پاورپوینت کامل حتی به یک دینار ۱۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حتی به یک دینار ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حتی به یک دینار ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حتی به یک دینار ۱۲ اسلاید در PowerPoint :
۲۰
ـ وای پسر! وای! اگر پایت به خانه برسد، من می دانم و تو!
زن گفت: «حالا خدا این طور خواسته، تقصیر خودت بود.»
مرد ابروهایش را درهم کشید و به جلو نیم خیز شد و دست هایش را روی سینه اش گذاشت:
«تقصیر من؟ تقصیر آن پسر نادان است؛ بالاخره مجبور می شود برگردد. آن وقت من
می دانم و او!»
زن، بلند شد و از لب تاقچه، کوزه را برداشت و آب ریخت توی کاسه سفالی:
«یادت می آید؟ یادت می آید بهت گفتم: آن کار را نکن! خدا را خوش نمی آید؟ یادت است،
گفتم: آدم دیگر به امامش نمی تواند دروغ بگوید؟»
ـ مشکل آن پسره نادان است؛ اگر دستم بهش برسد…
زن، کاسه آب را به طرفش گرفت:
«بخور؛ گلویت را تازه کن! این قدر هم خودت را اذیت نکن! به آن پسر هم کاری نداشته
باش.»
کاسه آب را گرفت.
ـ یعنی کجا رفته؟ حتماً دوباره رفته سراغ آن دوستان نابابش. شاید هم از این شهر
رفته. رفته خانه اقوام، عمری به پایش …
کاسه را در دستش گرفته بود و مات و مبهوت به آب داخل آن، خیره شده بود.
ـ بخور مرد! نیاوردم که نگاه کنی…!
مرد به خودش آمد. کاسه آب را به دهان برد. آب به گلویش پرید. تندی کاسه را گذاشت
روی زمین و شروع کرد به سرفه کردن. میان سرفه گفت:
«مگر دستم بهت نرسد! این همه رفتم نخلستان های مردم کار کردم، این همه آب از چاه
کشیدم، این همه …»
صدای زن بلند شد:
«بس کن اسماعیل! تو که داری خودت را تلف می کنی. کمی دراز بکش؛ همه چیز از یادت
می رود.»
رگ گردنش برجسته شد:
«کم تر از پسرت دفاع کن!»
ـ دفاع نمی کنم تقصیر تو …
ـ بس کن دیگر! می دانم؛ می دانم.
زن زیر لب گفت:
«لااله الا الله! لااقل استراحت نمی کنی، پاشو، برو به کارهایت برس.»
ـ کجا بروم؟ کجا؟ بروم کار کنم، تا آن پسره، تمام زحماتم را به هدر بدهد؟
زن، پنجره کوچک اتاق را باز کرد. آفتاب خ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 