد.
در نخستین اعلامیه او، پس ازکودتای ۱۲۹۹ آمده است:
»تمام مغازه های شراب فروشی و عرق فروشی، تأتر و سینما، فتوگرافها و کلوپهای قمار، باید بسته شود و هرکه مست دیده شود، به محکمه نظامی جذب خواهد شد.«۶
و یا از عزاداریهای عوام فریبانه او در مراسم عاشورا، این چنین گزارش شده است:
»در محرم سال ۱۳۴۱ق. روضه خوانی مفصلی در قزاقخانه برپا شد و سردار سپه و افسران قشون، به عنوان صاحب مجلس، از واردین پذیرایی می کردند. و در یک اقدام بی سابقه، احمد شاه هم، در عزاداری قزاقخانه شرکت کرد. در روز عاشورا نیز، دسته قزاقها، در حالی که رضاخان و همه افسران در میان شان بودند، در بازار به راه افتادند و با سایر دسته های عزادار همراه شدند. این نمایش و تظاهر، برای توده مردم، بسیار جالب توجه بود، به گونه ای که به سردار سپه، دعا می کردند و در شام غریبان، در حالی که سردار سپه در جلوی آنها بود، با بازوبندهای مشکی و سر برهنه، هر یک شمعی به دست گرفته و با خواندن نوحه، در مراسم سوگواری شرکت کردند.«۷
این گونه نمایشها، شمار زیادی از مردم و روحانیون را فریفت.۸ امّا مدرس که آن روی چهره رضاخان را می شناخت، در پشت این ظاهر فریبنده کارهای خلاف، وابستگیها، کار برای قدرتهای بزرگ، و عبور از حد و مرزها را می دید، به مخالفت برخاست، حرکتی که خوشایند خیلی ها نبود; زیرا که آنان می پنداشتند رضاخان، صادقه بر سر و سینه می زند و با عزاداران همراهی می کند و به هیچ روی به ذهن خود راه نمی دادند که او فریبکارانه گام در این راه گذارده است و در ورای این ظاهر، هدف دیگری را دنبال می کند. در هر حال، برنتابیدن حرکت بیدار گرانه مدرس، تقویت جایگاه سردار سپه را به دنبال داشت. روحانیونی که ناآگاهانه گام در این مسیر گذاشتند و فریب تظاهر به دینداری رضاخان را خوردند، خواسته و یا ناخواسته، سبب شدند فریاد مدرس در آن ظلمات به جایی نرسد. از سوی دیگر، در میان آن دسته انگشت شمار که کم و بیش از اهدافِ پشت پرده رضاخان آگاه بودند و باطن او را می شناختند، کسانی بودند که آن چه را می دانستند، آشکارا بگویند و در برابر کارهای ناشایست او به مخالفت برخیزند. در چنین موقعیتی، مدرس هم ماهیت ضدّ مردمی و ضدّ اسلامی او را که می شناخت، آشکار ساخت و هم به رویارویی برخاست. تنها بودن را بهانه سکوت و بی تفاوتی قرار نداد. در بسیاری از رویدادهای کشور، تنها فریاد دشمن شکن مدرس بود که پرده خفقان را می درید و دست هیأت حاکمه را رو می کرد. مدرس، بحق، افتخار روحانیت شیعه، بویژه در قرن حاضر است و نمونه ای برجسته از مقاومتِ عالمان مکتب اهل بیت، در برابر ستم و دگرگونی هویت اسلامی.
