پاورپوینت کامل شمیم ابوفاضل ۲۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شمیم ابوفاضل ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شمیم ابوفاضل ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شمیم ابوفاضل ۲۸ اسلاید در PowerPoint :
۲۲
به مناسبت ولادت حضرت عباس
شهاب، در فرار از قرن دل مرده به آسمان کوبید، گفت:
«که امشب بزم عباس است در عرش – و دوبال »
آسمان، سرد از عطوفت باران لرزید، گفت:
«و باید اختری باشد که قلب سرد من گرم و سیاهی روشنی یابد .»
کهکشان، خوابیده با ساز و نوای هرشب ناهید، خندید:
«که امشب اطلسی دارد که در آغوش مهتاب است »
اطلس (۱)
زمزمه های مرموز آسمان، چهره معصوم خود را نقاشی می کند بر گوشه اوراق تاریخی که چون برق شهاب در آغاز روشن است و در
عمری به کوتاهی یک پلک می گذرد از پیش چشمان بیدار و آن پس خاموش می شود، بر قلب آسمان می نشیند و به دیگر خاطرات
سیاه و سپید آسمان روز و شب می پیوندد . چند شبی است که آسمان عمر به زمزمه سپری کرده است ولی مگر در نجوای بی
پروای خود با ستاره، با خورشید و با مهتاب چه می گوید که سرخی لبخند می نشیند بر سقف بلند زمین و روشن می کند عرصه
خاکی زادگاه آدم را . چه می گوید که افلاک گوش تیز کرده است تا بشنود حکایت شیرینی که مهتاب را به اندیشه پرواز کشانده
است و خورشید را به آرزوی آتش . کس نمی داند در این تاریکی تردید معمای آسمان ها را که هم دوش باد به عالم می آید . خاموش
اند جمله آنان که می دانند ولی اگر آسمان می دانست که امشبی را سقف سرزمینی شده است گرم با نامی گرمتر از نفس های زود
گذر شهاب، شاید چیزی می گفت و جهانی را می رهاند از خیال باطل که او از چه روی می خندد و بهانه غیبت می آورد پی در پی .
ترس، همسایه دیرین تردید است ولی نه، آسمان داناست . هرچند دل مرده ولی می داند که کویری دارد در زیر نگاه، در دور دستی
نزدیک و می داند که سایه می افکند برکدامین دیار و می شناسد آداب رفتار را با شب تار . می داند که درنگ ها جایز نیست و پرهیاهو
زمزمه گری می کند در گوش شنوای اختر . در این میان ناهید چشم گشوده است . آری صبر عزیز است و صابر بیشتر ولی ناهید
اختیار به باد سپرد آن لحظه که سحر سلام کرد به خاک . تهی از صبر، پاورچین به سوی آرامگاه آسمان می رود در شب، که دیده
نمی شود در تاریکی و آسمان می داند که ناهید غایب است تا فردا . غافل است آسمان و به پیش می رود ناهید تا به همسایگی ماه،
آنجا که مرکز غوغاست و شور زمزمه برپا . گوش می سپارد به خیال آسمان و سرود شادی بخش آن بر صحنه ی دوران . مرحبا که
ناهید می شنود صدای درهم آسمان مشتاق را از لابه لای واژگان مرموز آسمانی، چه سروری دارد ناهید که معنای نجوای آسمان را
می داند و آن تاریخی است که پیامی خوش دارد برای شهر رسول و ناهید متحیر است! دیرگاهی پیش که قصه عشق دو فرشته در
زمین عیان بود به خلق، ناهید نیز می دانست و می دید و می شنید هر عصر . فرشته بر زمین بود ولی نه پای در زمین داشت و نه دل
که همه محو آسمان بود و بالاتر . ناهید می فروخت جایش را گاه به فرشته و او سرخوش از ایثار ناهید، دعا می خواند و رخساره اش
را می شست در حوض کوثر .
شب دست
و ماه آرام، ستاره دیدنی، آسمان بی یار .
روز است
و آسمان روشن، خورشید مغرور، راه دشوار
فرشته نور می فروشد به شهر
و چشم هر عابد یکتا پرست چون ماه
نور از انگشتری اهل خانه می گیرد
خانه آرام و شهر آرام
فرشته درخانه و اهرمن بربام
دیو بدکردار کافر
مستانه، خرسند و بی شرم
آتشی بردست
می سوزاند خانه را در التماسی سرد
و می خوابد آرام در خیالی، در وهم
خانه می سوزد اکنون
و آتش می تراود از سرانگشت خشم تا ماه
خانه تب دار ناله ای سرد است
و فریاد می زند:
شمع
مدتی است که شیر خدای خانه، در سوگ است و نوا در چاه می خواند، تنگ . نوا از دل تنگ برمی آید و بر باریکه تاریک چاه
می نشیند . اهل خانه درماتم اند و اندوه فرشته مانده بر دل های آن ها . شهر در خلوتگاه تنهایی هر شب اشک می ریزد که فرشته
رخت برگرفته است از این دنیا . ولی مگر می شود دنیایی چنین غدار . نه، فرشته اگر رفته است فرشته خو باقی است . فاطمه نیست
و فاطمه (۲) ای دیگر پای بر سرای روحانی فرشته می گذارد . فاطمه است او و ام البنین گویند که دل نلرزد از نام همنامش با فرشته .
دست بر پیشانی گرم پسر (۳) می گذارد نو عروس خانه مولا . تب دارد گویی . آری در دامان می گذارد و چون فاطمه، فاطمه می شود
طفل نازک فرشته را . مدینه نیز
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 