پاورپوینت کامل پدرم هر روز به من سلام می کند … ۴۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پدرم هر روز به من سلام می کند … ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پدرم هر روز به من سلام می کند … ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پدرم هر روز به من سلام می کند … ۴۸ اسلاید در PowerPoint :

۶

اشاره

شنیده بودیم که در طول این سال ها هیچ مصاحبه ای انجام نداده و شک نداشتیم که به
درخواست ما هم جواب رد خواهد داد؛ ولی ما برای شنیدن حرف هایش مشتاق تر از آن بودیم
که با یکی، دو تماس و چندبار «نه» شنیدن منصرف شویم. بالاخره پیشنهاد مصاحبه مان را
قبول کرد؛ اما با برچسبی از شرایط مختلف؛ این که از واکمن استفاده نکنیم،
فیلمبرداری نکنیم، عکس نگیریم و … برای ما مهم، حرف های او بود که پس از ۲۱ سال
سکوت، به همه چیز می ارزید.

این حرف ها اگرچه در همان خانه شهیدین زین الدین بیان می شد اما این بار قرار بود
از حنجره تنها دختر آقا مهدی، یعنی «لیلا زین الدین» برآید و بر دل ها بنشیند.

لیلا خانم، در رشته مدیریت بازرگانی مشغول تحصیل است و سال آخر دانشگاه را سپری
می کند، اگر حتی مثل من، فقط زندگی نامه آقامهدی را خوانده باشی و عکس هایش را دیده
باشی، با اولین نگاه می توانی به تمام شباهت های او با پدرش پی ببری؛ چهره ای شبیه
آن چه در عکس های پدرش دیده ای و رفتاری کاملاًً شبیه آن چه از شهید مهدی برایت
تعریف کرده اند، صبور در پاسخ دادن، واقع بین، خنده رو و فوق العاده بی تکلّف…

• از سال های قبل از شهادت پدرت چیزی به خاطر داری؟

ـ یک سال و چهارماه داشتم که پدرم شهید شد. از آن موقع، چیزی به خاطر ندارم. اما
بعد از آن تا سال های زیادی، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ و بقیه نزدیکانم آن قدر خوب
جای خالی پدرم را پر می کردند که هیچ احساس کمبودی نداشتم؛ البته این فقط از
حضورشان نبود، بلکه خاطراتی هم که درباره پدرم می گفتند خیلی مرا دلگرم می کرد.

• یعنی در آن سال ها اصلاً سراغ پدر را نمی گرفتی؟!

ـ نه، اصلاً خلائی احساس نمی کردم که سراغ پدر را بگیرم. مردهای فامیل، با من مثل
بچه های خودشان برخورد می کردند و من اصلاً به یاد ندارم که سراغ پدرم را گرفته
باشم.

• پس دقیقاً از چه زمانی نبودن پدرت را حس کردی؟

ـ سال های اول مدرسه این مسأله را فهمیدم؛ البته آن موقع خانواده ها خیلی مذهبی
بودند و دائم به بچه هایشان سفارش می کردند که پیش ما رعایت مسایل را بکنند و زیاد
درباره پدر حرف نزنند و نپرسند، اما به هرحال وقتی وارد جمع بچه ها شدم، نداشتن پدر
را فهمیدم.

• خواب شهید زین الدین را هم می بینی؟

ـ من خیلی خواب پدرم را نمی بینم. فقط دو سه بار برایم پیش آمده، اما مادرم خیلی
خوابشان را می بیند و ارتباطشان قوی است. مثلاً همیشه وقتی قرار است اتفاق بدی
بیفتد، مادرم، پدر را در خواب می بیند که به خانه آمده و ناراحت است؛ برعکس موقعی
که اتفاق خوبی می افتد، قبلش حتماً مادرم خواب پدر را می بیند که آمده و برای من
هدیه آورده است.

• از آن دو، سه خوابی که دیده ای برایمان بگو، قابل تعریف کردن هستند؟

ـ آن خواب ها در مورد مسایل خاصی بوده که نمی توانم بگویم.

• حتی نمی توانید بگویید که سفارشی هم به شما کردند یا نه؟

ـ سفارشی نکردند. مثلاً یکی از خواب هایم درباره موضوعی بود که نمی دانستم انجام
بدهم یا نه. به من گفتند: «اگر این کار را انجام بدهی راضی نیستم» اما هیچ سفارشی
نکردند.

• در خواب، پدرت چه حالی و شرایطی داشت؟

ـ سنش بالا نرفته بود. مثل عکس هایش بود؛ با همان لباس و چهره و همان لبخند
همیشگی اش…

• دوست داری که ارتباطت با پدر، از طریق خواب بیش تر شود؟

ـ مطمئناً هر فرزند شهیدی این آرزو را دارد. اما خواب دیدن، دست خود انسان نیست. از
طرفی هم نباید فکر کنیم که ارتباط فقط باید از طریق خواب باشد. همین که انسان حضور
پدرش را در زندگی احساس کند کافی است.

