پاورپوینت کامل همنشینی داود پیامبر با هیزم فروش ۱۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل همنشینی داود پیامبر با هیزم فروش ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل همنشینی داود پیامبر با هیزم فروش ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل همنشینی داود پیامبر با هیزم فروش ۱۲ اسلاید در PowerPoint :
۲۱
چهار ستون باریک و چند تیرچه چوبی، تمام استخوان بندی خانه اش بود . داود دور کلبه را دور زد و از بیرون صدا زد: یا الله! کسی
در این کلبه نیست؟ پیرزن که متوجه وجود چند غریبه در بیرون خانه شده بود جواب داد: با چه کسی کار دارید؟ داود گفت: با
متی کار دارم . آیا خانه او همین جاست؟ پیرزن گفت: بله خانه اش اینجاست، اما رفته بازار میان هیزم فروشان . به آنجا بروید . داود
بار دیگر کلبه را ورانداز کرد . سلیمان تکه چوبی که در دست داشت بر زمین انداخت و به دنبال پدر به راه افتاد . داود با خود
اندیشید: عجبا! چه همنشینی خواهد بود متی؟
به بازار رسید . سراغ هیزم فروشان را گرفت . گوشه ای از یک میدان نسبتا بزرگ، در وسط بازار چند سکویی بود که جایگاه
هیزم فروشان بود . از مردی که ایستاده بود سراغ متی را گرفتند . او گفت: به بیابان رفته است . کمی صبر کنید می آید . داود بر
سکویی نشست . به مردم نگاهی انداخت . هر یک مشغول کاری بودند . داود به فکر فرو رفت . از میان همه این ها و همه مردان
گذشته و آینده تاریخ، خداوند متی را برای همنشینی داود برگزیده بود . پیرمردی از انتهای بازار نمایان شد . زیر بار هیزم خم
شده بود . چهره اش مشخص نبود . موهای سفید و بلندش خبر از پیری او می داد . داود برخاست و شتابان به طرف پیرمرد حرکت
کرد و سلیمان نیز که از دعای پدر در مورد همنشینش در بهشت و فرموده خدا آگاه بود، به دنبال پدر حرکت کرد . داود به متی
رسید . سلامی کرد و بار هیزم را از دوش پیرمرد بر دوش خود گذاشت . پیرمرد کمر راست کرد . نگاهی انداخت و گفت: تا این جا
خودم آورده ام، اجازه بدهید خودم هم تمامش کنم . داود گفت: پدر! ما را هم در ثواب خود شریک کن . متی خندید . به سکوها
رسیدند . داود بار هیزم را بر زمین گذاشت . متی گفت: الحمدلله که روزی امروزمان را هم خداوند بر ما مرحمت کرد، و فریاد زد:
چه کسی هیزم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 