پاورپوینت کامل آن روز بارانی ۲۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آن روز بارانی ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آن روز بارانی ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آن روز بارانی ۲۴ اسلاید در PowerPoint :
۸۳
صبح زود، قبل از طلوع آفتاب باید راهی می شدم. هوا صاف بود ولی اعتمادی به هوا نبود. تا غروب شاید چند رنگ عوض می کرد.
آماده رفتن به «قره چای » (۱) شدم. اسب ها را از اصطبل بیرون آوردم و جعبه های خالی را روی پشت اسب ها محکم بستم و برای
خریدن انگور به راه افتادم. به یاد حرف مادرم افتادم که می گفت: تو دیگر نان آور خانه هستی!
او راست می گفت; زیرا پدرم پیر شده بود و رفت و برگشت هشت کیلومتری این مسیر برایش مشکل بود. پدرم اغلب جلوی مغازه،
روی چهارپایه اش می نشست و میوه می فروخت. گاهی اوقات هم با عده ای از دوستان قدیمی اش ساعت ها دور هم جمع می شدند و
از هر دری سخن می گفتند; از جوانی، دلاوری ها و خاطرات تلخ و شیرین و… خلاصه کار هر روزشان همین بود. البته معلوم نبود
همه حرف هایشان راست باشد. آخر بیکاری است و هزار تا مساله…
اسب ها را به طرف در حیاط راندم. آنها یکی پس از دیگری به ستون یک از حیاط خارج شدند. برای اسب ها – که سر به زیر هستند
– عبور از چارچوب در حیاط آسان است. آخه کوتاهی چارچوب در، هر سر به هوایی را سر به زیر می کرد. مقدار زیادی از راه را رفته
بودم. هوا روشن شده بود. لکه های ابر، کم کم از طرف مغرب، خود را سینه خیز به دل آسمان می کشاندند. راه مثل همیشه خسته
کننده بود; بخصوص در برگشتن که باید پیاده پشت سر اسب ها حرکت می کردم.
هنگام بازگشت، دیگر هوا کاملا ابری شده بود و هر لحظه امکان باریدن باران می رفت. از این که مبادا باران ببارد و خیس شوم، به
سرعت خود اضافه کردم. اما بالاخره آنچه نباید می شد، شد.
اولین قطره های باران را که روی سرم حس کردم، سرعتم را بیشتر کردم تا هر چه زودتر خود را به دره «خشکه زو» (۲) برسانم و تا
سیل راه نیفتاده است از آن دره رد شوم.
کمی که جلوتر رفتم، دیگر صدای شرشر باران سکوت صحرا را شکسته بود. بوی خاک باران خورده با بوی سبزه ها و طبیعت
آمیخته شده بود و شمیم آن دل را نوازش می داد.
به نزدیکی روستایمان «باغچق » (۳) رسیده بودم. زیر باران مثل موش آب کشیده شده بودم از دور، سرکوچه ورودی روستا، پدرم را
دیدم که پلاستیکی بر سرش گرفته بود تا زیر باران خیس نشود. بسیار نگران می نمود. چشمش مرتب امتداد جاده را می پایید.
وقتی مرادید،به استقبالم آمد و با صدایی بلند گفت:
– کجا بودی پسر!؟ تو که ما را جون به لب کردی؟!
ناگه به من خیره شد، و با تعجب گفت:
– بارانی ات کو؟!… یعنی چه؟!… و بعد گفت: پسر! برو خونه که مادرت بسیار دلواپسه. تو برو من اسب ها را می آرم.
من جلوتر راه افتادم، صدای پدرم همچنان از پشت سر می آمد:
– پسره، زده به سرش، معلوم نیست بارانی شو کجا گم و گور کرده. آخه سر به هوایی تا کی… مرتب سر اسب ها داد می کشید و
ناراحتی اش را سر آنها خالی می کرد. کم کم صدایش در
صدای شرشر ناودانها محو شد.
مادرم گوشه ایوان ایستاده بود. از ناراحتی دست هایش را به هم می مالید و گاهی هم با دست راستش، پشت دست چپش می زد.
بسیار بی تاب بود. با دیدن من لبخندی زد و نفس راحتی کشید. ولی از دیدن من تعجب کرده بود. از نبودن بارانی ام، آن هم در این
روز طوفانی. در حالی که از پله ها پایین می آمد گفت:
– آخ علی جان! قربونت برم الهی! چه شده؟ پس بارانی ات کو؟ نکنه گیر راهزن افتادی؟…
مادر چیزی نشده، خودت را ناراحت نکن. مساله ای نیست.
اما آرام نمی شد. با سراسیمگی به طرف در حیاط رفت. و به پدرم گفت:
– آخه آقا چرا چیزی نمی گی؟ می دونی چه بلایی سر بچه ات اومده… اصلا انگار نه انگار.
خانم!. این قدر سر و صدا نکن: حالا که چیزی نشده، برو چند تا لباس خشک بده، بپوشه یک وقت مریض نشه.
بالاخره هر چه بود فعلا به خیر گذشت. بعد از این که شام را خوردم، پدر و مادرم عزمشان را جزم کردند که بدانند چه بلایی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 