پاورپوینت کامل از سنگ تراشی تا دکترای فلسفه ۳۷ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل از سنگ تراشی تا دکترای فلسفه ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از سنگ تراشی تا دکترای فلسفه ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل از سنگ تراشی تا دکترای فلسفه ۳۷ اسلاید در PowerPoint :

۱۱

گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین دکتر تهرانی

نام؟ مرتضی شهرت؟ تهرانی . اول اسم من «آقا» است که «آقاتهرانی » می گویند .

تحصیلات عالی خود را چه موقع به پایان رسانید و در کجا؟

چهار سال اول طلبگی را مدرسه حقانی بودم و سپس به مؤسسه در راه حق، بنیاد باقرالعلوم و مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام
خمینی رفتم . از سال ۵۴ تا قبل از رفتن به خارج که سال ۷۲ بود، مجموعا یازده سال در حوزه درس خواندم در کانادا فوق لیسانس
عرفان و در آمریکا فوق لیسانس فلسفه غرب و یک دوره دکترای فلسفه عرفان را و دو دوره اصول، فلسفه و اسفار را گذراندم . سپس
به خارج رفتم . دانشگاه وینگهنتن گرفتم الان دو سالی است که به ایران بازگشتم .

چند سال خارج بودید؟ سه سال کانادا، ۵ سال نیویورک .

کودکی تان چگونه گذشت؟ به خوبی گذشته . قبل از این که مدرسه بروم، مکتب می رفتم . آنجا پیرزنی به ما درس می داد . نزدیک
۶ ماه، هجی یادمان می داد . مثل الفبای فارسی است و خیلی با الفبای فارسی فرق می کند، که الان بخش بخش می گویند .

پدرتان چه کاره بود؟ سنگتراش بود، شغل ساده ای داشت . بچه که بودم پیش او کار می کردم . این کار را هم واقعا خوب یاد گرفتم .

آن موقع مردم دیندارتر بودند یا الان؟ قدیم افراد دو گروه بودند متدین و غیرمتدین که اهل موسیقی، هایده و مهستی، این ها،
بودند اینها یک مشت آدم های سر لختی بودند . علاوه بر این از اسلام فقط یک اذان بود . حتی قبل از اذان قرآن هم نمی خواندند .
من یادم هست که شب های جمعه فقط سخنرانی مرحوم عاشق بود قبل از غروب یا بعد از اذان، پخش می کردند . سخنرانی تمام
نشده، می کوبیدند، حالا درباره محرمات، واجبات، اخلاقیات صحبت می کردند حداقل نمی گذاشتند بلبلی جیک جیک بکند، بعد
آن مزخرفات را پخش کنند . الان بینش مردم خیلی بالاست آن موقع قدر جهالت بالا بود . یک عده بودند اهل مسجد و منبر، یک
عده هم اهل دانشگاه و درس . این ها خیلی باهم کاری نداشتند . دانشگاهی متدین خیلی کم پیدا می شد و اگر هم بودند آن چنان
باسواد و درس خوان نبودند .

چرا وارد حوزه شدید؟ علت حوزه آمدن چند چیز بود . اول این که به درس های مرسوم انتقاد داشتم . نیازهای روحی ام را این علوم
پاسخ نمی دادند . عامل دیگر یکی از بزرگان و علما بودند که به محله ما آمدند . من ۷ تا ۸ سال سن داشتم . خیلی دوستش داشتم
این که می گوییم خیلی، من الان از آن دوران شاید ۴۰ سال می گذرد، هنوز از خاطرم نرفته . نوع برخورد و نوع کار ایشان عجیب
بود . آدمی بود که اسلام را خودش باور داشت . شهید بهشتی و آیت الله جنتی از شاگردان ایشان بودند .

