پاورپوینت کامل نقش علمای حوزه در مقابله با تجزیه طلبی در تاریخ معاصر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقش علمای حوزه در مقابله با تجزیه طلبی در تاریخ معاصر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقش علمای حوزه در مقابله با تجزیه طلبی در تاریخ معاصر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقش علمای حوزه در مقابله با تجزیه طلبی در تاریخ معاصر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

سرزمین ایران، مردمانی از نژادها، زبانها و فرهنگهای گوناگون را در خود جای داده است. ایرانیان از هر قوم و نژاد، با زبان و فرهنگ ویژه خود، در طول سده ها برادروار درکنار همدیگر زندگی کرده و کرد و ترک و تات و بلوچ و عرب وکرمانج در غم و شادی یکدیگرشریک بوده اند و این همدلی، همراهی، وحدت دینی و همبستگی ملی، از بازدارنده های مهم بر راه تجزیه ایران زمین بوده است.

نژاد پرستی، تبعیضات اجتماعی، اقتصادی و تحقیر زبان و فرهنگ تیره ای به وسیله تیره دیگر، از زمینه های طغیان و جدایی گروه های اجتماعی از یکدیگر است و عقده ها و زخمهای التیام ناپذیری را دردرون جوامع پدید می آورد. در طول تاریخ، استعمارگران، از تضادهای درونی مردم بهره گرفته و خواسته های مردم را درجهت منافع خود جهت داده اند. قدرتهای بزرگ جهان، برای چیرگی بر ملتها و سرزمینها، هماره از تجزیه کشورهای پهناور و پرجمعیت جانبداری کرده و به آن دامن زده اند.

در کنار قدرتها و استعمارگران پشتیبان تجزیه طلبی، همیشه، جامعه شناسان و مورخان ساخته دست استعمار وارد میدان می شده و با پررنگ کردن اختلافهای مذهبی و قومی و تاریخ سازی، نیرو و عواطف قبیله ها و قومیتها را در جهت منافع خود سوق داده و تجزیه ای ناخواسته را بر مردم تحمیل کرده اند. توان واستعداد مردم به جای تعاون و پیشرفت، در مقابله بایکدیگر به تباهی کشیده شده است. پیدایش جنبش پان ترکیسم و پان عربیسم و تکیه برناسیونالیسم ایرانی در سده اخیر، ریشه در سیاستهای تفرقه افکنانه غرب دارد.

انگلیس، روسیه تزار، شوروی و آمریکا، هماره از اختلافات درونی مردم درجهت منافع نامشروع خود بهره گرفته و در جهت تجزیه ایران قدم برداشته اند.

حوزه علمیه از فرزندان مردم تشکیل شده، با قومیتها، زبانها و فرهنگهای گوناگون، و با این حال، اعضای آن چون اعضای یک خانواده با یکدیگر در پیوند بوده اند. حوزه ها، پشتوانه معنوی همه مردم ایران بوده اند و در برهه ها و زمانهایی که دولتها برای از میان برداشتن تضادهای اجتماعی و یا رویارویی با گروه های جدایی طلب، راه به جایی نبرده اند، روحانیون به میدان آمده و در حوزه نفوذ خود بر فتنه و تجزیه طلبی راه بسته اند و نگذاشته اند بیگانگان، با بزرگ کردن مسائل فرعی، احساسات قومی و قبیله ای مردم را زمینه ساز گسست اجتماعی و تجزیه قرار دهند.

وحدت امت اسلامی و برادری دینی هدف مشترک و بُن مایه همبستگی ایرانیان بوده است. این موضوع، چنان پرمایه بوده که نژاد و زبان و دعوتهای قومی را تحت الشعاع خود قرارداده است. تفکر سازنده و بلند تقریب امت اسلامی به جلوداری سید جمال الدین اسدآبادی و میرزای شیرازی، هرکجا دامن گسترانیده، برای مسلمانان باران رحمت بوده است. دعوت روحانیت اصیل و بیدار، هیچ گاه جانبدارانه نبوده است. رهبری مذهبی، خاستگاه قومی نداشته و صلاحیت و شایستگی علمی و دینی ملاک گزینش مرجع برتر وکل بوده است، خواه از قفقاز باشد، یا از قم، لرستان، تبریز، خراسان، تهران و… رهبران دینی و پیشوایان بزرگ، هیچ گاه از تیره و نژاد ویژه ای حمایت نابجا نکرده و خاستگاه نژادی نتوانسته میان آنان و حقیقت فاصله ایجاد کند.

سرلوحه برنامه های علمای حوزه، قرآن و رهنمودهای اهل بیت بوده است و این دو گوهر گرانبها، همه مسلمانان را، از هرنژاد و جمعیت، مورد تکریم قرارداده و غیر مسلمانان نیز درپناه دولت اسلامی از مزایای ویژه خود برخوردار بوده اند.

بزرگان حوزه با افراد تندرو وکوته اندیش که درپی آرزوهای کوچک، احساسات مذهبی و ملی برادران دینی خود را جریحه دار می ساخته اند، مقابله کرده اند. مردم ایران، هیچ گاه از سخن گفتن به زبان مادری احساس حقارت نداشته اند. زبان فارسی نقطه مشترک همه اقوام وتیره های ایرانی بوده است و به مثابه حلقه وصلی بوده که همه اعضای خانواده را به دور خود گرد آورده است. شاعران و علمای عرب، آذری، کرد، تات، بختیاری و بلوچ، افزون برزبان مادری، به زبان فارسی و عربی شعر سروده اند و در طول سده ها، صدها شاعر برجسته آذری، مانند خاقانی شروانی، نظامی گنجه ای، ابومنصور عضدی، قطران تبریزی، افضل الدین خاقانی، مجیر بیلقانی، نظام الدین نظامی، شیخ محمود شبستری، اوحدی مراغه ای، حمداللّه مستوفی، افشار ارومی، صائب تبریزی، میرزا صادق، ادیب الممالک، میرزا علی اکبر صابر، ایرج میرزا، عارف قزوینی، پروین اعتصامی، بهجت حریف خوئی، حسام، حقیر، حیران دنبلی، خاور۱ و شهریار تبریزی، زبان فارسی را زبان خود دانسته و به فارسی شعر سروده اند و بدین وسیله پیوند مردم آذری زبان با دیگر مردم ایران را استوارترساخته اند.

اوژن اوبن، کارگزارسفارت فرانسه درایران از مشاهدات و مطالعات خود در میان ایرانیان، در دوره مشروطه، این چنین گزارش داده است:

»وحدت ملی دراین کشور کامل و بدون کم وکاست است. عربهای خوزستان، همان طور که شیعیان معتقد و متعصبی هستند، درعین حال، همانند ترک زبانان آذربایجان یا فارسی گویان اصفهان همگی ایرانیان خالص و علاقه مند به این آب وخاک محسوب می شوند.«۲

ظلم و ستم حاکمان از زمینه های تجزیه ملتها وکشورها بوده است. دردوره قاجار، گروه هایی از مردم ایران برای در امان ماندن از ستم کارگزاران به کشورهای بیگانه رفته اند۳; پناه بردن گوسفند از جور گرگ به قصاب. سفارتخانه های بیگانه نیز مقاصد و منافع خود را دنبال کرده و به دنبال عدالت و حمایت از توده مردم نبوده اند. علمای حوزه با مبارزه با ستم و بیداد، مردم را به آینده بهتر امیدوار می ساختند و به آنان امید می دادند به جای تظلم به بیگانگان به خود تکیه کنند و پاسدار عزت و کرامت خود باشند. رهبران مذهبی، حلقه وصل همه طوایف اسلامی بوده و توده ها را به پیوند و اتحاد و الفت با یکدیگر دعوت می کرده اند و با همه وجود، با حرکتهای تجزیه طلبانه، به رویارویی بر می خاسته اند که نمونه های بسیار می توان در گذشته این مرز و بوم نشان داد. از باب نمونه به مواردی از رویاروییها اشاره می کنیم.

مقابله علمای ساوجبلاغ با تجزیه طلبان

شیخ عبیداللّه نقشبندی۴ از افراد متنفذ منطقه ساوجبلاغ )مهاباد( به سال ۱۲۹۷ق، شورش ویران گر و پردامنه ای را در برابر دولت مرکزی آغاز کرد. وی از پشتیبانی سلطان عثمانی۵ و کارگزاران تندرو آن برخوردار بود. عثمانی ها، درپی آن بودند به دست وی آذربایجان را به خاک عثمانی ملحق سازند. اعتمادالسلطنه، انگلیسیها را محرک شورش عبیداللّه درشمال غرب ایران دانسته است.۶ نقشبندی، برای فریب مردم، احساسات قومی و مذهبی آنان را برمی انگیخت. هواداران وی، کرامتها و معجزه هایی را به وی نسبت می دادند و برخی او را مهدی موعود می خواندند۷ بدرفتاری دولتیان با تیره های مکری ساوجبلاغ، زمینه حمایت برخی طوایف را از وی فراهم کرده بود.

