پاورپوینت کامل شهیدستان – شهید سید مرتضی آوینی سید شهیدان اهل قلم ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شهیدستان – شهید سید مرتضی آوینی سید شهیدان اهل قلم ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهیدستان – شهید سید مرتضی آوینی سید شهیدان اهل قلم ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شهیدستان – شهید سید مرتضی آوینی سید شهیدان اهل قلم ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

۴۱

کلام اول

شهید سید مرتضی آوینی، اهل اندیشه و قلم بود و با فرهنگ و هنر انس داشت. با قرآن و نهج البلاغه و کلام معصومین زندگی
می کرد و به پاس تلاش خالصانه اش، انوار حکمت بر قلب او جاری بود. علاوه بر شناخت فرهنگ دینی، ماهیت فرهنگ و تمدن غرب
را می شناخت و می دانست که شناخت مبانی نظری و فلسفی و سیر تاریخی تمدن جدید، لازمه مقابله با تهاجم فرهنگی غرب است.
عمق اندیشه، قدرت بیان و قلم زیبای او چنان بود که مقام معظم رهبری (مدظله العالی)، او را «سید شهیدان اهل قلم » خواندند.
این تعبیر زیبا، در کمال ایجاز و صراحت ابعاد مختلف شخصیت آن شهید را بازگو می کند.

زندگی شهید از زبان خود

من بچه شاه عبدالعظیم هستم و در خانه ای به دنیا آمده و بزرگ شده ام که در هر سوراخش که سر می کردی به یک خانواده دیگر
برمی خوردی.

اینجانب اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش، یعنی در سال ۱۳۳۶ شمسی مطابق با ۱۹۵۶ میلادی در
کلاس ششم ابتدایی نظام قدیم، مشغول درس خواندن بودم. در آن سال، انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر
حمله کردند و بنده به عنوان یک پسر بچه ۱۲-۱۳ ساله، تحت تاثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی، نقدی با این عنوان روی تخته
سیاه نوشتم: «خلیج عقبه از آن ملت عرب است.» وقتی زنگ کلاس را زدند و همه بچه ها سرجایمان نشستیم، اتفاقا آقای مدیرمان
آن روز سری هم به کلاس ما زد. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید، پرسید این را چه کسی نوشته؟ صدا از کسی در نیامد. من
هم ساکت بودم. ناگهان یکی از بچه ها بلند شد و گفت: «آقا اجازه؟ آقا ما بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته است.» و اسم مرا به آقای
مدیر گفت: آقای مدیر هم کلی سر و صدا کرد و خلاصه این که «چرا وارد معقولات شده ای؟» و در آخر گفت:« بیا دفتر تا پرونده ات را
بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه » البته، وساطت یکی از معلمین کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات شوم!

بعدها، خوشبختانه زندگی ما را به راهی کشاند که ناچار شدیم رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و
عمیقا بپذیریم که «تظاهر به دانایی » هرگز جایگزین «دانایی » نمی شود. به فرموده حافظ شیرازی «تو خود حجاب خودی حافظ از
میان برخیز»، سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هر چه هست خدا باشد. خدا را شکر که بر این تصمیم وفادار مانده ام.

البته، آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست. همه هنرها این چنین اند. کسی هم که فیلم می سازد، فیلمش
تراوشات درونی اوست. اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه گر می شود. حقیر این چنین
ادعایی ندارم اما سعی ام بر این بوده است. با شروع کار جهاد سازندگی در سال ۵۸ به روستا رفتیم که برای خدا بیل بزنیم. بعدها
ضرورت های موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهادسازندگی کشاند. در سال ۵۹، به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به
تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد مشغول شدیم. یکی از دوستان ما در آن زمان «حسین هاشمی » بود که فوق لیسانس سینما داشت و
همان روزها از کانادا آمده بود. او نیز همراه ما به روستا آمده بود تا بیل بزند!

باید در جست وجوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد آن را خواهد یافت، بگذریم. دارای
فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری که اکنون انجام می دهم، با تحصیلاتم مربوط
نیست. حقیر هر آنچه آموخته ام از خارج دانشگاه است، بنده با یقین می گویم که تخصص حقیقی حقیر پیش از انقلاب در ادبیات
بود. اگر چه چیزی اعم از کتاب یا مقاله به چاپ نرسانده ام.

با شروع انقلاب، حقیر تمام نوشته های خویش را، اعم از تراوشات فلسفی، داستان های کوتاه و اشعار و… در چند گونی ریختم و
سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که حدیث نفس باشد ننویسم و دیگر از خود سخنی به میان نیاورم. هنر امروز متاسفانه
حدیث نفس است. تقدیر این بود که بیل را کنار بگذاریم و دوربین را برداریم. بعدها حسین هاشمی با آغاز تجاوزات مرزی رژیم
بعث عراق به جبهه رفت و در روز جنگ در قصر شیرین به همراه یکی از برادران جهاد اسیر شد. با چند نفر کار را ادامه دادیم تا به
امروز، از سال ۵۸ و ۵۹ تاکنون حدود یک صد فیلم ساخته ام.

خاطرات دوستان شهید

در مورد مساله خانوادگی شان، ما زیاد در زندگی خانوادگی ایشان دخالت نداشتیم. هر از چند گاهی می رفتیم سلام و علیکی
داشتیم. منتهی یادم می آید که اگر یک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.