زوایای درس آموز رویارویی مدرس با رضاخان
۱. جمهوری خواهی: تظاهر به اسلام از سوی رضاخان و کارگزاران سرسپرده اش، طرحی بود که از سوی انگلیس، با هدف فریب افکار عمومی و رویارویی با اسلام ناب، به کار بسته می شد. هدف اصلی، تغییر سلطنت قاجار بود و گسترش حاکمیت انگلیس، در شکل نوین، خوشایند و مورد پسند مردمان روزگار جدید! انگلیس، در ایران همان طرحی را که در ترکیه پیاده کرده بود، پی گیری می کرد. تبلیغ از نظام جمهوری در سال ۱۳۰۲ش. به وسیله رضاخان آغاز شد. مقدمات کار فراهم گردید. موافقان جمهوری، با گوناگون ترفندها، تهدید، تقلّب و… به مجلس راه یافته بودند. روزنامه های وابسته، به طور گسترده از جمهوری و مزایای آنان می نوشتند و فضاسازی می کردند. فراکسیون تجدّد، سوسیالیتها و کمونیستها، با هم ائتلاف کرده بودند، تا از ریاست جمهوری رضاخان پشتیبانی کنند. ارتش نیز، حمایت خود را از نظام جمهوری، به رهبری رضاخان، اعلام کرد.
با مخالفان جمهوری، بسیار شدید برخورد می شد. دیدگاه های روشن گر روشن اندیشان و روزنامه های حق گرا، با تیغ سانسور روبه رو می شدند.
همه زمینه ها و شرایط، برای ریاست جمهوری رضاخان فراهم بود. در چنین برهه و زمانه ای، شهید سیدحسن مدرس، حرکت بیدارگرانه و مبارزه همه سویه خود را برای خنثی کردن این طرح انگلیسی آغاز کرد. در نخستین گام، با اعتبارنامه نمایندگان رضاخانی به مخالفت برخاست. به علمای بزرگ در شهرهای گوناگون، بویژه قم نامه نوشت و از آنان خواست در برابر این توطئه بایستند و آن را خنثی سازند.
مخالفت مدرس با نظام جمهوری، به رهبری رضاخان، به معنای موافقت با سلطنت قاجاریه نبود، بلکه مبارزه ای اساسی با حاکمیت رضاخانِ وابسته بود; زیرا برای او به خوبی روشن بود که هدف از تغییر نظام، برقراری جمهوری، به معنای واقعی آن نیست، بلکه هدف گسترش سلطه انگلیس است.
حمایت مدرس از رژیم قاجار و احمدشاه، در این راستا قابل تفسیر و تحلیل است. مدرس، بر این نظر بود که هدف، دگرگونی هویت ملی است. در این طرح، همه ارکانِ جامعه و نظام، دستخوش دگرگونی قرار می گیرد، دگرگونی ای به سود و برابر منافع انگلیس. کاری که با وجود رژیم قاجار، امکان پذیر نبود.
مدرس در پیام خود به احمدشاه، علت حمایت خود را از او چنین بیان داشته است:
»غرض آن است که هرگاه مقصود دیگران )از تغییر رژیم در ایران( تنها عبارت از این بود که اعلیحضرت را از سلطنت برکنار سازند و دیگری را بر تخت نشانند، من که مدرس هستم، صریحاً می گویم که به مبارزه نمی پرداختم. امّا بر من ثابت شده است که مقصود دیگران در حال حاضر، تغییر رژیم حقیقی است، با تمام معنای آن، و تغییر رژیم در تمامِ شعب اجتماعی و سیاسی; یعنی تغییر تمام آن چیزیهایی که… باعث انتظام رشته های حیات ملّی ما بوده و همان چیزها بود که ایرانی را از سخت ترین مخاطرات خلاصی بخشیده است.«۹
۲. استیضاح رضاخان: پس از شکست جمهوری، رضاخان در پی انتقام از مدرس و یاران او برآمد. عشقی، شاعر جوان ضدّ جمهوری، در خانه اش (۸تیرماه ۱۳۰۳ش. ( ترور شد. پس از کشته شدن کنسول آمریکا در جریان سقاخانه شیخ هادی، رضاخان که در پی چنین موقعیتی بود، حکومت نظامی در شهر اعلام کرد و گروهی از مخالفان، از جمله مدیران جراید حامی مدرس را به بند کشید. جراید وابسته، کشته شدن کنسول آمریکا را به مدرس و هواداران او نسبت دادند. به این بهانه نیز، بسیاری از کسانی که در تشییع جنازه عشقی شرکت کرده بودند، بازداشت شدند. گروهی را تبعید کردند و گروهی را به دست شکنجه گران سپردند. در چنین جوّ و فضایی بود که مدرس تصمیم به استیضاح رضاخان گرفت.
