پاورپوینت کامل من کفش جفت کن شما هستم!حاج محمدباقر کوثرمدار ۴۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل من کفش جفت کن شما هستم!حاج محمدباقر کوثرمدار ۴۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل من کفش جفت کن شما هستم!حاج محمدباقر کوثرمدار ۴۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل من کفش جفت کن شما هستم!حاج محمدباقر کوثرمدار ۴۲ اسلاید در PowerPoint :

۳۸

هیأت وحدت اسلامی تهران

وقتی وارد منزل ایشان شدیم، با یک بیت زیبا از ما پذیرایی نمود. آنقدر این بیت به دلمان چسبید که در ابتدای گفت و گوی مان از او خواستیم بازهم برایمان بخواند!

نیست مرا با اَحدی قهر و خشم

هر که بیاید قدمش روی چشم!

و اَلحق که در طول مصاحبه با انتقال تجربیات ارزشمندش که قدمتی به اندازه ی نیم قرن دارد – و پاسخگویی مناسب به سؤالات ما، از ما – و در حقیقت از همه ی خوانندگان نشریه ی خیمه – مهمان نوازی نمود.

وی در کانون خانواده ای مذهبی و ولایی پرورش یافته و در اثر عشق بی کران مادر به اهل بیت – علیهم السلام – ودر سایه ی توجهات خاص و تشویق های ممتد پدر بزرگوارش، از همان کودکی به محافل و مجالس اهل بیت راه می یابد. «محمدباقر کوثر مدار» از زمره ی پیر غلامانی است که به جز جوانی و بزرگسالی، حتّی کودکی و نوجوانی خود را وقف دستگاه سیدالشهدا -علیه السلام – و مجلس گردانی عزای آن حضرت، نموده است.

او از دوران کودکی و نوجوانی خود با وجد خاصی سخن می گوید؛ چراکه دلنشین ترین خاطراتی که در طول دوران حیات خویش داشته و دارد، ریشه در کودکی و نوجوانی، بویژه سیزده سالگی او دارد:

«به خاطر تشویق پدرم – که خدایش رحمت کند – این سعات را یافتم که مکبّر نماز آیت اللّه مازندرانی شوم. صبح و ظهر و شام در خدمت ایشان بودم، از برکت همین کار، به مجالس روضه خوانی هم راه یافتم. در آن ایام – سال – ۱۳۲۸با شرکت در محافل مذهبی، به فکر تشکیل هیأتی ویژه ی کودکان و نوجوانان افتادم؛ این فکر، عملی شد و به توفیق الهی و عنایات اهل بیت و نیز همکاری دوستانم، هیأتی با نام «هیأت کودکان وحدت اسلامی» تشکیل دادم.»

توجه به سفارش مولاعلی (ع)، مبنای کار ما بود

از همان آغاز تشکیل هیأت، قصد همه ی ما توجه به نوجوانان و کودکان بود. فرمایش مولا به فرزندش در نظرمان بود که ذهن کودک مثل زمین دست نخورده و بی گیاه است، که هر چه بهتر به آن برسی، بیشتر رشد می کند… بنابراین با برنامه ریزی خاص، سعی در تربیت کودکان و نوجوانان هم سنّ و سال خودمان داشتیم. ابتدا بچه ها را موظف به شرکت در نماز جماعت مغرب و عشا نمودیم تا بدین شیوه، همگان با اُنس به نماز اول وقت و توجه به آن باربیایند. قرائت قرآن و ذکر احادیث اهل بیت – علیهم السلام – از دیگر برنامه های هیأت بود. همه ی بچه ها دفترچه ای می آوردند و احادیث را می نوشتند و حفظ می کردند. در مجالس جشن، علما را هم دعوت می کردیم تا بچه ها در محضر آنان اجرای برنامه کنند. به افراد موفق هم جهت تشویق و تحسین، جایزه های ارزشمندی اهدا می کردیم. از نکات مهم جلسه اینکه، هر یک از اعضای هیأت، اگر غیبت می نمود، فورا از او سراغ می گرفتیم و دلیل غیبت او را جویا می شدیم. این روش ها در تأثیر گذاری هیأت بر اعضا، بسیار مؤثر بود.

دیگر آداب هیأت

به «سادات» در هیأت ما بسیار احترام گذاشته می شد. یادم هست، شبهای تاسوعا و عاشورا، دسته ی عزاداری به راه می انداختیم؛ همه ی اعضای هیأت، پیراهن مشکی یک دست می پوشیدند و سادات با شال سبز در جلوی افراد حرکت می کردند.