عبیداللّه، با تشکیل دسته های جنگی به رقبای خود هجوم می آورد و اموال آنان را تاراج می کرد و به هدف کوچ دادن آنان از منطقه، از قتل زنان وکودکان نیز پروا نداشت. نقشبندی دراین تاراج گری، گاه تا تبریز پیش می آمد و دولت توان مقابله با وی را نداشت. توده مردم کرد نیز از رفتار وی ناخرسند بودند. علما و فضلای آذربایجانی، از کرد و ترک، برای سامان دادن به منطقه به تلاش برخاستند. نشستهای گوناگونی برای چاره جویی میان رهبران طوایف منطقه تشکیل شد. علمای شیعه و شافعیان جنوب غربی، با درایت و دوراندیشی مانع شدند که خشونتهای ویران گر وی چهره مذهبی به خود بگیرد و نقشبندی، به نام دین و مذهب، توده شافعی مذهب را با خود همراه سازد. علمای میاندوآب و مهاباد وارومیه، با همبستگی ستودنی نقشبندی را از میان خود راندند.

در گزارشی از هجوم خونبار فرزند عبیداللّه به منطقه مرحمت آباد میاندوآب چنین آمده است:

»غیر از طایفه مسیحی و طایفه یهود و اطفال که سوزانده بودند، سه هزار و چهار صد نفر زن و مرد مقتول داشتند و چند مسجد معتبر را آتش زدند که کلام اللّه بسیار در آن مساجد بوده است…. مرد و زن و اطفال مسلمین و غیره را بدون تقصیر وگناه کشتند و هتک عصمت نسوان پنجاه ساله را با دوشیزگان پنج ساله فرق و تفاوت نگذاشتند.«۸

صدای »یا شیخ امان دُور« زنان وکودکان بی دفاع از همه جا به گوش می رسید. تجزیه طلبان در هجوم به یکی از مناطق، زنان و دختران را به اسیری بردند و سرملا جعفر را با عمامه برنیزه کردند.۹

این هجوم هولناک به مال و جان و ناموس مردم در آذربایجان، غوغایی برپا کرد و بیم آن می رفت، این فتنه بزرگ تمام آذربایجان را در بر بگیرد و منطقه ساوجبلاغ و مهاباد را درآتش خود بسوزد که علمای فریقین با جلسه ای مشترک بر آن شدند، هماهنگ و همدل و با نیرویی واحد در برابر این فتنه سیاه بایستند.

»جناب حاجی میرزا یوسف دایی تبریزی و جناب حاجی ملاعلی قاضی بیات، ملقب به سیف القضات، و عموم ریش سفیدان نواحی میاندوآب و صاحب منصبان مراغه درآن طرف و عالی جناب میرزا عبدالوهاب قاضی و میرزا عبدالقادر قاضی و اعیان واشراف ساوجبلاغ با آقایان این حدود، از این طرف در میاندوآب حاضر نموده و خود جناب وزیر فوائد نیز از قصبه ساوجبلاغ به میاندوآب رفته چند روزی درآن جا توقف کرده اسباب صفوت و اتحاد ترک وکرد را فراهم واصلاح عمومی دربرداشت«۱۰

روحانیون منطقه برای دفع خطرتجزیه طلبان از مرکز تقاضای کمک کردند. آنان وقتی خطررا جدی دیدند، منتظر نماندند و به دفاع برخاستند. گروه های مردمی را برای رویارویی با آشوب طلبان سامان دادند و فنون نظامی به آنان آموختند. دفاع جانانه حاج آقا علی قاضی بناب، در برابر هجوم شیخ عبیداللّه، از ماندگارترین حماسه های تاریخ ایران است. آقا علی بنابی، پس ازانتشار قتل عام مردم میاندوآب به وسیله اشرار نقشبند، مردم را گرد آورد و با صبر و حوصله برج و بارو و رخنه های بناب را با فنون مهندسی استوارساخت و افراد را مسلح کرد و به دفاع از شهر واداشت.۱۱ حسین خان سپهسالار در شرح مقابله بنابیها با اشرار نوشته است:

»از جمله آنها، حاجی آقا علی قاضی است که با همت عالی و دست خالی، امروز چهل روز است در مقابل… افراد بد نهاد ایستاده، مشغول حفظ و حراست از قصبه و رعایت فقرا و عجزه و مساکینی است که از اطراف، آن جا جمع شده اند. هرچه اندوخته بود، به کلی پرداخته… دراین دعوای آخری که به قدر بیست و پنج هزار لشکرجرار انتساب سه شبانه روز مشغول جنگ بودند. شعبه ای که از آنها جدا شده میان اردو و قصبه بناب حائل گشته، هجوم به قصبه آورده بودند. خود آن جناب، با جمعی از رعیت با آنان بنای دعوا نهاده. آخرالامر اشرار رو به گریز نهاده، جمعی را به قتل رسانیده، همه را از سنگرها بیرون کرده اند و اگرآن جناب پیش از رفتن اردو پیش دستی نکرده و مردم آن جا را به حفظ و حراست قصبه وا نمی داشت، اکراد بعد از تسخیر میاندوآب، یک سر به شهر می آمدند وکار به جای بدی می رسید حقیقتاً آن جناب، خدمتی که به دین و دولت کرده، هیچ کس نکرده بود.«۱۲

شیخ عبیداللّه، در همین سال ارومیه را محاصره کرد. مهاجمان برای به تسلیم واداشتن مدافعان شهر، آب را به روی مردم بستند. مهاجمان با نوشتن نامه به رهبران مذهبی شهر، از جمله میرجمال الدین شیخ الاسلام ارومی و میرزا حسین مجتهد از آنان خواستند شهر را به آنان تسلیم کنند. مردم با جلوداری علمای دین دربرابر خواسته های نامشروع مهاجمان ایستادند و در پرتو استقامت و وحدت طوایف دینی و ملی هجوم آنان دفع شد و نقشبندی به استانبول فرار کرد.۱۳

مشروطیت سدّ راه تجزیه طلبی

سوء مدیریت و بدرفتاری کارگزاران قاجار، هرروز قطعه ای ازخاک ایران را از آن جدا می کرد. فقر و بیکاری هزاران نفرکارگر ایرانی را به خاک روسیه و قفقاز کوچ داد۱۴. بخش بزرگی از اراضی خراسان و بنادر جنوب، به سادگی از دست رفت. حکایت پناه آوردن به سفارتخانه ها، ریشه در ستم داخلی و ناآگاهی مردم داشت. روحانیت با ورود به مشروطه، مردم را هوشیار ساختند، تا به خود تکیه کنند و با همبستگی اجتماعی، مانع از تجزیه سرزمین ایران شوند. علمای دین به مردم درس خود باوری و عزت و کرامت، آموختند و به توده ها هشدار می دادند، به جای پناه بردن به بیگانگان به خود تکیه کنند. روحانیون به دولتمردان نیز هشدار می دادند با کارهای نابایسته و ظلم واجحاف، زمینه گسست و گریز مردم را از دامن اسلام و ایران، فراهم نیاورند.

سخنان هشدار دهنده سید محمد طباطبایی ما را به ریشه بسیاری از واگراییها درآستانه مشروطه آشنا می سازدکه چگونه مردم فقیر و نادار، برای مالیات مجازات می شدند و دختران خردسال قوچانی، به جای مالیات، شبانه از آغوش مادران جدا گردیده و به ترکمنها فروخته می شدند. واین رویدادهای تلخ بود که مردم را از دولت ایران می رماند و به دامن بیگانگان می انداخت.

