پاورپوینت کامل سکه های سنگی ۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سکه های سنگی ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سکه های سنگی ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سکه های سنگی ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۳۹

در دلش آرام و قرار نبود . خودش هم نمی دانست چرا .

ردای سیاه و بلندش را بالا گرفت و زانو زد . کف دو دستش را بر هم گذاشت و تا جلوی صورت استخوانی و رنگ پریده اش بالا آورد .
با دست راستش صلیب را بر سینه اش کشید و مشغول دعا شد . نام عیسی را که به زبان آورد، موج غم و اندوه ندانسته اش کمتر
شد و نام مریم برایش آسمانی آبی بود که کبوتران آرامش در آن پرواز می کردند .

نمی خواست لحظه ای نام آن ها را از زبانش جدا کند .

صلیبی را که به گردنش بود، در دست گرفت و به سینه اش نزدیک کرد . باد تندی از پنجره چوبی گذشت و شمع کنار مجسمه
مریم مقدس را لرزاند . سایه ها کوتاه و بلند شدند . باد، شمع را خاموش کرد . دلش بیشتر لرزید . بلند شد . هنوز صلیب توی
دستش بود که بلند شد . پنجره را بست . از پشت خانه های مشبک پنجره، ماه را دید و باز دعا کرد . مهتاب، خط باریکی از کف
کلیسا تا پنجره کشیده بود .

از بیرون صدای همهمه شنید . پنجره را باز کرد . در کلیسا پیچید . نور مشعل ها را دید و بعد صدای سم اسب ها و وکت شترها
نزدیک و نزدیکتر شد .

چیزی را که می دید، باور نمی کرد . بهت زده به زن ها و بچه ها خیره شد و باز سر بلند کرد . چشم هایش بین زمین و آسمان
سرگردان بود . به نیزه ها نگاه کرد و بر سر نیزه ها فکر کرد، چه می تواند باشد … شاید …

هیچ چیز به نظرش نرسید . در اطراف کلیسا عده زیادی روی زمین نشسته بودند . گیج شده بود . نمی دانست چه خبر است . با
دیدن سربازها یقین داشت که از جنگ برگشته اند و با دیدن زن ها و بچه ها …

صدای گریه بچه ای او را به طرف تک درخت خرمای کنار کلیسا کشاند . دخترک دست های کوچکش را بر صورت اش گرفته بود .
سرش را به تنه نخل تکیه داده بود و گریه می کرد . کنارش نشست . هنوز دستش به سر دخترک نرسیده بود که سربازی جلو آمد:
دور شو … چه می کنی؟!

– او را می توانم به کلیسا ببرم؟ … خسته است … بچه ها که اسیر …

بقیه حرفش در نعره سرباز گم شد: بلند شو … با این ها کاری نداشته باش .

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.