پاورپوینت کامل یک خاطره، یک شعر ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یک خاطره، یک شعر ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک خاطره، یک شعر ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل یک خاطره، یک شعر ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۲۲

اگر این خاطره، زندگی مرا دگرگون نمی کرد، شاید هیچ وقت به نوشتن این چند خط دست
نمی زدم

شاید این اولین خاطره ای است که روی کاغذ می آورم و اگر این خاطره، زندگی مرا
دگرگون نمی کرد، شاید هیچ وقت به نوشتن این چند خط دست نمی زدم.

موضوع از چند سال پیش آغاز شد. از زمانی که ازدواج کردیم و ثمره این ازدواج پنج
ساله چیزی نبود جز دکتررفتن های فراوان و خوردن انواع و اقسام داروهای گیاهی و
شیمیایی که هیچ یک کارساز نبود و دریغ از فرزندی که … بگذریم.

تا یک شب پیش از تولد حضرت زهرا سلام الله علیها حالی دست داد و شعری به شیوه نو که
آن را فراغزل نامیدم، برای آن حضرت سرودم، به نام «به رنگ انار». شب بعد، یعنی شب
تولد آن حضرت در خواب دیدم که در حال برگشتن به خانه هستم. در آستانه در، همسرم
منتظر بود. کمی مضطرب و دلواپس و حیرت زده به سوی من آمد و گفت: مهمان داریم. از
مهمان پرسیدم. گفت حضرت زهرا سلام الله علیها است. سراغ میوه و شیرینی و تنقلات
معمولی برای مهمان را گرفتم. گفت حضرت، همه چیز با خودش آورده است، به جز چایی.

به طرف همسایه بغلی رفتم. در نیمه باز بود. سلامی گفتم و وارد شدم. با تعجب دیدم که
مرحوم امام خمینی بر روی تخت چوبی که در حیاط خانه های سی، چهل سال پیش
می گذاشتند، نشسته، مرحوم احمدآقا هم کنار ایشان است. امام مثل این که سال هاست مرا
می شناسد، مرا به نام صدا کرد و پرسید که چه شده است که سراغی از ما گرفتی؟ نکند
مشکلی برایت پیش آمده. گفتم مهمان دارم و چایی منزل تمام شده است و حالا برای کمی
چایی آمده ام. مرحوم امام به مرحوم احمد آقا فرمودند تا مقداری چایی خشک برایم
بیاورند. گفتم مهمان عزیزی دارم و وقت چایی درست کردن هم نداریم. اگر بشود، یک سینی
چای به من بدهید، ممنون می شوم.

امام خندید و گفت: مگر این جا قهوه خانه است که با سینی چای ببری ولی عیبی ندارد.
دستور داد و احمدآقا یک سینی چای آورد. آن گاه رو به من فرمودند و گفتند: تو مهمان
ما هستی و تا یک پیاله از این چای نخوری، نمی گذارم بروی. من مشغول چایی خوردن شدم
که امام ازمهمانی که در خانه داشتم پرسید، و من نام حضرت زهرا را آوردم، ایشان
برافروخته شدند و گفتند: مهمان به آن عزیزی را در خانه تنها گذاشته ای و این جا
نشسته ای به چایی خوردن؟ دست و پایم را گم کردم. برخاستم و با سینی چایی به طرف
خانه دویدم. خانه خانه همیشگی نبود. دیوارهایش نور بود. اصلاً دیواری نبود. همه جا
نور بود. حضرت سلام الله علیها بالای اتاق نشسته بود. به خدا قسم صدای بال و
پرفرشتگان را به گوش های خود می شنیدم. صدای بال و پر فرشتگان و نوری که روبه رویم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.