یکی از برجسته ترین برنامه های هیأت که جنبه ی فرهنگی داشت و دستگاه حکومتی وقت هم نسبت به آن حساسّیت به خرج می داد، تهیه ی تابلوهایی با شعارهای مختلف بود؛ مثل شعار «اسلام، آئین زندگی است.» و یا این شعر:

«این حسین است به سر، تاج شفاعت دارد

این حسین است به دل، غصه ی امت دارد

ترسم از آن که در آخر، بشود شافع «شمر»

روز محشر، به خدا بس که مروت دارد!»

این شیوه ها، عکس العمل های بسیاری در بین مردم و بخصوص بچه ها – در مدرسه هاشان – داشت.

توجه به تفریح و اردو هم از دیگر برنامه های هیأت بود. یک بار بچه ها را بردیم قم منزل امام (ره) ظاهرا مرحوم آقا مصطفی خمینی بودند که برای بچه ها حدیث خواندند؛ بچه های هیأت ما هم احادیث را می نوشتند آن هم به زبان های انگلیسی، عربی و ترکی استانبولی! آقا مصطفی به طلبه ها رو کرده، گفتند: «مستمعان آینده ی شما اینها هستند!»

کوله باری از تجربه و افتخار

پیر غلام سیّد الشهدا، حاج آقای کوثر مدار پس از نیم قرن تجربه اندوزی در امر هیأت داری، همت در امر توجه به جوانان و از همه مهم تر، عرض ارادت به ساحت مقدّس اهل بیت، بویژه حضرت امام حسین – علیه السلام – هنوز هم دغدغه ی تحصیل و تدریس و تربیت جوانان و تربیت ولایی آنان را دارد. افتخار او این است که همه ی اعمالش به خاطر خدا بوده است. وقتی از او می خواهند تجربیات خود را به صورت مکتوب به دیگران عرضه کند، به زبان ساده و خودمانی خود می گوید: «و اللّه ما آخر عمری دنگ و فنگ نداریم! کار را باید برای خدا کرد! من همه ی افتخارم همین است!»

سفارش او به دوستان و شاگردانش که هر کدام به نوبه ی خود استاد بزرگی شده اند – این است که: «مجموعه ای از اسامی و نشانه های اعضای هیأت وحدت اسلامی را داخل کفنم بگذارید…» و بر این باور است که:

«چون در لحدم نکیر و منکر دیدند

از دین و کتاب و مذهبم پرسیدند

دیدندکه ذکر «یا علی» بر لبم است

از آمدن خویش، خجل گردیدند!»

مدیر هیأت؛ معلمی دلسوز و با سواد

قصه ی انتخاب شغل او مفصّل است. سال ۱۳۴۷قرار بود که بشود نیروی شهربانی؛ آنهم در دستگاه حکومت ستم شاهی! امّا با توسل به ذیل رحمت امام رئوف، حضرت علی بن موسی الرضا (ع) بعد از تغییر شغل، عاقبت به کسوت معلمی و هنر عشق آموزی در می آید. این ماجرا از زبان خود او شنیدنی تر است:

«در سال ۴۷ درست شد که بروم شهربانی! رفتم خدمت آقا امام رضا (ع) گفتم: آقا جان! من کفش جفت کن شما هستم! از خدا بخواه…ما می گوییم: «یا من یعلم اهد من لا یعلم!» کار ما را درست کن! با همین توسل ما، ورق برگشت و قرار شد برویم دادگستری. در آنجا مدتی دیوان کیفر بودم. پست بالایی هم بود. باز هم گفتم: خدایا! من بنده ی تو هستم؛ من نمی دانم چه کاری برایم خوب است؟ تو درست کن!

من اعتقاد دارم گاهی اوقات به آدمی وحی می شود. احساس کردم به من ندا رسید که آنجا هم نمی خواهد بروی…! این شد که رفتم به آموزش و پرورش. در آنجا مرا منع می کردند؛ از طرف عده ای، زیاد ملامت می شدم؛ امّا تحمل کردم. در آن موقع، بچه ها را به صف می کردم و می بردم به مسجد برای نماز جماعت!

در هنگام معلمی هروقت وارد کلاس می شدم، از خدا می خواستم که: «خدایا! کلماتی را برزبانم جاری ساز که وقت بچه ها را به هدر ندهد و به درد آنها – و خود من – بخورد!»

اشتیاق در کسب علم

معلم خوب آن است که در کنار تدریس، تحصیل هم داشته باشد. آقای کوثر مدار از کسانی است که بواسطه ی درک نیاز زمان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.