پاورپوینت کامل اسمش چی بود؟ … ۲۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اسمش چی بود؟ … ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسمش چی بود؟ … ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل اسمش چی بود؟ … ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

۳۱

عروسی تمام شد و هر کدام از میهمانان پس از آرزوی سعادت و کام یابی برای عروس و داماد، خداحافظی کرده و به سوی
خانه هایشان به راه افتادند . جلیل و مجید هم ضمن تبریک دوباره و آرزوی خوشبختی برای دوست صمیمی شان علی رضا، از او
خداحافظی کرده و رفتند .

آن شب هوا به قدری خوب و دل چسب بود که حیفشان آمد از آن لذت نبرند . از این رو قرار شد که یک ساعتی پیاده روی کنند .
نسیم نه چندان سرد پاییزی و صدای برگ های درختان – که خش خش کنان زیر پای این دو دوست خرد می شدند – فضای رؤیایی
و شاعرانه ای ایجاد کرده بود .

جلیل به فکر زن و بچه اش بود که در سفر بودند . با خود می اندیشید که کاش آن ها نیز در مراسم عروسی علی رضا شرکت داشتند .
مدتی به سکوت گذاشت، تا این که مجید پرسید:

– ها! تو فکری!

– آره! دلم واسه ی پسرم جلال تنگ شده .

– کی بر می گردن؟

– قراره آخر همین هفته برگردن .

– جلیل، مبادا فکر کنی می خوام توی زندگیت دخالت کنم; ولی خانمت چقدر زیاد می ره مسافرت!

– چه کار کنه بیچاره؟ توی این شهر غریب دلش تند تند واسه ی پدرومادرش تنگ می شه … من هم که اعتراض ندارم . تازه، لازمه
سالی یکی دوبار بین زن و مرد فاصله بیفته تا قدر هم دیگه رو بیش تر بدونن …

راستی مجید، تو بالاخره کی می خوای سروسامان بگیری و مثل ما قاطی مرغ هاشی؟

– ولمون کن بابا دلت خوشه . هنوز زوده، آمادگی ندارم .

– چرا زوده؟ بیست و شش سالته، دیگه داری پیر می شی بیچاره . تازه «آمادگی ندارم » حرف دخترهاست، نه پسرها! …

– آخه هنوز طرف دلخواهم رو پیدا نکردم .

– به نظر تو این «طرف دلخواه » باید چه جوری باشه؟

– اون طوری باشه که من می خوام; آخر همه چی!

– خیلی کم پیش میاد که زن و مردی صددرصد ایده آل هم باشن . همیشه همه ی خوبی ها در یک نفر جمع نمی شه .

یکی زیباست، رد عوض اخلاقش خوب نیست; یکی خوش برخورده، اما دین و ایمانش «ریپ » می زنه . به قول معروف «گل بی خار
کجاست؟» . اگه بخوای این جوری فکر کنی، حالا حالاها باید منتظر بمونی .

– پس می گی با هر «ننه قمری » که از راه رسید، عروسی کنم؟

– نه! ولی باید دیدت رو نسبت به ازدواج بازترکنی و چشمات رو کاملا باز . اگه جنبه های مثبتی مثل ایمان و صداقت و تقوی رو
برای همسر آینده ات ملاک قرار بدی، بقیه ی چیزها خود به خود حله .

توی کتابی می خوندم که نوشته بود: «قبل از ازدواج باید چشم ها رو کاملا باز کرد; ولی بعد از آن باید گه گاهی چشم ها رو بست، تا
زندگی ایده آل بشه …»

– این رو خودم می دونم .

– اگه می دونی بسم الله . این گوی و این میدان!

– آخه یک مشکل کوچیک دیگه هم هست .

– چه مشکلی؟

– من خرج خودم رو به زور در می یارم; حالا وقتی دو نفر شدیم، اون وقت واویلاست . از همه مهم تر، هزینه ی عروسی رو از کجا
بیارم؟!

– خب یه عروسی ساده تر بگیر . همین علی رضا رو ببین . مراسمش بد بود؟ عروسی سرنگرفت؟ زن و شوهر نشدن؟ … – یعنی
می گی مثل علی رضا گدابازی در بیارم؟

– مگه علی رضا گدابازی درآورد؟ خیلی هم خوب بود . اینو از من، دوست صمیمی ات که دوسال از تو بزرگ تره و دوسه تا پیراهن
بیش تر از تو پاره کرده، قبول کن .

– پس چرا عروسی خودت ساده نبود؟ تو که لالایی بلد بودی، چرا خوابت نبرد؟

– نفهمیدم، اشتباه کردم . خانواده ی خانمم هم می گفتن که هرچی ساده تر بهتر; ولی من مثل تو فکر می کردم . آخرش هم دودش
توی چشم خودم رفت