پاورپوینت کامل آخرین سرباز ۲۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آخرین سرباز ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آخرین سرباز ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آخرین سرباز ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

۳۸

نخ ها را یکی یکی کلاف می کنم. سبز، زرد، قرمز، بنفش…

پنجره را آرام باز می کنم تا همان جوری که دوست دارد هوا بخورد. یعنی کلاه سبز کاموایی اش را بردارد و روی زمین راحت دراز
بکشد، از راه رفتنش خوشم می آید. خیلی شبیه دایی مجتبی است. سرش را شش تیغه کرده است. خنده دار شده، جای دایی
مجتبی خالی است که بیاید و با نوک خودکارش پوست پرتغال ها را به سرش شلیک کند.

سایه پررنگی تا خاکریز و گوشه ای از ستون را پر کرده است و از آن طرف نور تند منور چشمم را گرفته، نوک انگشتانم از شدت
سوزش شل شده اند و مثل چراغ گردسوز می سوزند. اما دوست دارم تا صبح بنشینم و یکی یکی سایه هایشان را پر کنم و کمی
جلوتر از ستون آخر، پشت کپه های خاک، عقب ستون را دور بزنم و هر طوری که شده با یکی از آن ها حرف بزنم.

نگاهم به سرباز قد کوتاهی می افتد که پاهایش در چاله گلی فرو رفته اند با نخ قهوه ای گودال را پر می کنم. دست هایش را به زور
روی زانوانش گرفته، خیلی ناراحت است. چفیه اش را از دور گردنش باز می کند و روی پایش می کشد.

نزدیک تانکری که هنوز رنگ و رویی ندارد چیزی جز جز کنان می سوزد و در میان دود باروت گم می شود. برای چندمین بار به
ساعتم نگاه می کنم. تیرهای رسام مثل دانه های درشت باران از بالای سرم رد می شوند و روی خاکریز جلو می نشینند. نگاهی به
پشت خاکریز می اندازم.

گونی های خانه به خانه هنوز خالی اند و در سنگینای دژ، روی هم انباشته شده اند. زورکی آب دهانم را قورت می دهم. دستم را بالا
می آورم و روی گلویم می گیرم. نگاهی به آن طرف دژ می اندازم. پشت سنگر دوتاشان که پوستی آفتاب خورده دارند و گونه هایی
استخوانی، نگاه ماتی به من می کنند و آرام و شمرده می گویند:

چیه آبجی؟ دنبال کی هستی؟!

خمپاره، توی آب فرود می آید و قسمتی از گل و سنگ ریزه حاشیه آب را روی سنگ خالی می کند. می خواهم برگردم و بگویم:
دنبال گمشده خودم… که زانوانم به لرزه می افتند. ساکت می شوم. نیم خیز، کلاف قرمز را برمی دارم و از سوراخ سوزن رد می کنم.

رد باریکی از خون از روی زانوی آن یکی تا قسمتی از خاک را می پوشاند. دست هایش را به هم گره می زند و خیلی جدی به آسمان
نگاه می کند. با اولین قدم پایش پیچ می خورد و می افتد روی زمین.

لبه آهنی ترکش، از گوشه شلوارش بیرون زده است، دستش را روی خاک دراز می کند و در فاصله دو انفجار خودش را به سنگر
می رساند.

صدای حرکت تانک ها از دور بلند شده است. انگشتانم را به هم می مالم. سفت و زمخت شده اند.

رنگ تانک ها توی چشم می زند شاید به خاطر آن است که سایه ابرها زیادی جلو آمده است.

تا نیمه های جاده را بالا می آیم. یکی خردلی، یکی قهوه ای. ستون ایستاده است و چیزی نرم آن طرف تر از خاکریز از لابه لای شن ها
بیرون می آید. دست و پایش را می گیرم. فکر کنم دیشب تیر خورده است. می کشمش بالا. گوشه لباسم گلی می شود. حسابی
ترسیده، سرش را چند دور تکان می دهد و از دستم در می رود.

صداهایی را می شنوم. فکر می کنم از پشت خاکریز اول است. تاریکی نمی گذارد ببینم کدام یک از سربازان زخمی شده اند، جنازه ها
روی هم چیده شده اند و از آن لابه لا صدایی خفه بیرون می آید. صدای شنی تانک ها نزدیک تر شده است طوری که ناله سرباز
خورده می شود.

– بچه ها پیاده بشین! بچه ها پیاده بشین! کامیون می ایستد و از روبرو جاده را دور می زند. شیشه جلوی تویوتا هنوز گلی نشده
است. راننده را می شود به راحتی نگاه کرد، صورتش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.