پاورپوینت کامل سفرنامه ی زیارتگاه های کشور عراق ;۳۱۷; ۴۳۸ کیلومتر مربع زندان! ۳۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سفرنامه ی زیارتگاه های کشور عراق ;۳۱۷; ۴۳۸ کیلومتر مربع زندان! ۳۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفرنامه ی زیارتگاه های کشور عراق ;۳۱۷; ۴۳۸ کیلومتر مربع زندان! ۳۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سفرنامه ی زیارتگاه های کشور عراق ;۳۱۷; ۴۳۸ کیلومتر مربع زندان! ۳۵ اسلاید در PowerPoint :
۲۸
فصل دوم : آغاز سفر
دوشنبه صبح راه میافتیم از منزل حاج آقا اینها. خانواده همه جمع اند برای خداحافظی و من چنان درهم و برهم شده ام که یادداشت نوشتن را از یاد می برم ز به ترمینال می رسیم. من بر روی همان پاکت نامه، تند تند چیزهایی می نویسم که بعدها به صورت، مرتب پاکنویس کنم. آنجا که ایستاده بودیم، عده ای دیگر هم مشغول خداحافظی و آماده شدن برای سفر بودند. یکیشان خیلی ناجور، دلم را زد که عجیب پر سر و صدا و شلوغ، ماچ و بوسه می کرد. انگار معطلی بیش از اینها ست و راه میافتم به گشتن. تا حالایش هم به احترام همراهان بند شده ام یک گوشه ی ترمینال و کنار اتوبوسی که چند مسافر دیگرش را از مشهد آورده و آمده تهران، برای سوار کردن ما همسفران تهرانی. بنا را می گذارم به خوش بودن و سر حال آوردن دیگران؛ یعنی مهم ترین ادب اجتماعی سفر، و می روم توی کوک بگو و بخند با جماعت، در آغاز سفر.
روزنامه ها را از دور می بینم و مثل آدم معتاد، که دود سیگار به چشمش بخورد، ناخودآگاه بیماری ام عود می کند؛ بیخیالش می شوم. ناسلامتی یک هفته قرار است از این گرفتاری ها فاصله بگیریم. به یاد سفر می افتم و التماس دعاها و انی و آنی که خواسته اند به یادشان باشم. و پدر آقای شجاعی که فکر می کردیم همسفر حج می شویم. بنده ی خدا، حتی برایم حوله احرام و بند و بساط خرید، و قسمت نشد، حاجی بشوم! شروع می کنم به دعا کردن و در همین حال توی نخ ترمینال رفته ام و حا ل و هوای این محیط های خاص و آدم های مخصوص و اینکه چه مطالعه اجتماعی و برنامه ریزی ویژه ای می خواهد و اینکه چه مطالعه اجتماعی و برنامه ریزی ویژه ای می خواهد و حکایت سرقت و اعتیاد که بعضی قیافه ها کاملاً تابلو هستند. می روم برای تماشا ی غرفه های مختلف فروش در اطراف سالن اصلی ترمینال جنوب تهران و مجلات رنگارنگ آبان و آذر ۷۸ و ترتیب چینش و عرضه و نوع فروش هم به تناسب حال و هوای ترمینال. بالاخره تسلیم می شوم و روزنامه می خرم. درد بیدرمان را که کاریش نمی شود کرد! بعد یک شال گردن می خرم با رنگ قهوه ای روشن و طرح چهارخانه و چهار حلقه فیلم ۱۳۶ دیگر برای دوربین؛ یکی هزار و هفتصد تومان.
وقتی برگشتم، هنوز معطلی ادامه داشت و خداحافظی مسافران تهرانی و بساط گریه و التماس دعا و تبرّک. دوباره می روم توی نخ همان مسافر کذایی و استغفاری… و مسافران مشهدی همچنان توی اتوبوس علّاف اند و چند نفری برای تجدید وضو با هوا خواری در اطراف اتوبوس پراکنده اند.
