پاورپوینت کامل قبر گمشده ۲۰ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قبر گمشده ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قبر گمشده ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل قبر گمشده ۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۴

یک فیلم نامه مکتوب

نما خارجی/بیابان/غروب

صدای زوزه باد در فضا پیچیده است، خارها طاقت ماندن در برابر باد را ندارند . تک درخت خشکیده وسط بیابان به سختی این
طرف و آن طرف می رود خورشید از پشت این همه باد و ابر و خاک به سختی دیده می شود .

مردی که لباس عربی پوشیده است در بیابان حیران و سرگشته به این سو و آن سو می دود . باد سرعت او را گرفته و او به سختی در
بیابان راه می پیماید . از پای برهنه مرد خون می آید اما او توجهی نمی کند . نمی داند باید به کدام سوی بیابان برود . گاهی به
مت شرق می دود و گاهی به سمت غرب اما راه خود را پیدا نمی کند . کم کم شب می شود و مرد خسته از این همه تلاش و سرگردانی
زانو می زند دستهایش را باز می کند فریاد می زند اما کسی صدای او را نمی شنود، طوفان تمام شده است و نسیمی ملایمی موهای
مرد را با خود به این سو و آن سو می کشاند . صورت مرد از شدت گریه خیس خیس است . انگار دردی جانگاه در وجودش لانه
کرده است هنوز دست هایش به سمت آسمان است که آسمان رعد و برق می زند و آهسته باران می بارد . مرد با چکیدن باران به
صورتش گویی آتش می گیرد و باز گریه گریه گریه

نما خارجی/شهر/روز

مرد خسته که صورتش خاک آلود است در ابتدای شهر ایستاده است آرام قدم به داخل شهر می گذارد آدم هایی که همه نقاب سیاه
به چهره دارند از جلوی دیدگانش رد می شود انگار شهر، شهر سیاهی هاست . مرد حیران و سرگشته به دنبال نقطه های نورانی
می گردد تا شاید ترس و واهمه اش را تسلی باشد .

هرچه جلوتر می رود و ترس در وجودش بیش تر موج می زند، بی اختیار شروع به دویدن می کند تا از دست این آدم های سیاه فرار
کند . به هر کوچه ای سر می زند راهی نمی یابد خسته می شود، حالا در وسط یک بازار گرفتار شده است . صدای اذان مثل نوری از
آسمان به شهر می بارد . مرد رد نور را دنبال می کند و به سمت فرود آمدن نور می دود . و پس از چند لحظه کوچه ای می یابد که از
آن نور می بارد، خانه ای، مسجدی و آدم هایی که روشن اند .

نما خارجی/کوچه/روز

ابتدای کوچه می ایستد . لبخند بر لبانش نقش می بندد بعد از مدت ها آوارگی به جایی رسیده است که کمی شبیه دلش نورانی
است . نفس راحتی می کشد به در و دیوار کوچه نگاه می کند انگار منبع نور است حتی از خاک کوچه نور متصاعد می شود .
بی اختیار مبهوت کوچه می شود دستش را به دیوار می کشد، بو می کند . از عطر خاک سرمست می شود . زانو می زند می نشیند
خاک کف کوچه را با دو دستش تا صورتش می آورد یک نفس عمیق می کشد . چشم هایش را می بندد و خود را در باقچه ای از گل و
بلبل می بیند . چشم هایش را باز می کند . می خواهد گام بردارد و به داخل کوچه رهسپار شود اما انگار قدم هایش یارای راه رفتن
ندارد . تلاش می کند . بی نتیجه است . مبهوت می شود با خودش فکر می کند، نکند دوباره باز بماند . تلاش می کند اما ناگهان رعد
و برقی عظیم مرد را مبهوت خود می کند .

نما خارجی/کوچه/روز

مردم شهر که همه لباس سیاه به تن دارند، به سمت کوچه نورانی هجوم می آورند و آن مرد، نظاره گر این هجوم است . هرکس با
خود چیزی دارد . بعضی شمشیر،