»اگر گفتیم معدلت می خواهیم، غرض این بود که مجلسی تشکیل شود و مجلس و انجمنی داشته باشیم که در آن مجلس به داد مردم برسند و بدانند که این رعیت بیچاره چه قدر از دست ظلم حکام، ستم می کشند و به چه اندازه نفوس و عرض رعیت از ظلم دیوانیان در سال تلف می شوند…. قصد ما عدل و رفع ظلم است که رعیت از دست نرود، مردم به خارجه پناه نبرند. مملکت خراب نشود. از بس که حکام ظلم و ستم به مردم می کنند، می ترسم رفته رفته، رعیتی باقی نماند. یک سال است اهل فارس متظلم اند، چندین تلگراف کرده اند، جواب ندادند… همین که اهالی فارس دیدند که این گونه جواب آنها را دادند به قونسول خانه انگلیس پناهنده شدند، آن چه نباید بشود، شد. حالافارس هم از دست ما رفت. نه تنها فارس خواهد رفت، بلکه تمام بنادر و سرحدات ایران رفته است…. رعیت بیچاره ایران، خودش و اهل وعیالش باید نان ذرت و جو بخورند که مالیات دیوان را بپردازند. نه رعیتی باقی مانده و نه در خزانه پادشاه چیزی موجود است. پادشاه، به واسطه خزانه پادشاه خواهد بود و خزانه معمور نمی شود، مگر به واسطه آبادی مملکت، و مملکت آباد نمی شود، مگر به واسطه عدل. حکایت قوچان را مگر نشنیده اید که پارسال زراعت به عمل نیامد و می بایست هر یک نفر مسلمان قوچانی، سه ری گندم ]دوازده من به وزن تبریز[ مالیات بدهد. چون نداشتند و کسی هم به داد آنها نرسید، حاکم آن جا سیصدنفر دختر مسلمان را در عوض گندم مالیات گرفته، هر دختری به ازاء دوازده من گندم محسوب و به ترکمان فروخت. گویند: بعضی از دخترها را در حالت خواب از مادرهای شان جدا می کردند; زیرا که بیچاره ها راضی به تفرقه نبودند…. حالا انصاف دهید! ظلم از این بیش تر تصور می شود. همه جا خراب است. از تهران بگذرید، هر چه باشد پایتخت است، به ملاحظه ما هم باشد چندان متعرض نمی شوند. در سایر ولایات، نه رعیتی مانده و نه مالی مانده، چیزی نگذرد که تماماً خودشان را از دست این ظلمها، به روس و انگلیس خواهند بست. خداوند خودش رحم کند، هر چه ما داد می کنیم به خرج نمی رود و مردم نمی فهمند که غرض ما غرض شخصی نیست واللّه به خدا و انبیاء و اولیاء قسم است اگر مجلسی باشد، هم به جهت دولت خوب است و هم برای ملت و رعیت; اماکو کسی که بفهمد… ای مردم بدانید و بفهمید همه شماها مکلفید به رفع ظلم. در زمان حضرت امیرالمؤمنین)ع(، اهل مصر خدمت حضرت امیرالمؤمنین)ع( شکایت از عمال عثمان کردند. حضرت فرمود: عده مظلومین زیادتر است یا عده ظالمین؟ عرض کردند: عده مظلومین زیادتر است. فرمودند: پس سبب ظلم خودتان می باشید. عارضین مقصود را درک کرده، جمع شدند… عمال عثمان را از کار انداختند و ریشه ظلم را کشیدند. اینک به شما اعلام می دهم: امروز هم باعث ظلم یک نفر شده است که اتابک باشد، او را علاج کنید. شاه رؤف و مهربان و مریض است، راضی به ظلم و تعدی نیست، خبر از مملکت ندارد…. سابقاً مردم می گفتند: ما می خواهیم کاری صورت بدهیم، آقایان علما مانع می شوند و نمی گذارند. ای مردم، حال چه شده است که هر چه ما داد می زنیم کسی نمی شنود. نه غیرت در شما مانده و نه تعصب. همین ظلمهاست که روز به روز زیادتر می شود. حاکم وقتی که دید مردم کنیز و غلام اویند، معلوم است که آن وقت هر جا زن خوشگل ببیند می برد و هر جا مال و ملک خوبی دید تصرف می کند. من که چیزی ندارم که به جهت خودم دفع ظلم را طالب باشم…. این پادشاه، مادامی که حفظ کند رعیت را و ناظر به حال رعیت باشد، رعیت باید مال و جان بدهد. اما اگر پادشاه بی حال و شهوت پرست و خود غرض باشد، رعیت باید مال و جان به او ندهد و مال و جان رابه کسی دیگر بدهد که حافظ رعیت باشد; زیرا که مالیات باید به مخارج قشون برسد، تا آن که قشون در حراست و حفظ آنها مستغنی باشد. پس سلطان، یعنی کسی که داد مظلوم را از ظالم بگیرد، نه این که هر کار دلش بخواهد بکند و مردم را عبیدو اماء خود داند. پس علوم جدیده لازم است که همه کس آن را تحصیل کند، تا معنی سلطنت را بدانند…. «۱۵

با همت این مردان بزرگ و پدیدآورندگان انقلاب مشروطه، راه بر تجزیه ایران و کوچ مردم از این سرزمین به دیگر سرزمینها بسته شد. و از آن پس مردم ایران، کم تر شاهد قطعه قطعه شدن خاک خود بودند.

رویارویی علما با تجزیه طلبان آشوری

ایرانیان مسلمان، در طول تاریخ خود هماره با اقلیتهای دینی از جمله ارامنه با مسالمت زندگی کرده اند. جنگ جهانی اول، شرایطی به وجود آورد که استعمارگران غربی و روسیه تزار، اقلیت ارمنی را در رویارویی با مسلمانان قرار دهند. دراین رویارویی خونین، جمع بسیاری از دو طرف کشته شدند و شمار زیادی نیز از مردم جلای وطن کردند.

پس از سقوط امپراتوری تزار (۱۹۱۷) سالداتهای روسیه، که از سالها پیش درایران جای خوش کرده بودند، به ناگزیر ایران را ترک کردند. از آن جا که عرصه برای جولان انگلیس مهیا می شد، انگلیس برآن شد با برسرکارآوردن جمعیتی طرفدارخود در مرزهای غربی ایران، عثمانی را درتنگنا گذاشته و نیز اگر بتواند کشوری مسیحی نشین درمنطقه ایجاد کند. بهترین گزینه برای این نقشه، آشوریها و ارامنه ساکن آذربایجان غربی بودند.

در جنگ جهانی اول جنگهای خونینی میان ارامنه آسیای صغیر و عثمانی به وقوع پیوست. ارامنه به حمایت از متفقین و دولت یونان وارد عمل شدند. ارمنیهای مسلح که جیلو خوانده می شدند، ناتوان از مقابله با ارتش عثمانی به ایران پناهنده شدند و درشهرهای اطراف دریاچه ارومیه ساکن شدند. شمار آنان بالغ بر پنجاه هزار نفر بود. ایرانیان هم با آمدن اینها هیچ مخالفتی نکردند۱۶ وحتی برای کمک به ارامنه مهاجر که در وضع بد اقتصادی بودند، اعانه ملی منتشر کردند.۱۷

ایران خود درگیر جنگ بود. سرنوشت ایران با اراده روسیه تزار وانگلیس رقم می خورد. مهمانان ناخوانده، به فرماندهی مارشیمون، کشیش ماجراجوی مسیحی که به سر سفره ایرانیان، مدتها روزگار گذرانده بودند،۱۸ به جای همراهی با مردم رنجور منطقه درصدد برآمدند، ارمنستان بزرگ را در این سوی اَرس بنیان نهند. حزب تندرو ارمنی داشناک، درپشت ماجرا بود. جیلوها، جنگ خونینی را علیه تمامیت ارضی ایران آغاز کردند. شماری از ارامنه ساکن ایران را نیز با خود همدست کردند. آشوریان بومی ایران که در روستاهای حومه اطراف ارومیه، به آسودگی زندگی می کردند، در دام جیلوها گرفتار آمده و وارد این معرکه خونین شدند۱۹.

همه آگاهان به تاریخ معاصر، از تجزیه طلبی ارمنیها وکشتار بی گناهان به وسیله آشوریها سخن گفته اند. رهبر معظم انقلاب، در دیدار با مردم ارومیه، به سال ۱۳۷۵، این واقعه را توطئه خارجیان برای جدا نمودن این ناحیه از ایران و تبدیل آن به یک کشور مسیحی دانسته است، که باید از آن درس گرفت:

»جنگ بین الملل اوّل، نمایندگان دو – سه کشور از کشورهای مسیحی دنیا، در این حول و حوش حضورِ ضعیفی داشتند. نمایندگان روسها، انگلیسیها و آمریکاییها هم در این استان حضور داشتند. به چه اسمی؟ به اسم معلّم، به اسم پزشک و از این قبیل. درست توجّه کنید! با این که این کشورها در سیاستهای مختلف، به شدّت با یکدیگر معارضه و دشمنی داشتند، امّا در این نقطه از دنیا، ناگهان به فکر افتادند که به کمک یکدیگر، یک پایگاه استعماری به مرکزیت همین منطقه ارومیه و خوی و ماکو به وجود آورند; یعنی شبیه آن چیزی که بعدها در فلسطین اشغالی به وجود آمد. منتها آن جا به اسم یهودی گری، این جا به اسم مسیحیت! مردم این استان، سالهای متمادی، در کنار جمعی از هم میهنان مسیحی ما زندگی می کردند; امروز هم زندگی می کنند; در آینده هم زندگی خواهند کرد – مثل برادر و خویشاوند – باهم هیچ مشکلی هم، نه آن روز داشتند، نه امروز دارند و نه در آینده خواهند داشت. یعنی در این استان، تعدادی از هم میهنان ایرانی ما، از آشوری و ارمنی و مسیحیان کاتولیک و پروتستان، حضور دارند; آن روز هم بودند. مسلمانان هم با آنها دوستانه، آنها هم با مسلمانان برادرانه و دوستانه رفتار می کردند. بین آنها هیچ مشکلی وجود نداشت. امّا نکته عبرت آموز این است که نمایندگان کشورهای خارجی و استعمارگر، چون دیدند تعدادی مسیحی در این استان وجود دارد، به طمع افتادند که شاید بتوانند با تحریکات مذهبی و فرقه ای و دینی، پایگاهی از مسیحیت در این بخشِ از ایران به وجود آورند و این بخش را از ایران جدا کنند. یکی از امتحانهای سخت برای این استان، یعنی برای ارومیه، سلماس، خوی، ماکو و شهرهای دیگرِ این منطقه پیش آمد. در همان برهه از زمان و تاریخ بود که نمایندگان دولت آمریکا، دولت روسیه تزاری و دولت انگلیس، در این نقطه، توطئه مشترکی را طرّاحی کردند و فتنه عجیبی به راه انداختند. هزاران نفر از مسلمانان و مسیحیان، در این فتنه، در همین ارومیه و سلماس و بقیه نقاط کشته شدند. من وقتی آن چه را که بر این استان و بر این شهرها در آن برهه گذشته است، به یادم می آورم، قلبم متلاطم می شود. کاری کردند که مورّخ می نویسد: »در اطراف سلماس، دیگر هیچ آبادی ای باقی نماند. هزاران نفر در ارومیه کشته شدند. با مردم این منطقه کاری کردند که وقتی عثمانی های متجاوز وارد مرزهای ایران و وارد ارومیه و خوی شدند، مردم از آنها استقبال کردند«! البته خود آنها هم که آمدند، بعد ظلم و جور زیادی کردند، تا بیرون رانده شدند. اما ببینید بر اثر تحریک اروپاییها و آمریکاییها، زیر نامهای موجّه به اسم کمک به مردم، به اسم پزشک و بیمارستان و مدرسه و امثال آن، آن روز چه بر سر مردم آورده بودند که مردم، از عثمانی های متجاوز، با آغوش باز استقبال کردند.«۲۰

