پاورپوینت کامل «دو گنجشک » ۳۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «دو گنجشک » ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «دو گنجشک » ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «دو گنجشک » ۳۰ اسلاید در PowerPoint :

۴۰

گنجشک نر اول نفس عمیقی کشید و بریده بریده گفت: «خودت رو . . . خسته نکن . . . برنده . . . . این جنگ . . . منم .»

گنجشگ نر دوم که کمتر از او خسته نبود محکم و مطمئن جواب داد: «معلوم میشه »

و بعد از این مکالمه کوتاه دوباره به هم پریدند . چند دقیقه ای می شد که این جدال آغاز شده بود . از انتهای باغ شروع کرده بودند
و حالا تقریبا اوایل باغ بودند . هر دو کاملا فکرهایشان را کرده بودند و تصمیمشان را گرفته بودند و چون به پیروزیشان کاملا
اطمینان داشتند، هیچ کدام حاضر به ترک این جدال نبودند . بهار تازه به باغ آمده بود . شکوفه های سفید درختان سیب، همه،
مولود این تازه وارد بودند . آمدن بهار سروصدایی را که داخل درختان باغ سیال بود را چند برابر کرده بود . گنجشک ها و دیگر
پرندگان گویا جشن گرفته بودند . این موضوع بعید به نظر می رسید زیرا پرندگان قدر بعضی چیزها از آدم ها بیش تر می دانند . دو
گنجشک هنوز دست از سر هم برنداشته بودند . گنجشک نر اول که قسمت بالای چشم چپش زخم شده بود محکم تر از قبل و با
اطمینان خاطر بیشتری گفت: «این همه گنجشک ماده تو این باغه، تو تو این جنگ حتما بازنده می شی . بهتره از همین الان بری
دنبال زندگی ات .» گنجشک نر دوم که تغییری نسبت به قبل نکرده بود کمی سکوت کرد و گفت: «به جای تهدید کارت رو بکن » و
هر دو ساکت به هم خیره شدند . کاملا خسته شده بودند و نفس هایشان به شماره افتاده بود . گنجشک نر اول که عجله زیادی برای
پیروز شدن داشت جدال را شروع کرد . گنجشک ماده کمی آن طرف تر روی زمین نشسته بود و منتظر بود همسر آینده اش
مشخص شود . برایش مهم نبود کدام یک پیروز می شوند، اما می دانست هر کدام برنده شوند حتما قدرت بدنی بیشتری نسبت به
دیگری داشته و همین برای او کافی بود .

امیر جگرها را می شست و داخل سیخ می کرد، جواد در حال آماده کردن بساط چای بود . مهدی جگرها را روی آتش سرخ می کرد
و رضا کمی آن طرف تر لب جوی کوچک آبی نشسته بود و در حال سیاه کردن صفحات یک دفتر کوچک خاطرات بود . روی جلد
دفتر، پرستویی روی یک سیم برق نشسته بود و نگاهش را روی آسمان پخش کرده بود . امیر طعنه وار گفت: «یه حسنی که عاشقی
داره اینه که دیگه آدم مجبور نیست جگر و شش بشوره » بلافاصله جواد گفت: «موافقم، چایی هم دیگه درست نمی کنه .» و هر دو
خندیدند . مهدی که از بقیه عاقل تر نشان می داد گفت: «بچه ها کارتون رو بکنید، شاید ناراحت بشه .» – «شوخی می کنیم . . .» رضا
آنقدر غرق نوشتن بود که هیچ کدام از این حرف ها را نشنید . دو هفته ای بود که تمام زندگیش شده بود یک خودکار و یک دفترچه
کوچک و پربرگ که درصد زیادی از صفحات آن سیاه شده بودند .

با کمی دقت میان تمام خشم و نفرتی که روی صورت خونی گنجشک نر اول وجود داشت، می شد یک التماس خفی را دید . حس
می کرد دیگر نمی تواند به این جدال ادامه دهد . خونی که از بدنش رفته بود، او را ضعیف کرده بود . برای همین برای التماس
کردن چشم هایش را انتخاب کرده بود . گنجشک نر دوم هم وضعی شبیه او داشت صورت او هم خونی شده بود اما زخمی روی
صورتش دیده نمی شد و خون ها مربوط به گنجشک اولی بودند . هیچ کدام نمی خواستند به نفع دیگری کنار بروند . چند لحظه
بدون این که به هم حرفی بزنند به هم خیره شدند . هر کدام از آن ها به دنبال اَبَر جمله ای می گشت که با آن همه چیز را بگوید و
این جدال تمام شود . لحظات بسیار بدی را می گذراندند . نه صدایی می شنیدند و نه بوی بهار را حس می کردند . فقط به یک چیز
فکر می کردند، گنجشک ماده ای که می توانست فقط همسر یکی از آنها باشد . گنجشک ماده که چند لحظه ای بود که دیده نمی شد
ناگهان آمد و به فاصله بسیار کمی از آنها روی زمین نشست و شروع به خاراندن بدن خود کرد . طوری رفتار می کرد که انگار اصلا
برایش مهم نبود که در این نزاع ممکن است یکی از طرفین جان خود را از دست بدهد . این اخلاق در تمام گنجشک های ماده دیده
می شد، اخلاقی که نام غریزه برای آن انتخاب شده بود . گنجشک ها به محض این که چشمشان به گنجشک ماده افتاد، روح تازه ای
را در بدن خود حس کردند و دوباره به هم پریدند .

قرار شده بود جگرها و شش ها را با سیب زمینی سرخ کرده مخلوط کنند و به همراه نان سنگک و به مقدار کافی نمک طعام دلی از
غذا درآورند . هنوز در وضع نشستن شان تغییر زیادی ایجاد نشده بود . آشپزها مشغول آشپزی بودند و رضا در حال اختراع
جملاتی که در عین نامربوطی به هم مربوط بودند بود . امیر که شوخ طبع تر از بقیه بود رو به رضا کرد و گفت: «آقا رضا ببخشید
می خواستم بپرسم شما معنی گرسنگی رو می دونید یا نه » ، رضا که متوجه منظور او نشده بود گفت: «م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.