پاورپوینت کامل وقتی خدا دنبال بهانه می گردد! ۱۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل وقتی خدا دنبال بهانه می گردد! ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وقتی خدا دنبال بهانه می گردد! ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل وقتی خدا دنبال بهانه می گردد! ۱۶ اسلاید در PowerPoint :
۱۹
انگار همین دیروز بود. عید که می آمد، دل توی دلم نبود. صدای مادر هنوز در گوشم است.
– عباس! بجنب مادر! دیرشد.
اصرار داشتم لباس نو را خودم تنم کنم. پدر که از مرتب بودن لباس و ظاهرش مطمئن شده بود، بالأخره از آینه، دل کند و با عجله به سراغ من و مادر آمد.
– خانم! ظهر شد. حالا هی…
با دیدن من لبخندی زد و به سراغم آمد. خودش را روی زانوهایش رها کرد تا چهره به چهره ام شود. با پنجه اش موهایم را مرتب کرد:
– به! به! هزار الله اکبر. چه گلی شده! خانم بساط اسپند را به راه کن.
مادر خنده اش را فرو خورد.
وجودم پر از اشتیاق بود. اشتیاق و دلهره! میهمانی آقا بزرگ که می شد، حالم همین بود. آن قدر تشویش که حتی تعریف های پی در پی پدر هم آرامم نمی کرد. به طرف حیاط دویدم. کنار حوض وسط حیاط ایستادم تا خودم را در آب زلال حوض ببینم. خوب خودم را ورانداز کردم. عکسم را که لغزان کنار ماهی های قرمز داخل حوض دیدم، آرام تر شدم. دیگر برای دیدن آقا بزرگ، لحظه شماری می کردم. این پا و آن پا می کردم که پدر و مادرم زودتر راهی شوند که پدر با سینی اسپند به سراغم می آمد. چرخ می زد. می خندید. صلوات می فرستاد و ذکر می گفت. و من غرق در افکار خود، لحظه به لحظه به رو به رو شدنم با آقا بزرگ فکر می کردم. نه اینکه مدّت ها باشد آقا بزرگ را ندیده باشم. نه! می دیدمش، زیاد هم می دیدمش. اما…آقابزرگ وقت عید و سال نو یک آقا بزرگ دیگری بود!
مادر شاسی زنگ خانه را که فشار داد، آقا بزرگ خودش به استقبالمان آمد. نه بالای ایوان، نه پایین پله ها و توی حیاط که این بار دم در حیاط با چهره ای خندان در سلام کردن بر همه ی ما پیشی گرفت. صورتم را بوسید و مرا در آغوشش جای داد. مشامم از بوی یاس تن آقا بزرگ، پر شد. انگار آقابزرگ، همه ی بوته ی یاس روی دیوار کوچه اش را زیر عبای کرم رنگش جا داده بود. این همان لحظه ای بود که انتظارش را می کشیدم.
و حالا از پس سال ها، باز هم یک میهمانی دیگر. کودک نیستم، اما باز تشویشی کودکانه در وجودم موج می زند. انگار این دلهره از وجودم رفتنی نیست. من مانده ام و یک میهمانی بزرگ. نه پدر هست و نه تعریف هایش. نه… حوضی که جوابم را از آب زلال و کاشی های فیروزه ای اش بگیرم. هر چند حالا دیگر پدر و حوض حیاط کودکی هایم نیز برای جواب دادن به سؤالم کافی نیست. راستش، جواب سؤالم پیش خودم است. باید آن را در یازده ماهی که از آخرین میهمانی می گذرد، جست و جو کنم. در این مدّت گاه غفلت کرده ام، گاه نافرما
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 