پاورپوینت کامل رنگ سیاه رنگ حیرت;گفت و گو با حمید عجمی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رنگ سیاه رنگ حیرت;گفت و گو با حمید عجمی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رنگ سیاه رنگ حیرت;گفت و گو با حمید عجمی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رنگ سیاه رنگ حیرت;گفت و گو با حمید عجمی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۴

عزاداری امام حسین و هیأت امام حسین را سیاه می کنند، چون مقام امام حسین علیه السلام، مقامی است که هیچ عقلی به کنه آن پی نمی برد و همه عقول آنجا حیرت زده اند.

اشاره:

«حمید عجمی» متولد سال ۱۳۴۱ و اهل یکی از قدیمی ترین محله های تهران، یعنی قلهک است. در خانواده ای مذهبی رشد یافته و از حضور معنوی پدرش «مرحوم حاج هدایت الله عجمی» که شاعر و خادم اهل بیت علیهم السلام بوده، بهره های بسیاری برده است.

از سال ۱۳۵۶ یعنی از پانزده سالگی به کلاس های خوشنویسی انجمن خوشنویسان ایران رفته و بیست و پنج سال است که به مشق و نگارش خط نستعلیق، مشغول است.

چهار سال از محضر استاد کیخسرو خروش بهره برده و دوازده سال، استاد غلامحسین امیرخانی را شاگردی کرده است؛ حمید عجمی صاحب سبک خط «معلّی» است؛ خطی که در سال امیرالمؤمنین علیه السلام با توجه به کاربری های متفاوت این خط در تبلیغات، به تمام مردم ایران اسلامی معرفی شد.

وی اهل هنر و ذوق است، کارهای گرافیکی زیبایی در قالب های گوناگون طراحی و اجرا نموده و علاقه وافری به ادبیات و عرفان اسلامی دارد. گفت و گوی نشریه «خیمه» با حمید عجمی تنها پرداختن به فعالیت های هنری او نیست؛ یعنی تنها با او، بحث از خط «معلّی» نکرده ایم؛ حرف های او دغدغه ها و نگرانی هایی درباره ی هیئات، مدّاحی و … است که به عنوان یک فرد فرهنگی و پدر فرزندان نسل سوم، با ما مطرح نموده است.

ابتدای گفت و گو را با خط «معلّی» شروع کردیم و او درباره ی ابداع و ایجاد خط جدید، با ما سخن گفت:

بوجود آمدن یک خط، خیلی بزرگتر از آن است که یک خوشنویس یک اتفاق کوچکی ایجاد کند، برای اینکه انسانها خیلی که بزرگ می شوند، فقط در یک مقطع تاریخی می توانند تأثیرگذار باشند؛ همین طور که این قدرت بالاتر می رود و این شأن و جایگاه بالاتر می رود به مقام اولیاء و انبیاء می رسیم که اینها می توانند تاریخ را در واقع، از خودشان متأثر کنند؛ در کار خوشنویسی سنتی هم، که خط «معلّی» بوجود آمد، به خاطر این نیست که یک نفر بخواهد تفاوتی ایجاد کند، به خاطر این است که در واقع این قوم تغییر کردند، وقتی تغییر کردند، آنچه که شایسته شان هست از طرف حضرت حق به آنها تزریق و اعطا می شود که «معلّی» هم یک چیزی به این شکل است.

چرا اسم این خط را معلی گذاشتید؟

ببینید؛ من در آن دوره ای که خط «معلّی» را شروع کردم و کار کردم، چون از وجود مبارک حضرت امیر(ع) متأثّر بودم و به این شخصیت بزرگ در تاریخ، همیشه یک حس خاصی داشتم و همواره بحث وجود مبارک ایشان در منزل ما بود، یقیناً من همه جانم شیفته ی وجود ایشان بود؛ در آن دوره هم، سعی کردم هر چه که دارم در واقع در راستای وجود ایشان هزینه کنم.