عبداللّه بهرامی، از دولتمردان مشروطه و شاهدان نزدیک ماجرا، در خاطرات خود از آن سالهای سخت و هول انگیز و وحشتناک نوشته است:

»از تمام این قضایا، مهیب تر و خطرناک تر، مساله هجوم آشوریها بود. پس از این که روسها حدود ارومیه و سلماس را تخلیه کرده، به مملکت خود مراجعه کردند، انگلیسیها دفاع این خطوط را به آشوریها، که درموقع جنگ به ایران پناهنده شده بودند، واگذار کردند و مقدار زیادی اسلحه جدید و بقایای اسلحه روسها را به آنها دادند. آشوریها، قومی وحشی و خونخواری بودند که از این فرصت استفاده کرده، به خیال تشکیل دولت کوچکی در خاک ایران برآمدند.«۲۱

کسروی نیز از مهاجران آشوری تجزیه طلب چنین گزارش داده است:

»در این میان، یک آرزوی خامی در ذهن مارشیمون و دیگر سران آشوری افتاده بود که یک کشور آزادی برای آشوریان در ناحیه ارومیه و پیرامون آن پدید آورند.«۲۲

ارتش روسیه در بازگشت از ایران، سلاحهای خود را به مهاجران آشوری واگذارکرد. روسها به دستاویز کشته شدن اتباع خود، مسلمانان را درارومیه خلع سلاح کردند۲۳. افزون برکمکهای انگلستان و فرانسویان به ارمنیها، آمریکاییها نیز به جیلوها کمک می رساندند. میسونرهای آمریکایی، با ایشان همدستی نموده و پولهایی را که بابت امور خیریه از آمریکا می آمد، صرف سپاه آرایی برای آشوریان کردند۲۴.

سازماندهی مناسب، وحدت رهبری و پشتیبانی تسلیحاتی ابرقدرتها، عزم ارمنیان را برای تشکیل ارمنستان دراین سوی اَرس جدی ترکرد. ایجاد وحشت، مهم ترین راهکار مهاجران برای کوچاندن مسلمانان از منطقه بود. مهاجران، برای چیرگی بر منطقه، سیاست نسل کشی را پیش گرفتند. مارشیمون، بزرگ مهاجران، به سمیتقو، از رهبران عشایر ساوجبلاغ، پیشنهاد کرد، با همدستی یکدیگر حوزه دریای ارومیه را از ترکها پاکسازی کنند که وی طی ماجرایی مارشیمون را از پای درآورد و این خود آتش جنگ را علیه مناطق بی دفاع آذربایجان غربی تیزترکرد. درهجوم ارامنه به ارومیه و خوی و سلماس و دره قطور، هزاران نفر از مردم بی دفاع کشته شدند. گزارش گران، میانگین کشته شدگان را چهل هزار نفر برآورد کرده اند. گفته شده تنها درارومیه حدود ده هزار نفر از مردم بیگناه، شامل زن و بچه و مردم عادی، در این درگیریهای خونین نابود شدند. این آمار، تنها مربوط به شهر ارومیه بوده و در دهات، کشتار بیش تری اتفاق افتاد۲۵. نویسنده ای دیگر، شمار تلفات انسانی را بیش از صدهزار نفربرآورد کرده است:

»در حدود ۱۳۰ تا ۱۵۰ هزار تن کم و بیش از مرد و زن وکودک، در این غائله از اهالی ارومیه و سلماس و روستاها و نواحی آنها، کشته شدند. تقریبا خانواده ای نبود که یک یا چند نفر از افراد خود را از دست ندهد.«۲۶

نویسنده، برای گفته های خود، به گزارشهای معتمدالوزاره، استناد کرده است. جنایتهای ارمنیان و حزب داشناک درآن سوی اَرس هولناک تر بود. به گزارشهای مستند، بیش از دویست روستای آذری زبان در ایروان تخریب شد و هزاران نفر ازمسلمانان ایروان وآذربایجان به قتل رسیدند.

کسروی، شمار کشته شدگان مسلمان را در مجموع ماجرا، بیش از ۱۳۰ هزار و شمار قربانیان جیلوها به دست عثمانیان واکراد را بیش از این می داند.۲۷ اسناد منتشرشده مجلس شورای ملّی نیز، این گزارش را تایید می کند.۲۸

علما و روحانیون آذربایجان، از مهم ترین موانع تجزیه این سرزمین به دست آشوریان بودند. روحانیون منطقه را ترک نکردند و از مردم خواستند خانه های خود را ترک نکنند و با جان و مال از سرزمین خود به دفاع برخیزند. عقلای قوم به مردم هشدار می دادند درصورت سهل انگاری در دفاع از سرزمین خود غده ای سرطانی دردل ایران ایجاد خواهد شد که ازریشه درآوردن آن دشوارتر خواهد بود. آنان در میان مردم ماندند و مظلومانه به شهادت رسیدند و با خون سرخ خود از تمامیت ارضی ایران دفاع کردند. علمای تبریز و شهرهای مجاور آن درهراس از هجوم جیلوها به تبریز، در اطراف شهر سنگر ساختند و به نگهبانی پرداختند.۲۹ ارومیه دراسفند ۱۲۹۶ ش، به دست جیلوها افتاد. درتصرف ارومیه هزاران نفر از مردم و ده ها تن از علمای حوزه به شهادت رسیدند.

کسروی پس از شرح جنایتهای حزب داشناک، نوشته است:

»دراین قتل عام، قریب ده هزار نفر از مسلمانان کشته و به عمامه داران، از ملاها و سادات ابقا نکردند و عده زیادی از سادات و علمای بنام را کشتند. از عمامه داران مشهور، که امروز درخانه خود کشتند: ملاعلی قلی با دو پسرش میرزا محمود، میرزا عبداللّه و عروس او، زن میرزا محمود را نیز روی جنازه شوهرش کشتند. صدرالعلمای محله علی شهید، حاجی میرعلی اصغر، حاجی میربیوک آقا، ثقه الاسلام ارومی، آقا میرصادق، آقا ابراهیم مجتهد، حاجی میراسماعیل عیسی لو، که سرش را گوش تا گوش بریدند، آقا میرجلال روضه خوان مدیر مدرسه جلالیه، ملاعلی روضه خوان معروف به قوجه نوکر، میرزا احمد روضه خوان، یک نفر ملاسیف اللّه نامی که می گفت اگر مسیحیان به خانه من داخل شوند، باید یک دو نفر را بکشم، تا کشته شوم. همین روز مسیحیان به خانه او داخل شدند و همین که با او روبه رو گردیدند و خواستند با گلوله بزنند ملاسیف اللّه، طپانچه را کشید دو نفر را کشته و بعد مسیحیان او را می کشند.«۳۰

سید محمد مجتهدخلخالی از دیگر علمای شهید واقعه بود. وی در محله سرآسیاب ارومیه ساکن و در مسجد جامع اقامه نماز می کرد. ارمنیها، به خانه اش هجوم بردند و در حال نماز قطعه قطعه شد.۳۱

قتل عام سلماس سال ۱۲۹۷، هولناک تر از ارومیه بود. جیلوها برای تصرف سلماس، ابتدا کهنه قلعه را تصرف و پس از قتل عام مدافعان آن سلماس را محاصره کردند. مردم سلماس به دفاع برخاستند و پس از ده روز مقاومت، باروی قلعه فروریخت و هزاران نفراز مردم کشته شدند. بیش از چهل هزار نفر از مردم اسیر واز منطقه کوچانده شدند که عده بسیاری از آنان درراه تلف شدند. جاده ها تا مدتها از اجساد قربانیان پوشانده شده بود.

امین الشرع خوئی نیز درگزارش خود، از به شهادت رسیدن ناجوانمردانه ده ها نفراز علمای سلماس و خوی به دست جیلوها نوشته است:

»از شخص موثقی مسموع افتاد که ملا عبدالکریم نامی، از علمای سلماس را گرفته و در راه خسروآباد برده سرش را در زیر سنگ بزرگی نهاده، دو نفر با قمه از یمین و یسار ایستاده و آن گاه به طریقی که در شیعه رسم است در عاشورا سر را با قمه می زنند، شاخسی و اخسی و حسن و حسین گفته با قمه بر سر آن بیچاره همی زدند و سر و بدنش را ریزه ریزه کردند و آخوند دیگری را که ملا محمد فاضل نام داشت، در پشت بام گرفته بعد از هفده گلوله بدنش را إربا إربا بند از بند جدا نمودند وآن همه را به عوض خون مارشیمون عمل می کردند.«۳۲

امین الشرع، در ادامه از کشف گوری بزرگ در درون مسجدی در سلماس گزارش داده که از جمله قربانیان آن میرزا احمد حمزه کندی، از علمای محترم شهر بوده و نیز نوشته است: جمع بسیاری از مردم به منزل حاجی محسن امام جمعه پناهنده شدند که همه آنها از زن و مرد به دست مهاجمان کشته شدند. واقعه سلماس، دیگر شهرهای آذربایجان را نیز در وحشت فرو برد و شهرهای بناب و تبریز و مراغه نیز به حال آماده باش درآمدند. علمای دین، در مساجد گرد آمده و مردم را در جریان وقایع قرارداده و آماده مبارزه شدند.۳۳