مدرس، در مرداد ۱۳۰۳ ش. برابر با ۲۶ ذی حجه ۱۳۴۲، به اتفاق چند تن از نمایندگان، استیضاح رضاخان را به عنوان رئیس الوزراء مطرح کردند.
موارد استیضاح عبارت بودند از:
۱. سوء سیاست، نسبت به داخل و خارج کشور.
۲. قیام و اقدام بر ضدّ قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملی.
۳. تحویل ندادن اموال مقصرین و غیره به خزانه دولت.۱۰
رضاخان، که می دانست تاب مقاومت در برابر استیضاح مدرس را ندارد، در روز استیضاح، عده ای از عناصر وابسته و نظامیان را به تظاهرات علیه مدرس واداشت و خود با خشونت تمام، با مدرس درگیر شد و حتی نقل شده است: با عصبانیت تمام، یقه مدرس را گرفت و گفت: سید تو از جان من چه می خواهی؟
مدرس نیز، با شهامت و صراحت خاص خود، پاسخ داد می خواهم که تو نباشی.
سرانجام بر اثر جو خفقان و ترور خارج از مجلس و وجود فراماسونهای وابسته به انگلیس، در لباس نمایندگی مجلس، استیضاح عملی نشد; ولی موقعیت رضاخان، به شدت در معرض خطر قرار گرفت.
۳. تغییر سلطنت: پس از جریان جمهوری خواهی و استیضاح، برای مدرس مسلّم شد که رضاخان، همچنان در پی تغییر نظام در جهت حفظ منافع استعمار است. ونیز به این نتیجه رسید که از راه مجلس، به دلیل وابستگی نمایندگان، نمی توان به ادامه مبارزه امیدوار بود; از این روی مبارزه علیه استعمار و عامل او، رضاخان را، از راه بسیج مردم و روحانیت و بازگرداندن احمدشاه و گفت وگو با سران عشایر و افسران مؤمن و بسیج آنان پی گیری کرد که به نتیجه نرسید.
در مجلس پنجم، طرح پیشنهادی عده ای از نمایندگان، دایر بر انقراض قاجاریه مطرح شد که مدرس به شدّت با آن مخالفت کرد و آن را خلاف قانون اساسی خواند و چون همراهی و همکاری مجلسیان را برای جلوگیری از این طرح نداشت، از جای خود برخاست و از مجلس خارج شد. و در حال خروج گفت:
»اگر صدهزار رأی هم بدهید، خلاف قانون اساسی است.«۱۱
اثبات غیرقانونی بودن مصوبه مجلس، مبنی بر انقراض سلسله قاجاریه، از سوی مدرس، باعث وحشت رضاخان در طول سلطنت اش بود. و شاید، به همین دلیل بود که پس از رسیدن به سلطنت، در صدد بود که احمدشاه را به هر قیمتی شده وادار به استعفاء کند و برای این کار ذکاءالملک فروغی را با پیشنهاد یک میلیون لیره به اروپا فرستاد، ولی احمدشاه راضی نشد.
۴. مخالفت مدرس با انتخابات فرمایشی: در زمان برگذاری انتخابات دوره ششم مجلس شورای ملّی، رضاخان به سلطنت رسیده بود و با هماهنگی با سران لشگر و نظامیان، بر آن بود از همه نقاط کشور، تنها کسانی به مجلس راه یابند که به طور کامل به او وابستگی داشته و هوادار او باشند. نظامیان، در همه حوزه های انتخابی، در سرتاسر کشور، دخالت کردند و نامزدهایی را از صندوق به در آوردند که مورد پسند رضاخان بود. تنها مردم و آگاهان تهران که از ستم رضاخان و نقشه ها و برنامه های پشت پرده آگاهی بیش تری داشتند، تلاش کردند مدرس و یاران او را به مجلس بفرستند. مردم و طرفداران مدرس، از صندوقها، شبانه روز، محافظت کردند و به همین جهت، تلاشهای ایادی رضاخان، بی اثر شد و مردم موفق شدند که مدرس، ملک الشعرای بهار و شماری دیگر از افراد مورد اعتماد را برای دوره ششم برگزینند و به مجلس بفرستند.
