پاورپوینت کامل جستاری در ریشه های دنیاگرایی و افت معنویت در فرهنگ غرب ۹۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جستاری در ریشه های دنیاگرایی و افت معنویت در فرهنگ غرب ۹۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جستاری در ریشه های دنیاگرایی و افت معنویت در فرهنگ غرب ۹۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جستاری در ریشه های دنیاگرایی و افت معنویت در فرهنگ غرب ۹۶ اسلاید در PowerPoint :
۳
اشاره
مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، به منظور بهره گیری از تجارب و پیشرفت علمی جوامع غربی، چندی پیش
اقدام به اعزام تعدادی از فارغ التحصیلان خود جهت ادامه تحصیل به چند کشور اروپایی و از جمله کانادا نمود. اینک با گذشت چند
سال آن عزیزان پس از فراغت از تحصیل و کسب مدارج علمی، به کشور بازگشته اند. در خدمت یکی از این عزیزان، جناب
حجه الاسلام والمسلمین دکتر عباسعلی شاملی هستیم. ازتجربیات وی در جوامع غربی جویا شدیم. سخنان بسیار شنیدنی دارند.
آنچه در پی می آید متن گفت وگویی است که با وی درباره مقوله تربیت در جوامع غربی، علل و عوامل بن بست و افت معنویت در
فرهنگ غرب و نیز راه های جلوگیری از گرایش جوانان به فرهنگ غربی انجام داده ایم. قسمت اول این گفت وگو را با هم می خوانیم:
دیدارآشنا: ضمن تشکر از این که دعوت ما را پذیرفتید، به عنوان اولین سؤال بفرمایید جناب عالی علل و عوامل اصلی بن بست و
خلاء معنویت فرهنگ و تمدن غرب را در چه چیزی می بینید؟
آقای شاملی: من هم متقابلا از دلسوزی و حساسیت شما نسبت به مسائل تربیتی و تلاش برای فهم ابعاد تازه تر مسائل تربیتی در
فرهنگ غرب و نیز ارائه آن ها در جامعه خودمان تشکر می کنم. این جانب به عنوان کسی که دوران قابل توجهی را در غرب زندگی
کرده و از نزدیک با مقوله های تربیتی در تماس بوده ام، به نظرم جالب می آید که آن چیزی را که خودم از عینیت مسائل تربیتی در
غرب دیده ام، به مردم کشورمان منتقل بکنم; به دلیل این که گاهی
اوقات که رسانه های گروهی مسائل تربیتی غرب را مطرح می کنند، بعضا متهم می شوند به این که گزافه گویی کرده اند و
جنبه های مثبت تربیتی در فرهنگ غرب را نادیده گرفته اند.
گفته می شود که اگر کسی با دید منصفانه بخواهد این مسائل را بررسی کند، متوجه می شود که آن ها هم جنبه های مثبت دارند و
با همین شیوه های تربیتی، به هرحال، موفقیت هایی را پیدا کرده اند. من بسیار از زبان افراد شنیده ام که می گویند: رسانه های
جمعی و گروهی خودمان یک طرفه برخورد می کنند و این به دلیل، نشناختن درست فرهنگ غرب است. البته، این چیزهایی که
من از فرهنگ غرب می دانم، کامل ترین و بهترین شکل قضیه نمی باشد، بلکه این ها پاسخ هایی است که یک
فرد از نگاه خود بیان می کند. بنابراین، باید اطلاعاتی هم که از مجاری دیگر است به آن ها ضمیمه بشود و سپس، یک قضاوت
صحیحی درباره مقولات فرهنگی غرب ارائه گردد.
در رابطه با سؤالی که مطرح کردید، به نظر می رسد اگر انسان بخواهد به جست وجوی علل و عوامل خلاء معنوی و فرهنگی
مغرب زمین بپردازد، باید به شکل ریشه ای با آن برخورد کند; زیرا در این صورت، ما می توانیم یک حالت پیشگیرانه ای در جامعه
خودمان داشته باشیم. اجازه بدهید که من ریشه یابی این مساله را به گفته هایی از شهید بزرگوار علامه متفکر آیت الله محمدباقر
صدر رحمه الله در تحلیل ماتریالیسم در غرب، برگردانم: از نگاه ایشان، ریشه ایی ترین و اساسی ترین عامل خلاء معنویت در مغرب
زمین، جدایی و بریدگی زمین از آسمان است. این عین کلام آن شهید بزرگوار است. آن چیزی که مغرب زمین را امروزه به این
حالت رسانده، این است که زمین و ساکنان این کره خاکی تصمیم گرفتند آگاهانه رابطه خودشان را با آسمان قطع کنند. به دنبال
این بریدگی، یک احساس استغنا و بی نیازی از مراقبت وحیانی در میان انسان های غربی پدید آمد. شاید از نگاه برخی، مساله
بریدگی زمین از آسمان و استغناء ساکنان کره خاکی از وحی و مراقبت وحیانی، به عنوان یک پدیده ناگهانی تلقی شود; در حالی که
این طور نیست و این مساله ریشه های ستبر چند صدساله دارد.
