پاورپوینت کامل دعا را نمی خواندیم، می خوردیم!اصغر ملایی از نیایش و مناجات ده سال اسارت میگوید ۱۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دعا را نمی خواندیم، می خوردیم!اصغر ملایی از نیایش و مناجات ده سال اسارت میگوید ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دعا را نمی خواندیم، می خوردیم!اصغر ملایی از نیایش و مناجات ده سال اسارت میگوید ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دعا را نمی خواندیم، می خوردیم!اصغر ملایی از نیایش و مناجات ده سال اسارت میگوید ۱۶ اسلاید در PowerPoint :
۴۲
گفتوگو با آزاده ها، کار دشواری است. سخت است به چشم های شان خیره شویم و
کنجکاوانه سئوال کنیم: «چگونه شکنجه می شدید»؟ و در پی این سئوال، بی تفاوت بپرسیم:
«در هنگامی که بهترین رفیق تان را در مقابل چشم های تان به شهادت رساندند، چه کار
کردید؟!» اما واقعاَ گزیری نیست. رسالت این نسل هنوز به پایان نرسیده است و تازه
وقت آن شده که به این سئوال ها با دقت جواب بدهند.
اصغر ملایی که امروز با لیسانس علوم قرآنی، به تدریس زبان عربی مشغول است، روزی در
ستاد جنگ های نامنظم، همراه شهید چمران گام برمی داشت و به قول خودش خدمت میکرد.
همان روزی که جنگ رسماَ توسط رژیم بعث آغاز شد، ملایی کارش را رها کرد و به همراه
بهترین دوستش، شهید احمد سلیمانی به جبهه رفت. چند روزی در جبهه ماند، اما برای آن
که از خانواده اش حلالیت بطلبد و وصیت نامه اش را بنویسد، برای یک روز به تهران
آمد. دو فرزند کوچکش را بوسید و از همسرش خداحافظی کرد.
در ورود دوباره اش به جبهه، در حالی که فقط دو هفته از آغاز جنگ می گذشت، به همراه
بهترین دوستانش، در دهی به نام «کرخه کور»، محاصره شدند.
خودش ماجرا را این طور تعریف می کند:
ـ من به همراه شهید احمد سلیمانی و یکی دیگر از دوستانم به نام حاج یدالله
رحمان زاده، در کانالی محاصره شدیم. چندین ساعت مقاومت کردیم اما در نهایت فهمیدیم
تعداد دشمنان بسیار بیشتر از ماست. آتش سنگینی روی سرمان بود و عاقبت، هر سه نفر
مجروح شدیم. هنگامی که دیگر توان مقاومت نداشتیم، افرادی که در کمین مان بودند،
ظاهر شدند. در کمال تعجب دیدیم آن ها عراقی نیستند، بلکه منافقان خودفروخته و فراری
ایرانی اند. در همان لحظه ی اولی که بالای سر ما رسیدند، بلافاصله تیر خلاص به احمد
سلیمانی زدند و او را به شهادت رساندند، اما من و حاج یدالله را به اسارت بردند.
* لحظه ای که اسیر شدید و احساس کردید توان هیچ دفاعی از خود ندارید، روحیه تان را
کاملاً از دست دادید یا باز هم امیدوار بودید؟
حقیقت این است که شرایط، بسیار دشوار بود. من شرایط جسمی و روحی نامناسبی داشتم. از
طرفی دستم آویزان بود و از طرف دیگر، دائم به فکر احمد سلیمانی، بهترین دوستم بودم
که مقابل چشمانم تیر خلاص خورد. اما حاج یدالله رحمان زاده با آن که پایش به شدت
آسیب دیده بود، روحیه ی بسیار بالایی داشت. در همان حال هم با منافقان، درگیری لفظی
پیدا می کرد و می گفت: «حیف! که نتوانستم شماها را بکشم!» وقتی از ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 