دوره ششم، در روز نوزدهم تیرماه ۱۳۰۵ش. تشکیل شد. مدرس ریاست سِنّی مجلس را به عهده گرفت. او پس از شروع کار مجلس، زبان اعتراض گشود و پرده از دخالت رضاخان و ایادی اش در انتخابات برداشت و با اعتبارنامه وکلای سفارشی و اشخاصی که با ترفندها و دخالتهای رضاخان و نظامیان به مجلس راه یافته بودند، به مخالفت برخاست و گفت:
»در این انتخابات، هم حکومت، نظامی بوده و هم انتخاب کننده نظامی بوده است.«
رضاخان و ایادی او وقتی فهمیدند که فریاد حق طلبی مدرس خاموش شدنی نیست، تصمیم گرفتند که فریاد آن بزرگ مرد را با ترور در حلقومش خاموش کنند.
در هفتم آبان ۱۳۰۵ش. زمانی که مدرس برای تدریس، به مدرسه سپهسالار می رفت، چند نفر با اسلحه به او حمله کردند.۱۲ مدرس، از این ترور جان سالم به در برد. با انتشار ترور مدرس، مردم و علما به عیادت او رفتند و بسیاری نیز، از علما و گروه های گوناگون جامعه، در نامه ها و پیامها، ترور را ناجوانمردانه و ضدانسانی خواندند و محکوم کردند.۱۳
دو روز تمام، در مجلس از ترور مدرس و تعقیب عاملان آن، سخن به میان بود. ولی چون این ترور از سوی خود رضاخان، ترتیب داده شده بود، هیچ اقدامی انجام نگرفت. مدرس که همه کارهای رضاخان را برنامه ریزی شده از سوی انگلیسیها می دانست، گفت:
»من با سیاست انگلیس، که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود در ایران قرار داده، مخالفم. من با سیاستهایی که آزادی و استقلال ایران و جهان اسلام را تهدید می کند، مبارزه می کنم. راه و هدف خود را می شناسم.«۱۴
البته تلاشهای مدرس در ستیز با استبداد و استعمار، محدود به آن چه یاد شد، نمی شود. همگامی او با قیامِ علما و طلایه داران بیداری و ضداستعماری و استبدادی اصفهان، بویژه حاج آقا نورالله، میرزاکوچک خان و خیابانی بخشی دیگر از تلاشهای آن بزرگوار در این راستاست. که باید در جای خود به آن پرداخته شود.
مدرس، با این که تنها بود و شماری از یاران اش پراکنده و شماری، به رضاخان پیوسته بودند، و مستوفی الممالک هم استعفا داده بود، ولی هیچ گاه از مبارزه دست برنداشت. شیوه او مبارزه از درون حاکمیت و از داخل مجلس بود. به همین دلیل در انتخابات مجلس هفتم نیز، شرکت جست، امّا در این دوره به دستور دولت انگلیس آرای او خوانده نشد.۱۵
تبعید و شهادت مدرس
رضاخان که با تهدید و ترور و دسیسه های گوناگون، نتوانست مدرس را با خود همراه و یا نابود کند، از راهیابی او به مجلس جلوگیری کرد.
با این حال، مدرس، همچنان توفنده، در عرصه ماند و از تلاشهای سیاسی و بیدارگرانه، دست برنداشت.