آنچه نتوان داد جز در دست محبوبان، دل است

و آنچه نتوان ریخت جز در پای خوبان، آبروست

به همین خاطر است که آن دوره، تنها چیزی که داشتم و می توانستم از سر ارادت، عرضه اش بکنم، این بود که نسبت به وجود مبارک حضرت امیر علیه السلام یک چنین واکنشی نشان بدهم در حقیقت امدادهایی که در جانم مهیّا می شد و از وجود مبارک ایشان کسب می کردم باعث شد خط معلّی از وجود ایشان نشأت گرفته شود. امّا اینکه من می گویم، از وجود مبارک حضرت امیر؛ مقصودم علی بن ابیطالبِ هزار و چهارصد سال پیش نیست. مقصود علی بن ابیطالب، بعنوان یک حقیقت کلی در عالم است؛ آن حقیقتی که، از آن موقعی که نورش خلق شد جاری بوده، از آن موقع که نور وجود مبارک پیغمبر(ص) و علی بن ابی طالب(ع) و بزرگانی که بعنوان ائمه ی اطهار مطرح و به عنوان یک حقیقت در تاریخ جاری هستند خلق شد؛ اشاره ام به اینجاست. هر حرکتی هم که در عالم تحقق پیدا می کند، در ذیل عنایت و تسلط این بزرگان به عنوان انسان کامل است؛ برای این که هیچ حقیقتی و هیچ حرکت حقّانی، هیچ وقت به نتیجه نمی رسد، مگر طبق عنایات انسان کامل؛ این از یک منظر، از منظر تاریخی اش هم ما وقتی به سنت اسلام و حقائق و واقعیت هایی که در دین اسلام هست رجوع می کنیم، آن کاتبی که، به مفهوم حقیقی، قرآن را کتابت کرد علی بن ابی طالب علیه السلام است. یعنی بودند کسان دیگری که قرآن را نوشتند، امّا در زاویه ای نبودند که این قدر نزدیک به پیغمبر باشند؛ از سوی دیگر در زاویه ای نبودند که انباشتگی از علم داشته باشند؛ در زاویه ای نبودند که خود حضرت رسول خدا، اینقدر واکنش های مثبت به آنها نشان بدهد؛ اینقدر مسلط به مفاهیم قرآن باشند. پس علی بن ابی طالب وقتی قرآن را کتابت می کند، حقیقتاً کتابت می کند و اول کاتبی است که بحقیقت، قرآن را کتابت کرده است، بنابراین وقتی که ما مسلمانیم و رجوعمان به دین اسلام است و تلاشمان این است که این حقانیت را تجلی بدهیم، یقیناً نمی توانیم رجوع به اصل نکنیم می گوید که:

بس نکو گفتم حکیم غزنوی

سر همانجا نهِ، که باده خورده ای

وقتی کاتبی که از منابع و ذخایر معنوی اسلام و وجود مقدس پیامبر اسلام تغذیه می شود و بعد سعی می کند که خطی بنویسد که در جان خطش، وجود مبارک پیغمبر تجلی پیدا بکند، ناچار به این است که سر به درگاه وجود مبارک حضرت امیر بساید؛ یعنی به عنوان اولین کاتبی که بحقیقت قرآن را کتابت کرد. در طول تاریخ هم شواهد بسیار زیادی داریم.

خیمه: آیا خوشنویسان قدیمی نیز به امیر المؤمنین علیه السلام تمسّک و بهره جسته اند؟

بله شما وقتی احوالات خوشنویسان و قُدما را بررسی می کنید، می بینید که بزرگان ما، مثل سلطان علی مشهدی یا میرعماد، یا بعضی از بزرگان در بعضی جاها اشاره کرده اند که، ما هر جایی که در کار خوشنویسی دچار معضل می شدیم، نیّت می کردیم و سه روز به احترام حضرت امیر علیه السلام روزه می گرفتیم و ایشان را در خواب می دیدیم و ایشان مشکل ما را در خواب حل می کرد. هر خوشنویسی که در این وادی، قلم فرسایی بکند و چیزی را قلمی بکند اگر بخواهد رجوعش به حقیقت اصلی این ماجرا باشد، به عنوان اولین کار باید به حضرت امیر رجوع کند؛ این شد که من با دانستن حقایقی که در بطن کار خوشنویسی هست، متوجه شدم که حقیقت خط «معلّی» از کجا آمده؛ بر همین اساس، نام خط «معلّی» را از نام حضرت علی گرفتم و اسم آن را گذاشتم «معلّی»؛ خطی که در واقع برتری یافته از یک وجود اعلی، که به نوعی همان علیِ اعلی است، که درعالم تجلی کرده است.

