پاورپوینت کامل «تسبیح » ۳۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «تسبیح » ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «تسبیح » ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «تسبیح » ۳۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۴

تسبیح کوچکی از داخل جیب خارج کردی; اول کمی آن را نگاه کردی و از این دست به آن دست دادی و بعد دانه های کوچک آن را،
آرام لابه لای انگشتانت حرکت دادی . آرامش عجیبی پیدا کردی، احساس خوبی داشتی، انگار تمام خستگی امروز داشت از
انگشتانت به بیرون منتقل می شد .

– «آقا ببخشید!» صدای مردی بود که در کنارت ایستاده بود و قصد نشستن داشت . کیفت را از روی صندلی کنارت برداشتی، مرد
تشکری کردو نشست: اتوبوس با سرعت حرکت می کرد . تسبیح همچنان لابه لای انگشتانت بود .

«برای ایجاد آرامش تعدادی مهره، داخل نخ بکنید و لابه لای انگشتانتان بگیرید و باآن ها باز کنید . با این کار خستگی و اضطراب
از انگشانتان به آن مهره ها منتقل می شود و آرامش می یابید» این جمله را مدتی پیش در یک کتاب روان شناسی خواندی که توسط
یک نویسنده ی خارجی نوشته شده بود . چقدر برایت عجیب بود خواندن این جمله، حس کردی آنچه مورد نظر نویسنده بود،
چیزی شبیه همین تسبیح خودمان است و تو الان این آرامش را لمس می کردی . باخودت گفتی «عجب دین زیبایی داریم و چقدر
مسائل گسترده و پیچیده وجود دارد که ماهنوز از آن بی خبریم . ذهنت حسابی مشغول بود، ناگهان! متوجه حضور کودکی که در
جلوی پایت ایستاده بود، شدی . پدرش هم در کنارش بود . با آن سرعت اتوبوس خیلی سخت می توانست خودش را کنترل کند .
سرت را جلوی صورتش بردی و پرسیدی: می خواهی روی پای من بنشینی؟ سرش را بالاآورد، نگاهی معصومانه به چهره ات کرد،
لبخندی خجالتی روی صورتش نشسته بود که چهره اش را بسیار دوست داشتنی می کرد و نشان دهنده ی رضایتش بود . او را از
روی زمین بلند کردی و روی پایت نشاندی . پدرش متوجه این حرکت تو شد و شروع به تشکر و تعارف کرد که «آقا باعث
حمت شما می شود و . . .»

اما دلت نمی آمد او را روی زمین بگذاری، بالاخره پدرش راضی شد و او برای لحظاتی روی پایت نشست . صورتش را به سمت
پنجره ی اتوبوس چرخاند . در عالم خودش غرق بود و به بیرون نگاهی کرد .

فرصت خوبی برای فکر کردن داشتی . شروع کردی به مرور متنی که دیشب نوشته بودی و جملات آن را باز هم در ذهنت تکرار
کردی . به یاد جمله ای از فرزندان امام سجاد ( علیه السلام) افتادم که فرمودند:

«کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست »

عجب کرامت غریبی دارند خاندان شما!

صدا، صدای بلندی است که به گوش می رسد! کیست که این گونه در این خانه را به صدا درآورده است؟ ! دری که تا به حال صدای
رسول خدا ( صلی الله علیه و آله) را با الطاف و محبت می شنیده که هرروز به اهل خانه سلام می دادند، حالا طاقت چنین سر
وصدایی را ندارد و اگر از بیم هجوم وحشیانه ی دشمنان به داخل خانه نبود، می خواست یک باره بر سرشان خراب شود اما نه!

این در باتمام توان، خود را محکم و استوار نگه می دارد!

باتمام دردی که می کشد و با ناراحتی اش خود را پا برجاحفظ می کند، مبادا خراب بشود، مبادا بشکند و راه را برای این نامردان باز
کند . شما از جا بر می خیزید، به پشت در می آیید و در همچنان مقاومت می کند .

صدای مرد بلند می شود: هیزم بیاورید!

خدای من! چه می بینم؟ در را به آتش می کشند، ولی همچنان ایستاده است، دارد می سوزد اما می ایستد، وچه سوختنی زیباتر از
سوختن برای شما!؟

سوختن برای حفاظت از شما!؟ برای پاسداری از خانه ی ولایت!؟

در می سوزد و ضربات محکم هم چنان به سینه و صورتش برخورد می کند، اما تاب می آورد . تابه حال خیلی باوفایی کرده است، این
موجود بی جان!

اما بی وفایی ها از این جا شروع می شود . از لحظه ای که آن ضربه ی محکم به در وارد می شود . می خواهد فریاد بزند!

نزن این ضربه را! دیگر تاب ایستادن ندارم!

پاهایم سوخته است و الان است که با این ضربه نقش زمین شوم!

اما ضربه وارد می شود، محکم و شکننده! و در می شکند; نه برای خودش! برای آن کسی که برخورد خود را با او حس می کند و
شما پشت در بودید، بانو! شما در آن لحظه پشت در بودید! و وای از آنچه بر شما گذشت در آن لحظه، قلم آتش می گیرد و زبان را
تاب بیان حادثه نیست .

این در نباید بی وفایی می کرد!

این همه مدت طاقت آورده بود . این همه مدت از این خانه حفاظت کرده بود .

این همه بادستان مبارک رسول خدا ( صلی الله علیه و آله) متبرک شده بود .

و این چه بود که بر سرشما آورد این در، که تمام وجودش را خون فراگرفت . می سوخت و خونین شده بود! سرخی خون و آتش
درهم آمیخته بود . شما پشت در، روی زمین نشستید، نمی دانم شاید هم بیهوش شدید! امانه بانوی من!

باید می نشستید . شعله ها پایین در هنوز دارد زبانه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.