پاورپوینت کامل قالیچه روضه ۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قالیچه روضه ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قالیچه روضه ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قالیچه روضه ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

۲۶

حیران رسید مغازه بعد.

در دکان، پیرمردی نشسته بود و خوش داشت ره گذران سرا را خوب بپاید. مرد ا قالیچه به دست که دید انگار که ماهی شکم سیری طعمه تکراری دیده باشد کمی تامل کرد و بازروی گرداند.

چشم های بی رمق پیرمرد بار دیگر با صدای قالیچه به دست چرخید روی نقش تبریزک

ـ فرش سوخته می خرید؟

پیرمرد طوری که شیندن جمله اش فقط برای گوش های خودش اهمیت داشته باشد، گفت:

ـ برو به یکی مث خودت بفروشش. مرد سعی کرد و هجاها را کنار هم گذاشت و بالاخره جمله را فهمید. نگاه کرد پیرمرد را و قلب سوخته قالی را که به قاعده یک مشت بسته تار و پودش آتش گرفته بود.

روی دست اش جابه جایش کرد و سوختگی را برای بار چندم پوشاند و راه افتاد.

سادگی لباس مردم نقش کم نظیر قالیچه را بیشتر به چشم می آورد. واسطه های بی حجره مرد را از همه جای سرا می پاییدند، مثل جوجه عقابانی که منتظر پس زدن لاشه حیوانی لذیز به شانس دل می بندند. توی مغازه بعدی جوانی بود که داشت از توی گوشی تلفن برای آن طرف خط ادای کسی را در می آورد و خودش ریسه می رفت. حرف اش را قطع نکرد و فقط با اشاره پرسید: «چند» سوختگی را ندیده بود. مرد نشان اش داد و جوان که حالا ایستاده بود و داشت مدام توی تلفن ریسه می رفت با دست سوختگی فرش را مالید و پس زد و دوباره رفت که پشت میز بنشیند. به هم صحبت اش گفت:

– اینو نگفتم واست…

مرد زد بیرون.

طاق سرا پر بود از همهمه و ذرات معلق خاک که در مسیر تابش خورشید می رقصیدند. حمال ها فرش ها را یکی یکی سوار چرخ دستی شان می کردند. و پیاده می کردند.

سر پول حمالی چانه می زدند و راضی و ناراضی دوباره می رفتند سراغ بار بعدی. از هم مشتری می قاییدند طی می کردند و جملات تکراری می گفتند.

جوان از پشت سر داد زد:

ـ حاجی جون! ۱۰۰ می خرم. واسه بیشترش نگرد. مشتری نداره. بی احتیار جواب داد:

ـ یا علی ممنون.

یادش آمد با پدرش آمده بود از همین مغازه قالیچه را خریده بود، لااقل ۳۰ سال پیش تر.

همین مغازه که حالا پسرجوان داشت تویش مدام ریسه می رفت. شاید از قاب دیوار فهمید که یک شمایل قدیمی، تویش داشت و زیرش نوشته بود« منسوب به امیرالمومنین علی بن ابی طالب».

لااقل ۳۰ سال پیش پدر، پسرش را آورده بود مغازه دوست قدیمی. قالیچه ای نو خریدند برای تکمیل وسایلی که قرار بود به خانه عروس و داماد ببرند. داماد ۳۰ سال پیش حالا نوه هم داشت. دوباره چشم اش به قالیچه افتاد انگار هر بار که می دیدش بدتر از دفعه قبل سوخته بود.

از سرا زد بیرون. قالیچه را جا به جا کرد. جوجه عقاب ها یکی یکی آمدند نوک بزنند:

ـ حالا چند می دی؟

ـ یا! خودم از همه منصف ترم والا.

یه جوری بر می دارم اش که هم تو راضی باشی هم ما.

ـ من ۱۲۰ می دم. راضی ای؟ حله حاجی؟

ـ اینو که نمی شه کاریش کرد، ۱۲۰ هم زیاده بدم؟

مرد آرام می رفت. فقط محجوب جواب می داد«نه ممنون» و بغض س

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.