بازتاب خطبه جهاد نهج البلاغه درخوی

مردم خوی، به رهبری روحانیون، مهم ترین مقاومتها را دربرابر ارمنیها در تاریخ معاصربه ثبت رساندند. در خرداد ماه سال ۱۲۹۷ شمسی، آشوریها و ارامنه پس از تحکیم مواضع خود درسلماس وارومیه برای ارتباط کامل میان ارمنیهای این سوی اَرس با ارمنستان، به سوی خوی حمله ورشدند.۳۴ اشغال خوی بر عهده آندرانیک، از ارامنه شمال آراز بود. وی با نیرویی میان سه تا دوازده هزار نفرعازم فتح خوی شد. دوشنبه سوم تیرماه ۱۲۹۷ حمله مهاجمان به شهر خوی آغاز شد. ارمنیها شهر را به محاصره درآورند. وحشت واضطراب همه را فرا گرفته بود. عالمان مبارز و مجاهد مصلحت دیدند به جای تسلیم و فرار، با تجزیه طلبان مقابله کنند، تا سرنوشت ارومیه برای خوی رقم نخورد. شیخ فضل اللّه خوئی، مشهور به حجهالاسلام، شیخ عبدالحسین اعلمی و شیخ محمدصادق خوئی، مردم را برای مقابله آماده کردند. خود نیز لباس رزم پوشیده و به دفاع از شهر برخاستند۳۵ دراین میان نقش حجهالاسلام ستودنی است. به گزارش تاریخ خوی:

»آن گاه شیخ فضل اللّه حجهالاسلام برخاست، خطبه جهاد را از نهج البلاغه با فصاحت و وقارتمام وبا صدای رسا خواند وشور وهیجانی دردلها ایجاد کرد وبدین گونه سخن خود را ادامه داد که مردم می دانید، دشمنی به ما روی آورده که معنی رحم و شفقت را نمی داند. به هر شهری از مسلمانان دست یافته، جوی ها از خون ایشان جاری کرده است. خداوند در قرآن کریم، در صورت مقاومت به ما وعده فتح و ظفرداده است و در صورت شهادت بهشت در انتظار ماست. من می خواهم که با افتخار به استقبال مرگ بشتابیم وشاهد هتک حرمت ناموس زنان وقتل اولاد صغیر خود نباشیم. مردم چرا باید از مرگ بترسیم وحال آن که در هرجا باشیم، به موقعش او به ما راه خواهد یافت. مردم من تصمیم گرفته ام که تا جان دربدن دارم ولو این که تنها باشم، با دشمن ستیزه جوی و سنگدل و بی رحم، بجنگم و مقاومت و پایداری کنم وتا زنده ام نگذارم دشمن به زن وفرزندانم دسترسی پیدا کنند. آن گاه، با یک نگاه جدی ومصمم رو به مردم کرده، گفت: ولی نمی دانم شما چطور؟ دراین بین هلهله ای که نشانه کاملی از غرور ملی حضار بود، سکوت مجلس را شکست و مردم با شور و هیجانی، که فقط دراین گونه موارد قابل درک است، جواب دادند ما نیز همراه تو خواهیم جنگید.«۳۶

از علمای در صحنه این رویداد تاریخی سید محمد هاشم مرقاتی بود. وی، به سال ۱۳۲۰ق، به خوی آمد ودرجریان دفع هجوم تجزیه طلبان ارمنی از خود رشادتهای بسیاری نشان داد. وی از مخالفان رضا خان نیز بود وبه وسیله وی به سمنان تبعید شد.۳۷

توده مردم برای دفاع از دین و کرامت و سرزمین خود، دست به سلاح برده و برفراز دیوارهای قلعه آماده نبرد شدند. ماه رمضان بود، مجتهدین فتوا دادند مردم برای جهاد و دفاع از شهر، روزه خود را افطارکنند. زنان وکودکان نیز وظیفه تدارک وکمک رسانی به نیروهای رزمنده را برعهده گرفتند. زنی به نام زری خانم، با سخنان خود بر دلیری رزمندگان برای دفاع از دین و ناموس می افزود. مردم خوی با همه توان تا رسیدن کمک ارتش عثمانی مقاومت کردند و مهاجمان را به عقب راندند و خوی از خطر سقوط و نسل کشی مهاجمان نجات پیدا کرد. دراین نبرد بزرگ و سرنوشت ساز، شماری از مردم شهر به شهادت رسیدند.۳۸ غائله ارامنه غرب کشور، با کمک دولت عثمانی به پایان رسید و جیلوها ایران را به قصد عراق و دیگر مناطق تحت نفوذ انگلیس ترک کردند.

وقایع آذربایجان غربی، افزون بر کشته ها و زخمیان بسیار، سیلی از آوارگان را به دنبال داشت که در سوز سرمای زمستان، عازم دیگر نقاط، بویژه تهران شدند. گروهی از مردم به تهران رفته واز مجلس دادخواهی می کردند. در این میان روحانیون به کمک آوارگان آمدند. علما، مردم و دولت را تشویق می کردند به آواره ها کمک کنند و بدیشان پناه دهند. علما با سازمان دهی و تشکیل کمیته های مردمی، زمینه بازگشت آوارگان را به خانه و زندگی خود، پس از پایان ماجرا فراهم می کردند. شیخ یحیی امام جمعه خوی از علمای برجسته آذربایجان و وکیل مجلس، در جهت دادخواهی از آوارگان و اسکان و کمک به آنان، همراهی و کمکهای شایانی کرد.۳۹ میرزا صادق آقا، از عالمان تبریز دراسکان وآرامش آوارگان کمک کرد.۴۰ شهید سید حسن مدرس نیز، به آوارگان، بسیار یاری رساند.۴۱ مجتهدین عتبات چون میرزای نائینی، سید ابو الحسن اصفهانی و نیز آیت اللّه حائری یزدی دغدغه آوارگان ارومیه را داشته وبه یاری آنان همت گماشتند.۴۲

رفتار مهرورزانه علمای دین با ارامنه

درجریان درگیری مسلمانان با جیلوها، احساسات ملی با عواطف مذهبی گره خورده بود. برخی از مردم رنجدیده، همه مسیحیان را با مهاجران همدست شمرده و به اذیت وآزار آنان پرداختند که علما و روحانیون، هوشیارانه راه برخطر بستند و مردم را آگاهاندند که دشمنی ارمنیهای مهاجر، نباید مانع از اجرای عدالت درحق افراد بی گناه شود. ایرانیان از درگیری دولت عثمانی با ارامنه نیز حمایت نکرده و برآن بودند مسأله ارامنه و عثمانی باید با مصالحه پایان یابد. بنا به گزارش کنسول انگلیس درایران، به سال ۱۹۱۵:

»بسیاری از ایرانیان سعی در پناه دادن ارامنه و آشوریها در منازل خود داشتند، امّا مأموران عثمانی نمی گذاشتند. همچنین در سلماس، ۷۵۰ نفر از آشوریان در منازل ایرانیان پنهان شدند که افسر عثمانی دستور حمله به خانه های ایرانیان را صادر نمود که این عده، همگی، کشته شدند.«۴۳

میرزا عبدالکریم امام جمعه تبریز، از ارمنیان بی طرف جانبداری کرد و از مردم خواست به آنان پناه دهند. این مسأله موجب شد قفقازیها که با ارامنه درگیر بودند، از وی گله کنند.۴۴ امام جمعه، پس از چندی به وسیله افراد ناشناس به شهادت رسید.

علمای شیعه به مردم رنجدیده و خشمگین هشدار دادند، احساسات خود را مهار کنند و مبادا افراد بی گناه به جای جنایتکاران مجازات شوند و ارمنیانی که با جیلوها همدست نبوده اند، نباید از خانه و زندگی خود آواره شوند.

مهاجمان ارمنی، به رهبری آندرانیک درعقب نشینی از خوی، دو روستای شیعه نشین نخجوان را با همه اهالی قتل عام کردند. علی احسان پاشا )فرمانده عثمانی( صریحاً به اقبال السلطنه ماکویی والی منطقه نوشته بود: در عوض مسلمانان، ارامنه ماکو و کشمش تپه و قره کلیسا و خوی باید قتل عام شوند و اگر از خوانین و اهالی کسی از ارامنه جانبداری نماید، خودش مصلوب و تمام مایملک او مصادره خواهد شد.۴۵

اقبال السلطنه می نویسد:

»اهالی هیچ اقدامی برای اجرای دستور عثمانی نکردند، امّا عساکر عثمانی، با واغون آمده و در پایین محله ارامنه پیاده شده و با کمک مهاجرین قفقاز که از تعدیات ارامنه فراری شده و به ماکو آمده بودند، اقدام به قتل عام نمودند. از اهالی کسی اشتراک ننمود.«۴۶

پیش از حمله عثمانی ها، اقبال السلطنه پسرش را فرستاد تا به مسیحیان قره کلیسا بفهماند که یا فرار کنند، یا اموال خود را با سند و دست خط به امانت به اقبال السلطنه بسپارند و به ظاهر ادعای مسلمانی کنند، تا از کشته شدن به دست عساکر عثمانی نجات یابند; امّا ارمنیها این پیشنهاد را نپذیرفتند وگفتند با فائق افندی و سپاه عثمانی خواهند جنگید.۴۷

