پاورپوینت کامل رنگین کمان رحمت ۳۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رنگین کمان رحمت ۳۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رنگین کمان رحمت ۳۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رنگین کمان رحمت ۳۹ اسلاید در PowerPoint :

۲۸

مدت ها از آغاز دعوت می گذشت، نافرمانی مردم امانش را بریده بود. هر روز برهان و دلیلی نو و تازه بر حقانیت خودش مطرح
می کرد و مردم نیز با توجیهی جدیدتر حرفش را پس می زدند. یونس خسته و بی قرار شده بود. مدت ها خیالی نه چندان جالب به
ذهنش خطور کرده بود. از یک سو، صبر و تحمل پیامبران گذشته، او را به ادامه کار امیدوار و از سوی دیگر، لجاجت و سرسختی
مردم او را از مفید بودن رسالتش برای آن مردم و به ثمر رسیدن زحماتش ناامید می کرد. عصر یک روز بهاری در خانه ملیخا
میهمان بود. ملیخا عابدترین مردم آن سرزمین و یکی از معدود یاران و پیروان یونس بود. همواره زیر لب ذکر می گفت و به چهره
یونس نگاه می کرد. دقایقی پس از ورود یونس روبیل نیز با کتابی زیر بغل و محاسنی بلند، که گرد پیری بر آن نشسته بود وارد شد.
روبیل طبیب بود و در سایر علوم نیز صاحب نظر. او نیز یار و پیروی استوار برای یونس محسوب می شد. هنوز ننشسته بود که
گفت: امان از این مردم! ساعتی است در بازار سرپا با عده ای بحث می کنم. از هر دری حجت می آورم از دری دیگر توجیهی می آورند
و می گریزند. دل هایشان نسبت به حقیقت سخت و سنگی شده است. امروز کسی تهدید کرد که باید از دعوتتان دست بردارید یا از
این شهر بروید. اگر نروید، بیرونتان می کنیم. چه باید کرد؟! یونس گفت: آری مرا نیز تهدید کرده اند. عقل من جز به بی ثمری
هدایت برای این مردم به چیز دیگری رهنمون نیست. راه حق و دین خدا در دل های این ها، گویی اصلا راه ندارد. کم کم دارم به
حرف ملیخا می رسم. اگر خیر خواهشان نباشیم، باید برای همیشه از این دیار رفت تا آنان در منجلاب خود بمانند و بمیرند. اگر
خیرخواهشان باشیم، به نظر من و ملیخا چاره ای جز نفرین بر آنان نیست تا از معصیت بیش تر و عذاب سخت تر نجات پیدا کنند.
اگر این ها بمانند، کودکان و نوجوانان نیز جهنمی خواهند شد. چه بهتر که با بلایی همه را در وادی معاصی متوقف کنیم و کودکان
و نوجوانان را از این باتلاق نجات دهیم. روبیل گفت: جناب یونس! شما پیامبر خدایید. دعای شما مستجاب است. اگر اینان را
نفرین کنید، خدا دعایتان را مستجاب خواهد کرد. در صورتی که خداوند دوست ندارد بندگانش هلاک شوند. مدتی دیگر صبر
کنید، شاید فرجی حاصل شود. یونس اندکی اندیشید.

ملیخا گفت: سال هاست بر این قوم احتجاج می کنیم. دیگر بس است. کودکان معصوم دیروز، امروز مردانی گناهکار و غرق در فساد
و کفرند. نباید گذاشت کودکان امروز نیز، به جهنمی سوزان بغلطند. حجت را برایشان تمام کرده ایم. تمام معارف دین را از بس
تکرار کرده ایم، حفظ شده اند! اگر قابل هدایت بودند، تا به حال هدایت شده بودند. بر دل های این ها قفل های بزرگی از کفر و فساد
است که ظاهرا گشودنی نیست .یونس عزیز، اگر نظر مرا بخواهید، چاره ای جز نفرین و گریختن از این سرزمین شوم نیست. مگر
این که خداوند دل های این ها را به سمت شما و طریقت حق شما مایل کند. یونس برخاست و گفت: به خانه ام می روم و امشب را فکر
می کنم، تاخدا چه مقدر فرماید.

