پاورپوینت کامل آنک آن یتیم نظر کرده(بریده ی رمان) ۴۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آنک آن یتیم نظر کرده(بریده ی رمان) ۴۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آنک آن یتیم نظر کرده(بریده ی رمان) ۴۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آنک آن یتیم نظر کرده(بریده ی رمان) ۴۰ اسلاید در PowerPoint :

۵۶

– نیمروز خوش، ای پسر عمو!

– نیمروز خوش، ای ابالقاسم!

صدا از عموزاده اش، علی کوچک، و همسرش، خدیجه بود؛ کودک و زنی، که مهربان ترین کسان به محمد و وفادارترین ایشان به او بودند. آن دو، تا بی خبر بر وی ورود نکرده باشند، چند گام مانده تا غار حرا، صدا به تهنیت فراز ساخته بودند.

محمد، شادمان آمدن ایشان، به پیشبازشان از غار بیرون رفت، و صدا به پاسخ فراز ساخت:

– جمله وقت های شما نیز نیکو باد!

پس، از سرِ حق شناسی، نگاهی ژرف به دیدگان گیرنده ی همسر افکند، و به مهر، بر سرِ علی دستی کشید.

خدیجه دستمال بسته ای بزرگ در دست داشت، و علی کوزه پرآب. هوا هرچند پاییزی و خنک بود، لیک بر سیمای عریض خدیجه و چهره ی گندمگون علی، دانه های درشت عرق نشسته بود.

خدیجه، پیش تر تا به غار رسد، به درنگی کوتاه کوشیده بود تا نفسِ به شماره افتاده ی خویش را آرامش بخشد. لیک، هنوز نفسش قرار نیافته بود. پریدگی رنگ سیمای سپیدش نیز، آشکارا از فشاری که پیمایش آن راه دراز بر جسم اندکی فربه او آورده بود، حکایت داشت.

علی اما، شاداب و پرتوان، بی هیچ نشان از خستگی، رو در روی پسر عموی محبوب خویش ایستاده بود. با آن دیدگان درشت درخشان که شکستی ملایم در خطِ بالایی اش زیبایی ای گرم به آن بخشیده بود، گویی محمد را می گفت: چه مایه شادمانم از دیدار تو، ای پدر – پسرعمو!

خدیجه و علی، دو فرسنگ راه مکه تا پای کوه حرا را با شتر پیموده بودند، پس، نیمی از یک ساعت، سنگلاخ های سیاه خشن کوه را از زیر پا گذر داده بودند، تا برای محمد، آب و طعام بیاورند.

در این میانه، علی هر چند ده سال بیش نداشت، لیک، کودکی به نیرو و با نشاط بود. برای خدیجه اما، از پس پنج و نیم دهه عمر و زادن هفت فرزند، فراز شدن از حرا با آن شیب تند، دشوار می نمود. خاصه، که او در این گونه کارها تجربه ای بسیار نداشت؛ و اندام نمیه فربه وی، نیز بر دشواری کارش می افزود.

پیوسته، چون اندک نان خشک و روغن زیتون و آب محمد پایان می گرفت، او، خود، سوی مکه باز می گشت، و با خویش آب و طعام می آورد. نیز، پیش تر، به چند بار، همسر باوفایش را گفته بود که با آمدن به کوه، خویش را به رنج درنیفکند. لیک، خدیجه، گاه، از برآوردن این خواسته ی او سر باز می زد.

اباالقاسم، کوزه و دستمال بسته را از دست همسر و پسرعمو گرفت. پس، ایشان را به اندرون غار خواند. خدیجه اما گفت که هوای بیرون، خوش -تر است.

ابالقاسم، به غار اندر شد، و از پس نهادن طعام و آب در آن، با عبای خود بیرون آمد. آنگاه عبا را بر تخته سنگی صاف گسترد، و خدیجه و علی را به نشستن بر آن خواند؛ و خود نیز رو سوی کعبه، در میان ایشان نشست.

