پاورپوینت کامل مدینه در ماتم ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مدینه در ماتم ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مدینه در ماتم ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل مدینه در ماتم ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۲۰

به همین سادگی

خیلی ها آمده اند، امّا پیامبر (ص) دست رد به سینه ی همه ی آن ها زده است. او منتظر خواستگاری همسری است که خداوند برای دخترش انتخاب نموده است. علی با حیا و شرمندگی، خواسته ی خود را مطرح می کند. پیامبر بی درنگ می پذیرد و صدای هلهله ی شادی فرشتگان عرش را پر می کند علی – بر عکس دیگر خواستگاران – چیزی ندارد جز یک اسب، یک شمشیر، یک زره و شتری آبکش ؛ پیامبر زره را برای مهریه انتخاب می کند و زندگی علی و فاطمه (س)، به همین سادگی شروع می شود.

ازدحام ملائک

این چند ساعت برای «اسماء» مثل هزار سال گذشته است. تمام غم های عالم در دلش خانه کرده اند. اشک هم، یک آن، امانش نمی دهد. نمی داند اگر بانویش جواب ندهد، پاسخ بچّه ها و علی را چه بدهد. بانویش به او فرموده است: «ساعتی مرا در حجره تنها بگذار و بعد مرا صدا بزن، اگر جوابی شنیدی که هیچ وگرنه پسر عمویم علی را خبرکن و بدان من به دیدار پدرم نائل گشته ام.» حالا ساعتی از آن زمان گذشته است. قدرتی در زانوان اسماء نمانده که بتواند از جا بلند شود، انگار صدای ازدحام ملائک را می شنود. با همه ی توانش بلند می شود، باز گریه امانش نمی دهد. نزدیک می شود و بانویش را صدا می زند «ای دختر رسول خدا، ای دختر بهترین خلق روی زمین، ای دختر کسی که در شب معراج به مرتبه ی قاب قوسین اَوْ اَدنی رسیده است.»

جوابی نمی شنود رو پوش را کنار می زند سیمای نورانی فاطمه (س) دیگر رنگ زمینی ندارد. دوباره، اشک مهمان چشمان اسماء می شود و امانش نمی دهد. اسماء صورت بانویش را غرق بوسه می کند و می گوید: «بانوی من! سلام اسماء را به پدر بزرگوارت، رسول اللّه (ص) برسان.»

حالا چگونه علی را خبر کند، خدا می داند در دل اسماء چه می گذرد.

گریه ی خورشید

همه چیز طبق خواسته ی زهرا (س)