به نظر من، مساله بریدگی زمین از آسمان، که غرب را دچار آن خلاء معنوی کرده و یا گرایش های مادی گرایانه و سکولار، که امروزه
در مغرب زمین در علوم اجتماعی و علوم انسانی می بینیم، ریشه در علوم طبیعی دارد; به عبارت دیگر، بریدگی زمین از آسمان از
علوم طبیعی شروع شده است. زمانی که ارباب کلیسا تصمیم گرفتند هر چیزی را که مخالف محتوای تصویب شده کلیسا بود،
کنار بگذارند، ابتدا، دانشمندان و صاحبان تفکر و سپس، قشر عمومی جامعه احساس سرخوردگی و دلزدگی از دین کردند. مردم
احساس کردند که دین، با این محدودیتی که دارد، نمی تواند پاسخ مسائل زندگی آن ها را بدهد. از طرفی دیگر، با پیدایش
نظریه های مادی گرایانه در بین دانشمندان علوم طبیعی و در راس آن ها، نظریه تکاملی داروین، شکل بارزی از بریدگی زمین از
آسمان پدید آمد. ماحصل نظریه تکاملی داروین کاوش و جست وجو برای یافتن ریشه انسان نه در آسمان، که در زمین بود; یعنی به
جای این که آفرینش را منشا پیدایش بشریت بدانند، می گویند همه چیز باید در گستره خود زمین دنبال شود. این دو عامل، یعنی
رفتار ارباب کلیسا و نظریه تکاملی داروین، منجر به این شد که بشر گمان کند نیازی به ورای عالم ماده ندارد. این باور، ابتدا در
علوم طبیعی شکل می گیرد ولی بعد اثر خود را بر اندیشه متفکرین و نظریه پردازان علوم اجتماعی و انسانی می گذارد. ردیابی این
تاثیر، ممکن است به صورت زیر باشد:
تمام نظریه هایی که درباب توسعه و شناخت تحولات اجتماعی در علوم انسانی، به خصوص جامعه شناسی – از ابتدای دوران
رنسانس تا اواخر دورانی را که اخیرا غرب تحت عنوان مدرنیزم مطرح می کند – وجود دارد، متاثر از دو رگه اصلی; یعنی نظریه
تکاملی داروین و نظریه انقلابی مارکس است. نظریه تکاملی می گوید: تکامل و تحول اجتماعی به صورت تدریجی است; این نظریه
و زیرمجموعه های آن می گویند: جوامع بشری به دو قسمت توسعه یافته و توسعه نیافته تقسیم می شوند و طبیعتا، جوامعی که
توسعه نیافته هستند تنها در صورتی می توانند به توسعه دست پیدا کنند که همان راهی را بروند که کشورهای توسعه یافته
رفته اند. از این رو، باید خودشان را در اختیار تفکر و شیوه های تجربه شده
کشورهای توسعه یافته قرار دهند; در اینجاست که مساله استعمار نو مطرح می شود. شکل نوین استعمار، همانا تجویز یک نسخه
واحد برای همه بشریت جهت رسیدن به توسعه است. بر اساس نظریه هایی که متاثر از نظریه تکامل داروین می باشند، جوامع
توسعه نیافته باید به صورت تدریجی به جوامع توسعه یافته تبدیل گردند. در این گیر و دار، مارکس پیدا می شود که به تبعیت از
استادش هگل می گوید: نظریه مزبور نمی تواند حرف آخر را در علوم اجتماعی بزند و تقسیم جهان به توسعه نیافته و توسعه یافته
درست نیست بلکه طبقه بندی فوق در درون هر جامعه مطرح است. نظریه های انقلابی معتقد به جهش و یا تغییرات ناگهانی با
تکیه بر قدرت هستند. از این بستر و در یک تحلیل می توانیم تاثر علوم اجتماعی و علوم انسانی از نظریه های تحولی و یا نظریه های
انقلابی را در پیدایش مفهوم «نبرد تمدن ها» بدانیم.
