پاورپوینت کامل وصل می خواستم آیینه به دستم دادند ۳۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل وصل می خواستم آیینه به دستم دادند ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وصل می خواستم آیینه به دستم دادند ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل وصل می خواستم آیینه به دستم دادند ۳۷ اسلاید در PowerPoint :

۱۳

جرعه ای از کوثر علوی

یکی بود و غیر از او هیچ کس زیر این چرخ کبود نبود…

ما بودیم و دلی که نمی دانستیم دردش را به که بگوییم. گویی دنیا را برای آزار ما آذین بسته بودند. هر روز عده ای از دوستان و
همراهانمان طعمه دام ها و بیراهه ها می شدند. زخم های زمانه هر لحظه شکافی عمیق تر و فاصله ای هولناکتر میان ما و بزرگترها
ایجاد می کرد. همه داغ های باغ را روزی چند نوبت به مبارکبادمان می آوردند. حسابی که خونجگر می شدیم، روز به پایان می رسید.
و فردا روز از نو، روزی از نو. فقط خدا می داند آن روزها چه بر ما گذشت. و امروز، دیگر یادمان هم نمی آید که چند فرسخ، «حیران »
و «آسیمه سر» به دنبال حقیقت دویده ایم. اما یادمان هست که نقشه جغرافیای ایمان را از کلاس اول حفظ بودیم. عاشق شدن را هم
«ندانسته » می دانستیم. ولی هنوز نیازهای معنوی مان با شرایط روز مطابقت نمی کرد. شاید هندسه «عرفان امروزی » را بلد نبودیم.
و البته «عرفان امروزی » واژه غریبی بود برایمان.

این که حکایت ما «چه حکایت عجیبی » است، جای شگفتی نیست. عجیب تر این که زیربارانی از نور و روشنایی، کم کم داشتم به این
نتیجه می رسیدیم که: نکند راه را اشتباه آمده ایم؟!

آدرس درست بود. روی آن نوشته بودند «دنیا محضر خداست، در حضور خدا معصیت نکنید.» نشانه ها هم کاملا درست بودند. شک
نداشتیم که «محبوب » حاضر است و ناظر. ولی هیچ خبری نمی شد… دلمان نمی آمد برگردیم. احساس می کردیم یا به مقصد
رسیده ایم و خودمان نمی دانیم، یا تمام راه، دستمان انداخته و حالا از آن بالا به ساده دلی هایمان می خندد. می گفتند: عاشق کش و
قتال وضع است!

با خودمان گفتیم: “این امتحان بزرگی است، اگر صبر کنیم نتیجه می گیریم.” و چه امتحان سختی بود. باور کنید نمی توان گفت
چه اندازه سخت! همه راه ما را سرگردان و آوازه خودش کرده بود که به ما بگوید. اما چه چیز را؟ و این علامت سؤال بزرگ، در
آسمان مجهول های ذهنمان بیش از همه چراغ می زد. اشکمان درآمده بود. میخکوب شده بودیم و دور خودمان – واله و حیران –
خدا را طواف می کردیم، و همه حرکت های عالم اطراف را زیر ذره بین تامل گذاشتیم تا شاید اشاره ای برسد. وقتی همه امیدمان
به نومیدی بدل شد; پیر قبیله عشاق، عصای موسایی اش را به نیل اشک هامان زد. به این وسیله، حضرت معبود راهی تازه را به ما
نشان می داد. سالی مبارک به نام مولا علی علیه السلام متبرک شده بود. نوروز بود و ما یکی از اسرار «ولایت » را به یقین درمی یافتیم.
جالب این که مقتدایمان سال را به نام کسی نامگذاری کردند که رمز گشایش کورترین گره های مشکلمان، کسی غیر از او
نمی توانست باشد. علی علیه السلام را می گویم – همو که نامش برایتان آشناست. – در اندک فاصله ای از آسمان و زمین، اشارت ها و
بشارت ها برایمان فرستادند و به ما گفتند: امسال، سال خبرهای تازه است. و ما، که داشتیم از بی خبری می مردیم، خون تازه ای به
رگ های روحمان می دوید. از اینرو سر از پا نشناختیم، و در هفتادونهمین سال، از قرن چهاردهم شمسی، محبت علی علیه السلام
همان «حادثه ناگهان » شد که در زندگی هر کسی فقط یکبار اتفاق می افتد. آن «خضر فرخنده پی » می آمد تا در طی این مرحله
همراهی مان کند. آنها که نامشان اسلاف بود و جلوتر رفته بودند، برایمان مدام پیغام تهنیت حواله می کردند و تاکید داشتند:

طی این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی

به این ترتیب، چیزی نگذشت که فهمیدیم علی علیه السلام معلم خضر و ادریس و همه پیامبران قبل از خاتم ما را به هجرتی
آیینه وار فرا می خواند. وقتش رسیده بود که عمل کنیم به آیین آیینه. «یا علی » گفتیم و به راه افتادیم. در ابتدای راه، هیچکس
نمی دانست چگونه می خواهیم پیش برویم. ایمان داشتیم که اعضای گروه را خود مولا انتخاب کرده اند. به هر کسی
سؤولیت سپرده شد. و من وظیفه جمع آوری مطالب و مکتوب کردن آنها را به عهده داشتم. در عمل کسی کاری به کار دیگری
نداشت. اما مفهوم کار گروهی، کاملا منظم پیش می رفت. برنامه ای کامل، منسجم و از پیش تعیین شده، کم کم نظم عجیبی حتی
در بی نظمی هایمان سیلان یافت. به مرور زمان هم فلسفه اعداد، و تاثیر آنها در برنامه خودنمایی می کرد. و ما بسیاری از این روابط
را بعد از اتمام کار دریافتیم. از همان ابتدا، هر کسی از کارش بهره ای که می خواست، نصیبش می شد، به این مطلب نیز بعدها پی
بردیم.

ساختار اصلی تحقیق ما را سخنان و کلمات قصار امیرالمؤمنین علیه السلام تشکیل می داد. و انسجام و پیوستگی موضوعات آنقدر
حیرت آور شده بود که با دلگرمی بیشتری کارها را ارائه می دادیم. شاید نتوان گفت کار چه اندازه مشکل بود. رسیدن به مقصد،
بنیه علمی و ظرفیت معنوی بالایی می خواست، که هیچکدامش نداشتیم. اما به برکت فضای معنوی حاکم بر کار گروهی،
مشکلات را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم. یادش به خیر! چقدر از سختی و مشقت کار نالیدیم. بارها خواستیم کار را رها
کنیم. چون کاملا به این نتیجه رسیده بودیم که این تحقیق، اندازه قد و قواره کار ما نیست. غافل از این که اگر ما، در نیمه راه کم
آوردیم و بریدیم، مولایمان علی علیه السلام رفیق نیمه راه نبودند و نبریدند، و تا پایان مسیر آنچنان که دعوتمان فرمودند، دست ما
را گرفتند و کار را پیش بردند، و گویا خطاب می شدیم: اگر شما را به این وادی کشیده ایم با اتکا به ظرفیت ها و توانایی های
خودمان نبوده و از این به بعد هم خودمان می دانیم چه باید کرد!

درباره انتخاب موضوعات هم فقط می توانم بگویم زمام قلم به دست دل بود و زمام دل نیز بدست کلمات نورانی کلام حضرت
امیرعلیه السلام. همگی نخ دلم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.