پاورپوینت کامل عاشقی را عشق است، بی خیال دنیا ۱۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عاشقی را عشق است، بی خیال دنیا ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عاشقی را عشق است، بی خیال دنیا ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل عاشقی را عشق است، بی خیال دنیا ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

۱

همه چیز از یک نگاه شروع شد. نگاه پرمعنا و مهربان تو،

یادش به خیر! روز اول دوستیمان.

چه آرام مرا بوسیدی و چه زود مرا به دوستی پذیرفتی. اکنون سالهاست که از آن روز می گذرد.

احساس می کردم که همیشه خدا، با تو خواهم بود. همیشه ای که پایان نخواهد داشت. اما چه زود خورشید دوستیمان غروب کرد.

به گذشته که می اندیشم، تو را در گروه السابقون السابقون می یابم.

در همه کارهایت بر من که نه، بر همه رفقایت سبقت می گرفتی و بالاخره اولئک هم المقربون شدی.

حالا فقط عکسی از تو برایم باقی مانده مرتضی مهربانم. و یک خاکریز خاطره، خاطراتی که تو را برایم عزیزتر می کند.

چقدر مشتاقم که دمی تو را در آغوش بگیرم و سرم را بر روی شانه های مهربانت بگذارم.

آه که چقدر دلتنگ توام!

زیر سقف آسمان پرستاره شب دراز کشیده بودم. یاد مرتضی نیز ستاره درخشان خاطراتم شده بود. چشمهایم را بستم به امید
گشوده شدن دیدگان دلم…

خدای من! مرتضی، مرتضی!!

به سرعت خودم را به او رساندم. هاله ای از نور، سیمای ملکوتی اش را نورانی تر می کرد. و او مثل همیشه دستهایش را هم چون
کبوتران سبکبال گشود و سرم را بر روی شانه هایش گذاشت.

تمام وجودم از شدت شوق می لرزید. اشک قدرت تکلم را از وجودم ربوده بود. این بار هم در سلام کردن بر من سبقت گرفت.
کجایی دلاور؟! خیلی منتظر شدم، دلم برایت تنگ شده بود.

عاشورا چشم به راهت بودم، اما نیامدی، امسال محرم خیلی باصفا بود.

بوی عطر یاس پیراهن مشکی مرتضی مرا گیج کرده بود. با هق هق گریه گفتم:

تو لایق رفتن بودی، تو برای زمین ما، حیف بودی. یادش به خیر!

چقدر به نیت امام حسین علیه السلام در شلمچه نماز دیدار خواندی!

چقدر به نیت علی اکبر علیه السلام، در جزیره مجنون روضه جوانان بنی هاشم خواندی!

چقدر به نیت علی اصغر علیه السلام، در ارتفاعات بلند قلاویزان برای حرمله لعنت نذر کردی!

چقدر به نیت حضرت زینب علیها السلام، در مهران از خدا استغاثه صبر کردی!

بالاخره هم، مرغ هوا شدی، از دنیا دل کندی و رفتی.

دلت را زدی به کوچه پس کوچه های آبی هفت آسمان. دست قطع شده اش را بو کردم و آرام گفتم، چه