آقای ساموئل هانتینگتون، به عنوان آخرین فردی است که تلاش می کند از نظریه های تکاملی و انقلابی تفسیری نو ارائه دهد; وی
نظریه جدیدی را تحت عنوان «نبرد تمدن ها»» مطرح می کند; یعنی همه فرهنگ ها در حال نبرد و تنش هستند. نبرد تمدن ها،
شکل جدید و رشدیافته ای از نظریه تنازع بقا می باشد که توسط داروین در علوم طبیعی کامل شده بود. مساله نبرد ارزش ها که
زیر مجموعه ای از نبرد فرهنگ ها بود منجر به پیداش این نظریه شد که می گوید: اصلا ارزش در این عالم ثبات ندارد. آن ها
می گویند ارزش ها در حال نبرد و تنازع است و این تنازع حاکی از نوعی بی ثباتی ارزشی است. نظریه تنازع بقا هم می گوید اصلح و
غیر اصلح با یکدیگر درگیر می شوند و در نهایت، اصلح حرف آخر را می زند. از دیدگاه افرادی که به بی ثباتی ارزش ها معتقدند، این
نظام های ارزشی و یا فرهنگ های دیگر – حالا یا از طریق نظامی، سیاسی و یا اجتماعی – با هم درگیر می شوند و حرف آخر را
کسی می زند که اصلح و توسعه یافته است و تکنولوژی برتری دارد. بنابراین، چون مسائل ارزشی ثابتی که بتوان بنای معنوی
جامعه را بر آن ها بنیان گذاشت در غرب وجود ندارد، نظام های ارزشی مادی گرایانه در آن سامان شکل گرفته است. آن ها می گویند
تنها ارزشی که می توان روی آن تکیه کرد، ارزش ثروت و قدرت است و طبیعتا قدرت در دست کسی است که برخوردار از ثروت
کلان باشد.
این بریدگی زمین از آسمان، هم در علوم طبیعی و هم در علوم اجتماعی و انسانی تاثیر گذاشت و یک نمود دیگر آن در پوزیتویسم
منطقی بروز نمود. پوزیتویسم منطقی، که در آغاز قرن بیستم شکل گرفت، حرفش این بود که چون ارزش ها و نظام های ارزشی در
حال تنازع و تنش هستند، پس ما هیچ چیز ثابتی به عنوان ارزش نداریم. ما در جهان بینی اسلامی می گوییم که ارزش ها و
نظام های ارزشی بر بناهای ثابت جهان بینی متکی هستند ولی این ها که نظام های ارزشی را در تنازع می دانند، می گویند: اصلا
ارزش یعنی چه؟ ارزش ها عبارتند از صرف ابراز و نمود احساسات انسان ها.
این درگیری ارزش ها و پیدایش نظام های مادی گرایانه ارزشی، منجر به پیدایش چیزی شد که امروزه حتی جوامع متدین را نیز
درگیر کرده است. و آن عبارت است از: «ارزش مطلق یا مطلق ارزش به آزادی و فردگرایی »; یعنی حالا که نظام ارزشی ثابتی وجود
ندارد و کسی نیست که تعیین کننده ارزش ها و هنجارها در جامعه باشد، بنابراین، طبیعی است که مبنای جامعه باید آزادی
مطلق افراد باشد. هیچ کسی در هیچ کجای جامعه حق تصمیم گیری و یا حتی تعیین ارزش ها را ندارد و آن چیزی که می تواند
حرف نهایی را بزند، فردگرایی محض است. این فردگرایی محض و یا آزادی مطلق، نتیجه رشد و استقرار نظریه هایی است که
می گویند ارزش ها در حال تغییر و تنازع هستند.
پیدایش آزادی مطلق فردی و فردگرایی محض منجر به این شد که هر نوع مراقبت وحیانی طرد بشود; به بیان دیگر، آن چیزی را
که ما امروزه تحت عنوان خلاء معنوی فرهنگ غرب می دانیم، نتیجه طبیعی و برایند طبیعی شکل گیری همان نظریه هایی است
که ابتدا در سطح علمی و بعد در سطح عمومی و اجتماعی مطرح شد و مردم را در این فضای فکری قرارداد که آزادی مطلق و
فردگرایی محض حرف آخر را می زند. خوب اگر چنین باشد، بسیار احمق است کسی که بخواهد تن به محدودیت هایی دهد که
ارباب کلیسا یا صاحبان قدرت و یا آسمان و العیاذ بالله محتوای وحیانی برای او تعیین کرده اند; چون با آزادی مطلق منافات دارد.
در صحنه های اخلاقی هم ما می بینیم که یک سری مکاتب اخلاقی پیدا شده که ما در زبان فارسی به آن ها نظام های اخلاقی
سکولار می گوییم. سکولار را ما می توانیم به «فردی سازی دین » ترجمه کنیم; چون بعضی ها سکولار را به «نفی دین » ترجمه
می کنند. اما بعضی ها که می خواهند دقیق تر برخورد کنند، می گویند جوامع سکولار قصد ندارند خودشان را بی دین کنند، بلکه
می خواهند محدوده دین را تنگ کنند. آن ها می گویند دین باید باشد چون یکی از نهادهای اجتماعی است، ولی بهتر است حوزه
عملکرد فعالیت دینی را به حوزه فعالیت های فردی محدود کنیم; دین در رفتار فردی و در مسائلی که ارتباطی به مسائل اجتماعی
ندارد، می تواند حضور داشته باشد. در مسائل اخلاقی هم، مردم مغرب زمین از مکتب اخلاقی سکولار تبعیت می کنند. این مکتب
به آن ها می گوید چون فردگرایی و آزادی مطلق مبنای زندگی اجتماعی است، بنابراین، دین تنها باید در امور فردی عمل کند.
