پاورپوینت کامل هرچه هست در این خانه است ۵۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هرچه هست در این خانه است ۵۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هرچه هست در این خانه است ۵۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هرچه هست در این خانه است ۵۹ اسلاید در PowerPoint :

۶

دیداری با خطیب مشهور آستان اهل بیت (ع) حجت الاسلام والمسلمین سید ابوالقاسم شجاعی

یکه تاز عرصه ی خطابه ی مذهبی

حجت الاسلام والمسلمین سید ابوالقاسم شجاعی از خطبای برجسته ی عصر ماست که در حال حاضر زعامت سخنرانان تهران را به عهده دارد.

ایشان متولد ۱۳۱۲ در محله مولوی تهران است و کم تر اهل هیأتی پیدا می شود که با نوای گرم و دلنشین ایشان نگریسته باشد.

ایشان سال هاست در هیأت فاطمیون از قدیمی ترین و اصیل ترین هیئات تهران نقش رهبری را بر عهده دارد و این هیأت به برکت وجودی ایشان سبب بسیاری از فعالیت های اجتماعی چشم گیر بوده است. برای مثال صندوق قرض الحسنه ی بنیاد فاطمی، گره گشایی شناخته شده است و دستگیری بسیارش از خاص و عام زبانزد است.

نوای گرم و ملکوتی ایشان یکی از عوامل شناخته شدن مقوله ی روضه به معنای دقیق کارشناسی در میان جامعه ی مذهبی بوده و زحمات ایشان طی سال ها باعث زدوده شدن بسیاری از مجعولات از عرصه ی مداحی شده است.

خزانه ی شعری ایشان بالغ بر چندین هزار بیت است و هرکس ایشان را از نزدیک بشناسد، می داند که جدا از اشعار مذهبی در شناخت گونه های ادبی دست توانایی دارد و در حافظه ی خود ابیات کثیری از شاعران متقدم را حفظ دارد.

منبر ایشان که پیروی از مکتب خطیب بزرگ حجت الاسلام فلسفی دارد، پر است از نکات نغز و مرتبط که گره خوردن هر بخش از کلام شیوایش به ادبیات و شعر، خطابه شان را جذاب تر می کند. با ایشان سال هاست به گواهی صاحب نظران فن در عرصه ی تاثیرگذار منبر حرف اول را می زند، همراه با حاج سعید درخشان از اعضای اصلی هیأت فاطمیون (س) به گفت وگو می نشینیم.

* ایا گره عمیق زندگی شما با دستگاه حسینی (ع) داستانی داشته است؟

ـ من در خانواده ای روحانی متولد شدم. پدرم منبری بود و چون لحن گرمی داشت، و صدایش صدای رسایی بود، در جامعه فردی شناخته شده و دوست داشتنی بود. به قول علاقه مندانش هم گل بود و هم بلبل. پدرم ضمن این که منابر را به خوبی اداره می کرد، ورزشکار خوبی هم بود. در شنا فوق العاده بود و مثال زدنی. در ورزش های باستانی هم سرآمد بود. چون ریشه های اولیه ام با نمک حضرت حسین (ع) آمیخته شده بود و در آن مسیر شکل گرفته بودم، یک جرقه ی کوچک و سرنوشت ساز باعث شد من ملبس به لباس روحانیت و البته نوکری به آستان اهل بیت (س) شوم.

* چه اتفاقی؟

ـ من و مادر و برادرم در یک منزل کوچک با هم زندگی می کردیم. شب های بیست و یکم ماه مادرم روضه داشت. چهارسالم بود که وضعیت قند و شکر و در کل شیرینی جات در مملکت بسیار نابه سامان شد و این قبیل چیزها کم یاب شد. گیر احدی نمی آمد.

شب بیست و یکم ماه شد، مادرم به من و برادرم گفت که بروید برای روضه هر طور هست قند و شکر پیدا کنید.

رفتیم با برادرم محلی که می گفتند قند و شکر هست. دیدیم ازدحام جمعیت طوری است که ما اصلاً نمی توانیم جلو برویم و برگشتیم.