واگذاری تولیت مدرسه سپهسالار از سوی رضاخان نیز، نتوانست از شدت مخالفتهای او بکاهد.۱۶
گفته شده است: پس از جلوگیری از راهیابی مدرس به مجلس، تیمورتاش از سوی رضاخان به او پیشنهاد کرد: تولیت آستان قدس رضوی را بپذیرد، ولی مدرس نپذیرفت. مدرس، علت نپذیرفتن تولیت آستان قدس رضوی را چنین بازگو کرد:
»هدف رضاخان از این کار دور نگه داشتن او از تهران و نیز مفتضح ساختن او در نزد دیگران است. رضاخان می خواهد به دیگران بگوید: مدرس، که اعتنا به دنیا نداشت، تولیت آستان قدس رضوی را پذیرفت.«۱۷
در همین ایام، سرلشگر خدایارخان از سوی رضاخان به مدرس پیغام داد که:
»خوب است شما به درس و بحث خود بپردازید و از دخالت درامور سیاسی خودداری کنید.«
او همچنین، خواست شاه مبنی بر روابط حسنه با مدرس و اجرای نظریاتش را اعلان داشت و در ضمن مبلغ یکصدهزار تومان از سوی شاه به مدرس داد که به هر مصرفی که صلاح می داند، برساند.
مدرس در پاسخ به وظیفه شرعی خود در دخالت در امور مسلمین و جدایی ناپذیری دین از سیاست در اسلام تأکید ورزید و در آخر اظهار داشت:
»این پولها را بازگردان وگرنه تمامی آن به مصرف نابودی رضاخان خواهد رسید.«۱۸
از آن پس، رضاخان در پی بهانه ای بود که مدرس را دستگیر و تبعید کند. این بهانه، با توجه به صراحت لهجه مدرس کار دشواری نبود; چرا که او، محلّ درس و بحث را نیز، به مرکز تبلیغ علیه کارهای غیرقانونی رضاخان بدل کرده بود. مدرس در تشریح باب »مزدحم«، مبنی بر این که اگر کسی به هنگام ازدحام کسی کشته شود، خونش هدر رفته و حاکم شرع باید دیه او را بپردازد، به حادثه فروردین ۱۳۰۳ اشاره کرد و گفت: در آن حادثه، اگر سردار سپه کشته می شد، خونش هدر رفته بود. مأمورین سخن مدرس را این گونه گزارش دادند: اگر شاه در اجتماعات کشته شود، خونش هدر و کسی مسؤول نیست.۱۹
شهربانی مدعی است که مدرس می خواست مملکت را برهم بزند.۲۰ خواجه نوری نوشته است:
»مدرس از مسجدی در خیابان چراغ گاز، که متولی آن بود، برای آموزش گروهی مسلح، با هدف کشتن شاه در مراسم دوره جدید مجلس (۱۳۰۷) استفاده می کرده است.«۲۱
ولی این سخنان، با رویه مدرس و پای بندی وی به آموزه های وَحیانی، نمی تواند سازگار باشد. نمونه ای از این پای بندی را در موضع گیری او در برابر کسانی که خواهان ترور رضاخان بودند، به روشنی می توان دید.۲۲
چرایی تبعید و شهادت
روشن است که بهانه گیریها و اتهام زنیهای ریاست شهربانی و اظهار نظر فردی مثل خواجه نوری، همه و همه، دسیسه چینی بود برای تبعید و برخورد خشن با مدرس. مدرس در شانزدهم مهر ۱۳۰۷ش. دستگیر و به سوی خراسان حرکت داده شد. رضاخان، از ترس اعتراض و خیزش مردم، مدرس را به »خواف« شهری دورافتاده که بیش تر مردم آن از اهل سنّت بودند و مدرس را نمی شناختند، تبعید کرد.۲۳ مدرس، به مدت نه سال و اندی، تحت نظارت شدید مأمورین شهربانی و در سخت ترین شرایط به سر برد. سرانجام هم در دهم آذر ۱۳۱۶ش. برابر با ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ ه. ق. پس از انتقال مدرس از خواف به کاشمر، به بهانه ارتباط او با مخالفان حکومت، به دستور رضاخان به شهادت رسید.۲۴ بر اساس گزارشهای تاریخی، رضاخان بر آن بود که پس از تبعید، مدرس را به قتل برساند. از این روی، رئیس کل شهربانی تهران، این دستور را به رئیس شهربانی مشهد اعلام کرد، امّا او عذر آورد و به آذربایجان منتقل شد و مدّتی این کار به عقب افتاد.
