پاورپوینت کامل شبی پر از ستاره ۱۳ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شبی پر از ستاره ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شبی پر از ستاره ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل شبی پر از ستاره ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۱۹

صدایی شنیدی . برگشتی – وجدانت بود . خواستی به او خیره شوی . با او حرف بزنی . از رازهای درونت با او بگویی . ساده بوده .
این بار که او را حس کردی خشن نبود . خودت بودی . خندیدی، اما تلخ . اما او به تو لبخندی شیرین زد . کوله باری به دوش داشت
که به سختی آن را می کشید . می خواست آن را به زمین بگذارد . به طرفش رفتی .

اولین پنجره ای بود که روی قلبت باز شده بود . دوستی بود که تا به حال به او اعتنایی نداشتی . با صداقت صدایت کرده بود .
سلامت کرده بود . به دنبالش راه افتادی .

در دلت آشوبی به پاست . از دنیایی که قبلا برای خود ساخته ای فاصله گرفته ای . انگار از دریایی متلاطم برگشته ای . آرامش را
حس می کنی . کوله بارت را می خواهی خالی کنی؟ اما کجا؟ پیش چه کسی؟ به چه قیمتی؟ سرت را پایین می اندازی قدم هایت
آهسته تر شد . دوست داری تنهایی را حس کنی . دوست داری با خودت حرف بزنی و روح خسته ات را آرام کنی . اما به او چه بگویی؟
دلت می سوزد . بر هر گذری می رسی . تعدادی از جوان ها در آن شب سرد به دور پیتی از آتش ایستاده اند; همان هایی که تا دیروز با
آن ها می گشتی . حرف می زدی . برایشان دست تکان می دادی . امشب تا آن ها را دیدی قلبت تند زد . دیگر پیش آن ها نرفتی .
راهت را عوض کردی . برگشتی دلت گواهی داد که کار درستی کردی . می خواهی در شهر آروزها قدم بزنی . همان جایی که پر از
آرامش است . دور نیست . نزدیک است – پشت همین کوچه پس کوچه ها . باید جایی باشد که او را دید با او حرف زد . دست در
گردنش انداخت و او را تکرار کرد .

– که هستی؟ برای چه آمدی؟

ترسیدی . جا خوردی . اما خودت بودی . اشک چشمانت را پر کرد . پژمردی . در برابر هر بادی سر کج کردی . باد تو را به هر سمت
که خواست انداخت . زندگی بهشت بود اما آن را از کف دادی .

– دل آشوب نباش! همین که الان به خود آمدی و فهمیدی که سرگردانی خوب است . همه چیز را از دست دادی . بغض می کنی .
دلت می خواهد یک دل سیر گریه کنی . به دنبال فانوس هستی که تو را در این دری