پاورپوینت کامل نقاشی ماه ۲۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقاشی ماه ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقاشی ماه ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقاشی ماه ۲۸ اسلاید در PowerPoint :

۳۸

چند روزی بود که همه هوش و حواسم به دنبال آدرس و نشانی از او بود. می خواستم بدانم
از کدام کوچه جوانی رفت وآمد می کرده، که این قدر زود به بزرگ راه سعادت رسیده
است؟ هرچه گشتم، بالاخره آن چه را که می خواستم، نیافتم؛ با خود گفتم:

«این چه قانونی است که هرکس از تبار ماه است، همان قدر ساکت است که زیباست؟
چند لحظه ای به چشمان زیبا و صورت ماهش خیره شدم. دیدم چه قدر برایم گواراست که او
را درآینه رفتار و گفتارش ببینم و اگر یک جمله از حرف هایش را بفهمم، برایم کافی
است…

سال ۱۳۵۴ شمسی بود که اهالی روستای «العُدیسه» دیدند انگار ماهی روی دستان
مهربانی خوابیده و حتماً، مادر هم زیر لب، برای نوزاد قشنگش «وان یکاد» می خواند.

از همان بچگی، خدا، علی را برای خودش می خواست. بیش تر می شد او را در مسجد پیدا
کرد.

اهل زندگی بود؛ نه روزمرگی. هنوز نوجوان بود که وارد گروه «بسیجیان امام
مهدی(عج)»شد. می خواست آماده باشد.

چند وقتی به مدرسه رفت؛ ولی روح پرتلاطمش به او اجازه نشستن نمی داد. آرزویش دریا
شدن بود.

استعدادش برای یادگیری فنون نظامی، فوق العاده بود.

در میدان مغناطیسی دنیا هم، آهن ربای وجودش قدرت بالایی برای جذب خوبی ها داشت.

نوزده سال داشت که نیروی رسمی حزب الله در عملیات استشهادی شد.

شهادت در راه انتقام از کسانی که هر روز و شب، دستانشان آلوده به خون مظلومی است.
کسانی که با خرد کردن استخوان های کودکان و نوجوانان و … روی بسیاری از شقی ترین
اشقیای تاریخ را سپید کرده اند.

کم حرف بود و پرکار، همیشه تبسم شیرینی، مکمّل سکوتش بود.

چشم هایش سرشار بود از خنده و لطف و مهربانی

مهر تشیع بر پیشانی پرونده تقدیرش، درشت حک شده بود.

بیش تر شب ها، صدای مناجات علی، ساعت کوکی اهل خانه بود برای نماز صبح.

این نامه را علی برای مادرش نوشته است:

«قبل از آن که طلوع فجر، آخرین پرده های شب را کنار بزند، در خیالم از میان درختان
خارج شدم. برگی از زیتون که هنوز آلوده نشده بود، برگرفتم و شروع به ترسیم صورت
زمین و آسمان، زندگی و تصویر مادرم کردم. در آن حال، منظره ای دیدم که یاسمن های
بزرگ، کوچک ترها را در آغوش گرفته بودند. برگ هایی که در بستر درختان به خواب رفته
بودند و دهانشان بدون اختیار باز شده بود؛ دیدم که مرا به هیجان آورد.

این مناظر، یادآور دوران کودکی ام بود که هنوز شبحی از صورت مادرم را در آن به یاد
می آورم و بقایایی از صدا و عطر و رایحه دستمال مشکی اش هنوز در ذهنم هست.

خاطرات، مرا به لحظه غمبار از دست دادن مادر برگرداند؛ درحالی که استخوان هایم هنوز
نرم بود و دایره خوشحالی در چشمان کوچکم، کامل نشده بود. از وقتی که سیاه او را به
تنم کردند و لباس کودکی را به من پوشاندند، در صورت بچه ها و خاک به دنبال او
می گردم.

مادرم! در این عید چه چیزی به تو هدیه کنم؟ آیا برایت قرآن تلاوت کنم؟ و یا حروف
درد را در سطرهای دو پهلوی تو تهجّی کنم؟

در سرزمین من، خریدوفروش غیر از خریدوفروش در جاهای دیگر است. فروشندگان در این جا
رویاها و کرامت هایشان را نمی فروشند و از بندگان سیم و زر نیستند.

فروشندگان این جا، از نوع دیگرند. از خاک، ولی نه از خاک …

مادرم! هنوز پیراهن کهنه ات را ترمیم می کنم و ترکش ها را از دستمالت بیرون می کشم
و با گوشه مژگان، دهانه اسلحه ام را ـ که هیچ گاه زنگ نخواهد زد ـ پاک می کنم.

چندین سال است که در بین ریگ ها و سنگلاخ های زمین و میان دفاتر روزها، به دنبال
تو می گردم. مرا هم چون پرچمی یافتی که بر پناه گاه های خالی بر تپه های «اندیشه»،
«الشهره»، «علی الطاهره»، «بئر کلاب» برافراشته شده بود.

مرا درحالی پیدا کردی که به سوی تو می آمدم. در این حال بر قطعه ای از زمین گذشتم
که با خونی سرشار از خوشحالی در «رب ثلاثین» آغشته بود.

مادرم! هنوز صدای هواپیماهایی که بمب هایشان را بر آلونک ما ـ در روستایی که نزدیک
خاک فلسطین است ـ فرو می ریختند، در گوشهایم می پیچید.

آن ها محموله بمب هایشان را بر آلونک ما خالی کردند و تو غضب دعاهایت را بر آن ها
ریختی و مرا پنهان کردی، تا از این مهلکه نجات یابم و به سوی تو برگردم؛ در حالی که
از گاز باروت، تاجی بر سر دارم و با آب شهادت، وضو ساخته ام.

مادرم! صفحه ها را ورق می زنم و می نویسم. دفتر را باز می کنم و می نویسم و
می خوانم و حروف پیروی را تهجّی می کنم. سوره مریم و خاطرات را دوره می کنم و در
راهی که ب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.