پاورپوینت کامل از سؤال بزرگ تر غافلیم! پاسخ به سوال ذهن خانم بزرگ ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل از سؤال بزرگ تر غافلیم! پاسخ به سوال ذهن خانم بزرگ ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از سؤال بزرگ تر غافلیم! پاسخ به سوال ذهن خانم بزرگ ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل از سؤال بزرگ تر غافلیم! پاسخ به سوال ذهن خانم بزرگ ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

۲۲

اشاره:

در شماره ی ۱۴ خیمه و در صفحه ی زینبیه «سؤال ذهن خانم بزرگ» درج شد: یک نامه با طرح یک سؤال و با امضای خانم بزرگ! در پایان خواسته بودیم که خوانندگان محترم نظراتشان را ارسال نمایند. به جز نقدهای حضوری و تماس های تلفنی چند نامه نیز به دفتر مجله رسیده است که در این مجال به آنها می پردازیم.

فقط می خواهیم ابراز ارادت کنیم.

… امام خمینی(ره) معتقد بودند که محرم و صفر (عزاداری ها و سینه زنی ها) اسلام را زنده نگه داشته است. در مقاتل نیز آمده است که غلام امام حسین(ع) در روز عاشورا به خاطر ابراز ارادت بیشتر، پیراهن را از تن بیرون آورد و به جنگ رفت و شهید شد. اگر این مورد هم مستند نباشد، ما می خواهیم بگوییم که ما ادعای نوکری اهل بیت(ع) را داریم و مثل برده ها، پیراهن از تن بیرون می آوریم و نوکری می کنیم. ما در محضر امام زمان(عج) هم به امام حسین(ع) می گوییم: «لباس که ارزشی ندارد، مال و جانمان را هم در راهت فدا خواهیم کرد.«

از این منظر، این نوع سینه زدن ارزش هم دارد. من وقتی از برادرم (که در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید) می پرسیدم چرا به هنگام سینه زنی پیراهنتان را از تن بیرون می آورید، می گفت: «ائمه ی اطهار(ع) فرموده اند که در شادی ما شاد و در غم ما اندوهناک باشید و ما فقط می خواهیم ابراز ارادت کنیم.»… مادربزرگ، عمرت پایدار!

فرهاد محمد خانی (برادر شهید فرامرز محمد خانی) – دماوند

از سؤال بزرگ تر غافلیم!

هو المصوّر

خانم بزرگ عزیز، سلام.

مطلب شما را خواندم. «سؤال ذهن خانم بزرگ»، یا بهتر بگویم: سؤال بزرگ ذهن خانم بزرگ را! حرف های شما، حسینیه، عزاداری، درآوردن لباس هنگام سینه زنی برای ثواب بیشتر… و دست آخر آمدن امام زمان (عج) به مجلس عزاداری، همه و همه یک سؤال بود. دست به قلم بردم که بنویسم. نه برای آنکه جواب سؤال شما را داده باشم که سؤال دیگری را مطرح کنم، آن سؤال ساده، جرقه ی سؤالی بود هزار برابر بزرگ تر! نمی دانم مجالس عزاداری ما آن قدر از منیّت خالی و از خلوص انباشته می شود که وجود نازنین امام زمان(عج) سری به آنجا بزند یا نه؟ نمی دانم برای سینه زدن بر بدن عریان ثواب بیشتری می دهند یا نه؟! اما این را می دانم که خیلی از ما خیلی وقت ها امام زمان (عج) را فراموش می کنیم. اصلاً یادمان می رود که امام زمانی هم هست.

خانم بزرگ عزیز! این است سؤال بزرگی که شما با حرف هایتان جرقه اش را در ذهن من زدید. به راستی چرا؟ چرا خود را هیأتی می دانیم عاشورا و کمیل و توسّلمان ترک نمی شود، اما در فرازهایی از زندگی پای منفعت که به میان می آید، نفس که جولان می دهد لباس تقوی را از تن مسلمانی خود بیرون آوریم و تسلیم می شویم و حضور آقا را بی خیال می شویم و تنها حضور عزیزی و عالمی باعث می شود کمی مراعات کنیم آن هم نه به خاطر آقا بلکه…

خانم بزرگ عزیز! زندگی هر کدام از ما پر است از لحظه هایی که از امام زمان (عج) و نگاهش غافل شویم، حتماً شما هم چنین جملاتی را شنیده اید:

– می دانی گیر کارت کجاست؟ باید دم آقای فلانی را ببینی سر کیسه را شل کنی نه بابا، رشوه که نه….شیرینی!

– عروسی تنها برادرزاده ام است، نروم ناراحت می شوند. چکار به مبلشان داریم سرشام می ریم، ده دقیقه هم می نشینم. بهشت و دوزخ هم پای خودشان.

– یک چراغ قرمز را رد کردن که این حرف ها را ندارد!

حتماً شما بهتراز من می دانید. اگر بخواهم راحت تر با شما خواهر خوبم صحبت کنم والبته بی تعارف، باید بگویم که ما خیلی وقت ها خدا را هم یادمان می رود، چه برسد به وجود نازنین امام زمان(عج) را!

شما را نمی دانم اما خود من – شاید – بارها شده که اگر کسی، دوستی، برادری یا هر کس دیگر مرا می دید یا از کارم آگاه می شد، دست به گناه یا خطا نمی زدم. اما یک توجیه مجوز گناهم می شد:

– اینجا که کسی مرا نمی شناسد!

– کسی اینجا مرا نمی بیند.

– خانواده و فامیلم که نمی دانند، پس…

گاهی وجود فرزند نوجوانم هم کافی بود تا مرا از گناهی باز دارد. اما فکر حضور خدا هم از ذهنم نگذشت.

راستی خانم بزرگ عزیز! چه می شود که به اینجا می رسیم؟ اشرف مخلوقات و این همه نادانی؟ می دانم که نه تنها به سؤال شما جواب ندادم، که ذهن شما را آشفته تر هم کردم. چه می شود کرد؟ دیدم دل پری دارید، من هم سفره ی دلم باز شد. خدا کند در این ماه رمضان فرصتی برای فکر کردن به این سؤالات داشته باشیم. فکر، آن هم از نوعی که یک ساعتش از هفتاد سال عبادت بالاتر است. اگر این اتفاق برایتان افتاد، به نان و نمک این چند کل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.