خیمه: فرمودید در یک خانواده ی مذهبی رشد کردید؛ در این باره صحبتی داشته باشید.

الحمدلله پدر من، اهل دین و دیانت بود و همانطور که شما فرمودید، خانواده ما یک خانواده ی مذهبی بود؛ منتهی یک خانواده ی مذهبی بسیار معمولی؛ نه خانواده ای که در واقع آدم فکر بکند که، با آدم های دیگر مملکت متفاوت است چون ایرانی ها اکثراً مذهبی اند، اکثر خانواده های سنتی اند و خانواده ی ما هم همینطور بود؛ یعنی پدر من تافته ی جدا بافته ای از بقیه ی مردم نبود؛ فقط علاقه مندی اش خیلی زیاد بود و چون طبعش روان بود، به خاطر علاقه مندی که به اهل بیت علیهم السلام داشت شعر هم می سرود، اکثر شعرهایی که ایشان می گفت راجع به اهل بیت علیهم السلام بود؛ بنابراین با وجود چنین پدری، وجود علقه های معنوی در منزل ما، همیشه از همین صحبتها بود؛ مثلاً یک شب، جوهر و عرض؛ یک شب صحبت ماهیت و ابن سینا بود و یک شب هم صحبت حافظ بود؛ بسیاری از شب ها هم صحبت علی بن ابی طالب بود. بالاخره وقتی آدم در چنین فضایی تنفّس بکند، یقیناً از این فضا تأثیر می پذیرد. چون خانواده ی ما همه اهل این ماجرا بودند، من هم به نوبه ی خودم، با بضاعت اندکی که داشتم؛ سعی کردم تأثیر بپذیرم و این شد که در واقع من هم در این اتمسفر تأثیر پذیرفتم.

خیمه: در محلی که در کودکی و نوجوانی زندگی می کردید، به کدام هیأت می رفتید؟

ما مسجدی داریم در قُلهک، به عنوان «مسجد اعظم قلهک»؛ چون می دانید که قلهکی ها آدم های باسابقه ی تهران هستند؛ یعنی تهرانی های قدیمند، چون قدیم تهران یک شمیرانات بود، یک زرگنده و یک قلهک. بعضی از این جاها که الآن می بینیم نبود؛ ما طبق سنت خودمان، در مسجد محل برای خودمان مراسم داشتیم؛ مثلاً در مراسم هایی که در عزای امام حسین علیه السلام داشتیم معتقد بودیم که فقط باید سینه زد؛ نه زنجیر می زدیم، نه چیزی زاید بر سینه زدنمان داشتیم. چون معتقد بودیم که عزاداری سالم (سالم نه به مفهوم پاک) عزاداری که خیلی سنتی بود، همین سینه زدن است. این بود که در ایام عزاداری و ایام دیگر، پدر من، همیشه در مسجد، سردمدار قسمتی بود. ایشان ماه رمضان ها کلاس قرآن داشت. در مسجد دعای افتتاح و سمات می خواند و چون صدای خوبی داشت، موقعی که جوان بود و رادیو کمتر بود، در ایام ماه رمضان در بالای پشت بام خانه ی مان در قلهک مناجاتی می کرد و در واقع محلی ها با صدای ایشان بیدار می شدند. همه ی زندگی که ما با ایشان داشتیم، خاطره است و به همین خاطر است که من نمی توانم قسمتی از آن را گزیده بکنم، به خاطر اینکه وجود پدرم بسیار پربرکت و معنوی بود؛ با اینکه شما اگر ایشان را می دیدید یک آدم معمولی بود، کارمند آموزش و پرورش و اصلاً این تفاوتها را در وجودش احساس نمی کردید؛ یعنی باید فرزندش می بودید تا متوجه می شدید که این آدم، چقدر سالم و بی غل و غش است. بر همین اساس، ما خاطره از ایشان زیاد داریم و زندگی ما، زمانی که ایشان در قید حیات بود، به خاطر بهره مندی از ایشان هیچ وقت در فضاهای معنوی و بحث های انسانی و ارزشی، کم نمی آوردیم و خط فعلی من هم در واقع از برکات وجودی ایشان و مادرم هست، چون خود ایشان در یک دوره ای خط می نوشت و خوشنویس های قدیم را می شناخت. یقیناً اگر پدری بخواهد برای فرزندش دعا بکند، سعی می کند که منطبق با مسیر فرزندش برایش دعا بکند و ایشان همیشه دعاهایی که برای من می کرد درباره ی خوشنویسی بود، مثلاً می گفت: بابا امیدوارم قلمت این جوری بشود، امیدوارم خطت این جوری بشود امیدوارم روزی خطی بنویسی که چنان بشود، در واقع تا جایی که راهنمایی های ایشان از جهات بسیاری روی من تأثیرگذار بود. در یک دوره ی پنج ساله که روی قلم تحقیق می کردم تا سپیده ی صبح نمی خوابیدم و سپیده را می دیدم و می خوابیدم. در آن دوره، به مشکلات خاصی از جهت قلم تراشی برخورد کردم که خواب پدرم را دیدم و از ایشان راجع به قلم پرسیدم؛ و گله کردم که چرا این قلم من درست نمی شود و ایشان به من گفتند که قلم، مقام می خواهد و این جوری به کسی نمی دهند، سعی کن خودت را شایسته بکنی؛ این جوری نیست که چون تو خوشنویسی، همه ابزار و آلات درست می شود و تو براحتی کار بکنی؛ در واقع ایشان بعد از این که فوت کرد، باز هم نقش مهمی در زندگی ما داشت خیلی این نقش اساسی بود؛ یعنی همه ی چیزهایی که به نوعی من دارم، چه در اتصالاتی که از جنبه ی معنوی با وجود مقدس حضرت امیر داشتم و چه در اتصالات صوری که به خط خوشنویسی گرایش پیدا کردم و خوشنویس شدم و خط «معلّی» این جوری بوجود آمد، همه برکات وجودی ایشان است. برای اینکه ایشان، نقش بسیار پاکی داشته، به آنچه که می گفت اعتقاد داشت و انجام می داد.

