پاورپوینت کامل سیر در ساحت ملک و ملکوت ۳۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سیر در ساحت ملک و ملکوت ۳۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیر در ساحت ملک و ملکوت ۳۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سیر در ساحت ملک و ملکوت ۳۴ اسلاید در PowerPoint :
۳۰
آیت اللّه سیّد محمّد حسن قوچانی نجفی، یکی از بزرگ ترین علمای وارسته و زاهد عهد خود بود. او در سال ۱۲۹۵هجری قمری، برابر با سال ۱۲۵۷هجری شمسی، در یکی از روستاهای قوچان در خانواده ای مذهبی، دیده به جهان گشود. از سن هفت سالگی شروع به تحصیل نمود و در سن سیزده سالگی، به ارشاد و اصرار پدرش، وارد حوزه ی علمیه ی قوچان شد و سپس برای تکمیل علوم دینیه، راهی حوزه های علمیه ی سبزوار، مشهد، اصفهان و سرانجام، حوزه ی علمیه ی نجف اشرف شد و ده سال با صبر و پشتکار، مدارج کمال را طی نمود و خود را به فضایل اخلاقی آراست. سپس به وطن مراجعت کرده، تا سن شصت و هشت سالگی به تدریس و تألیف پرداخت. از میان تألیفات او کتاب «سیاحت غرب» به سبکی نوین و طرزی بدیع نوشته شده. مؤلف با استفاده از مفاد برخی از آیات قرآنی و بعضی از اخبار و احادیث معصومین با نثری روان و ساده، داستانی جالب و آموزنده را از عالم پس از مرگ پی ریزی کرده. درباره ی ویژگیها، شگردها و بدایع این داستان، گفتنی بسیار است که مجالی دیگر را می طلبد؛ امّا بجا دیدیم که به مناسبت سالگرد وفات این عالم جلیل القدر قسمتی از این اثر معروف را تقدیم شما نماییم.
در بیان لحظات پس از مرگ
و من مُردم؛ پس دیدم ایستاده ام و بیماری بدنی که داشتم ندارم و تندرستم. خویشان من در اطراف جنازه، برای من گریه می کنند و من از گریه ی آنها اندوهگینم؛ به آنها می گویم: «من نمرده ام، بلکه بیماری ام رفع شده است.» کسی گوش به حرف من نمی کند. گویا مرا نمی بینند و صدای مرا نمی شنوند. دانستم که آنها از من دورند و من نظر به آشنایی و دوستی به آن جنازه دارم؛ خصوص بشره ی پهلوی چپ او را که برهنه بود؛ چشمهای خود را به آنجا دوخته بودم.
جنازه را بعد از غسل و دیگر کارها، به طرف قبرستان بردند؛ من هم جزو مشیّعین رفتم، در میان آنها بعضی از جانورهای وحشی و درندگان، از هر قبیل، می دیدم که از آن ها وحشت داشتم ولی دیگران وحشت و آنها نیز اذیتی نداشتند؛ گویا اهلی و به آنها مأنوس بودند.
و جنازه را سرازیر گور نمودند و من در گور ایستاده، تماشا می کردم و در آن حال، مرا ترس و وحشت گرفته بود؛ بویژه هنگامی که دیدم در گور، جانورهایی پیدا شدند و به جنازه حمله ور گردیدند؛ آن مردی که در گور، جنازه را خوابانید متعرض آن جانورها نشد؛ گویا آن ها را نمی دید.
و از گور بیرون شد؛ من از جهت علاقه مندی به آن جنازه، داخل گور شدم برای بیرون نمودن آن جانوران؛ ولی آنها زیاد بودند و بر من غلبه داشتند و دیگر آنکه مراچنان ترس گرفته بود که تمام اعضای بدن می لرزید؛ از مردم دادرسی خواستم، کسی به دادم نرسید و مشغول کار خود بودند، گویا هنگامه ی میان گور را نمی دیدند.
ناگهان اشخاص دیگری در گور پیدا شدند که آنها کمک نموده، آن جانوران فرار نمودند، خواستم از آنها بپرسم که: «آنها کیانند؟» گفتند:
«بدرستی که خوبی ها، زشتی ها را از بین می برد»(۱) و ناپدید شدند.(۲)
پس از فراغت از این هنگامه، ملتفت شدم که مردم، سر گور را پوشانیده اند و من را در میان گور تنگ و تاریک، ترک کرده اند و می بینم آنها را که رو به خانه هایشان می روند، حتّی خویشان و دوستان و زن و بچه ی خودم، که شب و روز در صدد آسایش آنها بودم؛ از بی وفایی آنان بسی اندوهناک شدم(۳) از خوف و وحشت گور و تنهایی نزدیک بود دلم بترکد.
نکیر و منکر و سؤال قبر
با حال غربت و وحشت فوق العاده و یأس از غیر خدا، در بالا سر جنازه نشستم. کم کم دیدم قبر می لرزد و دیوارها و سقف لحد، خاک می ریزد و خصوص از پایین پای قبر که بسیار تلاطم دارد، کأنّه جانوری آنجا را می خواهد بشکافد و داخل قبر شود؛ بالاخره آنجا شکافته شد، دیدم دو نفر با رویهای موحّش و هیکل مهیب، داخل قبر شدند – مثل دیوهای قوی هیکل – و از دهان و دو سوراخ بینی هایشان دود و شعله ی آتش، بیرون می رود و گرزهای آهنین که با آتش سرخ شده بود و برقهای آتش از آنها جستن می کرد، در دست داشتند و به صدای رعد آسا که گویا زمین و آسمان را به لرزه آورده، از جنازه پرسش نمودند که: «خدای تو کیست؟»(۴)
و من از ترس و وحشت، نه دل داشتم و نه زبان؛ فکر کردم که جنازه ی بی روح، جواب اینها را نخواهد داد و یقین است که با این گرزها خواهند زد که قبر پر از آتش شود و با آن وحشت «ما لا کلام»(۵) این آتش سوزان هم سربار خواهد شد؛ پس بهتر این است که من جواب گویم.
توجه نمودم به سوی حق، چاره ساز بیچارگان، کارساز درماندگان و در دل متوسّل شدم به علیّ بن ابی طالب(ع)، چون او را بخوبی می شناسم؛ دادرس درماندگان فهمیده بودم و دوست داشتم او را و قدرت و توانایی او را در همه ی عوالم و منازل، نافذ می دانستم. و این یکی از نعمتها و چاره سازی های خداوند بود که در همچو موقع وحشت و خطرناکی، که آدمی از هوش بیگانه می شود. «مردم را مست می بینی در حالی که مست نیستند…»(۶) آن وسیله ی بزرگ را به یاد آدمی می آورد.
و به مجرد این خطور و الهام، قلبم قوّت گرفت و زبانم باز شد. و چون سکوت و لاجوابی من به طول انجامیده بود، آن دو سائل به غیظ و شدّت مالا کلام، دوباره سؤال نمودند که: «خدا و معبود تو کیست؟»(۷) به صورت و هیبتی که صد درجه از اوّلی سخت تر و شدیدتر بود؛ از شدت غیظ، صورتشان سیاه شده، از چشمانشان برق آتش شعله می زند.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 