پاورپوینت کامل مجال تفصیل نیست;قسمت دوم ۶۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مجال تفصیل نیست;قسمت دوم ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مجال تفصیل نیست;قسمت دوم ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مجال تفصیل نیست;قسمت دوم ۶۱ اسلاید در PowerPoint :

۷۷

زهیر توکلی

بازخوانی چند شعر مذهبی یدالله رؤیایی

محله ی من در تهران، خیابان قدیمی بهارستان، روزهای عاشورای بیست سال پیش است که آقا یحیی و آقا مستوفی زیر علم های سنگین هفت تیغه ای فولادی می رفتند. این دو تا چشم و هم چشمی می کردند و به خون تشنه بودند، اما روز عاشورا هر دو سینه می زدند و از زیر چشم به هم نگاه می کردند. من بارها در آن روزهای عاشورا زیر پاها لگدمال و له شدم. زیر هزارها پا، زیر هزارها دست و چشم من کلمه ی مرموزی را می دید که ورای همه ی آوازهای حسین، بر فراز تکیه ی خاک آلوده ی غمگین، خوشحالانه پرواز می کرد. کلمه ای زیبا بود که در صدا نمی آمد. کلمه ای که همه ی صداها دلتنگی اش را داشتند. من او را می دیدم و با او راضی می شدم که زندگی ام را ایثار کنم، اما او نمی دانست که من او را یافته ام و شاید هم می دانست و به رویش نمی آورد.

ـ بلند شو بچه، تو که همه اش داری زار می زنی.

آقا یحیی همیشه به من تشر می زد. رنج هایم لذت های اوست. او می داند و نمی داند. او مرا صدا نمی کند و صدایم می کند. مرا از دست می دهد و صدایم می کند. مرا از دست می دهد وباز به دست می آورد. در آوازهایش مرا می خواند و به خواب می برد. از خواب که می پرم، مرا تنها گذاشته و رفته. رفته آن دورتر، روی بال هایم نشسته. نمی شود بال بزنم، فرشته ی بسی بی بال می شوم…

«یدالله رویایی» در گفت وگو با پرویز اسلام پور این گونه از خاطره ی کودکی خود گفته است و بدین خاطر بر پیشانی این مقاله آمده است که تاکیدی باشد بر آخرین بندهای مقاله ی پیشین که گفتیم شعر حجم با آن که پوسته ای عرفانی در زبان شعر دارد، ذات آن به شدت اومانیستی است، حتی اومانیستی تر از شعر شاعران متعهد و چپ گرایی مثل شاملو که منادی بزرگ اومانیسم در شعر معاصر است.

شعر حجم یدالله رویایی معبدی است از جنس کلمه که در آن، عابد و معبود، خود شاعر است، چون مواد و مصالح ساختمانی این معبد سرتاپا از جنس زبان و کلمه است، این عبادت، مستور از دیده ی ظاهربین می ماند. گفتیم که عرفان، امری تجربه مند است و شعر حجم، «عرفان زبانی» است. عرفانی که از واژه شروع می شود. در واژه سیر می کند و به واژه ختم می شود، جست وجویی برای خلق متافیزیکی زبانی از طریق کشف و رهایی زاویه های رازآمیز و مبهم کلمات.

این زاویه ها از طریق مجاورت اضلاع کلمات و محاوره ی آن ها در چیدمان های چندین و چند باره خلق می شوند و تکرار فرم ها تکراری که به پرتاب کردن سنگ در تاریکی برهوت شبیه است تا کی، از کجا و کدام ذی وجودی صدایی برخیزد که همان صدا در تاریکی و در ابعاد عظیم برهوت، رازآمیزی برای شاعران حجم دارد.

از آن جا که عرفان، امری تجربه مند است، این عرفان زبانی هم باید متکی بر تجربه ای باشد و آن تجربه، تجربه ی شخصی و درونی شاعر از واژه هاست. مقاله ی امروزمان را که مروری بر چهار شعر عاشورایی از یدالله رویایی است، با تعمدی که از همین نگاه برخاسته بود و با خاطره ای از کودکی هایش آغازیدیم. حال، آن چهار شعر.