ـ آیا پدر شما به عنوان یک شاعر مذهبی، نوحه هم سروده اند؟

بله، ایشان نوحه زیاد داشت، در هیأت مداحی شمیران، رفت و آمد می کرد و با همه ی مداحان بزرگ، ارتباط داشت. چون شاعر بود و از ایشان شعر می گرفتند. ایشان اعتقاد خیلی خاصی هم به ریتم و موسیقی داشتند که در بعضی از نوحه هایشان موجود هست؛ بر همان اساس این نوحه ها را جدید می گفت و ما می خواندیم، منتها در کتاب ایشان چاپ نکردیم؛ برای این که تعداد این نوحه ها زیاد بود و در کتاب نمی شود نوحه را با ریتم عنوان کرد؛ به همین خاطر احساسمان این بود که شاید به دیوان ایشان لطمه بخورد؛ چون ما در آن دوره ای که می خواستیم کتاب را چاپ کنیم فرصت جمع آوری نوحه ها و تنظیم آنها نبود؛ ولی ایشان نوحه های زیادی سرود و نوحه هایی هم که داشت، خیلی معروف شد.

ـ آیا مرحوم پدرتان به عنوان یک شاعر و نوحه سرا در پیرامون مداحی، حساسیت ویژه ای نداشت؟

یکی از نکاتی که ایشان خیلی اهمیت می داد و همیشه گله داشت این بود که، چرا مداح های ما درس نمی خوانند و همیشه از اینکه مداحان ما، وقتی که شعر می خوانند، غلط و نادرست می خوانند، تأسف می خورد. و این که چرا وقتی که یک جمله ی عربی را می خوانند، غلط می خوانند؛ چه کسی گفته که مداح فقط باید صدایش قشنگ و خوب باشد؟! مداح می تواند شاعر خیلی خوبی هم باشد. می تواند ادیب باشد؛ همانطور که قُدمای ما ـ در واقع ـ این گونه بودند و ایشان همیشه از این مسأله گله داشت، نمی شد که ما با هم به مسجد نرویم و مداحی بخواند و ایشان بعد از اینکه مداح خواند، به او نگوید که چرا اینجوری می گویی و این کلمه درستش این است؛ یعنی با اینکه خودش در مراسم این چنینی شرکت می کرد و با این آقایان ارتباط داشت، همیشه سعی می کرد که به این دوستان گوشزد بکند که درس بخوانید، مطالعه کنید، چون شما وقتی اهل بیت را مدح می کنید، اگر کلمه ای را اشتباه بگویید، در واقع این آبروریزی به شما برنمی گردد و این سنت، دچار معضل و مشکل می شود؛ خیلی به این ماجرا حساس بود.