مقابله علما با توسعه طلبی ترکیه

در جریان جنگ جهانی اول، قوای ترکیه بخشی از ایران را اشغال کردند. نظامیان ترکیه درسال ۱۳۳۷ق، به دستاویز تنبیه مسیحیان آشوری وارد آذربایجان شدند و هدف اصلی آنها پرکردن جای سرزمین از دست رفته خود در بین النهرین و سوریه بود. ترکها، به طمع افتادند تا بلکه بتوانند با استفاده از ناامنی و گرسنگی، مردم آذربایجان را به خود متمایل ساخته و در سرزمین عثمانی هضم کنند. عوامل دولت عثمانی، با ترویج از نژاد پرستی آذریها را دعوت می کردند راه خود را از دیگر زبانهای ایرانی جدا سازند. صاحب منصب عثمانی در جمع عشایر اهر می گفت:

»ملت فارس نژاد، یک ملت پوسیده و ضعیفی است که دیگر لایق زمامداری مملکت نمی باشند. به عکس آذربایجانی ها و ما ترکها از یک قبیله هستیم، از سرحدات چین و تاتارستان و قفقازیه برادران ما، منتظر فرمان حاضرباش بوده، اینک علی احسان پاشا تصمیم گرفته است آنها را از انتظار و پریشانی خلاص سازد.«۴۸

علمای آذربایجان، با همه وجود، در برابر این نغمه شوم ایستادند و به مردم فرزانه آذری زبان گوشزد کردند: کارگزاران عثمانی دلسوز آذربایجان نیستند و پیش از هرچیز درپی منافع نامشروع خویش اند. شهید مدرس به شدت در برابر فتنه گری ترکها ایستاد. در پی تهدید روسیه به اشغال ایران، به سال ۱۳۳۴ق، شماری از رجال دولتی و نمایندگان مجلس از جمله مدرس به استانبول رفتند. مدرس در گفت وگو با کارگزاران ترکیه، متوجه این نکته شد که استقلال ایران برای دولتمردان ترک بی اهمیت است. مدرس در مذاکرات سیاسی با رهبران ترکیه، آنان را متوجه این نکته کرد که ایرانیان مهاجر برای پاسداری از تمامیت ارضی ایران، تن به این سفرداده اند و از وجب به وجب خاک ایران دفاع خواهند کرد. مدرس در ملاقات با پادشاه عثمانی خاطر نشان ساخت:

»اصولا، ما روحانیون در زمان حکومت استبداد ایران، آزاد بودیم و من نیز پس از استبداد در حکومت مشروطه هم به دلیل آن که نماینده مجلس بودم، در تمام مراحل آزاد صحبت می کردم; از این رو، در این جا هم آزادانه اظهار نظر می کنم. مقصود از مهاجرت ما ایرانیان به این کشور آن است که اولاً دولت عثمانی صحبت الحاق بخشی از خاک آذربایجان را به قلمرو خودش متوقف نماید. ثانیاً در موضوع صمیمیت بین برادران مسلمان ایرانی و ترک مذاکراتی به عمل آوریم.«۴۹

در ملاقات رسمی مدرس با سعید حلیم پاشا، صدر اعظم وقت، و طلعت پاشا، وزیر کشور عثمانی، مدرس بر روی زمین نشست. وزیران دولت عثمانی نیز، به احترام مدرس بر روی زمین نشستند. صدر اعظم سفارش کرد برای میهمانان چای عجمی بیاورند. چون این عبارت بوی تحقیر نسبت به ایرانیان می داد، مدرس با شهامت و اعتماد به نفس شگفتی گفت:

»بگویید به جای کلمه عجم، لفظ ایرانی استعمال نمایند; زیرا، ماده لغوی کلمه عجم از عجمه می باشد و اشتقاق آن به کلمات مختلفه، حاکی از تحقیر نژاد غیر عرب، حتی ملت ترک و ایرانی است و ما ایرانیان که دارای نوابغ و مشاهیری بوده ایم که به زبان و تمدن عرب و اسلام خدمتهای شایان کرده اند، سزاوار نیست که تحقیر شویم.«۵۰

شیخ محمد خیابانی از وکلای آذربایجان در مجلس شورای ملی نیز، مردمان آذری و فارس و بختیاری را یک ملت می شمرد که با دو زبان سخن می گویند. خیابانی با دعوی ترک و فارس، به شدت مخالف بود وآن را از نغمه های شوم پان ترکیسمها برای فروپاشی سرزمین ایران می شمرد.

عبداللّه بهرامی می نویسد:

»خیابانی… چنین عناوینی را ننگ ایرانی می دانست، کراراً به رفقای خود توصیه می کرد: در بسط زبان فارسی کوشیده و ترتیبی بدهند که کودکان هم در مدرسه به زبان فارسی صحبت کرده.«۵۱

خیابانی آرزو داشت حکومت ملی مقتدری در مرکز برسرکار آید، زبان ملی را تقویت و بهانه تجاوزگری را از دولت ترکیه بگیرد. خیابانی دربرابر توسعه طلبی عثمانی، ایستادگی می کرد و با جایگاه علمی و اجتماعی که درمیان توده های آذری داشت، راه را برپان ترکیسمها می بست. بیش تر کسانی که علیه خیابانی کارمی کردند، افرادی بودند که با عثمانی ها همکاری داشتند.۵۲

مبارزه میرزاکوچک خان با تجزیه طلبی در شمال ایران

در فاصله دو جنگ جهانی، شعله های تجزیه طلبی در نقاط گوناگون ایران برافروخته شد. فقر و فساد و نا امنی در سراسر ایران بیداد می کرد. واین خود، زمینه را برای گسست اجتماعی فراهم می آورد. نظامیان اشغال گر انگلیس و روسیه تزار، در جای جای ایران حضور داشته و اعمال نفوذ می کردند. انگلیس، در پی قرارداد ۱۹۱۹، خود را مجاز به دخالت در امور ایران می دانست و روسیه تزار، چشم طمع به استانهای شمالی داشت. و بلشویکهای شوروی نیز، راه تزارها را در چپاول ملتها و چیرگی بر سرزمینها، در پیش گرفتند. میرزا کوچک خان برای حفظ استقلال ایران به صحنه آمد و نقشه بیگانگان را در تجزیه ایران، با تلاش، از جان گذشتگی و خردمندی، نقش بر آب کرد. میرزا از جانبداری علمای عتبات و شهید مدرس برخوردار بود و بزرگان حوزه به وی، به چشم حافظ استقلال و پاسدار تمامیت ارضی ایران نگاه می کردند.۵۳ کوچک جنگلی برای جلوگیری از قطعه قطعه شدن ایران، همه طبقات اجتماعی را به یکدلی و دوری از دشمنیهای فرقه ای و قبیله ای فرا خواند. وی گروهی از افراد مبارز و فداکار را سازمان دهی و تلاش کرد همه را بر مدار اسلام ناب پیش برد و از نیروهای خودی، دژی استوار، در برابر چشم طمع دوختگان به سرزمین ایران بنا کند. میرزا در این راه، گامهای استوار و بلندی برداشت و توانست از تمامیت ارضی ایران در دشوارترین برهه تاریخی پاسداری کند. میرزا، به اصول دینی پای بند بود و قدرت را برای اجرای آیینهای دینی و عدالت می خواست و دراین راه بهای سنگینی پرداخت. و به صراحت اعلان کرد:

»ما به نام اتحاد اسلام قیام کرده ایم… به معنای ساده آن: »انّما المؤمنون اخوه« یعنی می گوییم در این موقع که تشتت و اختلاف اسلامیان، مسلمانان را به دست دشمن عمومی زبون کرده، نباید برادرکشی کرد و به نام عناوین مذهبی، به جان هم افتاده و مجال استفاده به دشمن عمومی بدهند.«۵۴

میرزا به روشنی پی به برنامه و نقشه پلید بیگانگان برده بود و برای جلو گیری از تجزیه سرزمین سرسبز شمال، سالها با عوامل استبداد واستعمار انگلیس و روسیه، تزارها و بلشویکها، مقابله کرد. میرزای جنگلی در پاسخ افرادی که از وی می خواستند در برابر دولتیان مستبد تسلیم شود، با صراحت نوشت:

»مقصود من و یارانم، حفظ استقلال مملکت و صلاح و تقویت مرکز است. تجزیه گیلان را که مقدمه ملوک الطوایفی است، همچنین ضعف کشور را خیانت صریح دانسته و می دانم چنانچه پیشنهادات همیشگی ما به دولت، رفع این توهم را می نماید.«۵۵

روسیه شوروی نیز، برخلاف ادعاهای اولیه خود به ایران، به مثابه اقمار آینده خود نگاه می کرد. روسها، ایران را دروازه فتح هند می شمردند. ارتش سرخ به سال ۱۳۳۸ ق، بدون هیچ گونه دعوتی وارد ایران شد. گروه های چپ در پرتو ارتش سرخ در صدد برآمدند به مقاصد الحادی و توسعه طلبانه شوروی جامه عمل بپوشانند. چپ گرایان به میرزا پیشنهاد کردند با میدان دادن به گروه های کمونیستی، از حمایت شوروی برخوردارشود و قدرت خود را درشمال ایران نهادینه کند. میرزا که درآغاز به شوروی خوش بین بود، با دیدن تندرویها و مذهب ستیزیهای عوامل چپ، خوش بینی اش را به کشور شوراها، از دست داد و سازش با چپ گرایان را به مصلحت اسلام و ایران ندید. این فاضل جوان به قیمت از دست رفتن قدرت و کشته شدن خود، دست رد به سینه بلشویکها زد۵۶. کوچک جنگلی، پس از فاش شدن اهداف کمونیستها، به نیروها و فرماندهان خود دستور داد: هیچ گونه رفت وآمدی با بلشویکها نداشته باشند. میرزا در نامه ای به صادق خان کوچکی، از فرماندهان خود در فومن نوشته است:

