پاورپوینت کامل آن روزها…. ۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آن روزها…. ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آن روزها…. ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آن روزها…. ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۳۵

ارتشی، سپاهی، هنرمند
به یاد شهید یوسف کلاهدوز
شهادت: هشت مهر ۱۳۶۰

ـ مدتی بود آمده بود تهران برای گذراندن یکی از دوره های ارتش. شب ها خانه خاله اش بود. شوهر خاله اش کارگاه نجاری داشت. یوسف، غروب که برمی گشت، کلید کارگاه را می گرفت و می رفت آن جا. مداد سیاه را پشت گوشش می گذاشت و تا صبح مشغول می شد. دوتا تخت دونفره تاشو، درست کرده بود که وقتی جمعش می کردی، مثل چمدان کوچک می شد. با یک دست مبل تاشو. خیلی خوش سلیقه بود.

ـ اولین جلسه صحبتشان بود. یوسف رفته بود خواستگاری. زهرا خیلی صریح پرسید: شما با شاه موافقین یا مخالف؟

یوسف جا خورد. ارتشی بود و نباید به این سؤال جواب می داد. مهمانی های ارتش می رفت، اما مشروب نمی خورد، می گفت: به معده اش نمی سازد. برای رد گم کنی کت و شلوارهای شیک می پوشید و کراوات های مد روز می زد.

فکر کرد حرف یک زندگی است. برای همین هم در جواب زهرا گفت: بین من و خودتون محرمانه بمونه. راستش نه. موافق نیستم. زهرا دست بردار نبود. پرسید: پس چرا رفتین توی ارتش شاه؟ یوسف گفت: وظیفه خودم می دونستم که برم ارتش و اون قدر به شاه نزدیک بشم که بتونم یک کاری بکنم.

ـ به زهرا گفت : خوشحالم که تحصیل کرده هستی، ولی دوست ندارم توی این رژیم کار کنی. برای من تربیت بچه مهم تره. اگر بری سرکار، مجبوریم بچه رو بذاریم مهد کودک، آن جا هم اولین چیزی که یادش می دهند جاوید شاه است.

ـ برعکس افسرهای دیگر گماشته نداشت. ولی سربازها هر وقت اسباب کشی داشتیم، می آمدند کمک. یوسف سر یک سفره باهاشان غذا می خورد. با سرباز صفر! آن هم وقتی که این کارها عرف ارتش نبود.

ـ هر وقت از یک کتاب یا اسباب بازی خوشش می آمد، چندتا چندتا می خرید و می گذاشت توی کمد. اسمش را گذاشته بود کمد مخصوص هدیه ها. وقتی بچه ای می آمد خانه مان، از آن جا بهش کادو می داد.

ـ سال ۵۹ بود. می گفتند هنوز زود است ما راجع به مفاهیم مذهبی آن هم سیدالشهدا فیلم بسازیم. مخالف یوسف بودند که می خواست این کار را بکند. ارتش را پاکسازی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.