هدف و انگیزه تان از ورود به حوزه چه بود؟ به دنبال این بودم که یک رفاقت خوبی با کسی ایجاد بکنم و بعدا هم می دیدم که
درس ها پاسخ گو نیست . با مشورت این طرف و آن طرف دیدم شاید بتوانم لااقل خودم را پیدا کنم و این ابهامی که دارم درباره
خود، که چه کسی هستم، در حوزه پاسخ داده بشود . فکر کردم حوزویان بیش تر این دغدغه را دارند و در بین این ها کسانی هستند
که به این مسئله رسیده اند .

چه طور شد که سر از کانادا درآورید؟ حدود ۱۰ سال پیش من به کانادا رفتم پیش از آن ۱۹ سال بود که من در حوزه تحصیل
می کردم وقتی امدم حوزه یک دفعه کانادا نرفتم . معتقدم کسی که می خواهد در رشته های علوم انسانی کار کند باید اول در حوزه
بیاید، و خوب درس بخواند . معمولا کسانی که می روند دانشگاهی می شوند بعد حوزوی می شوند کم تر تاثیرات حوزوی را
می گیرند .

تصور شما از فضای علمی فرهنگی غرب و امریکا چیست؟ واقعا نمی شود با یک، دو کلمه گفت، یک فرهنگ است . توریست هایی که
می آمدند اصفهان، آن ها را می بردند مهمانسرای عباسی . بعد پل خواجو، سی و سه پل، منارجنبان، مسجد امام، مسجد شیخ
لطف الله، عالی قاپو، چهل ستون و دو سه روز در اصفهان می ماندند و بعد می بردنشان یک شهر دیگر .

من بچه اصفهان هستم و ۴۷ سال دارم، یک بار مهمانسرای عباسی را ندیدم . بهترین و مجلل ترین اتاق ها در آنجاست . آنقدر گران
است که هیچ موقع هیچ کس نمی رود . فکر می کنید این توریست چقدر از فرهنگ ما مطلع شده است به نظر من در حد صفر،
هیچی نمی داند، فقط چهل ستون، عالی قاپو و . . . را دیده است . حالا یک اقایی دو، سه هفته رفته بود انگلیس . می گفت: «چقدر
عالی است » ، این قضاوت غلط است . در طی آن ۵ سالی که امریکا بودم، باید مؤسسه ای را اداره می کردم، اداره مؤسسه فرق
اشت با فقط درس خواندن . فقط محصل نبودیم، مسؤول یک مؤسسه که می شوی باید با آدم، پلیس، سگ، دزد، متدین، بی تقوا، با
تقوا، تروریست و با دولت روبه رو شوی، این جا آدم فکر می کند که بسیاری از تبلیغات غرب دروغ است، یعنی تقریبا ۹۹درصد و ۹
دهم واقعیت ندارد . ماهیت غرب فریبکاری و دروغ پردازی است . شما نگاه کنید که آزادی که گفته می شود، اصلا این طور نیست،
آنجا در همه بخش ها، در اقتصاد، در زمینه سیاست، و همه این ها افراد محدودیت دارند، در آن جا تکان بخوری باید مالیات بدهی .

پول راحت درمی آید و خیلی راحت هم خرج می شود . در نیویورک اجاره ۲۴ ساعت (یا ۱۲ ساعت) ماشین شما در پارکینگ ۴۰ دلار
بود . بعضی جاها هم بسیار ناامن بود، خیلی ناامن . در نیویورک بیش تر جاهایی که امنیت خوبی دارند محله های یهودی نشین
است و حتی دورتادور محله دیوار دارد . می خواهی وارد بشوی پلیس و نگهبان دارد . اگر بخواهی خانه اجاره کنی، باید مشخصاتت
را بدهی، شماره ای دارند به سکوریت نامبر (شماره ملی) در این شماره همه مشخصات شما هست این شماره که به کامپیوتر
می زند تمام وضعیت شما، مجرم بودن، نبودن، وضع بانکی، مشخصات، اهل کجایی، فکر شما، بیش ترین اطلاعاتی که دارند در این
شماره هست . اگر ایرانی باشی یعنی تروریستی . قوانین آن ها می گوید هر که با ما نی