پاورپوینت کامل بوی داغ ترنج ۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بوی داغ ترنج ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بوی داغ ترنج ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بوی داغ ترنج ۱۹ اسلاید در PowerPoint :
۷۰
گفت: «این بهترین قصه ی دنیاست که من برایت می گویم.»
چشم هایم را بستم. گفت: «با چشم بسته قشنگ تر است.» یک شهر بزرگ بود با یک رود بزرگ. از رنگ رودخانه خوشم آمد. سبز و آبی اش قاطی شده بود. گفت: «داستان کنار همین رود اتفاق می افتد.» اما کنار رود کسی نبود. گفت: «خوب که نگاه کنی، می بینی اش. همان است که پیراهن سفید پوشیده.» نگاهت کردم. ایستاده بودی کنار رودخانه و زل زده بودی به آب. پیراعنت سفید بود. آب رودخانه موج برداشته بود. گفت: «زیبا بود و داستان از همین جا شروع می شود.» نگاهت کردم. زیبا بودی. گفتم: «من دنبال زیبایی نیستم. هرگز به چهره ی مردها نگاه نکرده ام.» گفت: «زیبا بود و داستان را شروع کرد.»
رفتیم توی یک تالار بزرگ. تو در یک حلقه از آدم ها پیش آمدی. به موهایت نگاه کردم. به چشم هایت و به سایه ی ابروهایت روی پلک ها. گفت: «فکر کرد رازش را به کسی نگوید. چشم هایش را پآیین انداخت و خیال کرد تا شب، همه چیز را فراموش می کند.» می خندیدی و دندان هایت از میان لب ها پیدا بود. شکل دندان ها هنده ات را قشنگ تر کرده بود. گفتم: «چه کاره است؟» گفت: «او هم همین را پرسید، از شوهرش». زن، گوشه ی تالار بزرگ ایستادخ بود. صورتش سفید بود و لب هایش بی رنگ. مردی که کنارش بود، یک سیب سرخ داد دستش. رد نگاهش را گرفتم. به تو نگاه می کرد. شوهرش بلند شد و به سمت تو آمد. چند بار به پشتت کوبید. تو باز هم خندیدی. گفت: «غریبه بود. از شهر دوری آمده بود. کسی نمی دانست از کجا.» زن نشسته بود توی یک اتاق بزرگ، رو به اینه. حرف می زد: «من پیرم و این را وقتی به خط های صورت تو نگاه می کنم، بیشتر می فهمم. این روزها بیشتر به صورت خودم نگاه می کنم. به خودم که می ایم، ساعت های طولانی گذشته و من توی این تالار بزرگ خالی، زل زده ام به اینه. اینه، وسواسی شده و خرده بین. همه چیز را نشان می دهد. لکه های قهوه ای روی گونه ام را، خالی را که تازه گوشه ی ابرویم پیدا شده و خط های ریزی را که زیر چشم هایم سبز شده اند، تو هزارسال از من جوان تری. این را خط کنار دهان من می گوید.» از پشت پرده ی اتاقش کسی می گذشت. طرح اندام زنی را داشت.
توی تالار چرخی زدم. ظرف های بزرگ میوه بود و ترنج های درشت. زن، یکی از آن ترنج ها را گرفته بود توی دستش و من فکر می کردم دستش چه بوی خوبی می دهد. گفت: «به کسی چیزی نگفت، اما زن ها همه جا را پر کردند.» زن های توی تالار پچ پچ می کردند. اسمش افتاده بود سر زبان ها. تو نمی شنیدی. فکر کرد کاری بکند. چیزی بگوید. زیباترین لباسش را پوشید. ترنج ها را چید توی ظرف پایه دار بزرگ. زن ها را نشاند گوشه ی تالار، جایی که قرار بود تو از آن عبور کنی. یکی یک دانه ترنج داد دست شان و یک چاقو.
گفت: «گفتند عاشق شده. زیاد رو به اینه می نشیند.» گفتم: «انکار نکرد؟» زن نشسته بود روی یک تخت بزرگ. می خندید، به اصرار. پیراهنش حریر آبی،
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 