• شما تا چه حد این حضور را حس می کنی؟

ـ خیلی. یک عکس بزرگ از ایشان را ـ که خیلی طبیعی است ـ در ورودی منزلمان نصب کردم.
وقتی داخل هال می شوم احساس می کنم آن عکس با من حرف می زند. احساس می کنم پدرم هر
روز به من سلام می کند. من هم جواب سلام پدر را می دهم …

• تا چه حد در تصمیم گیری هایت نقش دارد؟

ـ خیلی، هر وقت می خواهم در مسأله ای تصمیم بگیرم، سر مزار پدرم می روم و از ایشان
می خواهم که کمکم کند. می گویم اگر کمکم نکنی دیگر نمی آیم! (البته می روم سرمزار
اما این را می گویم که زودتر کمکم کند). بعد از آن، کم کم شرایط طوری می شود که
راحت تصمیم می گیرم. یا یک نفر به عنوان راهنما سر راهم قرار می گیرد و راه درست را
نشانم می دهد.

حتی یک بار برای یکی از دوستان پدرم که خیلی با هم ارتباط داریم، مشکلی پیش آمده
بود. چون خیلی دوستشان داشتم رفتم سر قبر پدرم و گفتم تا مشکل او حل نشود دیگر
سراغتان نمی آیم. خیلی زود مشکلش حل شد.

• چه زمانی این ارتباط ها کم و زیاد می شود؟

ـ وقتی که فکر می کنم همه با پدرهایشان مشورت می کنند، ارتباط من با پدرم قوی تر
می شود و البته نتیجه بیش تر و بهتری هم می دهد.

• چه وقت هایی احساس می کنی که خیلی به ایشان نیاز داری؟

ـ معمولاً جاهایی که خیلی کارم مهم باشد. بیش تر دوست دارم با پدرم مشورت کنم تا
مادرم. گاهی اوقات هم از لحاظ عاطفی احساس نیاز پیدا می کنم و دوست دارم که در
کنارم باشد.

• چه قدر در زیارت مزار پدرت استمرار داری و در به تأخیر نیافتادن آن حساسیت نشان
می دهی؟

ـ هر جمعه، موقع عصر، می روم سرمزار ایشان؛ اما گاهی اوقات که مسافرت یا برنامه
دیگری پیش می آید، برایشان فاتحه می خوانم.

• به نظر تو زیارت قبور شهدا چه قدر مهم است؟

ـ برای آن ها خیلی. مادر بزرگم تعریف می کرد که هرسال تولد پدرم، سر مزارش جمع
می شدند و مراسم داشتند. یک سال، مادربزرگ مریض می شود و نمی توانند مراسم داشته
باشند. با پدربزرگم می روند سر مزار و فاتحه می خوانند. همان موقع تعدادی از
دانشجوهای دختر، از تهران برای زیارت قبر پدرم می آیند. وقتی پدربزرگ و مادربزرگم
را می شناسند، خیلی خوشحال می شوند ودرخواست می کنند که مادربزرگم برایشان سخنرانی
کند. پدربزرگم مخالفت می کنند و می گویند که حال خانم مساعد نیست. اما دانشجوها
اصرار می کنند که می آییم خانه وباید آن جا، برایمان صحبت کنند. می آیند خانه و
منزل را آماده می کنند. چند لحظه بعد، دانشجوها هم می آیند و همراهشان تاج گل بزرگی
آورده بودند که رویش نوشته بود:«مهدی جان! تولدت مبارک». موقع ورود با همخوانی هم
شعارهای جالبی می خواندند. مادربزرگم تعجب کرده بود که این ها کی وقت کردند این
شعرها را تمرین کنند! یعنی یک سال که نتوانسته بود سر مزار برنامه ای داشته باشند،
مراسم خود به خود انجام شد.

• از علاقه جوان ها به شهید زین الدین برایمان بگو!

ـ خیلی از مردم به ایشان علاقه دارند؛ اما علاقه جوان ها به ایشان چیز دیگری است.
خیلی از جوان ها می گویند چهره آقا مهدی ما را مجذوب خودش کرده. خیلی ها می گویند
با دیدن عکس هایش متحول شده ایم، اما من نمی دانم در چهره پدرم چه می بینند؟

• یعنی اکثراً از طریق عکس شهید زین الدین به او علاقه مند می شوند؟

– معمولاً این طور است. بعضی ها هم می گویند زندگی نامه اش را خواندیم و تحت تأثیر
قرار گرفتیم. یا خواب ایشان را می بینند. جالب این جاست که بیش ترشان جوان هستند.

• به نظر خودت، دلیل اصلی این علاقه ها چیست؟

ـ مهم تر از همه این که در سن خیلی کم، عنوان خیلی مهمی به دست آورده بود. همه دوست
دارند علت این را بدانند. ویژگی های اخلاقی ایشان هم خیلی مهم است. برای هرکسی ممکن
نیست که در رشته ای عال

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.