مادرم گفت توت بخرید. نبود. خرما بخرید. نبود. کشمش بخریدئ، نبود. دست آخر ایشان گفت چیزی را بهانه می کنیم، آقایان مداح که آمدند پول را روضه را می دهیم و می گوییم قادر به پذیرایی نیستیم. هرجا رفتید و توانستید روضه ی منزل را هم بخوانید. این ماجرا صبح اتفاق افتاد.

شوهر خاله ای داشتم به نام آقای داوری که در دارایی کار می کرد. یک ظهر دیدیم سر و کله ی ایشان پیدا شد. صندلی گذاشتیم، نشست. مادرم پرسیدند شما چطور این وقت تشریف آوردید این جا؟ گفت: «من الان از اداره آمدم منزل. طلعت ـ همسرش ـ سیدالشهدا را خواب دیده است. حضرت فرموده بودند بتول امشب روضه دارد ولی نه قند دارد نه شکر. این خواب را که تعریف کرد به خیر گرفتیم و من برایتان قند و شکر آوردم.» بعد هم یک دستمال ابریشمی پر گذاشت روی زمین.

من بچه بودم، می شنیدم و می دیدم. در آن زمان تلفن نبود. ماشین نبود. خاله ی ما خانه اش دم راه آهن بود که آخر شهر محسوب می شد. خانه ی ما مولوی بود. کسی از وضعیت داخله ی ما خبر نداشت که یک دفعه در خانه را بزنند و بگویند شکر…

در کودکی ذهن من متوجه یک حقیقت بزرگ شد. شوهر خاله ام که رفت، گفتم مادر! من می خواهم منبری شوم. راه پدرم را می خواهم بروم. اولین شعر را همان ساعت مادرم یادم داد: «عمو بیا دم رفتن نظر به حالم کن / رسید جان به گلویم، عمو حلالم کن.» به من گفت بخوان. خواندم. گفت خیلی لحن خوبی است و به درد منبر می خورد. همین امشب برو منبر. همان شب بیست و یکم من رفتم منبر و زن ها با همین شعر و با لحن من به گریه افتادند. از همان شب و همان جا این نقش نوکری را به من عطا کردند. با همان چند شعر کوتاه کم کم این همسایه و آن همسایه، چهاردهم ماه و پانزدهم ماه، من را می خواستند و شروع شد. این یادتان باشد، یک وقت امام خمینی (ره) به من فرمودند شنیدم از چهار سالگی منبر بودی؟ عرض کردم بله. شعرهای محدودی بود که یادم داده بودند و می خواندم.

* بعد از سال های کودکی چگونه جدی تر ادامه دادید؟

ـ بعد از این موفق به استفاده از محضر حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا جعفر خندق آبادی شدم و ایشان تربیت مرا به عهده گرفت. مقدمات و فلسفه و به طور کلی سطح را خدمت ایشان خواندم.

* آقای خندق آبادی کدام مسجد تشریف داشتند؟

ـ مسجد خندق آباد، خیابان مولوی. منزل شان هم جنب مسجد بود. هر صبح خدمت شان می رسیدم. محضر بعد هم از استاد امام اهوازی تفسیر را آموختم. بعد هم که به محضر آقای فلسفی رسیدم.

خدمت ایشان فنون سخن و بهره گیری از منابع علمی تکمیل شد. آقای فلسفی این اواخر به صورت من نگاه می کرد و می گفت خودم تربیت ات کرده ام. الان هم که سال هاست بر فراز منبر موفق به خدمت گزاری اهل بیت (ع) هستم.

* دوران همراهی شما با آقای فلسفی طولانی ترین دوره ی بهره گیری شما از استادی گران قدر بوده است. درباره ی این دوره توضیح بیشتری بفرمایید.

