پاورپوینت کامل اسم این کودک چیست؟ ۱۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اسم این کودک چیست؟ ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسم این کودک چیست؟ ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اسم این کودک چیست؟ ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۲۰

ابراهیم نیشابوری، هراسان و پردغدغه، از چند کوچه پس کوچه گذشت . او سر و روی خود را با پارچه ای سفید پوشانده بود .
عصای کوچکی دردست داشت . هر رهگذری که می رسید، فورا کمرش را خم می کرد و خودش را پیرمردی بیمار نشان می داد .

دل ابراهیم، مثل سیر و سرکه می جوشید . او یک ساعتی بود که با خانواده و دوستانش خداحافظی کرده بود و اکنون می خواست
از سامرا بیرون برود .

برای فرار، فکرش به هزار راه رفته بود . اما هنوز راه درستی به ذهنش نرسیده بود .

ابراهیم می ترسید . دلش قرار نداشت . هرلحظه احساس می کرد، سایه ی ترسناک ماموران حاکم بالای سرش است . باید عجله
می کرد . باید از سامرا می گریخت . اما قبل از فرار دوست داشت، با مولایش نیز خداحافظی کند . حتما مولایش – امام عسکری (
علیه السلام) – برایش دعا می خواند و برای خارج شدن از سامرا، راهی درست نشانش می داد .

ابراهیم به کوچه ی امام پاگذاشت . از دور مردی اسب سوار را دید . هول کرد . فوری عصایش را به زمین زد و دستش را به دیوار
گرفت . اسب سوار به او نزدیک شد . خوب نگاهش کرد . مامور حاکم بود . سرش را پایین گرفت . مامور بی آن که به او نگاه کند، از
کنارش رد شد . ابراهیم، فوری طرف خانه ی امام دوید و در زد .

غلامی در را باز کرد و او را به نزد امام عسکری ( علیه السلام) برد . امام و فرزندش مهدی (عج) در اتاق بودند .

ابراهیم، سراپا عرق بود . صورتش مثل گچ سفید شده بود . او سلام کرد . امام عسکری ( علیه السلام) و مهدی (عج) با مهربانی به
سلام او پاسخ دادند .

او بی آن که بنشیند، سرپا گفت: «آمده ام که از شما خداحافظی کنم .»

– برای چه؟

– می دانید که عمرو بن عوف – حاکم عراق – آدم خون خوار و ظالمی است . او تصمیم گرفته مرا به خاطر عشق به علی ( علیه
السلام) و اهل بیت ( علیهم السلام) اعدام

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.