خیمه: به نظر شما برای جذب جوانان، در مجالس عزاداری می توان از هر شیوه ی مداحی و مولودی خوانی استفاده نمود؛ یا به عبارت دیگر، باید جوان پسند، عزاداری و شادمانی کرد؟

سؤال شما خیلی سؤال بجایی است. ببینید ما از اول انقلاب به این ماجرا پی بردیم که خداوند خیلی بزرگ است و هیچ کسی هم در این ماجرا شکی نداشت و بر اساس همین بزرگی و منش بود که دچار تحولات شدیم؛ حرکت کردیم؛ انقلاب کردیم و جبهه و جنگ ساخته شد. نکته ای که ما فراموش کردیم این بود که، فکر کردیم در مقایسه با وجود پروردگار، ابلیس خیلی کوچک است. خود ابلیس یکی از عاملان اجرایی این ماجراست و خیلی کوچک است؛ ولی در مقایسه با ما انسانها، موجود بسیار بزرگی است؛ از یک زاویه ی دیگر، ما هیچ جا در هیچ روایتی هیچ قولی نداریم که ابلیس به چه صورت ظاهر می شود و همیشه فکر می کنیم که ابلیس، موجودی هست که دست بچه های ما را از مسجد می گیرد، به میخانه می برد؛ که اگر چنین موجودی پیدا بشود، به او می گوییم ابلیس! در حالی که اصلاً این جوری نیست؛ آنچه که امروز در مداحی جدید پدید آمده، ابلیسی هست که در جان مداحی نهفته است؛ یعنی مداح ما امروز احساس می کند که باید مورد پسند جوان حرف بزند و این غلط است؛ چون ما اگر درست بررسی کنیم می بینیم که نسبت به امام حسین، این جوری نبوده که شخصی بیاید و بگوید این حسینیه را مشکی کنید و شخص دیگری بیاید علامتی درست بکند و شخص دیگری بیاید به احترام حضرت ابوالفضل بگوید امروز اگر تا بعد ازظهر آب نخورید، ثواب دارد! این جوری نیست، اینها همه، حساب و کتاب عالم خلقت است و روی همه این مسایل فکر شده تا ما به اینجا رسیده ایم؛ هیچ وقت اینها حرکتی نکردند که فقط مورد پسند جوان باشد؛ اگر حرکتی کرده اند منطبق بوده با آنچه از امامشان سراغ داشته اند؛ ما در مداحی امروز متأسفانه درگیر فقدان شناخت امام و امام شناسی هستیم، به مفهوم مطلقش اگر که در هر دوره ای وجود امام بررسی بشود متوجه می شویم که این امام چه تسلطی در عالم دارد و وجودش چقدر بزرگ است؛ وقتی به بزرگی امام پی ببریم، این جوری راجع به آن صحبت نمی کنیم؛ مثلاً در متون عرفانی و مذهبی که از قدیم داشتیم هر جایی که ادیبی می خواست نام مبارک امام حسین را ببرد، حداقل چهار سطر مقدمه می گفت و بعد اسم امام حسین را می برد، برای اینکه می شناخت این «امام» یعنی چه؟! امامی که درباره ی وجودش می فرماید همه ی علم ۲۸ قسمت است؛ ۲ قسمت نزد خلق است و ۲۶ قسمت آن نزد امام است؛ این امام را وقتی من می خواهم مدح بکنم، نمی توانم پشت میکروفن بیایم و بگویم: «آقا قربون پاهات برم، قربون دستات برم!» چیزی که در سنت عزاداری یا در سنت مولودی خوانی ما یا در سنت ابراز احساسات به این بزرگان نهفته بوده، آیا چیزی بوده که منطبق با بزرگی اینها شکل گرفته، یا منطبق با سلایق مردم؟! اگر روزی جوانهای ما یک تیپی بشوند، آیا ما باید بیاییم راجع به اماممان طوری صحبت کنیم که اینها خوششان بیاید؟! براستی آیا مداحان حاضرند بپذیرند اسم خانم شان را اینطوری در یک جمع ببرند که ما می بینیم بعضی مداح ها ناموس اهل بیت را این جوری توی مجالس اسم می برند. دست می زنند و سوت می زنند، یا حتی عزاداری هایی که شاهد هستیم بعضی مداح ها در مجالس شان کفریات می بافند، و اینها هر قسمتش کفر هست، اینها همه فقدان امام شناسی است.