چه مایه این دو، محبوب دل محمد بودند! هم، چه اندازه که آن دو، او را می خواستند! هر چند، چون با یکدگر بودند، سکوت آمیخته با اندیشه ی محمد، مجال سخنی بسیار برجای نمی نهاد، لیک، آن نگاه های گویا و آن موج های ناپیدای جاری عشق در میانه ی ایشان، از هر گفته، بی نیازشان می ساخت:

«نمی دانی آیا که چه مایه دلتنگِ تو می شوم، ای ابالقاسم! با این رو، چگونه از من چشم می داری که ماهی را، بی دیدار تو سپری سازم! از چه رو می خواهی که به بهانه ی دشواری راه، مرا از این لحظه های خوش دیدار خویش محروم سازی؟! نمی دانی آیا که به آب و طعامت نیز اگر نیاز نبود، من باز برای دیدار تو بهانه ای می جستم، و در پی دل، سوی تو پر می کشیدم؟!»

«پسرعمو- پدرم! ای از پدر برای من مهربان تر! هیچ می دانی آیا که از جمله برادران و دوستان و حتی پدران خویش، دوست تر می دارمت؟… کاش هرگز از من دور نمی شدی!»

«آری؛ آری! جمله اینها را نیک می دانم. شما نیز از دلبستگی من به خویش، باید آگاه باشید. از همین روست که در این روزها از دیدارتان پرهیز دارم. چه، دوست نمی دارم که در این دوران، جز یاد و مهر آن حقیقت مطلق، چیزی در ذهن و دلم راه یابد.»

محمد، دست بر شانه ی علی، از خدیجه، از جریان کارها و آنچه که به مکه اندر گذر بود، پرسید: تازه، هیچ خبر نبود. پسرخوانده شان، زید، بر آن شده بود تا با همسرش، برکه، برای محمد طعام و آب آورد. لیک، خدیجه به ایشان رخصت نداده بود. پس، خدیجه خواسته بود تا تنها سوی محمد آید.

علی چون آگهی یافته بود، چونان دیگر بارها که او عازم حرا می شد، سخت پای فشرده بود تا با وی همراه شود. پس، هردو، آمده بودند.

محمد، با مهر، شانه ی علی را فشرد و ژرف در روی او نگریست.

سیمای گرد علی، از شادی، چون گل، شکفت.

از پس چهار سال زندگی با هم، مهر میان آن دو چنان ژرفا گرفته بود که روزی، تاب دوری یکدیگر را نمی آوردند.

به مکه اندر، محمد به هر جا که می رفت، اغلب، علی نیز با او بود. هم، چون در راهی به رفتن بودند، محمد با او سخنان شیرین می گفت و مهربانی ها می کرد.

«پسرعمویم، مرا در دامان خویش می پرورد. بسیار مرا بر سینه ی خود می چسبانید، و در بستر خویش می خوابانید! و در این حال، عطر خوش تنش را استشمام می کردم. من نیز چونان رفتن بچه شتری در پی مادر خویش پیوسته در پی او روان بودم.»

اینک محمد چون به آن چهار سال که علی با ایشان زیسته بود می اندیشید، در دل، پروردگار را سپاس می گفت: چه، آن خشک سالی و قحطی سخت اگر روی نداده بود اینک، بسا که آن انس غریب، در میان او و این پسر عموی کوچک دوست داشتنی اش نبود. نیز، با آن کار، برای محمد این امکان پیش آمده بود تا چندی از دِین خویش را به عموی بزرگ منشش، باز پردازد.

«محمد، از خویش و بیگانه، دستگیری بسیار می کرد. در آن سال قحطی نیز سخت در این اندیشه بود که چگونه به ابوطالب یاری رساند. تا روزی در حرم نشسته بودم که سوی من آمد و گفت: ای عمو؛ برادرت، بوطالب، نانخوران بسیار دارد؛ و مالی در دستش نمانده است روزگار نیز بدین گونه است که می بینی؛ و هر کس در کار خود فرو مانده است. بوطالب اما، می دانی که از بلندیِ طبع، یاری از کس نمی پذیرد.

خداوند به من و تو فراخی در روزی داده است؛ و اینک در میان جمله هاشمیان، از من و تو، کس توانگرتر نیست. چه می گویی که نزد او رویم، و هر یک، فرزندی از وی بستانیم تا نزد خود نگاه داریم؟

گفتم: روا باشد!

پس، در ساعت به نزد ابوطالب رفتیم، و بدان گونه که بر وی گران نیاید، قصد خویش را باز گفتیم. برادرم، در پی لخت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.