پاورپوینت کامل روزی که مثل دیروز نبود ۴۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل روزی که مثل دیروز نبود ۴۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روزی که مثل دیروز نبود ۴۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل روزی که مثل دیروز نبود ۴۱ اسلاید در PowerPoint :
۱۰
صحنه ای غم انگیز پیش روی مردم بود. مردم دست از کار کشیده بودند و به آن صحنه دردناک نگاه می کردند. چند مامور سوار بر
اسب از کوچه های شهر حله می گذشتند و پیکر مردی را روی زمین می کشیدند. مردی به نام ابوراجح حمامی. این ظلمی بود که
حاکم شهر بر مردم روا می داشت و ابوراجح تنها یک نمونه از آن همه مسلمانی بود که دست از خدا و دینشان نمی کشیدند.
ابوراجح پیرمردی بود که در حمام کار می کرد. او هر روز با مردم رابطه داشت. اعتقاد و ایمان او به خدا و اهل بیت علیهم السلام
زبانزد مردم شهر بود. او هر روز با مردم می نشست و از خدا و دین حرف می زد. ابوراجح اعتقاد عجیبی به امام زمان (عج) داشت و
از این که حاکم به خدا و اهل بیت علیهم السلام بی احترامی می کرد، ناراحت بود. او به مردم گفته بود: این حاکم از دین و ایمان بویی
نبرده است. او مثل مردابی است که پر از غفلت و نادانی است.
حاکم با شنیدن این حرف ها دستور دستگیری ابوراجح را داد. طولی نکشید که او دستگیر شد. ماموران ابوراجح را دست بسته
پیش حاکم بردند. حاکم با خشم دستور داد: این مرد خیره سر را آنقدر بزنید تا دیگر جرات چنین جسارتی نکند. ابوراجح زیر
دست و پای ماموران کتک می خورد. ماموران آنقدر مرد بیچاره را زدند که دیگر نای حرکت نداشت. دندان هایش در دهانش
شکسته بود و صورتش غرق خون شده بود. او را با زنجیر بستند و بینی اش را سوراخ کردند. دستور بعدی حاکم این بود که
ابوراجح را دست و پا بسته در شهر بکشانند تا درس عبرتی برای مردم باشد.
حالا ماموران کوچه های شهر را یکی پس از دیگری طی می کردند و با طنابی که به او بسته بودند، روی زمین می کشیدند. سربازی
که روی اسب نشسته بود با یک دست سر طناب را به دست داشت و با دست دیگر شلاق را به بدن اسب می کوبید. اسب هم گام تند
می کرد و پیکر مرد درمانده را با خود می کشید. در شهر غلغله بود. هر کسی چیزی می گفت; اما آرام و بی صدا. تعدادی سرباز پیاده
هم با چوبی که در دست داشتند مردم را به عقب می راندند. چند نفر از آشنایان ابوراجح به دنبال ماموران می رفتند. آنان اعتراض
می کردند و جواب اعتراضشان ضرب شلاقی بود که از سوی ماموران به تن آن ها می خورد. عده ای هم با خواهش و تمنا ماموران را
از این کار بازمی داشتند; اما گوش شنوایی نبود.
پیرزنی از پشت پنجره که رو به کوچه بود، این صحنه دردناک را می دید و اشک می ریخت. زیر لب می گفت: «آخر پیرمرد، چه
گناهی کرده ای که باید این گونه تاوانش را بدهی.»
جسم ابوراجح از کوچه باریکی عبور داده شد و به کوچه ای بزرگ تر رسید که به میدان گاه شهر ختم می شد. شیخ شمس که شاهد
ماجرا بود با اندوه داد زد: «بی رحم ها، دیگر از این پیکر بی جان چه می خواهید.»
ارشد ماموران با بی توجهی به حرف شیخ شمس گفت: «ای مردم ببینید و بدانید این سزای کسی است که نافرمان باشد و بد
حاکم را نزد مردم بگوید. ببینید و عبرت بگیرید.»