علی بن ابیطالب می فرماید من کسی هستم که آسمانها را بپا داشتم، کسی هستم که مشتری را سر جایش نگه داشتم، مدار زمین بر عهده ی من است، درختان به اذن من رشد می کنند. اگر قرار باشد برای این چنین موجودی عزاداری کنیم یا مدحش را بگوییم، چگونه باید صحبت کرد؟ جز اینکه همان چیزهایی را که خودش گفته است باید در مدحش بگوییم؟ جز اینکه آنچه رسول الله در مدحش گفت باید بگوییم؟! امروز می بینیم یک سری شعرهایی را عده ای می خوانند که حتی در شأن همسایه ی ما هم نیست؛ در شأن اهل بیت علیهم السلام، که اصلاً نیست.

به عنوان مثال، چون حضرت رقیه سلام الله علیها سنّش کم بوده، فکر می کنند که مجازند راجع به ایشان هر چه به ذهنشان می رسد و تصور می کنند بگویند، در حالی که این جوری نیست. امام جواد(ع) هفت سالش بود که به امامت رسید. این وجود در عالم مقدس هست. مداح ها حق ندارند راجع به ایشان این گونه حرف بزنند.

ما نه تنها ناراحت نیستیم که امام حسین علیه السلام شهید شد، ناراحت نیستیم به فرق علی بن ابی طالب شمشیر خورد، ناراحت نیستیم امام های دیگرمان اینجوری شهید شدند؛ بلکه افتخار می کنیم. عزای ما از آن موقعی است که این انسان، باعث شد آنها دچار این ماجرای مظلومیت شوند و از اینکه این حرکت از طرف ما انجام شد، سوگواریم؛ سوگواری ما به خاطر این ننگی است که بر جبین انسان نهفته است. وگرنه برای اینها سوگواری یعنی چه؟! برای چه و برای که؟! برای امام حسین؟! کسی که صاحب عالم است؟! بنابراین ما به خاطر ضعفی که در وجود انسان نهفته است، سوگواریم برای انسان که امامش را دید و با او چنین کاری کرد. شما اگر که جای خداوند بودید و موجودی مثل امام حسین علیه السلام داشتید، جز این برایش رقم می زدید؟! جز این شایسته اش بود؟! اینقدر با صلابت و زیبا! کسی که پیوندش با خون بود، کسی که این گونه خودش را در عالم نشان داد، چه چیزی زیباتر از این؟!

اگر شناسایی بشود که وجود امام حسین چه وجودی در عالم است، حداقلش این است که می فهمیم بیش از هزار سال است نام و یاد امام حسین برپاست و الآن هم باید مطابق شؤوناتی که در این هزار و چهارصد ساله بوده حرف بزنیم، اما نه به این گونه که برخی مداحان می گویند مثلاً چون حضرت رقیه سنش کم بود، هر چه دلشان بخواهد می گویند یا به امام زین العابدین که می گویند «بیمار» به قول آقای مطهری که می گویند: آقا امام زین العابدین یک روز، دو روز مریض بود، آن هم در وقایع کربلا. کجا امام زین العابدین بیمار است؟! سراسر زندگی اش تلاش و مردانگی هست و جوهر غیرت بود، کدام بیماری که اصلاً اینجوری امام را معرّفی کردید؟

یا در مورد حضرت عباس علیه السلام، با آن هیبت و با آن اقتدار و رشادتی که هم از نظر پیکر و هم از نظر روحی داشته است. شما وقتی شخصیت حضرت عباس را نگاه می کنید می بینید که نزدیک به شخصیت علی بن ابی طالب است؛ خداوند رسو ل الله را فرستاد و علی بن ابی طالب را به عنوان حافظ وجود حضرت رسول در کنارش گذاشت و از علی انتظار داشت که سایه به سایه دنبالش برود و دقیق از او محافظت کند، در بسترش بخوابد، در جنگها با او موافقت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.