شب هنگام یونس در محراب عبادت خویش قرار گرفت. سرش را پایین انداخت و مدتی متحیر ماند. در دل با خدای خود راز و
نیازی کرد. به عاقبت قومش فکر کرد. به حرف های ملیخا و روبیل. اگرمردم عذاب شوند، نسل های دیگر از عذاب نجات پیدا
خواهند کرد. ولی شاید هم به قول روبیل می شد این ها را نجات داد. ولی هیچ تضمینی وجود نداشت. به قول ملیخا کودکان
معصوم دیروز، امروز غرق در فسادند. چه تضمینی وجود دارد که کودکان امروز، مردان و زنان فاسد فردا شوند. هیچ نشانه ای از
هدایت و راستی در این مردم نیست. خدایا من با این مردم سال هاست کلنجار می روم. امید به هدایتشان نیست. اگر صلاح می دانی
و راه دیگری نمانده، عذاب خود را بر آنان نازل کن.

سپس ادامه داد: خدایا! خوب می دانی که هرچه در توانم بود برای هدایت این امت دریغ نکردم. گویی دل هایشان در باطل ریشه
دوانیده. به هیچ صراطی مستقیم نیستند. خوب می دانی که چه سخت است نفرین. چاره ای ندارم می ترسم هرلحظه که بر
عمرشان می گذرد، بیش تر در گرداب معصیت و غفلت خویش و عذاب آخرت تو فرو روند. عذاب خود را بر آنان نازل کن تا شاید
بدین وسیله از معصیت بیش تر در امان بمانند و کودکان و نوجوانانشان از حیات در گمراهی و ضلالت رهایی یابند. به کرمت و عزتت
ما را ببخش و بر پیامبر آخرینت و اولاد معصومش درود فرست.

یونس سر به زیر افکند. گویا به او الهام شد که دعایت مستجاب شد! هفت روز دیگر به هنگام ظهر، عذابی بر آنان نازل خواهد شد
که حتی یک نفر هم از این امت نافرمان زنده نخواهند ماند.

صبح روز بعد یونس به سراغ ملیخا آمد. او فرزندش را به دنبال روبیل فرستاد. روبیل هم آمد. یونس ما وقع را بیان کرد و ادامه داد:
همین امروز باید به راه افتاد. روبیل از یونس اجازه خواست که بماند. یونس گفت: خودت می دانی! عذاب قطعی است هرچند دعا
نیز قوی است. من امیدی به هدایت این مردم ندارم. فقط بدان که دایره عذاب از هر طرف به اندازه سه روز راه است. پس تا روز
چهارم، چیزی از عذاب به مردم نگو. اندک مؤمنان و پیروان را آگاه کن. همگی به همراه خانواده هایشان از شهر خارج شدند و به
سوی سرزمینی خارج از دایره عذاب رهسپار گشتند.

چهار روز گذشت. روبیل در این چهار روز به دعوتش ادامه داد. هیچ سودی نداشت. هر بار با پرتاب سنگ و چوب و میوه های
گندیده مواجه می شد و به خانه اش می رفت. صبح روز بعد، به بازار شهر آمد. بر فراز سنگی ایستاد. چند جوان ولگرد دور سنگ
ایستاده و مسخره اش کردند. یکی گفت: این پیرمرد دوباره آمد. دیگری گفت: پیرمرد خسته شدی از بس حرف زدی. می خواهی
من به جای تو صحبت کنم و اندکی از حرف های همیشه روبیل را گفت، همه خندیدند. روبیل گفت: ای مردم! یکی از جوان ها با
حالت مسخره ای گفت، ساکت ساکت و بعد همه با هم خندیدند. روبیل گفت: «یونس به همراه پیروانش از میان شما بیرون رفتند.»
یکی از پشت جمعیت فریاد زد: «چه بهتر از این! تو هم باید بروی » دیگری گفت: حتما می روی! روبیل ادامه داد: «س

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.