»چنانچه در کاغذ یک ساعت قبل به شما نوشته ام، باز هم تذکار می نمایم به هیچ وجه، افراد شما حق ندارند با بلشویکها رفت و آمد داشته باشند و ابداً هیچ کس حق ندارد، چه با اسلحه چه بدون اسلحه، از آب پسیخان به این طرف بیاید. در صورت تخلف برای شما اسباب مسؤولیت خواهد بود.«۵۷

در همان دوره، میرزا اکبر اردبیلی، از شاگردان میرزای بزرگ و آخوند خراسانی، در مقابله با عوامل بلشویک درگیلان و آذربایجان، گامهای بزرگی برداشت. اردبیلی، تلاش و تکاپوی افراد وابسته به بیگانه را در شمال ایران رصد می کرد و از نفوذ و تسلط عناصر انگلیسی و وابسته به شوروی درکشور سخت بیمناک بود. هوشیاری و جسارت این عالم دینی، موجب شد تا عوامل چپ نتوانند دراردبیل نفوذ کنند. میرزا علی اکبر، علیه کمونیستهای قفقازی، که درشمال ایران به پیشبرد مرام باطل خود مشغول بودند، اعلام جهاد کرد۵۸.

»در این ایام، کمونیستها، همچنان در آستارا فعالیت داشتند…. مردم در صدد استمداد از مردم اردبیل برآمدند. و ضمن نامه ای به تاریخ ۱۵ صفر ۱۳۳۹، با امضای روحانیون و بزرگان شهر، برای آقا میرزا علی اکبر فرستادند، از او یاری خواستند. آقا، بالای منبر رفت و از بلشویکها و مرام آنها تقبیح نمود و مردم را به مقابله با آنها تهییج کرد و آن را از موارد جهاد اسلامی به شمار آورد. احساسات مستمعین به شدت تحریک گشت; بخصوص موقعی که حسن آقا، پسر خود آقا، کفن پوش برخاست… هر کس برای خود سلاحی فراهم کرد…. یکی از روزها، به دستور آقا برای رژه معین شد… این تظاهرات، اثرات بسیاری در جلوگیری از انقلاب )کمونیستی( به ایران آورد…. در لنکران، بلشویکها از ترس حمله آقا میرزا علی اکبر و مجاهدانِ اردبیل، از شهر خارج شده مخفی گردیدند.«۵۹

علما در رویارویی با فتنه حزب دموکرات

مقاومت علما در برابر فتنه حزب دموکرات، پس از شهریور ۱۳۲۰، ستودنی است. پس از استقرار دولت شوروی، مأموریت تبلیغ مرام اشتراکی درکشورهای حوزه قفقاز به حزب کمونیست آذربایجان، به مرکزیت باکو واگذارشد. درنگاه این حزب دین و مذهب از موانع عمده پیوستن سرزمینهای اطراف به جماهیرشوروی بود. کمونیستها، درسراسر قفقاز وآسیای میانه، تبلیغات پردامنه ای را برای بدبین کردن جوانان به دین و روحانیت، آغاز کردند. نویسندگان حزبی، با نوشتن رمانهای پرجاذبه، مذهب و روحانیت را نهادی عقب مانده و مخالف پیشرفت و تمدن به جوانان می نمایاندند. نوشته های الحادی آخوند زاده و مانند وی درسطح گسترده ای درآذربایجان پخش شد. سینما به خدمت الحاد درآمد. فیلم »دلی کور« ازجمله کارهای هنری دین ستیزانه کمونیستهای قفقاز بود که از سالهای آغازین سده معاصر، تا کنون برای بدبین کردن نسل جوان، به اسلام و روحانیت درحوزه کاری رهبران بلشویک قفقاز قراردارد. ارتباط با دنیای اسلام و زیارت مکه ممنوع شد، مدارس دینی تعطیل گردید و زبان الفبا به لاتین و سپس به زبان روسی تغییرکرد وارتباط فرهنگی مردم با میراث گذشته شان از میان رفت. اوقافِ مساجد مصادره شد و حذف فیزیکی واعدام مخفیانه و تبعید علمای در صحنه و فعال در دستورکارآنان قرار گرفت.۶۰ تبلیغات منفی بلشویکهای قفقاز، جوانان ایران را نیز هدف گرفته بود. آنان برای متمایل کردن ایرانیان به مرام اشتراکی، باکو را به عنوان بهشت خاورمیانه و مهد تمدن و رفاه و آزادی می نمودند. کمونیستها برنامه تجزیه ایران را از خراسان آغاز کردند. ولی علی رغم پانزده سال کوشش، بر اثر پررنگ بودنِ معنویت و پرتو افشانی بارگاه ملکوتی امام رضا)ع( نشر افکار کمونیستی در این خطه، با دشواری روبه رو شد; از این روی، به دنبال کار خود در آذربایجان و قفقاز، رفتند.

ایران در جنگ جهانی دوم، به اشغال انگلیس و روسیه درآمد. سفیران شوروی و انگلیس، در یادداشتی درسوم شهریور ۱۳۲۰، به نخست وزیرایران اعلان کردند: از آن جا که ایران به درخواست آنان در بیرون راندن عمال آلمان، توجه نکرده واحدهای شوروی و انگلیس، طبق دستور ستادهای مربوط، وارد خاک ایران شده مشغول پیش روی هستند. بخشهایی از تبریز به قصد ارعاب و پیش گیری از مقاومت بمباران شد و حدود چهل نفرکشته شدند.۶۱ ودربمباران میانه نیز دویست و پنجاه نفر کشته شدند.۶۲ ارتش سرخ با هشدار به ایران، تمامی مرزهای ایران و شوروی را، از خراسان تا آذربایجان، ویران کرد.

ارتش ایران، بدون هیچ گونه مقاومتی تسلیم شد. تنها مقاومتهای پراکنده مردمی در مرزها صورت گرفت۶۳. مردم آذربایجان، بخصوص اهالی تبریز، واکنش دلیرانه ای در برابر اشغال گران از خود نشان دادند. خشم مردم بیش تر از ندانم کاری و سوء مدیریت کارگزاران کشور بود. اتحاد جماهیر شوروی، همه توان خود را برای بهره برداری از مناطق اشغالی، به کاربرد. مرزهای کشور ایران و شوروی از میان برداشته شده بود و تنها سربازان روسی در مرزها، به نگهبانی مشغول بودند. کارکنان ایرانی گمرک، از محل کار خود رانده شده بودند و امور گمرکی تعطیل شده بود. افراد وابسته به شوروی، آزادانه وارد ایران می شدند.

گذشته از حضور نیروهای نظامی شوروی، عوامل دیگری نیز در تقویت موقعیت روسها درآذربایجان کارساز گردید. فقر و بیکاری، نارضایتی از دولت مرکزی و مبارزه پهلوی با نمادهای دینی۶۴ نیز درشیوع دین گریزی بی تاثیر نبود. دین، از عوامل بسیار بسیار اثرگذار همبستگی مردم و خنثی کردن تبلیغات کمونیستی بود. و معرفی نمادهای مذهبی به عنوان عامل عقب ماندگی و از میدان به درکردن روحانیون از صحنه فرهنگ، از سوی رضا خان، راه را برای ترویج مرام کمونیستی و تجزیه خواهی درایران بازکرده بود.۶۵ حضور اقلیتهای دینی، چون ارامنه و آشوریها و گروه انبوهی از مهاجران، ایرانیانی که پیش از آن در روسیه کار و زندگی کرده بودند و به مهاجرین معروف بودند، فرهنگ دینی را در معرض آسیب قرار داده بود.۶۶ مهاجران قفقازی پیش از سقوط رضا شاه، به عنوان تبعه خارجی از روسیه رانده شدند و به آذربایجان و زنجان بازگشتند. شماری از این افراد که متأثر از آموزه های مارکسیستی بودند، به مثابه ستون پنجم شوروی در آذربایجان درآمده بودند. فرقه دموکرات آذربایجان نیز به وسیله مهاجران قفقازی پا گرفت.

در شهریور۱۳۲۴ ش، فرقه دموکرات آذربایجان، به رهبری سید جعفر پیشه وری، نماینده آذربایجان در مجلس شورای ملی، و از کمونیستهای قدیمی اعلان موجودیت کرد و حزب توده آذربایجان نیز بدان پیوست.