اول: سنگ سئوال

انسان مرگ

کودکی مرده است

و مرده ها

کودکند

یک کتاب باز که صفحه ی وسط آن تا خورده است، به نقش برجسته بر سنگ بتراشید و در اقلیم آفتابی و خشک، یک درخت سنجد بر بالای گور بکارید و در پآیین، سنگ نمک و شن و انتظار سکینه را که می خواست سئوال هایش را میان خشت و خرابه بگذارند، با تشتی از آب برای او که ساکن سئوال شد، ایا تمام آن چه با تولدم از من گریخت، با مرگ من دوباره به من می رسد؟

دوم: سنگ عباس

پنج انگشت دست راست را به شکل برج دعا بر گوشه ی بالای سنگ بتراشید و بر پآیین گور، یک درخت بید بکارید. و در داخل مقبره، تزئیناتی از چند کلوخ، شکوفه ی خرما و چند تیر گز (ناوک) که در آن عباس از میان دو ابرو عبور را می شناسد، وقتی که به آب فریاد زد که:

خاک اگر خاکی باشد، بر من باد!

روزی که مرگ دیگر من می اید

تو با من دیگرت بیا

تا روی خیال من وقتی

بنشیند خشت

بنشاند روی خود، خیال تو

سوم: سنگ دیوانه

برداشتنت در من سنگینی کرد

برداشتن من سنگین بود

برداشتن آب میان لب هات

یک بار چنان در نوسان آمد

که نام تو را هیجان آب

همراه عطش آورد و نوشت

تا فاجعه بر چیزهای معمولی

افتاد ابدی شان کرد

بر من چه فرود آمد تا برداشتنم را

سنگین کرد

برداشتن آب چرا در من سنگین است

شاید هیجان نام تو میان آب

معنای عطش ـ شاید ـ این است

و زائر فریاد خودش را نشناخت

دیوانه شد

چهارم: سنگ کودک

دهانی که از آن یازده قطره خون

جاری است با چند خط به ابهام

در گوشه ی پآیین سنگ، کنده کاری

شده است و سرلوحه ی بالای سنگ، با

کم ترین تراش، به شکل پشت و سر

اسب درآمده است. گل های شقایق و

لاله عباسی فراوان برای علی اصر

کودک سنگ، که در اسطوره می گرید

و در نگاه او:

قطره ی آسمان را با خود می برد

در اتاقک مقبره: ناوک، گلو، عطش و

دوازده لکه ی خون دیده می شود

و قامت شهادت

از راه آمد قائم

صبح روان خونم را

آن باور آن هیولا

آن سایه آن سوار

آن انتظار

ایمان ساده

زائر این باور

بیا و این آن را بردار

پنجم: [یک شعر بی نام]

دیری است عمود

دیری است عمود مانده تنها

معنای انتظار

وقتی که انتظار می گرید زار

و دیر، عمود انتظار می گردد

آتش بر فرق پخش می شود و خاکستر

بر ناچاری است

و قوس احتضار

در انحنای استقامت و طاق شکست

ششم: [یک شعر بی نام]

بهار برگ

با یاد دست بریده ی پاییز است

پاییر برگ

پایان جهیدن از خطر

متن خطر است

و دست بریده می داند

که سوی تن دیگر برنمی گردد

تقدیر که می رسد پاییز

پآیین بهار تقدیر است

چهار شعر اول از کتاب هفتاد سنگ قبر روایت شده است. این کتاب مجموعه ای است از شعرهای دهه ی ۶۰ رویایی، چنان که به تصریح در جلد کتاب آمده است: «دفتر شعر ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰». این دفتر چنان که از نامش پیداست، هفتاد سنگ قبر است و نه صرفاً شعرهایی برای سنگ قبر، بلکه هفتاد سنگ قبر. شاعر در هر قطعه از قطعه های کتاب، برای شخص واقعی سنگ نوشته ای پیشنهاد داده است و افزون بر آن طرح هایی برای مقبره ی خود سنگ و نیز پیشنهادهایی برای مقبره ی آن شخص از اشیای داخل مقبره تا ساختمان آن و …

سه شعر اول در خود کتاب پی در پی آمده اند و قطعات ۲۴ تا ۲۶ کتاب هستند، اما شعر چهارم قطعه ی ۷۹ کتاب است.