تا میدان گاه راه زیادی نبود. در خانه ها باز می شد و اهالی خانه با تعجب و حیرت بیرون می آمدند. زن ها هم پنجره های خانه را باز
می کردند. ابوراجح و شلوغی کوچه را از نظر می گذراندند. چند پرنده که در میان شاخه های درختی آواز سر می دادند، پرگشودند
و در آسمان گم شدند.
میدان گاه شهر بود و سیل جمعیت. هرکس سعی می کرد خود را از میان جمعیت عبور دهد و صحنه را از نزدیک ببنید. آفتاب به
جسم بی تاب ابوراجح می تابید و پیکر او را بی تاب تر می کرد. حالا مردم از خودشان می پرسیدند: ماموران چه کار می خواهند با
این مرد بیچاره بکنند؟ آیا بیش از این او را می خواستند شکنجه بدهند یا حکم دیگری داشتند؟ آیا حکم اعدام در دست مامور
ارشد بود؟ این سؤال ها را مردم از خود می پرسیدند، ماموران هم نمی دانستند چه باید بکنند. انگار آن ها هم از این وضعیت خسته
شده بودند. به خاطر همین یکی از سربازها مامور شد که سراغ حاکم برود تا دستور جدید را از او بگیرد. اضطراب در دل مردم
موج می زد. هیچ کس نمی توانست خود را جای ابوراجح بگذارد. شیخ شمس دعا کرد که ابوراجح بتواند تحمل این همه درد را
داشته باشد.
حاکم روی تخت نشسته بود و سرمست از دستگیری و شکنجه ابوراجح با اطرافیان خود حرف می زد. سرباز با احترام وارد شد و در
حالی که عرق بر سر و رویش نشسته بود، نفس زنان گفت: «قربان، قربان، ابوراجح رو به مرگ است. او درمانده است و دیگر
نمی تواند حرکت کند. حالا چه دستوری می فرمایید؟»
حاکم بلند شد و فریاد زد: «این است سزای کسی که بد ما را نزد مردم بگوید. »
پا روی فرش ابریشمی گذاشت و آرام آرام از کنار اطرافیانش گذشت تا به سرباز رسید. نگاهی به چشم های مضطرب سرباز کرد و
با خشم گفت: «چه کارش کنید؟ معلوم است. اعدامش کنید! اعدام. نمی خواهم دیگر او را زنده ببینم.»
مشاور حاکم که ریش بلندی داشت، نگاهی به دور و بر خود کرد و گفت: «قربان، می دانم که ابوراجح شما را بیش از حد عصبانی
کرده. باید به شما حق داد; اما…»
حاکم که خشم از سر و رویش می بارید، رو به مشاور پیر کرد: «اما چه؟»
– اما او به اندازه کافی تنبیه شده. البته امر، امر شماست; ولی فکر می کنم اگر به حال خودش بمیرد بهتر است.
مردی که قبای قهوه ای برتن داشت حرف مشاور پیر را تایید کرد: «قربان، ابوراجح رو به موت است و دیر یا زود خواهد مرد. تازه، او
نزد مردم شهر شناخته شده است و اعدام او ممکن است برای شما مشکل ساز شود.»
حاکم اطرافیانش را از زیرنظر گذراند و به طرف تختش رفت. روی تخت نشست. پایش را روی پای دیگر انداخت. دو نگهبان که در
دو طرفش بودند، او را باد می زدند. نسیم ملایم بادبزن ها گونه هایش را نوازش داد. مرد دیگری که در انتهای تالار بود گفت: «عرض
به حضور حاکم، اگر او را اعدام کنید، خونش به گردن شما می افتد. آن وقت آرامش از وجود مبارکتان می رود.»
نگاه حاکم به نقطه نامعلومی خیره بود. این حرف ها او را به فکر واداشت. سرباز همچنان در انتظار دستور ایستاده بود. حاکم با
خودش گفت: «گویا این ها درست می گویند.» رو به سرباز کرد و گفت: «برو به ماموران بگو رهایش کنند. هرجا هست همان طور
بماند و در اختیار مردم باشد.»
سرباز تعظیم کرد و از تالار بیرون رفت.
آفتاب کم نور عصرگاهی پیکر بی جان ابوراجح را سست و بی حال کرده بود. ماموران دست از آزار پیرمرد حمامی برداشتند و سوار
ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 