سیدجعفر پیشه وری، به سال ۱۲۷۲ ش، در روستای زاویه خلخال به دنیا آمد. به سال ۱۲۸۴ به باکو رفت و در آن جا به تحصیل و کار پرداخت. در زمان انقلاب روسیه ۱۹۱۷م. به کمونیزم روی آورد. در ۲۵ سالگی به عضویت کمیته مرکزی حزب عدالت و بعد به سردبیری روزنامه حریت نایل آمد. در اردیبهشت ۱۲۹۹/ مه ۱۹۲۰ میلادی وقتی ارتش سرخ در جریان جنگ با روسهای سفید وارد خاک ایران شد. به همراه شماری از رهبران حزب عدالت، وارد گیلان شد، در این هنگام بود که او، به همراه رهبران حزب عدالت، اولین کنگره حزب کمونیست ایران را در بندر انزلی به پا داشتند. پیشه وری، عضو کمیته مرکزی و یکی از چهار رهبر اصلی حزب شد.۶۷ روزنامه کامونیست را منتشر کرد.۶۸ و به ستیزه جویی و تبلیغات تعصب آلود مرامی دامن می زد.۶۹ پیشه وری، به سال ۱۲۹۷ ش، با ارتش سرخ وارد ایران شد. پس از مدتی به روسیه رفت و به سال ۱۳۱۵ دوباره به ایران آمد. و مدتی به جرم فعالیتهای کمونیستی زندانی شد. پس از آزادی، به سال ۱۳۱۹، به کاشان تبعید شد. در پی سقوط رضاشاه، دو باره وارد عرصه سیاسی شد و با استفاده از فضای به وجود آمده پس از شهریور ۲۰، فعالیت خود را گسترش داد. وی دراواخر مجلس چهاردهم، حزب دموکرات را تشکیل داد. پیشه وری درانتخابات دوره پانزدهم مجلس از تبریز انتخاب شد. انتخابات آذربایجان، زیر نظر روسها برگذارشد. نیروهای روسیه درانتخابات، از ایپکچیان، ماشین چی و پیشه وری جانبداری کردند. اعتبارنامه پیشه وری در مجلس تصویب نشد. ترس ازاطاعت پذیری پیشه وری از روسها، از دلایل رد صلاحیت وی برای نمایندگی عنوان شد. پیشه وری به تبریز بازگشت و موضوع خود مختاری آذربایجان را مطرح کرد. حزب دموکرات در ابتدا، آذربایجان را به عنوان استانی از ایران می شمرد۷۰ و خواستار امتیازهای بیش تر برای این مناطق و تشکیل شورای ایالتی و ولایتی بود. ولی با قدرت گرفتن تشکیلات حزبی، به مقابله با دولت مرکزی، روی آورد.۷۱ واین ایالت بزرگ را به مدت ۱۲ ماه از بدنه اصلی آن جدا نگهداشت. شماری بر این نظرند که هدف پیشه وری، ایجاد نظامی بسان مارشال تیتو در یوگوسلاوی و انورخوجه درآلبانی بوده ودرپی الحاق آذربایجان به روسیه نبوده است، ولی شواهد گویای آن است هدف وی، تشکیل دولت دست چپی درآذربایجان و الحاق سرزمین اشغالی به عنوان یکی از اقمار شوروی به مثابه باکو بوده است.۷۲ به شواهد اسناد مسلم موجود، طرح خودمختاری آذربایجان به دستور استالین انجام گرفت۷۳. در تلگراف اعضای فرقه دموکرات به میرجعفر باقراوف، صدر حزب کمونیست قفقاز آمده است:

»پدر عزیز و مهربان، میرجعفر باقراوف: خلق آذربایجان جنوبی، که جزو لاینفک آذربایجان شرقی است، مانند همه خلقهای جهان، چشم امید را به خلق بزرگ شوروی ودولت آن دوخته است.«۷۴

پس از ورود نظامیان شوروی به ایران، افراد پیشه وری به استقبال آنان رفتند و روسها نیز با همه توان به دموکراتها کمک کردند. همزمان با تشکیل جلسه هیأت مؤسسان فرقه، که طی آن پیشه وری به عنوان صدر فرقه انتخاب شد، محمد بی ریا، پیوستن اتحادیه های کارگری حزب توده آذربایجان و صادق پادگان و زین العابدین قیامی، الحاق تشکیلات محلی حزب توده را به فرقه دموکرات، اعلام کرده اند.۷۵ فرقه دموکرات، به تشکیلات مارکسیستی آماده ای دست یافت و با آمادگی بیش تر، به گسترش برنامه ها و اقدام به جذب اعضا پرداخت.

»مهاجرین که بعضی سالیان درازی بود درقفقاز اقامت داشته و در آن جا پیر شده بودند، به ایران آمدند و افکار جدید سوسیالیستی را که قبل از انقلاب و بعد از انقلاب درآن جا یادگرفته بودند را با خود به ایران آورده بودند.«۷۶

مهاجران ارمنی نیز، از الحاق آذربایجان به شوروی جانبداری کردند. برابر اسناد موجود، ارامنه، آشکارا از ارتش سرخ ستایش کرده واز الحاق آذربایجان به شوروی سخن به میان آوردند.۷۷

ایرج اسکندری، از رهبران حزب توده درباره جدا شدن آذربایجان از ایران نوشته است:

»ما اصلاً چنین چیزی را قبول نداشتیم و می گفتیم: آخر این چه معنایی دارد و تعجب می کردیم. خیال می کردیم پیشه وری خودسرانه و به ابتکار خود این کار را کرده، ولی بعداً دیدیم کم کم رفقایی که ارتباط بیش تری با مراجع ]حزب کمونیست شوروی و سازمان اطلاعاتی آن کشور[ داشتند، آمده و گفتند که رفقا، عقیده شان این است و قضیه ای است که مورد پشتیبانی است. بعداً هم از طریق اخبار بین المللی، اطلاع حاصل کردیم که جریان از طرف مقامات شوروی، یا دولت شوروی، پشتیبانی می شود.«۷۸

شوروی برای کمک به دموکراتها، از حرکت اردوی نظامی دولت مرکزی به تبریز، پیش گیری کرد. روسها نظامیان اعزامی از تهران را در شریف آباد قزوین متوقف کردند واین مایه دلگرمی فرقه دموکرات را فراهم آورد.۷۹ به گزارش روبرت روسو دیپلمات امریکایی درتبریز:

»در ۱۵ نوامبر ۱۹۴۵، شوروی شروع به ارسال اسلحه برای شورشیان نمود و روز بعد، نقشه انقلاب عظیمی را طرح کرد. شوروی ها، برای جلوگیری از هر گونه اقدامی که ممکن بود از طرف مقامات مسؤول ایرانی برای فرونشاندن شورش آنها صورت گیرد، از نیروهای خود استفاده می کردند. موقعی که شورشیان قصد حمله به یکی از مؤسسات شهربانی و یا نظامی ایران می کردند، قبلاً به فرماندهان مربوطه آن مؤسسات دستور می دادند که هیچ گونه مقاومتی نباید از طرف آنها صورت گیرد; زیرا هر گونه اقدامی امنیت دسته های اشغالی را به مخاطره می اندازد. فرماندهان ایرانی نیز جز تسلیم چاره ای نداشتند.«۸۰

ده ها نفراز زبدگان حزب کمونیست شوروی، از جمله روزنامه نگاران حزبی، به تبریز آمدند و با راه اندازی روزنامه وطن یولوندا، ارگان رسمی ارتش سرخ، به تبلیغ منافع شوروی درآذربایجان پرداختند،۸۱ کاری که با واکنش هوشمندان آذری روبه رو گردید.

شوروی درکنارکمک به تجزیه طلبان، خواسته های خود، از جمله امتیاز نفت شمال ایران را پی گیری می کرد.

حزب دموکرات آذربایجان، پس از پیروزی برنامه های گوناگونی را برای نهادینه کردن قدرت خود به انجام رساند. تظاهر به مذهب، در آغاز کار از شیوه های نفوذی دموکراتها برای خام کردن علما و مردم تبریز بود. پیشه وری، پس از انتخابات، اولین نطق خود را با آیات قرآن آغاز کرد. مردم نیز درانجام شعائر مذهبی آزاد بودند و تعزیه کربلا آزاد بود و پیشه وری خود در مراسم مذهبی در مساجد شرکت می کرد.۸۲ همراهی مذهبی پیشه وری با علمای تبریز، چنان پیش رفت که مجتهدی درباره اش نوشته است:

»نسبت به علما وروحانیون، نهضت دموکرات آذربایجان از اول بی طرف بوده وتا حال این بی طرفی محفوظ مانده است.«۸۳

حزب، به کشاورزان وعده داده بود که نظام ارباب رعیتی را اصلاح می کند و موجی از امیدواری در بین مردم، نسبت به بهداشت عمومی و تأسیس دانشگاه، پدید آورده بود. ولی، دموکراتها هیچ گاه به وعده هایی که داده بودند، پس از استقرار وفادار نماندند و پرده از چهره واقعی خود برانداختند و از روشهای استالینی و وحشت گستری و ارعاب عمومی، استفاده کردند.

رابرت روسو می نویسد:

»این رژیم جنبه دیگری هم داشت که می توان نام آن را »وحشت« گذاشت. تشریح وضع زندگی تحت فشار و »وحشت« برای کسانی که به چنین زندگی دچار نشده اند، بسیار مشکل است. »وحشت« فقط این نیست که طبق آمار بگوییم چند نفر مقتول یا مجازات و یا زندانی شده اند. »وحشت« یک پدیده روان شناسی و یک موج ترس و واهمه است که سراپای مردم را فرامی گیرد. میزان فعالیتهایی که برای ایجاد وحشت و ترس عمومی باید صورت گیرد، نسبت به محل تغییر می کند، ولی وقتی تخم ترس و وحشت افکنده شد، رشد و نمو آن، کم تر فعالیت لازم دارد. چنین وحشتی سراسر آذربایجان را فراگرفته بود و متعاقب آن تنفر شدیدی نسبت به اوضاع در بین افراد پیدا شد که بعدها منجر به جنگ و خونریزی بر علیه شورشیان گردید.«۸۴

دستگیری مخالفان آغاز شد. مخال

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.