شعرهای پنجم و ششم نیز در کتاب «لبریخته ها» آمده است. لبریخته ها اوج پیچیدگی و نهایت ابهام در تمام کتاب های شعر یدالله رویایی است. دو دفتر بعدی او که یکی همین «هفتاد سنگ قبر» و دیگری «من گذشته: امضا» هستند، در یک خصوصیت مشترکند و آن تمرکز شاعر بر یک طرح یگانه که همه ی شعرهای کتاب را با هم مثل یک نخ تسبیح متصل می کند. البته او این کار را دریایی ها نیز انجام داده بود اما دریایی ها در دورانی پیش از توغل و تمحض رویایی در بازی های زبانی خاص شعر حجم، سروده شده است و این دو کتاب پس از آن.

در این گفتار بر آن نیستیم که چندان با شکل شعرها درآویزیم، اگرچه بیش از هر غرضی شکل بیان رویایی از عاشورا که قطعاً بیانی نامتعارف و سرشار از غرابت است، ما را وسوسه می کند تا دوستان هم داستان مان یعنی شاعران عاشورایی دعوت کنیم تا این شعرعا را بخوانند. آن چه در پی می اید، نکاتی است صرفاً برای ورود به دریچه ی خاصی که رویایی بر عاشورا می گشاید و احیاناً تلاش هایی برای روشن کردن بیشتر معنا.

چنان که ملاحظه می کنیم، از این شش شعر، چهار شعر آن مربوط به حضرت ابوالفضل (ع) است. علت چیست؟ رویایی، زاده ی کویر است و کویر یعنی عطش، پس طبیعی است اگر حضرت علمدار (ع) که در فرهنگ ما نام مبارکش با آب و تشنگی پیونده خورده است، از کودکی های یدالله رویایی در ناخودآگاه او تداعی متمایزی به خود اختصاص بدهد: «تمام کودکی و جوانی من در دریای نمک، در خشکی و عطش گذشته و همیشه با رویای آب و با خیال آب زیسته ام، برای یک بچه ی کویر، آب حماسه است و من این تقدس آب را هنوز با خودم می برم.» سرفراز / ۶۰

«هزارها کلمه را برای آن به آب سپردم تا آب جاری شود، تا آب در گذشته هاش به فکر بیفتد و از ما شکایت کند که چقدر با او ظالم بودیم» / ۱۰۰

«من بچه ی کویرم، دامغان، ۱۸ فرسخ در ۱۸ فرسخ کویر است، دریای نمک و اتفاقاً پدر من مقاطعه کار معدن بود و ما اغلب توی کویرهای آفتاب زده ی عجیب بودیم. اگر کمی دقت کنیم توی کتاب اولم «بر جاده های تهی»، از آفتاب و قناعت های خشک و قلعه های متروک زیاد حرف زده می شود.

صحبت از عطش، سوختگی، گرما و از این قبیل چیزهایی است که از کودکی در ذهن من باقی مانده و این شکلی بروز کرده است.» / ۱۹۷

به این ترتیب در مرکز شعرهای عاشورایی رویایی، عطش جلوه می فروشد و این عطش در وجود عباس که سقاست، متجلی می شود. ضلع سوم کودکان هستند. اتفاقی نیست که پیش از سنگ عباس، سنگ سئوال می اید که در شأن سکینه (س) نوشته شده است: «انسان مرگ / کودک مرده است / و مرده ها / کودکند». یک بار دیگر آخرین بندی که از رویایی در اشاره به کودکی هایش نقل کردیم، مرور کنیم تا اهمیت قرار گرفتن سنگ سئوال پیش از سنگ عباس بیشتر دستگیرمان شود و توصیف مقبره و اشیای آن را بهتر بفهمیم: «… و در اقلیم آفتابی و خشک، یک درخت سنجد بر بالای گور بکارید، و در پآیین، سنگ، نم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.