ـ به تازگی که برای مسائل مقدماتی کنگره ی یکصدمین سال تولد آقای فلسفی خدمت مقام معظم رهبری بودیم، عرض کردیم ایشان خطیبی بود که در سخن، بر اساس نوع مخاطب نوآوری کرد و البته ما بر این اساس تربیت شدیم. پیش از آقای فلسفی این طور بود که گوینده سخن می گفت، حالا آن سخن مخاطب داشته باشد یا نداشته باشد. آقای فلسفی سخنرانی مذهبی را به باب مفاعله آورد، یعنی شنونده را در جریان سخنرانی مؤثر دید و به او ارزش داد. به چهره ی مخاطب توجه کرد و چهره ی سخنرانان را بر آن اساس تعریف کرد. به نوع ادبیات مخاطب توجه کرد و بر آن اساس چیدن کلمات را آموزش داد. این اصول کلی آقای فلسفی بود.

البته من و چند نفر دیگر از دوستان سعی کردیم نکته ی مهم تر دیگری را هم اصل قرار دهیم که با یک مثال توضیح می دهم. دیده اید بعضی مغازه ها فقط حبوبات دارند، بعضی فقط البسه، بعضی فقط لبنیات، بعضی فقط کفش. اما بعضی فروشگاه ها هستند که بزرگ ترند و همه چیزشان تکمیل است. برای همه ی احتیاج ها جنس و خدمات فراهم کرده اند. من سعی کرده ام چنین سخنرانی باشم. به هر مجلسی که وارد شدم، متاع آن جلسه همراهم باشد. یک بار آقایان وعاظ را دعوت کرده بودند اصفهان برای بازدید از کارخانه ی تولید آهن اسفنجی. مهندسان توضیح دادند که چه پدیده ی مدرنی است و تولید آن چه پیشرفتی به حساب می اید. بعد از توضیحات آن ها، آقایان وعاظ اصرار کردند که من حرف بزنم.

* چه سالی بود؟

ـ تقریباً ۱۵ سال قبل. من بر مقام خسن رفتم. از امام سجاد (ع) حدیثی خواندم که فرمودند «چون در آخرالزمان قومی متفکر می ایند، خداوند در قرآن سوره ی توحید و حدید را قرار داد.» گفتم سوره ی توحید خلاصه اش الله الصمد است یعنی خدا مجوف نیست مثل اتم نیست.

درباره ی سوره حدید یا آهن هم گفتم که فرموده اند هفت ایه ی اول سوره ی آهن در اختیار عقلای آخرالزمان است. این آهن اسفنجی هم نظیر این است. مهندسان و دانشمندان حاضر خیلی خوش شان آمد. امروز هر خطیبی بلاغتش بر دیگر صفاتش تفوق دارد، این که چه بگوید و چقدر بگوید.

* داستان دیگری خاطرتان هست؟

ـ بله، مجلس دیگری در حضور علما و خطبا در قم تشکیل شد. بنا شد در پنج دقیقه خطبا ایه بخوانند، روایت بخوانند، حق مطلب بحث شان را ادا کنند و روضه هم بخوانند و السلام.

خیلی ها تا ۳۵ دقیقه و ۴۰ دقیقه پآیین آمدند ولی من به لطف خدا توانستم در همان پنج دقیقه ایه بخوانم، روایت بخوانم، بحث کنم و با روضه تمامش کنم. بعد مردم و خبرنگارها ریختند دور من که عرض کردم این لطفی است که خدا به من کرده که بتوانم از بلاغتم استفاده کنم.

دو سال پیش که مبلغان محضر رهبر معظم انقلاب رسیده بودند، حضرت آقا پیغام دادند که به فلانی بگویید امروز یکی از همان پنج دقیقه ها منبر برود. آن روز هم در پنج دقیقه خواندن ایه و روایت و بحث و شعر و روضه انجام شد.

امروز مسئله ی منبر هنر است. با شرایط موجود باید از باب احساس حسینی به مدینه ی ایات و روایات راه گشود. من در سفرهای مکرر در همه جای دنیا دیده ام چطور استقبال می کنند و عاشقانه مشتاق مذهب می شوند.

* ترتیب دیدارتان با آقای فلسفی چگونه بود؟

ـ ما هر روز با آقای فلسفی جلسه داشتیم. بنده از نوجوانی با ایشان مأنوس بودم. شاید بین خطبا نزدیک تر از من به ایشان نبود. آخرین کلمات شان هم به من بود که گفتند: «

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.