برای بار دوّم، به سال ۱۳۱۵ش. موضوع قتل مدرس مطرح شد. مختاری رئیس شهربانی کل کشور، تمایل رضاخان را در از بین بردن مدرس برای رئیس شهربانی مشهد، بازگو کرد. رئیس شهربانی مشهد، هرچند اطاعت خود را از این دستور اعلام داشت، ولی خواهان دستور کتبی شد و بدین ترتیب، یک بار دیگر قضیه مسکوت ماند.۲۵
پرسش مهّم واساسی در این جا این است که چرا رضاخان اصرار بر کشتن مدرس داشت؟
پاسخ پرسش یاد شده از آن چه آوردیم تا حدودی روشن شد.
مبارزه مدرس با رضاخان، در حقیقت مبارزه با سلطه انگلیس بود. از این روی، خود به صراحت می گفت:
»اختلاف من با رضاخان بر سر کلاه و عمامه و این مسائل نیست. من در حقیقت، با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصد استعماری خود قرار داده، مخالفم…. «
پشتیبانی مدرس، از نهضتهای: میرزاکوچک خان، خیابانی، پسیان و حاج آقا نورالله و نیز مبارزه او با قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله، در این راستا در خور تفسیر و تحلیل است.
رضاخان و انگلیس، وقتی که نتوانستند مدرس را از راه تهدید، تطمیع و ترور ساکت و به انزوا بکشانند، درصدد نابودی او برآمدند; چرا که وجود عالمی بیدار، آگاه، شجاع و دقیق اندیش و همه سونگر و آشنای با سیاستهای استعماری، برای انگلیس، با توجه به تجربه هایی که از دورانهای دور و نزدیک داشت و ضربه هایی که از اسلام و روحانیت در جنبش تنباکو، مشروطیت، جنگل… خورده بود، قابل تحمل نبود.
از سوی دیگر، انگلیس درصدد تمرکز قدرت و ایجاد حکومتی دیکتاتوری با هدف پیاده کردن محتوای قرارداد ۱۹۱۹ بود. بر این اساس، هر مانعی از سر این راه باید برداشته می شد. روشن بود که انگلیس، با وجود مدرس شجاع، بی باک و مورد قبول توده مردم و علمای بزرگ، نمی توانست به اهداف استعماری خود برسد، از این روی بر آن شد با دستهای آلوده رضاخان، این سدّ را بشکند.
ابتدا، وی را تبعید می کنند، تا به گمان خود از یادها برود و در غبار زمانه گم شود و پس از این که مشعل بزرگ بیداری را در ذهنها خاموش کردند، نقشه پلیدخود را اجرا کنند و از هر نوع حرکت و اعتراض و خیزش در امان بمانند.
با این نقشه، تبعید عالم بزرگ و فرزانه، در سکوت تمام، رقم می خورد که خود او چگونگی تبعیدش را بر دل کاغذ نگاشته است:
»شبی که رئیس کلّ نظمیه آمد به جهت تبعید من، با آن حرکات و حرفهای خارج از نزاکت و انسانیت )مقارن جدایی من با مأمورینی که در اتومبیل نشسته بودیم( سرش را به زیر انداخته اظهار داشت: شما انگلیسی هستید! مأموریت داشت در این اظهار، یا از خود گفت، نمی دانم؟ از کوزه برون همان تراود که در اوست. در هر صورت، گمان می کنم حکایت من و کسانی که مرا اسیر و تبعید کرده اند، حکایت آن دشتبان راه یزد است، با شتردار: شترداری در راه یزد شترهای خود را برای چرا در بیابان ر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 