نظام اخلاقی سکولار بعدا توسط برخی از عالمان بزرگی که در مسائل روان شناسی و تربیتی دست داشتند، توسعه پیدا کرده و
پردازش شد. چهره هایی مثل امیل دورکیم، ژان پیاژه و لورنس کلبرگ آمدند و گفتند: اخلاقی که می تواند در یک جامعه ای با این
خصوصیات عمل کند، اخلاق سکولار است. این مکتب اخلاقی می گوید مرزهای روابط اجتماعی و مسائل اخلاقی را قانون تعیین
می کند و دین، اختصاص به جنبه های فردی دارد. این نظام اخلاقی نیز ریشه در بریدگی زمین از آسمان دارد. چهره های شاخص
این مکتب تلاش می کنند تا روند رشد شناختی و اخلاقی را یک روند طبیعی مثل روند فیزیولوژیک جنبه های جسمی بدانند.
آن ها می گویند همان طوری که بچه در ساختار بدنش از یک جایی شروع می کند; یعنی مراحل نوزادی، کودکی، نوجوانی و جوانی
را یکی پس از دیگری طی می کند، شکل گیری مسائل شناختی و اخلاقی اش هم تابع مراحل از پیش تعیین شده ای می باشد.
بنابراین، لزومی ندارد کسی بیاید اینها را تعریف کند یا کم و زیاد کند یا بگوید این فرایند انحراف آمیز است; زیرا او در مسیر
طبیعی خودش پیش می رود.
پیدایش مکاتبی همانند اگزیستانسیالیسم و اومانیسم در فلسفه نیز در حقیقت شکل فلسفی همان نظریه بریدگی زمین از آسمان
هستند. آن ها می گویند که دنیا و زندگی این عالم – در روابط اجتماعی انسانی – مملو از انسان هایی است که یا بی تفاوتند و یا در
حال خصومت با یکدیگر می باشند. اگزیستانسیالیست ها و اومانیست ها معتقدند که کل این جهان، یک جهان و یک حال و هوای
بی تفاوت و یا خصومت گرانه است. بنابراین، انسان در این عالم یک وجودی است تنها و ماهیت روابط اجتماعی انسان با دیگران به
این صورت است که یا کسی کاری به شما ندارد – یعنی اگر بمیرید یا زنده باشید، پیشرفت کنید یا پیشرفت نکنید، هر تصمیمی
خلا معنویت در غرب، اساسا به مساله قطع زمین از آسمان که نمودهای آن را در اخلاق، فلسفه و نظریه های علوم اجتماعی
می توان یافت برمی گردد. از جمله رفتار ارباب کلیسا که منجر به جدایی و بریدگی مردم از دین شد و بعد سکولاریسم و فردی سازی
دین که باعث شد روابط اجتماعی و ملاک اصلی که ارتباطات اجتماعی مردم را جهت می دهد، رقابت باشد. امروزه الگوی اصلی
روابط اجتماعی در غرب، چه در اقتصاد، چه در سیاست و چه در مسائل اجتماعی «رقابت » است. بنابراین، در یک جامعه ای که
روابط اجتماعی را رقابت و فقط رقابت تعیین می کند، دیگر جایی برای معنویت و ارزش و مسائل فرهنگی و یا حتی احساس
انسان دوستی باقی نمی ماند; بخواهید بگیرید یا نگیرید و… – یا اگر قرار شد راجع به شما برخوردی داشته باشند، خصمانه است.
بنابراین، ریشه های خلا معنویت در غرب، اساسا به مساله قطع زمین از آسمان – که نمودهای آن را در اخلاق، فلسفه و نظریه های
علوم اجتماعی می توان یافت – برمی گردد. از جمله رفتار ارباب کلیسا که منجر به جدایی و بریدگی مردم از دین شد و بعد
سکولاریسم و فردی سازی دین که باعث شد روابط اجتماعی و ملاک اصلی که ارتباطات اجتماعی مردم را جهت می دهد،
قابت باشد. امروزه الگوی اصلی روابط اجتماعی در غرب، چه در اقتصاد، چه در سیاست و چه در مسائل اجتماعی «رقابت » است.
بنابراین، در یک جامعه ای که روابط اجتماعی را رقابت و فقط رقابت تعیین می کند، دیگر جایی برای معنویت و ارزش و مسائل
فرهنگی و یا حتی احساس انسا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 