حاج احمد آقا، با کسی سلام علیک می کند. بنده خدا دفتر و دستکش همراهش است و در تکاپو. انگار متصدی سفر است و رئیس قافله. یک کت پشمی قهوه ای به تن کرده اندکی سیه چرده و قدی کوتاه و کمی چاق؛ قیافه ا ش از آن قیافه های دوست داشتنی که با یک نگاه به دل می نشیند و احساس می کنی سالهاست می شناسی اش. نامش محمد تقی رنگی است. ساعت یک ربع به دوازده است که ساکها را توی اتوبوس جا داده اند. و سوار شده و به راه می افتیم.
آقای رنگی، لیست مسافران را چک می کند و صلوات برای امام زمان و خودمان و رهبری می گیرد. من همان جا که نشسته ام، شروع می کنم به استغفار و عجیب توی دلم به غلط کردن و شکر خوردن افتاده ام به خاطر همان یک حس گذرا و کوتاه که موقع روبه رو شدن با مسافران مشهدی و بعد چند تن همسفر تهرانی داشتم. تیپ ها و قیافه ها روستایی و غیر منتظره بود و من لابد تصور می کرده ام با دانشمندان و فرهیختگان عالم ادبیات و فلسفه همراه و هم کلام باشم و توی فکرم که چرا اینقدر عوامانه و چرا اینقدر احمقانه! با خود می گویم: اینجا ها معلوم می شود که نظام فکری و درونی آدم ها چقدر عقلانی و منطقی است و چقدر عوامانه و ابتدایی و سطحی؛ گر چه به ظاهر ادا و اطوار روشنفکرانه داشته باشند. به یاد مرحوم ایت الله شیخ مرتضی حائری می افتم که هر بار سفر زیارتی خود به آستان مقدس امام هشتم، خود را با زوار روستایی و بیسواد، و جماعت دهاتی عامی همراه می کرد و در میان آنان می ایستاد و به حرم مشرف می شد و گویا خوانده بودم که در مکاشفه یا خوابی، عنایت ویژه ای حضرت را به این عوام الناس بی ادعا با صفا دیده بود. نیت می کنم که این تصور نادرست را جبران کنم به نوکری و خدمتگزاری این جمعیت، که حالا دیگر رسماً زائر سید الشهدایند. به یاد آن داستان می افتم که یکی از علمای بزرگ نجف و از اهل سر و معرفت، روزی به سراغ شاگرد خود می ایند و از او می پرسند: دیشب چه کار بزرگ و عبادت ویژه ای انجام داده ای؟ پاسخ می دهد: هیچ دیشب خوابیده ام بی عمل و عبادت. استاد راضی نمی شود و می گوید: یک کاری کرده ای که عجیب مورد عنایت شده ای وحجره ات پر از نور است. او قدری فکر می کند و می گوید: دیشب کسی که مسافر کربلا ست، در حجره ام مهمان بود. نیمه شب در حال خواب غلتید و پایش روی من افتاد. بیدار شد م و خواستم پایش را کنار بزنم؛ اما با خود فکر کردم او مسافر کربلاست و به احترام حضرت سید الشهدا تحمل کردم و دلم نیامد بیدارش کنم….
و باز به یاد داستان دیگری می افتم که معروف است گرد و غبار کاروان زائران سید الشهدا بر چهره دزد یهودی، برای او حرمت و اعتبار درست کرده بود و باز به یاد خاطره ای می افتم از امام امت(ره) که در سفر مشهد مقدس، هر بار زودتر از حرم بر می گشته و به نمازی و دعایی مختصر اکتفا می کرده اند تا بساط چای همسفران را آماده کنند و سفره بیندازند و غذا را برای زائران آن حضرت مهیا سازند. توی همین فکرها هستم و خوشحال که خدا زود حواسم را جمع کرد. و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 